عکس - اگر احمدی نژاد زن بود !



با بهروز کمالیان ( هکر مزدور جمهوری اسلامی ) بیشتر آشنا شویم .


در خبرها آمده بود که بهروز کمالیان ( مدیر شرکت آشیانه ) به مناسبت هفته دولت 1000 سایت آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و ... را هک کرده است ! حال شاید برایتان جالب باشد تا بدانید این آدم مزدور و بی شخصیت که از شغل هک کردن و باجگیری اینترنتی ( سایتهای داخلی و خارجی ) کسب درآمد میکند کیست ، میتوانید با خواندن سطور ذیل با ماهیت این فرد و شرکتش بیشتر آشنا شوید .

بهروز کمالیان در سال 2000 زمانیکه تنها 17 سال سن داشت با علاقه فراوان به دنبال کتب و مجلات و سایتهای مربوط به هکینگ میگشت و آموخته هایش ( تروجانها و کلاینت هکینگ ها) را بر روی کامپیوتر شخصیش اجرا میکرد ( وی همچنین علاوه بر کارهای کامپیوتری اکثر اوقات فراغتش را در بوتیک – لباس های زنانه و دخترانه – خانوادگی شان می گذراند ) .
بهروز کمالیان با بالا رفتن سطح آگاهی و تجربه اش در زمینه هک , در سال 2001 گروه هکران البرز را ایجاد کرد که جزو اولین گروهای هکر ایرانی محسوب میشد و در آن گروه با شخصی بنام مهدی میرزایی آشنا میشود که این آشنایی منجر به ایجاد گروه جدیدی بنام گروه آشیانه در سال 2002 میگردد . این گروه از همان ابتدا با هک کردن سایت های دانشگاه های کشور مثل دانشگاه علم و صنعت و امیر کبیر .... کار خودشان را آغاز میکنند . هک کردن سایتهای ایرانی باعث میشود که گروه آشیانه بسرعت در بین علاقمندان علوم انفورماتیک به شهرت برسد و بسیاری از شرکت های امنیتی ( در زمینه شبکه و اینترنت ) از آنها دعوت به همکاری نمایند . با افزایش فعالیتهای اقتصادی این گروه بهروز کمالیان تصمیم میگیرد تا گروه آشیانه را در غالب یک شرکت رسمی به ثبت برساند و پس از ثبت شرکت آشیانه , علاوه بر ارایه خدمات تامین امنیت شبکه و سرورها و خدمات مشاوره ای و فروش نرم افزار های امنیتی اقدام به برگزاری کلاسهای آموزش هک و کرک و امنیت شبکه و سرور و.... نیز میکند .

با پیشرفت روز به روز این شرکت در زمینه های هک و امنیت شبکه .... کم کم شاخک های سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ( وزارت اطلاعات و معاونت اطلاعات سپاه و دفتر حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و .... ) به حرکت در آمد و از بهروز کمالیان و شرکت آشیانه برای آموزش پرسنل منتخب این سازمانها و همچنین انجام پروژه های جنگ سایبرنت دعوت به همکاری میشود و در قبال انجام این پروژه ها امکانات مالی و نرم افزاری و سخت افزاری بسیاری در اختیار بهروز کمالیان و شرکت آشیانه گذاشته میشود و عملا شرکت آشیانه و مدیریتش به استخدام سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در میایند .

از جمله پروژه هایی که شرکت آشیانه آنها را برای نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته میتوان به هک کردن سایتها و وبلاگهای اسراییلی و دانمارکی و عربی و سنی مذهب و همچنین سایتهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اشاره کرد .آخرین پروژه ای که شرکت آشیانه با موفقیت !!! به انجام رساند پروژه هک کردن سایت پر بیننده بالاترین بود .( شرکت آشیانه این پروژه را با همکاری مشترک گروه جهاد مجازی وابسته به بسیج دانشجویی به انجام رساند ولی بعد از بازتابهای بسیار منفی نسبت به این اقدام . بهروز کمالیان هر گونه دست داشتن در هک سایت بالاترین را رد کرد )
بهروز کمالیان بعد از تشکیل واحد عملیات و ضد عملیات جنگ سایبر سپاه پاسداران ( گرداب ) با این یگان همکاری های گسترده ای را آغاز کرد و در عملیات دستگیری اعضا و مدیران سایتهای پورنوی ایرانی نقش فعالی داشت و همچنان نیز به این همکاری هایش ادامه میدهد .

کارتون - دانشگاه اسلامی !


منظور کامران دانشجو از اسلامی شدن دانشگاه ها


ماجرای عکس جوخه آتش چه بود ؟


پس از اینکه خمینی در بهمن 57 قدرت را در ایران در دست گرفت، 4 میلیون کرد مسلمان سنی مذهب حکومت او را نپذیرفتند و ادعای استقلال کردند. خمینی هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اش را به منطقه کردستان فرستاد تا اعتراضات آنها را سرکوب کنند .

در 27 اوت 1979، در سنندج 9 مبارز کرد و 2 افسر پلیس طی یک محاکمه یه اعدام محکوم شدند و اعدام آنها توسط یک جوخه آتش به اجرا در آمد ( که این رویداد توسط یک عکاس ناشناس ثبت و عکسش هم در روزنامه اطلاعات منتشر شد ) . یکی از کارمندان یونایتد پرس اینترنشنال پس از اطلاع از وجود چنین عکسی در آرشیو روزنامه اطلاعات به دفتر این روزنامه در تهران رفت و یک نسخه از آن عکس را گرفت، سپس آن عکس را به دفترشان در اروپا فرستاد. در اوت 29، روزنامه های مختلف بین المللی از جمله نیویورک تایمز این عکس را در صفحه اول خود قرار دادند. نام آن کارمند به دلیل مسائل امنیتی هرگز منتشر نشد.

این عکس، با نام "جوخه آتش" در ایران و یا با نامی شاعرانه به نام "گذری بیحس از زندگی به مرگ" تنها برنده ناشناس جایزه پولیتزر در تاریخ 90 ساله این جایزه شد. در سال 2006 ، جهانگیر رزمی عکاس ایرانی اظهار داشت که او عکاس این عکس بوده و ادعا کرد که این جایزه متعلق به اوست. جالب اینجاست که رزمی، عکاس رسمی رئیس جمهور ایران از سال 1997 بوده است !


پیام فضلی نژاد کیست ؟


پیام فضلی نژاد متولد سال ۱۳۵۹ است.

ظهور

فضلی نژاد ادعا میکند از ۱۵ سالگی در سخنرانی‌های دکتر سروش حاضر می‌شده و از همان سن از طرف وزیر ارشاد به ماموریت‌های مختلف فرستاده شده‌است! در هر حال اهالی مطبوعات اولین بار او را در هفته نامه سینما جهان شناختند. وی بدون هیچ سابقه مطبوعاتی وارد این هفته نامه شد و مصاحبه‌هایی را با افراد برجسته سیاسی درباره سینما انجام داد. در همین سال‌ها کتابی هم با نام سینما سیاست از فضلی نژاد منتشر شد. فعالیت سینما جهان با توقیف و زندانی شدن فضلی نژاد، کامبیز کاهه و سعید مستقاثی متوقف شد.

پس از زندان

پس از آزادی از بازداشت و در مدت زمانی کوتاه با وبسایت گویا همکاری کرد. مدتی بعد نیز با هدف نفوذ در شبکه وبلاگ‌های ایران هفته نامه‌ای را شبیه به هفته نامه موفق چلچراغ، با نام رویداد هفته منتشر نمود که عموما مطالب آن از وبلاگ‌های ایرانی و بدون اجازه آنها تامین می‌شد. مدتی بعد یکی از نویسندگان حوزه اینترنت (سینا مطلبی) که از ایران خارج شده بود، ادعا کرد در زمان بازداشتش در ایران خانواده اش از سوی فضلی نژاد مورد فشار قرار گرفته‌اند تا در مورد او مصاحبه‌ای انجام ندهند. اعلام این مطلب با واکنش عجیب دستگاه قضایی ایران مواجه شد که عبارت بود از بازداشت پدر این نویسنده در ایران! این اقدام واکنش محمد خاتمی رییس جمهور وقت ایران را به عنوان مجری قانون اساسی برانگیخت و سرانجام این داستان با سکوت نویسنده خاتمه یافت.

معاون دادستان تهران

با شروع دور دوم دستگیری وبلاگ نویسان در ایران، از پیام فضلی نژاد به عنوان معاون و مشاور سعید مرتضوی در این زمینه نام برده و تصاویری از او در بیرون از دادگاه توسط خبرگزاری فارس منتشر شد. وبلاگ نویسان بازداشت شده در این پروژه، پس از آزادی از زندان در مورد فشارها و شکنجه‌هایی که از طرف شخص فضلی نژاد با عنوان معاون دادستان در مورد آنان اعمال شده بود، صحبت کردند و کار به جایی رسید که با هماهنگی رییس جمهور، این اجازه را پیدا کردند که این موارد را در جلسه‌ای رودررو با آیت الله هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه مطرح کنند. تحت تاثیر موارد مطرح شده در این جلسه، آیت الله شاهرودی دستور پیگیری عاملان را صادر کرد که ظاهرا این موارد باعث شدتا دستور اخراج فضلی نژاد از دستگاه قضایی صادر و اجرا شود .

ترور - خودکشی

پس از مدتی، فضلی نژاد برای جلب توجه و مظلوم نمایی اعلام کرد که گروهی در مسیر منزلش قصد داشته‌اند او را ترور کنند. دستگاه قضایی ایران به پخش این خبر واکنش نشان داد و از آنجا که در آن از فضلی نژاد باز هم با عنوان معاون دادستان تهران نام برده شده بود، به اتهام غصب عنوان دولتی بازداشت شد. ضمنا مشخص شد که داستان ترور فضلی نژاد کلا دروغ بوده‌است. فضلی نژاد پس از مدتی از بازداشت آزاد شد و این بار عجیب ترین اقدام ممکنه را برای جلب توجه انجام داد و این اقدام کاری نبود جز اقدام به خودکشی! البته او در خودکشی ناموفق بود و در یکی از بیمارستان‌های تهران از مرگ نجات یافت. جالب اینجاست که بعدها این اقدام فضلی نژاد توسط کیهان با عنوان سرخوردگی او از جریان اصلاحات توجیه شد و این در حالی است که در آن زمان ۳ سال از حضور او در کسوت سرکوبگر جریان مطبوعات اصلاح طلب می‌گذشت.

فعالیت‌های اخیر

فضلی نژاد پس از مدتی سکوت، وب‌گاهی را با عنوان دپارتمان پژوهش‌های راهبردی ایران تاسیس کرد. او در این وب‌گاه خودش را کارشناس حقوق و کاندید دریافت دکترای حقوق بین الملل از دانشگاهی در انگلستان (این ادعا بعدا از وب‌گاه حذف شد) معرفی می‌کرد. مطالب عمده این وب‌گاه توجیه‌های حقوقی برای سرکوب جریان روشن فکری در ایران بود و مخصوصا با ظهور پرونده موسوم به انقلاب مخملین در ایران، سلسله مطالبی در این مورد توسط فضلی نژاد نوشته شد.

همکاری با کیهان

روزنامه کیهان که زیر نظر سید علی خامنه‌ای و با مدیر مسئولی حسین شریعتمداری بازجو و معاون اجتماعی وزارت اطلاعات اداره می‌شود، مرکزی تحت عنوان مرکز پژوهشهای روزنامه کیهان راه اندازی کرده و با انتشار کتابهایی بر علیه روشنفکران و شخصیت‌های سیاسی دگر اندیش می‌پردازد. از یک دهه قبل این روزنامه همچنین پاورقی‌هایی توسط تحت عنوان «نیمه پنهان» منتشر می‌کند. اعتراضات روزشنفکران هیچگاه به متوقف شدن انتشار این مطالب منتهی نشد.پیام فضلی نژاد همکاری خود را با این مرکز ، از سال ۱۳۸۴ و خصوصا برای تجزیه و تحلیل مطالب وبسایت‌ها و تهیه مطلب برای ستون اخبار ویژه کیهان آغاز می‌کند که با انتشار کتابی با عنوان «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» در سال ۱۳۸۶ شکل علنی به خودمی گیرد. این کتاب ضمن انتشار توسط مرکز پژوهشهای روزنامه کیهان، بصورت پاورقی نیز در روزنامه کیهان منتشر گردید. حسین شریعتمداری در مقدمه‌ای پیرامون این پاورقی که اعلام رسمی همکاری وی با کیهان است می‌نویسد:

" آقای پیام فضلی نژاد، نویسنده کتاب از یکسال و چند ماه قبل به جمع ما در کیهان پیوست. پیش از آن در جبهه دیگری بود و نامش آشنا... وقتی به کیهان آمد، خسته بود و چند سالی را که در آن سو بوده‌است، بر باد رفته می‌دید و در این آرزو که با واگویه ماجراهای آن سو، تابلوی عبرتی پیش روی جوانان کشور بگشاید و هویت واقعی افراد و گروه‌هایی را که نقاب فریب بر چهره زده‌اند بنمایاند تا در پی آب به سوی سراب نروند و تشنه در برهوت بی هویتی غرب سرگردان نشوند. پیام، جوانی است پرنشاط، سخت کوش، فداکار و باهوش... از این که در زلال معرفت امام(ره) چشم‌ها شسته و خود را به چشمه حیات آفرین آقا رسانده‌است، پیشانی شکر بر خاک می‌ساید و... خدایش در این راه یاری فرماید."

وی در این کتاب عده زیادی از روشنفکران ایرانی همچون رامین جهانبگلو و حتی برخی شخصیت‌های صلح طلب بین المللی نظیر دالایی لاما(رهبر بوداییان تبت) را متهم به دست داشتن در شبیخون فرهنگی و همکاری با آمریکا می‌کند.از نظر وی دالایی لاما رهبر معنوی مخملی‌ها، شورشی، عامل سازمان سیا و...است.

هدایت، سگی ولگرد

وی همچنین در ادامه پاورقی‌های خود پیرامون آنچه که ناتوی فرهنگی می‌نامد صادق هدایت را «همچون سگی ولگرد در فاضلاب غرب، نماد سادیسم و مازوخیسم جنسی» لقب داده، و کسانکیه که به تجلیل از وی و سایر روشنفکران معاصر همچون محمدعلی فروغی، میرزا ملکم خان و سلسله پهلوی پرداخته‌اند را «عقب افتاده تر از ناصرالدین شاه قاجار»، گستاخ و عامل کودتای مخملی می‌داند.
وی همچنین در مقاله‌ای که با نام مستعار «پدرام ملک بهار» در کیهان پس از سفر احمدی نژاد به نیویورک و سخنرانی در ادانشگاه کلمبی ایراد شد نیز این دانشگاه را متهم به تلاش برای کودتای مخملی در ایران می‌کند.

خاتمی، سروش و ابتکار همکار فراماسونها

وی طی سخنانی در حوزه علمیه معصومیه قم (نزدیک به مصباح یزدی) پیرامون ایده گفتگوی تمدنهای محمد خاتمی که مهمترین ایده او در سیاست خارجی و منجر به بهبود چهره بین المللی ایران بود، می‌گوید: «آقای خاتمی و خانم ابتکار در سال ۱۹۹۹ _ وقتی که آقای خاتمی رئیس جمهور بوده _ محرمانه، به طوری که هیچ کس نفهمیده، به کشور پرتغال رفته و در جلسه بیلدربرگ که فراماسونها و صهیونیست‌ها مسئول آن هستند رفته و طرح گفت و گوی تمدنها در آنجا طرح شده و بعد به سازمان ملل رفته و تصویب شده‌است.» وی دکتر سروش را نیز عامل ناتوی فرهنگی، مرتبط با باند سعید امامی (معاون امنیتی وزارت اطلاعات و متهم به دست داشتن در قتل‌های زتجیره‌ای) و سازمان اطلاعات آمریکا (سیا) می‌داند و وی را با اتهامات دیگر همچون عامل اجرای" پروژه اباحه گری می‌نوازد و از اینکه وی با نظریه تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی که توسط علی خامنه‌ای پس از فاجعه حمله به خوابگاههای دانشجویی در ۱۸تیر ۱۳۷۸ ایراد شد، مخالفت کرده‌است انتقاد می‌کند.

ماموریت فضلی نژاد بعد از تقلب در انتخابات 88

بعد از تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری دهم ( 22 خرداد 88 ) و کودتای خونین سپاه پاسداران بر علیه مردم ایران ، فضلی نژاد از طرف موسسه کیهان مسئولیت یافت برای توجیه افکار قشر دانشجو و دانشگاهیان نسبت به این کودتا به دانشگاه های سراسر کشور برود و سخنرانی هایی را ایراد کند که بعد از حضور در چند دانشگاه و مواجه شدن با عدم استقبال دانشجویان از ایشان ، این برنامه متوقف شد و دوباره بیماری خود شیفتگی فضلی نژاد عود کرد و وی بر اثر این افسردگی مدتی رادر انزوا و دوری از مجامع خبرنگاری و دانشگاهی گذارند تا بناگاه خبری منتشر شد مبنی بر اینکه فضلی نژاد مورد یک سوء قصد نافرجام قرار گرفته و بدلیل جراحات وارده در بیمارستان بستری شده است . که با بررسی های انجام شده توسط پلیس فاتب مشخص شد این سو قصد ساختگی بوده و چیزی در حد یک خودزنی با یک چاقوی کوچک و کند ( مثل چاقوی ناخونگیری ) و به منظور جلب توجه انجام شده است . بعد از این گزارش تعدادی از روزنامه نگاران اصولگرا و طرفدار دولت احمدی نژاد نسبت به این اقدامات فضلی نژاد اعتراضاتی را در نشریات مکتوب و مجازی خود منتشر کردند و وی را عامل نفوذی اصلاح طلبان خطاب نمودند که برای بدنام کردن روزنامه نگاران ارزشی!!! وارد نشریات محافظه کاران شده است . این اعتراضات با بی توجهی فضلی نژاد مواجه شد( چون وی به خواسته اش که همانا جلب توجه بود، رسید ) و فقط یک مقاله چند سطری در روزنامه کیهان منتشر شد که در آن هم دفاع خاصی از وی نشده بود .

در پایان

با توجه به روحیه ناراحت پیام فضلی نژاد پیش بینی میشود وی به این سریال خودزنی هایش ادامه بدهد تا همچنان در مرکز توجه باقی بماند . از دست ما بندگان خدا کاری برای سلامتی ایشان بر نمیآید ولیکن از پروردگار شفای عاجل و دائمی ایشان را خواستاریم . آمین



کارتون - حمایت از اقوام را از خومان شروع کنیم .


خاطرات نجات یافتگان کشتارهای سال 67




روز آنلاین - در سه راه افسريه در جنوب شرق تهران جاده ای است به نام بلوار امام رضا که سرآغاز جاده تهران مشهد است. پانزده شانزده کيلومتر که در اين جاده حرکت کنيد در سمت چپ‌ چند گورستان می بينيد که به اقليت‌های مذهبی تعلق دارد. یکی از این گورستان ها هم به گورستان خاوران است؛ جایی که از 20 سال پیش،شاهد رفت وآمد سوگوارانی است که گل های پرپرشده خود را روی قبرهایی می ریزند که نام صاحب آنها،روشن نیست.گورستان جمعی زندانیان سال 67؛آنان که پس از دادگاه هایی چند دقیقه ای،حکم مرگ گرفتند و تیرها که تمام شد در شوفاژخانه های زندان اوین بردارشدند.

کل گورستانی که اعدام شدگان در آن خفته اند به محوطه ای در ابعاد حدود سی متر در شصت متر خلاصه می شود و در واقع چيزی جز زمينی خاکی نيست، هرچند، بعضی از خانواده ها سنگ قبرهای نمادين و فرضی در جاهايی نصب کرده اند. دو سه سنگ قبر هم هست که می گويند کسانی که آنها را آنجا گذاشته اند به نحوی اطمينان حاصل کرده اند که اعدامی مورد نظرشان در آنجا مدفون شده است.

گورستان خاوران در گذشته ها تنها محل دفن بهایيان بود اما اکنون بخشی از آن به عنوان مدفن کسانی شناخته می شود که طی اعدام دسته جمعی شمار زيادی از زندانيان سياسی در تابستان 1367 جان خویش را از دست دادند. اعدام‌هایی که به حکم آیت‌الله خمینی انجام گرفت و بهانه آن نیز، انجام عملیات "فروغ جاویدان" از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران ذکر شد. عملیاتی که پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی و اعلام آتش‌بس انجام گرفت. اما هنوز برای بسیاری این سئوال وجود دارد که اگر بهانه اعدام‌ها، این عملیات بود، چرا زندانیانی که از سال ها پیش درزندان به سر می بردند ـ از مجاهد و چپ ـ اعدام شدند؟

"رينالدو گاليندو پل"، گزارش‌گر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در آن زمان شمار زندانيان سياسی را که اعدام شدند، 1879 نفر اعلام کرد، "سازمان عفوبین‌الملل" اما تعداد زندانیان اعدامی را بیش از 2500 نفر اعلام کرده و آیت‌الله العظمی منتظری با ذکر این نکته که تعداد دقیق اعدام‌شدگان را در خاطر ندارد، تعداد آنان را 2800 یا 3800 نفر اعلام کرده بود. هرچند آماری که گروه‌های سياسی ايرانی منتشر کرده‌اند، بسيار بيش از اينهاست. از جمله می‌توان به لیستی که توسط سایت "عصرنو" منتشر شده، اشاره کرد که کامل‌ترین لیست در این زمینه است و تاکنون اسامی 4484 نفر از اعدام‌شدگان را منتشر کرده است.

(http://asre-nou.net/1381/bahman/13/m-asami-gatlha.html)

محمدجواد لاریجانی، همان زمان در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی گفته بود:" فکر نمی‌کنم [اعدامی‌ها] تعداد زیادی باشد.... هزار نفر دو هزار نفر چیز زیادی نیست. ما دو میلیون افغانی و بیش از نیم میلیون عراقی را غذا می‌دهیم."

تابستان 67

همه چیز از تابستان سال 67 آغاز شد. سالی که با توجه به شرایط کشور، آیت‌الله خمینی، قطعنامه 598 را پذیرفت و از آن با عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد کرد. چندی پس از پذیرش قطعنامه، سازمان مجاهدین خلق، در مرزهای ایران و عراق دست به عملیاتی نظامی زد. این عملیات اما با شکست مواجه شد و بسیاری از نیروهای مهاجم، کشته یا توسط نیروهای جمهوری‌اسلامی اسیر شدند. اعدامیان اما در این عملیات حضور نداشتند؛برخی از زندانیان باقیمانده از آن دوران نیز گفته اند که کسی در زندان از این عملیات خبر نداشت،چراکه سه ماه قبل از اعدام ها،همه ملاقات ها قطع شده بود.

مقامات جمهوری‌اسلامی اما تاکنون درباره اتفاقات سال 67 سکوت کرده‌اند و جز در موارد معدودی، حرف و سخنی از این واقعه به میان نمی‌آید. تنها منبع رسمی که درباره اعدام‌ها سخن گفته، خاطرات آیت‌الله منتظری است که به برخی از مکاتبات و اتفاقاتی که در این زمینه رخ داده، اشاره دارد.

آن‌گونه که ایت‌الله منتظری نوشته است، پس از عملیات مجاهدین، آیت‌الله خمینی، با نوشتن نامه‌ای دستور بررسی مجدد پرونده زندانیان را می‌دهد و می‌نویسد:" کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اكثريت آقایان حجه‌الاسلام نيری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماينده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد." گرچه آیت‌الله منتظری در انتساب این نامه به آیت‌الله خمینی تشکیک می‌کند و آن را مربوط به سیداحمد خمینی می‌داند.

یرواند ابراهامیان، در این باره می‌نویسد:" در نخستين ساعات روز جمعه ٢٨ تيرماه ١٣۶٧ حصارهاى آهنينى بر گرد زندان هاى اصلى در سرتاسر ايران کشيده شد. دروازه‌ها بسته و تلفن ها قطع شد. تلويزيون ها را از برق کشيدند و از توزيع نامه ها، روزنامه‌ها و بسته هاى دارويى (در زندان ها) خوددارى ورزيدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانيان را از حول و حوش زندان ها پراکنده ساختند. به زندانيان دستور داده شد که در سلول هاى خود باقى بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانى خوددارى کنند. رفت و آمد به مکان هاى عمومى مانند درمانگاه ها، کارگاه ها، قرائت خانه ها، تالارهاى تدريس و حياط ها ممنوع شد."

اما برخی دیگر از زندانیان آن سال‌ها، روایتی دیگرگونه از ماجرا دارند. محسن خاتمی، از اعضای حزب رنجبران، در این باره می‌گوید:" اواخر خردادماه بود که توسط یک منبع موثق پیغامی به نقل از یکی از بستگانم به من منتقل شد. مرحوم ایت‌الله جزایری از بستگان نزدیک من بود که در زندان هم تلاش زیادی برای شکستن حکم من انجام داده بود. با تلاش‌های او، بعد از اینکه 5 سال زیر حکم اعدام بودم، حکمام به حبس ابد تغییر یافت. آیت‌الله جزایری اواخر خرداد یا اوایل تیرماه برای من پیغام فرستاده بود که مواظب باشید، کشتار بزرگی در راه است. چندی پس از آن همه ملاقات‌ها و ارتباطات ما با جهان بیرون کاملا قطع شد. به ما گفته بودند چون قرار است پرسنل زندان اوین به جبهه‌ها فرستاده شوند، این اتفاق افتاده است."

وی درباره اینکه چه زمانی در زندان متوجه شد که اتفاقی در راه است، به روز می‌گوید:" به ما خبر رسید که یکی از اعضای حزب توده به نام «کیومرث زرشناس» اعدام شد. وی از جمله افرادی بود که با توجه به تحلیل حزب توده ایران، همواره از جمهوری اسلامی دفاع می‌کرد. با توجه به پیغامی که به من رسیده بود و سپس شنیدن خبر اعدام زرشناس، حدس زدیم باید اتفاقی در راه باشد، هر چند تصور نمی‌کردیم ابعاد فاجعه تا این حد گسترده باشد."

گفته می‌شود کمیسیونی سه نفره ـ شامل حسین‌علی نیری، مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی ـ وظیفه داشتند که با زندانیان مصاحبه کنند. این مصاحبه در اکثر موارد به صورت کتبی و گاهی، شفاهی بود. درباره رفتار این کمیسیون نوشته‌اند:" حجت الاسلام نيرى مصمم بود حداکثر صدمه را (به مخالفان سياسى) وارد کند. در حاليکه آيت الله اشراقى با حالتى نه چندان قاطع سعى داشت راه اعتدال بپيمايد."

آن‌گونه که یرواند ابراهامیان به نقل از برخی شاهدان این واقعه می‌نویسد،ابتدا از هر یک از مجاهدین گرایش سیاسی‌شان سئوال می‌شود و اگر کسی می‌گفت «مجاهدین»، بلافاصله به اعدام محکوم می‌شد؛چرا که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی مجاهدین را با نام منافقین ذکر می‌شوند و نفس ذکر نام مجاهدین به معنی موافقت با آنان و«پافشاری بر نفاق» تصور می‌شد. کسانی که پاسخ داده بودند «منافقین» با سئوال‌های دیگری روبرو می‌شدند. سئوالاتی هم‌چون «آيا حاضريد در مصاحبه تلويزيونى منافقين را محکوم کنيد؟»، «آيا حاضريد طناب دار را به گردن يک عضو فعال منافقين بيندازيد؟»،«آيا حاضريد ميدان‌هاى مين گذارى شده را براى ارتش اسلام پاکسازى کنيد؟» و ...

سئوالاتی که از نیروهای عضو گروه‌های چپ پرسیده می‌شد،اما متفاوت بود. برخی سئوال‌هایی که از چپ‌ها پرسیده می‌شد، بدین شرح بود: «آيا شما مسلمانيد؟»، «آيا به خدا اعتقاد داريد؟»، «آيا به بهشت و جهنم معتقديد؟»، «آيا محمد را به‌عنوان خاتم انبياء قبول داريد؟»، «آيا در ماه رمضان روزه مى گيريد؟»، «آيا قرآن مى خوانيد؟»، «آيا هر روز نماز مى خوانيد؟»، «آيا ترجيح مى دهيد با يک مسلمان هم بند شويد و يا يک غيرمسلمان؟»، «آيا حاضريد زير ورقه اى را داير بر اينکه به خدا، به پيغمبر، به قرآن و به روز رستاخيز ايمان داريد امضا کنيد؟» و «آيا در خانواده اى بزرگ شده ايد که پدر در آن نماز مى خواند، روزه مى گرفت و قرآن مى خواند؟».... سئوال آخر برای آن بود که مشخص شود آیا فرد زندانی، «مرتد ملی» است یا «مرتد فطری».

محسن خاتمی در این‌باره می‌گوید:" برای بسیاری از چپ‌ها پرسش‌نامه‌هایی فرستادند که پر کنند. این پرسش‌نامه‌ها مملو از سئوالات عقیدتی بود. گروه‌های چپ، جلسه‌ای گذاشته بودند که با این پرسش‌نامه‌ها چگونه برخورد کنند. تصمیم گرفتیم که به صورت تاکتیکی به سئوالات جواب بدهیم تا زنده بمانیم. هر اشتباهی می‌توانست موجب مرگ شود. مثلا اعلام اینکه به حزب توده و جمهوری اسلامی معتقدم، مجازات مرگ داشت. برای نمونه می‌توانم از «بهمن رونقی» نام ببرم که بی هیچ حکم مشخصی در زندان بود. او از اعضای حزب توده بود و به دلیل آنکه اعلام کرده بود طرفدار حزب توده است، اعدام شده بود."

هوشنگ اسدی، در کتابی که به زبان انگلیسی و با نام "نامه‌هایی به شکنجه‌گرم" منتشر کرده، تصویری از جلسات دادگاه را به ریاست نیری،که می‌توانست به مرگ زندانیان ختم شود را آورده است:

- حزب توده را قبول داری؟

...

- نماز می‌خوانی؟

...

- جمهوری اسلامی را قبول داری؟

...

- کادر یک حزب بودی؟

...

- شهادتین را بگو

..."

و به همین سادگی، سرنوشت مرگ یا زندگی انسانی مشخص می‌شد.

یرواند ابراهامیان می‌نویسد:" اين بازجوئيها که به مدت سه ماه ادامه يافت، در اوين و گوهردشت در تالار اصلى دادگاه صورت گرفت. بخشى از بازجوييها حالت شفاهى داشت، و بخش ديگر به شکل پرسش نامه هاى ماشين شده انجام پذيرفت. بعضى از زندانيان مى توانستند بازجويان خود را ببينند ولى ديگران در پشت پاراوان هاى بلند پنهان شده بودند. کسانى که جوابهايشان پذيرفتنى بود به سوى راست تالار دادگاه و آنها که پاسخهايشان غيرقابل قبول بود به سمت چپ تالار هدايت مى شدند، دسته نخست را به بندهاى خود باز مى گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن مى دادند. اگر زندانى از خواندن يک نوبت نماز خوددارى مى کرد از بابت آن ده ضربه تازيانه به او مى نواختند و مجازات کسى که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خوددارى مى ورزيد، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهايى که نتوانسته بودند با موفقيت به پرسشها پاسخ گويند و مردود شناخته شده بودند، بعد از يک وقفه ى کوتاه براى تحويل مايملک مختصر و نوشتن آخرين وصاياى خود به سوى چوبه هاى دار برده مى شدند. بعضى از آنها به گفته خود توانستند جان سالم بدر ببرند، چون در ازدحامى که بوجود آمده بود اشتباها به سمت درى که نمى بايست هدايت شدند. جان به در بردگان به ياد مى آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن آخرين وصيت نامه را شوخى مى پنداشتند چون نمى توانستند تصور کنند که چنان پرسش هايى ممکن است سرنوشت مرگ و زندگى يک نفر را تعيين کند. رفتارى که با زنان صورت گرفت تا اندازه اى پيچيده تر بود. در حالى که زنان مجاهد به عنوان «محارب خدا» به دار آويخته شدند، به زنهاى متعلق به سازمانهاى چپ، حتى اگر در خانواده هاى مذهبى هم پرورش يافته بودند، فرصت ديگرى ارزانى شد چون آنها (به‌عنوان زن) بطور کامل مسئول اعمال خود شناخته نمى شدند. زن بودن در جمهورى اسلامى براى خود امتيازاتى دارد! آنها در قبال هر نوبت نمازى که نخوانده بودند، ۵ ضربه شلاق «تغزير» مى شدند."

محسن خاتمی می‌گوید:" نخواندن نماز، تعزیر داشت. خیلی از دوستان ما را با زور شلاق به نماز خواندن وادار کردند. بعضی‌ها روزی 50 شلاق سهمیه داشتند. شرایط وحشتناکی بود. خود من یادم هست که زمان صبحانه 30 نفر سر سفره بودیم، اما وقتی شام را به ما می‌دادند، تنها 5 نفر بودیم. به معنی واقعی شاهد رقص مرگ در زندان بودیم. بعضی از دوستان ما در گوهردشت می‌گفتند که جنازه‌ها را با ماشین‌های حمل گوشت، به بیرون از زندان منتقل می‌کردند. در همان زمان، یک شب صدای انفجاری به گوش ما رسید. دود و آتش همه جا را گرفته بود. بعدها بعضی می‌گفتند که در زندان اوین، جنازه عده‌ای از زندانیان را آتش زده‌اند."

اما مورخان جمهوری اسلامی، عقیده دیگری دارند. در کتاب «پاسداشت حقیقت»نویسندگان - عباس سیمی‌نمین و رضایی - می‌گویند:"در این گونه مدعیات مطرح شده ... بسیار می‌توان مناقشه کرد. بر فرض یکی دو نفر به خاطر آنکه نمی‌دانند قضیه از چه قرار است نمی‌گویند حاضریم روی مین برویم یا حاضر به انجام مصاحبه تلویزیونی نمی‌شوند، یا در پاسخ به این سئوال که تو سر موضعی؟ بلافاصله می‌گویند بله و خلاصه به این دلایل فوری او را می‌برند و اعدام می‌کنند. اما مگر بقیه تا این حد ساده لوح و ابلهند که بلافاصله نفهمند قضیه از چه قرار است و مثلاً در مقابل این سئوال که آیا حاضری روی مین بروی یا خیر؟ در حالی که نه اصلاً مینی موجود در آنجا موجود است که فرد مزبور ناچار باشد عملا هم گفته خود را ثابت کند و نه به دلیل پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار به ادامه جنگ است که او را به جبهه بفرستند و خواستار وفای به عهدش شوند، طبعا پاسخ مقتضی را برای دچار نشدن به سرنوشت نفر قبلی می‌دهند."

بعد از فاجعه

یرواند آبراهامیان می‌نویسد:"به خويشاوندان قربانيان تا بعد از تاريخ ۴ آذر ماه هيچ اطلاعى درباره ى اعدام آنها داده نشد. بعضى از آنها با تلفن، به کميته‌ها و معدودى نيز به خود زندان اوين احضار شدند تا اثاثيه شخصى و يا آخرين وصيتنامه هاى اعدام شدگان را، در مواردى که اين وصيتنامه‌ها بى زيان تشخيص داده شده بود، تحويل بگيرند. براى آنکه از ازدحام جلوگيرى شود آنها را در گروه هاى جدا از هم و طى چندين هفته به مراکز مورد نظر فراخواندند. به بستگان اعدام شدگان صريحا اعلام شد که حق برگزارى مراسم چهلمين روز درگذشت آنها و گرد آمدن در گورستان هاى بهشت زهرا و گلزار خاوران را ندارند. در اين گورستان ها، مارکسيست ها را به اين عنوان که «نجس» هستند جدا از ديگران به خاک سپردند. به اين ترتيب احکام مربوط به ارتداد درباره مردگان نيز به مرحله ى اجرا گذاشته شد."

بسیاری از اعدام شدگان را به طور دسته جمعی در گورستان خاوران دفن کردند. هنوز جای دفن بسیاری از آن‌ها مشخص نیست و تا چند سال پیش حتی به خانواده آن‌ها نیز اجازه حضور در گورستان خاوران نمی‌دادند. تنها چند سال است که به طور محدود خانواده‌ها اجازه دارند بر سر قبر عزیزان خود حاضر شوند.

بنیاد عبدالرحمن برومند که در ۲۲ خرداد، نسخه انگلیسی بررسی اعدام‌های سال ۶۷ را منتشر کرده بود، اینک به مناسبت سالگرد این اعدام‌ها نسخه فارسی تحقیقات قاضی جفری رابرتسون را در اختیار عموم قرار داده است. انتشار این گزارش در ابتدا با انتقادهایی همراه بود. بنیاد در پاسخ منتقدان گزارش می‌نویسد: " اکثریت کسانی که در این باره نظر داده‌اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده‌اند."

آیت الله خمینی وقتی در تابستان ۶۷ فرمان داد که «كسانی كه در زندان‌های سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و می‌كنند محارب و محكوم به اعدام می‌باشند»، ناگهان ارتباط زندان‌ها با دنیای خارج بریده شد.و تنها هیاغت بازپرسی قرار شامل یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی امکان ورود یافتند. بنا بر گزارش بنیاد برومند، این هیات‌ مسئول تفتیش عقیده زندانیان عقیدتی شد و رای به «محارب» بودن تعداد زیادی از زندانیان داد.

این گزارش می‌افزاید:"هیات بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهۀ١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشته‌های «سیاسی» بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمی‌دانستند که مرگ یا زندگی‌شان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان می‌دهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری می‌کردند می‌بستند و گروه گروه به سمت چوبه‌های دار می‌فرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن می‌کردند."

انتشار این گزارش در ۲۲ خرداد با واکنش‌های متفاوتی روبرو شد.مسئولین این بنیاد در همین رابطه می‌گویند: " انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم «انتخاب بین مصلحت و حقیقت» را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجۀ مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر داده‌اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده‌اند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامۀ این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمۀ فارسی فشردۀ گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را در اختیار عموم قرار می‌دهد."

تعریف نئولیبرالیسم چیست ؟



«نئولیبرالیسم» مجموعه‌ای از سیاست‌های اقتصادی است که در طول بیست و پنج سال گذشته رواج یافته است. با این‌که این کلمه بندرت در ایالات متحده شنیده می‌شود، شما می‌توانید آشکارا تاثیرات نئولیبرالیسم را در آمریکا به عنوان رشد بیش‌تر ثروت ثروتمندان و فقر فقرا ببینید.

لیبرالیسم می‌تواند به عقاید سیاسی، اقتصادی و حتی مذهبی بازگردد. در ایالات متحده لیبرالیسم سیاسی یک استراتژی برای پیش‌گیری از تضادهای اجتماعی بوده است. لیبرالیسم به عنوان گزینه‌ای مترقی در مقایسه با محافظه‌کاران یا جناح راست به مردم و کارگران ارایه گردید. سیاست‌مداران محافظه‌کاری که می‌گویند از لیبرال‌ها (در مفهوم سیاسی آن) متنفرند، هیچ مشکلی با لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم ندارند. پیشوند «نئو» در ابتدای کلمه‌ی لیبرالیسم به معنی آن است که درباره‌ نوع جدیدی از لیبرالیسم صحبت می‌کنیم. بنابراین نوع کهنه چه بود؟ مکتب لیبرالیسم اقتصادی در اروپا زمانی مشهور شد که یک اقتصاددان انگلیسی به نام آدام اسمیت در سال 1776 کتابی را به نام «ثروت ملل» منتشر نمود. او و دیگر لیبرال‌ها از لغو مداخله‌ دولت در مسایل اقتصادی دفاع کردند.

هیچ محدودیتی در ساخت، هیچ مانعی در تجارت و هیچ تعرفه‌ای را قبول نداشتند. او بیان کرد: «تجارت آزاد بهترین راه برای توسعه‌ی اقتصاد ملت‌هاست.» چنین عقایدی که بر مبنای عدم کنترل بودند، «لیبرال» نامیده می‌شدند. این کاربرد از فردگرایی «تشکیلات اقتصادی آزاد»، «رقابت آزاد» و… را تشویق می‌نماید که به معنای آزادی برای سرمایه‌داران برای رسیدن به سودهای کلانی است که به دنبال آن بوده‌اند. لیبرالیسم اقتصادی در طول دهه‌های 1800 و دهه‌های ابتدایی 1900 در ایالات متحده غالب گردید. سپس رکود بزرگ دهه‌ 1930 منجر به این شد که اقتصاددانی به نام جان‌میناردکینز تئوری لیبرالیسم را به عنوان بهترین خط‌ مشی سرمایه‌داری، به چالش کشد. او بیان نمود که اساسا اشتغال کامل برای رشد سرمایه‌داری ضروری است و زمانی این منظور حاصل می‌شود که دولت‌ها و بانک‌های مرکزی به منظور افزایش اشتغال در اقتصاد مداخله نمایند. این عقاید بر برنامه‌ی اقتصادی پرزیدنت روزولت تاثیر زیادی گذاشت و زندگی بسیاری از مردم را بهبود داد.

این باور که دولت باید منافع عمومی را پیش ببرد، وسیعا پذیرفته شد. اما بحران‌های سرمایه‌داران طی 25 سال گذشته به‌خاطر کاهش نرخ سودشان سبب شده است جریانی الهام گرفته از برگزیدگان شرکت‌ها تلاشی را آغاز کند تا دوباره اقتصاد لیبرالیسم را زنده نماید. چیزی که با عنوان نئو یا نو نامیده می‌شود. اکنون با نرخ رشد سریع جهانی‌سازی اقتصاد سرمایه‌داری، نئولیبرالیسم را در مقیاس جهانی می‌بینیم. یک تعریف به‌خاطرسپردنی از این فرایند را فرمانده مارکوس در حمایت از زاپاتیستا (مبارزه‌ فرا اقلیمی برای بشریت و در مقابل نئولیبرالیسم) در آگوست 1996 در چیاپاس بیان کرد. زمانی که گفت: «آن‌چه در حقیقت نئولیبرالیسم عرضه می‌کند، تبدیل جهان به تفرجگاه بزرگی است که آن‌ها بتوانند سرخ‌پوستان را در این‌جا بخرند، زنان را در آن‌جا و…» و او می‌توانست اضافه نماید: کودکان، مهاجران، کارگران یا حتا کل کشوری مانند مکزیک را.

نکات اصلی نئولیبرالیسم شامل موارد زیر است:

1. قانون بازار- رها کردن شرکت‌های آزاد یا شرکت‌های خصوصی از هر محدودیتی که توسط دولت وضع شده باشد بدون توجه به این که سبب چه مقدار آسیب‌های اجتماعی می‌گردد. آزادی بیش‌تر برای تجارت بین‌المللی و سرمایه‌ گذاری مانند پیمان نفتا ، کاهش دستمزدها از طریق پراکندن کارگران از اتحادیه‌ها و محو حقوق کارگران که از پی سال‌ها مبارزه به ‌دست آوردند، عدم کنترل قیمت‌ها و روی‌هم‌ رفته آزادی برای حرکت سرمایه، کالا و خدمات. برای متقاعد کردن ما به این‌که این رویکرد برای شما خوب است، آن‌ها می‌گویند: « یک بازار تنظیم نشده بهترین راه افزیش رشد اقتصادی و سرانجام منافع همه است.» این مانند برنامه‌ « عرضه- جهت » ریگان و « به ‌زیر چکیدن » اقتصادان ‌هاست اما به طریقی که ثروت زیاد به پایین نچکد.

2. قطع هزینه‌های عمومی برای خدمات اجتماعی مانند آموزش و مراقبت‌های بهداشتی- کاهش دادن خالص مقرری برای فقرا و حتی نگهداری جاده‌ها، پل‌ها، عرضه‌ی آب و... به نام کاهش نقش دولت. البته آن‌ها مخالف سوبسید‌ها و معافیت‌های مالیاتی دولت برای شرکت‌ها نیستند.

3. مقررات‌زدایی- کنار گذاشتن آن دسته از مقررات دولتی که سود را کاهش می‌دهد شامل قوانین ایمنی و حفاظتی در محیط کار.

4. خصوصی‌سازی- فروش شرکت‌های دولتی، کالاها و خدمات به سرمایه‌گذاران خصوصی. این شامل بانک‌ها، صنایع کلیدی، راه‌آهن، عوارض بزرگ‌ راه‌ها، برق، مدارس، بیمارستان‌ها و حتی آب آشامیدنی نیز می‌گردد. گرچه این کارها به‌ نام افزایش کارایی انجام می‌شود، که اغلب هم مورد نیاز است، اما اثر خصوصی‌سازی اساسا متمرکز نمودن ثروت بیش‌تر در دست عده‌ی کمی و پرداخت بیش‌تر عموم مردم برای تامین نیازهایشان بوده است.

5. حذف مفهوم «نفع عمومی» یا «اجتماع» و جایگزینی آن با «مسؤلیت فردی»- اعمال فشار بر فقیرترین مردم در یک جامعه برای یافتن راهی توسط خودشان برای تامین مراقبت بهداشتی، آموزش و امنیت اجتماعی و سایر نیازهای اجتماعی‌شان و سپس مقصر دانستن آن‌ها در صورت شکست و معرفی آن‌ها به‌عنوان تنبل.

نئولیبرالیسم بر سراسر جهان از طریق موسسات قدرتمند مالی مانند صندوق بین‌المللی پول ، بانک جهانی و بانک توسعه‌ اینترامریکن تحمیل شده است. سرتاسر آمریکای لاتین به خشم آمده است. اولین مثال روشن از نئولیبرالیسم در عمل در شیلی بعد از کودتا در مقابل رژیم آلنده در 1973 خود را نشان داد و متعاقب آن در سایر کشورها که با برخی از بدترین پیامدها در مکزیک روبرو شدیم. جایی که دستمزدها پس از گذشت یک سال از پیمان نفتا چهل تا پنجاه درصد کاهش یافتند در حالی که هزینه‌ی زندگی هشتاد درصد رشد داشت. بیش از بیست‌هزار شرکت کوچک و متوسط ورشکست شدند و بیش از هزار شرکت دولتی در مکزیک خصوصی شد. آن‌گونه که یکی از محققان گفت، «نئولیبرالیسم به معنی استعمار نو در آمریکای لاتین است.»

در ایالات متحده نئولیبرالیسم برنامه‌های رفاه را از بین می‌برد. به حقوق نیروی کار (به انضمام نیروی کار مهاجر) هجوم می‌آورد و برنامه‌های اجتماعی را کاهش می‌دهد. پیمان جمهوری‌خواهان آمریکا به ‌طور خالص نئولیبرالیسم است. حامیان آن برای رد حفاظت از کودکان، جوانان، زنان و سیاره‌ی زمین به سختی در فعالیتند و در تلاشند ما را با پذیرش این ایده که «دولت را از پشت من پیاده کن»، فریب دهند.

بيش از صد فيلم از وقايع روز عاشورای خونین با لينك دانلود


بیوگرافی استاد فرامرز پایور


نام استاد فرامرز پایور در موسیقی میهن ما با نام سنتور عجین شده است و با شنیدن نام او، مفاهیم و جلوه های زیبایی از موسیقی ایرانی ونواهای آبشارگونه مضرابهایی که حاصل قدرت و لطافت ساز او می باشند. در ذهن شنونده این موسیقی نقش می بندد . او در سال 1311 در تهران متولد شد. پدرش استاد زبان فرانسه وعلاقه مند به نقاشی بود وتابلوهای زیادی از او به یادگار مانده است. پدر بزرگش مصور الدوله ، نقاش مخصوص دربار قاجار بود و آثارش در کاخ های گلستان و صاحب قرانیه نگهداری می شود. این دو ویلون و سنتور را خوب می نواختند و با استادان زمان خود معاشرت داشتند. پایور در هفده سالگی آموختن موسیقی را در مکتب استاد صبا آغاز نمود و در مدت شش سال ردیف موسیقی را فراگرفت. پیشرفت او در زمینه چنان بود که توانست بارها در کنار استاد خود به روی صحنه رود و آثاری را در رادیو ضبط نماید. بعضی از این آثار اکنون در اختیار دوستداران موسیقی ایرانی قرار دارد.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه او در دبستان عسجدی و دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رسید و در سال 1331 وارد خدمت نظام شد ویک سال بعد به استخدام وزارت دارایی درآمد.بعد از درگذشت صبا در سال 1336، پایور به آموخته های خود قناعت نکرد ونزد استادانی چون عبداله دوامی، موسی معروفی و نورعلی خانبرومند به فراگیری ردیف درویش خان ، میرزا عبداله پرداخت و دانش موسیقی ایرانی را به خط ((نت)) درآورد واین گنجینه گران بها را از خطر تحیف، فراموشی و نابودی حفظ کرد.
مهمترین آثار وی عبارتند از: ردیف آوازی موسیقی ایرانی به روایت استاد عبداله دوامی - مجموعه تصنیف های قدیمی از ساخته های عارف ، شیدا، سماع حضور و...- مجموعه آثار درویش خان ورکن الدین مختاریپایور مدتی هم نزد حسین دهلوی و امانوئل ملیک اصلانیان آهنگسازی آموخت واز محضر این دو استاد بهره های فراوان گرفت. فعالیت اصلی او از سال 1334 در اداره کل هنرهای زیبا آغاز شده است و همزمان با تدریس در هنرستان موسیقی ملی برنامه هایی را نیز برای تک نوازی وهم نوازی همراه با استاد صبا واستاد تهرانی تهیه وتنظیم نمود که بصورت کنسرت وبرنامه های رادیویی اجرا وپخش می شد. پس از تأسیس تلویزیون، پایور به اجرای برنامه های زنده در این رسانه گروهی پرداخت که در زمان خود، گام مهمی برای جلب بیشتر توجه مردم به موسیقی سنتی ایران بود.

با تأسیس تالار رودکی (سال 1346)، فعالیت های اجرایی او افزوده شد وبسیاری از آثار استادان گذشته را با ذوق و سلیقه خاص خود تنظیم وهمراه با خوانندگان معروف آن زمان در این تالار اجرا کرد.وی در سال 1342 برای تحصیل زبان به انگلستان رفت وپس از گذراندن دوره ای سه ساله موفق به دریافت درجه تخصصی زبان انگلیسی از دانشگاه کمبریج شد. در اواخر همین دوره تحصیلی چند برنامه تکنوازی سنتور را همراه با سخنرانی هایی در معرفی موسیقی ایرانی در دانشگاه های لندن وکمبریج اجرا نمود و به قول خودش تحصیل زبان انگلیسی را به خدمت معرفی موسیقی ایرانی گرفت. بازگشت پایور از انگلستان مصادف با آغاز برگزاری جشن های هنرشیراز بود. او همه ساله با گروه اساتید و گروه نوازندگان فرهنگ وهنر نمونه های ارزنده ای از آثار بزرگان موسیقی ملی ونیز آثار خودرا در این جشن ها اجرا می نمود. استاد پایور در سال 1347از وزارت دارایی به وزارت آموزش وپروش (سازمان مبارزه به بی سوادی )منتقل ودر سال 1355 بازنشسته شد.

فرامرز پایور هنرمندی منظم و دقیق وپای بند اصول اخلاقی می باشد. توصیه جدی او به همکاران و شاگردانش همواره احترام به پیش کسوتان ونیز داشتن انضباط در کار وخوش قولی است. درک عالی او از رمزها ونکته های دقیق موسیقی ایرانی، استعداد کم نظریش در شناختن گوشه های ردیف وتکنیک ممتازش در نوازندگی سنتور سبب شده است تا او را استادی برجسته در این زمینه بشناسند.تلاش بی دریغ استاد پایور برای حفظ واشاعه آثار ارزشمند موسیقی ملی ایرانی در زمینه تألیف وتدوین نیز بسیار پر بار است. گرد اوری ردیف آوازی و مجموعه تصنیف های قدیمی به روایت استاد عبداله دوامی که توسط مؤسسه فرهنگی – هنری ماهور منتشر شده، اهتمام در چاپ وانتشار ردیف های استاد صبا و تألیف منابع مختلف برای نوازندگان سنتور، از مبتدی تا عالی شامل پیش درآمد ، چهار مضراب،رنگ وانوع ضربی ها و قطعه های مختلف در تمام دستگاه ها و آوازها بخشی از این تلاش است. آثار موسیقی های ضبط شده او شامل دو بخش عمده آثار استادان گذشته و آثاری است که خود استاد برای سنتور و ارکستر ساخته و تنظیم کرده است .

نظام پارلمانی چیست ؟


نظام پارلمانی نوعی نظام حکومتی است که از تفکیک نسبی قوا ایجاد می‌شود. در رژیم‌های پارلمانی قوه مجریه و قوه مقننه در همکاری با یکدیگر فعالیت می‌کنند و از ابزارهایی برای تأثیرگذاری و نفوذ بر یکدیگر برخوردارند.

در نظام‌های پارلمانی رئیس کشور و رئیس قوه مجریه دو شخص متفاوتند. رئیس کشور که ممکن است رئیس‌جمهور (در نظام‌های جمهوری) و یا پادشاه (در نظام‌های مشروطه سلطنتی) باشد، نقش مهمی ندارد و از مسئولیت مبراست. رئیس قوه مجریه که معمولا نخست وزیر نامیده می‌شود به پیشنهاد رئیس کشور و انتخاب پارلمان مشخص می‌شود.

اعضای هیئت وزیران در این سیستم حق پیشنهاد قانون به مجلس و شرکت در مذاکرات و مباحثات مجلس نمایندگان و یا انحلال پارلمان را دارند و از سوی دیگر پارلمان نیز حق سئوال، استیضاح و دادن رأی عدم اعتماد به آنان را دارد.


عواملی که مردم ایران را به اسارت درآورده اند !



بازی بسیجی دهن گشاد + لینک دانلود


برای دیدن این بازی باید flash player داشته باشید. اگر به هر دلیلی مرورگر شما بازی را نشان نمی دهد توسط لینک پایین بازی را دانلود کنید و در کامپیوتر خود اجرا کنید.


منبع : IranIranBest

کاریکاتور - در جمهوری اسلامی سکولاریسم از سکس بدتر است !



کاری از آریا

زاری سنگسار شوندگان بحال اعدامیوم !



عکس از محبوبه کرمی دستبند در دست ولی خندان



گفتگوی کامل جرس با علی چگینی، برادر شهید محرم چگینی


علی چگینی برادر شهید محرم چگینی است که به گفته خود او از جنوب شهر تهران، همانجایی که می گویند مردمش با جنبش سبز ایران هیچ نسبتی ندارند، به راهپیمایی بیست و پنج خرداد آمده بود و از عصر همان روز دیگر به خانه برنگشت.
علی چگینی، محرم را یک دوست و محرم ناگفته های خود و خانواده می دانست، اینک پس از یک سال هم از عدم حضور یک برادر و یک دوست در میان اعضای خانواده دلگیر است، هم از عدم حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در میان یک خانواده داغدار گلایه می کند و هم برای همه کسانی که از میان کشته شدگان تنها یک نماد را جهانی می کنند و شهدای دیگر را غریب و تنها رها می کنند، پیام دارد.

نشستن پای صحبت یک جوان ۳۲ ساله که تمام کشته شدگان را برادران و خواهران خود می داند اما از همه کسانی که در این یک سال هیچ سراغی از برادر کشته شده او نگرفته اند، گلایه دارد، شاید بتواند نگاهی نو به مطالبات بخش هایی از این نسل که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده اند بگشاید. برای همین است که درخواست می کند همه صحبت های او بدون سانسور منتشر شود تا شاید راهی بگشاید که از این پس در صورتی که رهبران جنبش سبز به هر دلیلی تاکنون موفق نشده اند، سراغ خانواده برخی از کشته شدگان بروند، حداقل مردم یکدیگر را تنها نگذارند.

علی چگینی می گوید:… یک سال دنبال خبرنگاران دویدم تا بگویم صدای یک شهید جنوب شهری را به گوش دنیا برسانید تا هم دولت ما و هم دنیا باور کنند همه کسانی که در راهپیمایی کشته شدند، شکم شان سیر نبود یا به تعبیر خودشان، «بچه قرتی » نبودند اما وقتی در شب کشته شدن برادرم، علی رغم همه تهدیدات زنگ زدم به برخی از خبرنگاران اما آنها که صدها بار فیلم ندا را نشان دادند، حاضر نشدند حتی یک بار فیلم محرم که تیر خورده است و برشانه های مردم قرار داشت را نشان دهند، نه صدا و سیما، نه صدای آمریکا و نه بی بی سی.

گفتگوی کامل جرس با علی چگینی، برادر شهید محرم چگینی را در زیر بخوانید:

آقای چگینی، یک سال گذشت از روزی که برادرتان در راهپیمایی بیست و پنج خرداد کشته شد، می خواهم بدون مقدمه بپرسم تلخ ترین خاطره یک برادر از روزی که پیکر برادرش را از پزشکی قانونی تحویل گرفت تا امروز که هنور دستگاه قضایی قاتلی را به خانواده شما معرفی نکرد، کدام است؟

تلخی ها کم نیست ، از همان روزی که برادرم روبروی پایگاه مقداد در خیابان آزادی تیر خورد، اما جنازه اش را دورتر از آن مکان در شهرکی دیگر انداخته بودند، از همان شبی که از من تعهد گرفتند که بدون خبررسانی باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنیم، از همان روزی که فهمیدیم به جای پیدا کردن قاتل برادرم حاضر هستند دیه بدهند تا ما ساکت شویم، درست از همان روزهای نخستی که فهمیدم دیگر هیچ کس جوابگوی ما نیست، تلخی ها را یکی یکی تجربه کردم.

می شود یکی از مواردی که فکر می کنید در صورت رسانه ای شدن، باری از شانه های خانواده های کشته شدگان برداشته می شود را بگویید؟

سه شب بعد از آنکه فهمیدم محرم در راهپمایی تیر خورده بود، در پزشکی قانونی کهریزک پیکرش را شناسایی کردیم، از همان زمان من علی رغم فضای ترس و وحشتی که آن موقع حاکم بود، به برخی از خبرنگاران داخلی و برخی از خبرنگاران که در رسانه های خارج از ایران هم هستند، زنگ زدم و گفتم: برادرم را کشتند، می خواهم به دنیا بگویم، برادرم را فقط به جرم اعتراض در یک راهپمیایی کشتند، حتی برای اینکه حرف مرا باور کنند که محرم کشته شده است، گفتم اسم محرم در سایت نوروز( سایت وابسته به جبهه مشارکت ) منتشر شده است، فیلم کشته شدن برادرم را هم مردم به ما داده اند، به آنها گفتم فیلم کشته شدن برادرم را هم برایتان می فرستم. از طریق برخی از خبرنگاران داخل کشور که آن روزها به خانه ما می آمدند، فیلم تیر خوردن محرم را برای بی بی سی و صدای آمریکا فرستادم، اما نمی دانم چرا هیچ کسی صدای ما را نشنید و این آغازی شد برای اینکه منزوی شویم و دیگر به هیچ کس اعتماد نکنیم.

شاید برای خبرنگاران سخت بود در شرایط امنیتی بتوانند اصل و سندیت موضوع را تایید کنند و ممکن بود کس دیگری آن زمان به نام «برادر شهید»، حرف هایی را مطرح کند که بعدها علیه خانواده شما استفاده شود.

ولی من حتی شماره تماس های منزل و همه اطلاعات مربوط به خودم و خانواده ام را برای تلوزیون ها فرستادم، آنها هم می توانستند از کسانی که به خانه ما می آمدند تایید بگیرند، این کار سختی نبود، البته توقعی هم نمی توان داشت. آنها کار خودشان را انجام می دهند. از فیلم کشته شدن ندا همه ما متاثر شدیم و این کار خبرنگاران بود که با انتشار فیلم دنیا را هم با خبر کردند، اما همیشه برای من سوال است که چرا فیلم تیر خوردن برادرم را که پیش از ندا در خیابان کشته شده بود، هیچ وقت در همان تلویزیون هایی که صد ها بار فیلم تلخ کشته شدن ندا را نشان دادند، به تصویر نکشیدند ؟

خود شما چه پاسخی برای همین سوال تان دارید؟ چرا ندا، سمبل مظلومیت شد، اما به تعبیر خودتان در طول این یک سال نامی از محرم یا برخی از شهدای دیگر برده نشد؟

نمی دانم ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد، ندا خیلی برای من قابل احترام است، تا آنجا که برای من هم که برادرم را مظلومانه روی شانه های مردم دیده ام و پس از آن دیگر خبر و فیلم و عکسی از او در رسانه های ایران و جهان ندیده ام، شهید ندا، شده است سمبل، اما همه حرفم این است وقتی مردم، خبرنگاران و حتی رهبران جنبش فقط نام یک شهید را مطرح می کنند نتیجه این می شود که وقتی آقای متکی و یا احمدی نژاد می روند به دنیا سفر می کنند ، آنجا نیز فقط عکس ندا را در برابرشان بالا می برند. برای احمدی نژاد و متکی تکذیب شهادت یک نفر خیلی سخت نیست، چرا نباید مردم کاری می کردند که در برابر احمدی نژاد عکس صد شهید بالا می رفت؟ دولت ما خوب می داند که به هر جای دنیا برود، از او در باره ندا سوال خواهند کرد برای همین خودش را برای تکذیب این سوال آماده می کند، ولی اگر بداند در تمام ایران و دنیا مردم عکس و تصویر ده ها شهید دیگر را در دست دارند و در مورد کشته شدن تک تک کسانی که جرم شان فقط حضور در راهپیمایی بود می خواهند سوال کنند، آنوقت جوابی نخواهند داشت. نمی توانند بگویند همه این ده ها شهید را منافقین و مجاهدین و آمریکا و اسراییل در خیابان های ایران کشته اند.

آیا تا کنون در خواست دیدار با احمدی نژاد یا اعضای دولت داده اید تا همین حرف ها را به آنها بگویید؟

من در تمام این یک سال می خواستم با موسوی دیدار کنم و خیلی حرف ها را به ایشان و یا آقای کروبی بگویم اما متاسفانه هیچ پاسخی نگرفته ام. تا دیروز شک داشتم که سیاستمداران چندان فرقی با یکدیگر ندارند، اما حالا دیگر دارم باور دارم همه سیاستمداران تقریبا یک جور هستند و به فکر مردم نیستند.

موسوی هیچ مسوولیتی در کشور ندارد چرا به جای دیدار با مسوولین می خواهید با کسی دیدار کنید که هیچ قدرتی هم ندارد؟

ما در این یک سال خیلی سختی کشیدیم، باید به آقای موسوی می گفتم وقتی سراغی از خانواده های شهدا نمی گیرند، راهشان با احمدی نژاد و دیگران یکی است. مردم را تا زمانی می خواهند که به قدرت برسند. این حرف های مرا می نویسید؟ دلم می خواهد حالا که نتوانسته ام خودم از نزدیک با آقای موسوی حرف بزنم، شما این کار را بکنید و این حرف ها را به گوش ایشان برسانید.

بی شک بدون سانسور منتشر خواهد شد، شما هم بگویید، مهمترین نکته ای که دلتان می خواهد به آقای موسوی بگویید چیست؟

دلم می خواهد بگویم، انگار می دانم آخر داستان چیست. می دانم که موسوی و کروبی کنار می کشند، و از آن طرف دولت هم قدرت خودش را نشان می دهد، شاید کنار کشیدن موسوی و کروبی آنها را در برابر بخش هایی از مردم سرافراز کند، اما خون جوانانی در این وسط پایمال می شود که فقط برای ایستادگی و تغییر به میدان آمده بودند.

به عنوان کسی که برادرش در یک راهپیمایی اعتراضی کشته شد، فکر می کنید وقتی موسوی و کروبی به مردم بگویند بیایید به خیابانی که ممکن است باز هم در آن به روی مردم گلوله بکشند، باید در برابر خانواده های کشته شدگان نیز پاسخگو باشند؟

ببینید همین الان هم خبرگزاری فارس به ما پیشنهاد مصاحبه داده است. دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید، ما حتی اگر شکایت هم کنیم و آنها به زندان بروند، فردا بالاخره ناچار می شوند آزادشان کنند، یعنی با این کار هم دولت، قدرت خودش را به مردم نشان خواهد داد و هم رهبران جنبش را وادار به عقب نشینی و خالی کردن پشت مردم می کنند.

ظاهرا شما ساکن جنوب شهر تهران هستید، معمولا گفته می شود اکثر جمعیت این منطقه را طرفداران احمدی نژاد تشکیل می دهند اما برادر شما از دل همان جمعیت در راهپمیایی شرکت کرد و سپس کشته شد، چه پاسخی دارید به کسانی که می گویند، جنبش سبز یک جنبش بالای شهری است؟

برادر من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. از ما فاصله می گیرند. در حالی که ما کافر نیستیم فقط دین ما با دین کسانی که برادرم را کشته اند و بعد هیچ جوابی هم به ما نمی دهند فرق دارد. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و آنها تلاش می کنند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم.

برگردیم سر همان فیلمی که از برادرتان در اختیار دارید که پیکر تیرخورده او را بر شانه های مردم نشان می دهد، راست می گویید این فیلم را دنیا ندیده است اما دنیای کوچک خانواده شما را چقدر این فیلم دگرگون کرده است؟

خیلی زیاد، یکی دوباری ظاهرا یکی دو شبکه انگلیسی نشان داده اند اما باور کنید خیلی سخت است نگاه کردن چندین باره فیلم عزیزتان که دارد میان آن همه مردم جان می دهد. اما متاسفانه ما مردم حافظه ضعیفی داریم. فراموشکار هستیم. از مردم نباید توقع زیاد داشته باشم. اما وقتی بیست و پنج خرداد پارسال را با امسال مقایسه می کنم دلم می گیرد. سال گذشته خودم در خیابان بودم. صحنه های کربلا را در خیابان های تهران می دیدیم. جنازه ها را گذاشته بودند گوشه خیابان و روی آن ها را پارچه انداخته بودند. اما امسال بیست و پنج خرداد مردم باز هم آمده بودند اما دیگر مثل پارسال نبود، گاهی وقت ها فکر می کنم ما مردم ایران خودمان باعث و بانی این همه ظلمی هستیم که به ما می شود، چرا باید فراموش کنیم در این یک سال چه بلاهایی سرمان آورده اند و جنازه ها را هم تا مدت ها تحویل نمی دادند؟ خرداد پارسال و حضور آن همه مردم با آن چیزی که ما در بهشت زهرا دیدیم خیلی فرق داشت. باز هم می گویم نباید از مردم توقعی داشته باشیم اما….

خود شما فکر می کنید چرا پارسال مردم بدون مجوز مدام در خیابان حضور پیدا می کردند، اما امسال نیامدند؟

از یک طرف قبول دارم پارسال فضا خیلی احساسی بود، مردم وقتی دیدند رای شان گم شد، خیلی ناراحت شدند، و اتفاقات بعدی که مردم با چشم های خودشان در خیابان می دیدند که برادر من و دیگرانی که فقط دنبال رای گمشده خودشان آمدند، کشته می شدند نیز مردم را خیلی بیشتر ناراحت کرد و برای همین حضورشان در راهپیمایی ها زیاد بود، حتی موسوی و کروبی هم بدون مجوز می آمدند در خیابان و فکر می کنم رهبری یک جنبش یعنی همین که رهبران جانشان را بگیرند کف دست شان و به خیابان بیایند، اما این روزها همه چیز عوض شده است انگار.

حرف آخر تان…

ایران نیاز به فرهنگ سازی دارد، باید مردم خودشان را تغییر دهند، پیش از آنکه به رهبر نیاز داشته باشیم به مردمی نیاز داریم که به ما مثل طاعون زده ها نگاه نکنند.

به نقل از: جرس، مصاحبه از: مسیح علی نژاد

کاریکاتور - موسوی بسمت آشتی ملی و جذب حداکثری !



مدال لیاقت برای خوش خدمتان - کاری از مانا نیستانی



عکسی از دوران نوجوانی صادق هدایت


" صادق هدایت " نشسته سمت راست


زندگینامه صادق هدایت را هم میتوانید در اینجا مطالعه کنید

علی معلم ، مجیز گوی رهبری - کاریکاتور



کاری از آریا

دانلود37 كتاب از صادق هـدايـت ( PDF )






ترس غیر عادی یا Phobia چیست ؟



ترس غیر عادی یا Phobia، به حالتی گفته میشود که این ترس حالتی غیر منطقی به خود گرفته و زندگی روزمره شخص را مختل میکند.

تقریبا تمام افراد از چیزی میترسند. کسی که از هیچ چیز نترسد به احتمال زیاد حقیقت را نمیگوید؛ حتی اگر دروغ نگوید نباید به او حسادت کرد زیرا ترسیدن، فعالیتی بسیار مهم برای سلامت و زنده نگهداشتن افراد است. برای مثال ترس از ارتفاع، انسان را از پرتاب شدن به پایین حفظ میکند و ترسیدن از موجودات زهردار، انسان را از سم آنان نجات میدهد. نباید فراموش کرد که در این میان البته بعضی ترسهایی که کاربرد مفیدی هم ندارند می تواند عادی محسوب شوند. ترسهای غیرعادی بعضی افراد ترسهایی چنان شدید دارند که در تمام مدت به چیزی که از آن وحشت دارند فکر میکنند.

اشخاصی که دچار ترس از عنکبوت هستند، تمام سوراخهای ریز خانه را پر میکنند تا عنکبوتی نتواند وارد منزل شود. آنها هنگامی که به خارج از خانه میروند بیش از حد خود را میپوشانند تا اگر با عنکبوتی برخورد کردند، پوستشان با آن برخورد نکند. آنها حتا در زمستان که در خارج، از عنکبوتها اثری نیست هم همین کار را میکنند. میتوانید تصور کنید که چنین موقعیتی برای زندگی تا چه حد آزار دهنده است. به این ترتیب اگر ترسی، شخص را از لذات زندگی دور کند و ذهن او را چنان مشغول سازد که نتواند کار کند، بخوابد یا کارهای مورد علاقه و ضروری خود را انجام دهد، جزو بیماریها محسوب خواهد شد.

یک روش برای تشخیص ناهنجاری فوبی این است که ترس باید نسبت به موقعیت بیش از حد شدید و نا متناسب باشد. بسیاری از افرادی که از ارتفاع میترسند، با رفتن به منزل دوستشان در طبقه بالای آسمانخراش مشکلی ندارند، اما کسی که بیماری ترس از ارتفاع دارد، قادر به انجام این کار نیست. توجه کنید که تنها ترس، علامت مشخصه فوبی نیست بلکه ترس به همراه اجتناب کردن وسواس گونه از موضوع ترس چنین معنایی خواهد داشت.

برخی از مردم از حضور در مکانهای شلوغ هراس دارند، که این نوعی فوبیا محسوب می شود. نظریات مختلف درباره چگونگی ایجاد فوبی ترس از مکانهای شلوغ یا مکانهای عمومی که اگورافوبیا (agoraphobia) نام دارد و به انزوا طلبی نیز معنا میشود، یکی از فوبی های رایج است، از نظر طرفداران نظریات فروید (Freud)، به این دلیل ایجاد میشود که مادر بی مسئولیتی که به وضعیت روحی و نیازهای اصلی کودک مانند خوراک، توجه نمیکند، موجب میشود که کودک همواره حسی از نا امنی داشته و نگران این باشد که به حال خود رها شود. این ترس به تدریج عمومیت می یابد تا جایی که شخص در هر مکان شلوغی احساس گمگشتگی و بی پناهی میکند.

در مقابل، نظریات روانشناسی جدید میگویند که اگورافوبیا میتواند به این دلیل به وجود بیاید که افراد از موقعیتهای دردناک و آزارنده اجتناب میکنند و همچنین در این حالت نداشتن اعتماد به نفس و عدم توانایی در انتخاب روشهای مقابله با چنین موقعیتهایی، آنها را به کلی از موضوع ترس خود - در این مورد مردم دیگر- دور میکند. تحقیقات نشان میدهند که تقریبا نیمی از افرادی که دچار نوعی فوبی هستند، هرگز با موضوع ترس خود برخورد دردناک یا آزارنده ای نداشته اند. ممکن است ما با کسی که مورد حمله مار قرار گرفته باشد برخورد کنیم و از تجربه او، از مار بترسیم.

اما جالب است که تقریبا هیچ کس از خودرو ها نمیترسد، در حالی که تقریبا همه حادثه اتوموبیل رانی را تجربه کرده و یا شاهد رخ دادن تصادفی منجر به مصدومیت یا فوت هم بوده اند. به قول مارتین سلیگمن (Martin Seligman) روانشناس آمریکایی، انسانها میتوانند به طور ذاتی برای بعضی فوبی ها زمینه داشته و یا آنها را بیاموزند. میلیونها سال است که مردم به سرعت آموخته اند از مار، ارتفاع و صاعقه دوری کنند و همین اشخاص توانسته اند از بلایای مختلف جان سالم به دربرده و زنهای خود را به نسل بعد منتقل کنند. ما هنوز زمان کافی برای ایجاد ترس ذاتی از خودرو و اسلحه را سپری نکرده ایم.

یک تعبیر دیگر این است که مردم معمولا نسبت به موضوعات غیر قابل پیش بینی یا کنترل ناپذیر دچار فوبی میشوند. خطر ناگهانی و غافلگیر کننده همواره پر دغدغه تر است. صاعقه، غیر مترقبه و کنترل ناپذیر است و در مقابل شما میدانید که پریز برق برای شما خطر ناگهانی به همراه ندارد و بسیار بعید به نظر میرسد که کسی دچار ترس از پریز برق باشد. به نظر میرسد که انسانها از نظر زیستی آماده اکتساب ترسهایی از جانوران و موقعیتهای خاصی هستند که در طی تاریخ تکامل بشر جزو عوامل تهدید کننده او به شمار میرفته اند (سلیگمن).

وحشت بی مورد از سوسک و دیگران حیوانات نوعی فوبیا محسوب می شود. همچنین انسانها مستعد کسب حالتهای ترس و وحشت نسبت به موجودات نفرت انگیزی چون انواع کرم، کرم حشره، موش و سوسک هستند. عصب شناسان توانسته اند عوامل بیولوژیکی از قبیل جریان خون و سوخت و ساز بیشتر در سمت راست مغز نسبت به سمت چپ، را کشف کنند که میتواند در ایجاد انواع فوبی نقش داشته باشد. دو قلوهای همسانی که دور از یکدیگر رشد یافته اند، گاهی دچار فوبی یکسانی میشوند. دلایل دیگری برای اینکه بعضی انواع فوبی رایج تر از انواع دیگر هستند، وجود دارند. از جمله اینکه ما تجربیات بی خطر فراوانی با خودرو داشته ایم که میتواند بر تجربیات ناگوار ما غلبه کند اما عده انگشت شماری هستند که از مواجهه با مار، پرت شدن از ارتفاع یا گیر کردن در فضای بسته تجربه بی خطری داشته باشند.

روانشناسان میان فرهنگی اشاره کرده اند که فوبی تحت تاثیر عوامل فرهنگی نیز قرار میگیرد. برای مثال اگورافوبیا (ترس از مکانهای شلوغ)، در ایالات متحده و اروپا بسیار شایع تر از مکانهای دیگر است. تایجین کیوفوشو (taijin kyofusho) یک فوبی اجتماعی رایج در ژاپن است که تقریبا در جای دیگری دیده نشده است و به معنای ترس از آزار رساندن یا آسیب زدن به کسی در اثر رفتار اجتماعی ناشیانه یا نقص جسمانی موهوم شخص است. تمرکز اصلی این فوبی بر آزار رساندن به دیگران است نه نگرانی از آسیب دیدن خود. تایجین کیوفوشو توسط روانشناسان ژاپنی چنین تعریف شده است: اغراق در فروتنی و ملاحظه وسواس گونه دیگران که در حد پایین آن، در ژاپن اخلاق پسندیده ای شناخته میشود.

بسیاری از روانشناسان عقیده دارند که افراد مبتلا به بیماری وحشتزدگی، فوبی اجتماعی یا انزوا طلبی خود را به این دلیل توسعه میدهند که از ناتوانی خود و یا از ترس بروز حمله عصبی در مقابل دیگران وحشت دارند. به عبارت دیگر، آنها از ترس خود وحشت دارند.

دسته های مختلف فوبی

در علم روانشناسی سه دسته اصلی برای فوبی تعریف شده است:

1- ترس از مکانهای شلوغ (با حمله عصبی یا بدون آن) : اضطراب نامعقول در زمان حضور در مکانهایی که فرار از آن مشکل یا ناراحت کننده باشد.

2- ترسهای اجتماعی : وحشت غیر منطقی از قرار گرفتن در بعضی مجامع یا موقعیتهای نمایشی که میتواند به رفتارهای اجتنابی منجر شود.

3- ترسهای ویژه : ترس مداوم و نا معقول در حضور محرکهای ویژه ای که به طور معمول از آنها اجتناب میشود و دارای زیر مجموعه هایی است:

• ترس از حیوانات - که در مواجهه یا تصور مواجهه با حیوان یا حشره ای خاص ایجاد میشود.

• ترس از عوامل طبیعی - که در مقابل عوامل طبیعی چون طوفان، ارتفاع یا آب ایجاد میشود.

• ترس از خون، تزریق و جراحت - در اثر دیدن یا قرار گرفتن در یک روند پزشکی و جراحی به وجود می آید.

• ترس از موقعیت و وضعیت - هنگام حضور در موقعیتهایی چون وسایط نقلیه عمومی، تونل، پل، آسانسور، پرواز، رانندگی یا فضاهای بسته ایجاد میشود.

• موارد دیگر- ترس از محرکهای دیگر چون خفگی، استفراغ یا هر بیماری مهلک دیگر که در واقع وحشت ناشی از ابتلا به چنین حالتهایی است.

کارتون - سکانس آخر فیلم واجبی خوردن سعید مرتضوی !



محمد خاتمی ، سید ترکیبی – کاری از آریا



کاریکاتور – عاقبت سعید مرتضوی !




کاری از نیک آهنگ کوثر

زندگینامه صادق هدایت



صادق هدايت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدري در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك)‌ فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اي حاصل شد ولي در سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.

در سال 1304 صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.

در سال 1312 سفري به شيراز كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد. در سال 1317 از بانك ملي ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد و در سال 1319 در دانشكده هنرهاي زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.

در سال 1322 همكاري با مجله سخن را آغاز كرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد. در سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاريس شد و در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد. او 48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.

آثار صادق هدایت

نوشته‌های هدایت :

رباعیات خیام (۱۳۰۲)
فوائد گیاهخواری (۱۳۰۶)
زنده‌بگور (۱۳۰۸) (مجموعه داستان کوتاه)
پروین دختر ساسان ۱۳۰۹) (نمایشنامه)
سایه مغول (۱۳۱۰)
اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱) (سفرنامه)
سه قطره خون (۱۳۱۱) (مجموعه داستان کوتاه)
نیرنگستان (۱۳۱۲)
سایه روشن (۱۳۱۲)
مازیار (۱۳۱۲) (جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی
وغ‌وغ ساهاب (۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد
ترانه‌های خیام (۱۳۱۳)
بوف کور (۱۳۱۵)
علویه خانم (۱۳۲۲)
حاجی آقا (۱۳۲۴)
افسانه آفرینش (۱۳۲۵) (خیمه‌شب‌بازی در سه پرده)
ولنگاری (۱۳۲۳)
توپ مرواری (۱۳۲۷)
سگ ولگرد (مجموعه داستان کوتاه)
کاروان اسلام (البعثة الاسلامية الي البلاد الافرنجية)
مجموعه نوشته‌های پراکنده (به کوشش حسن قائمیان)

ترجمه‌ها :

ترجمه از زبان فرانسه

کور و برادرش (۱۳۱۰) نوشته آرتور شنیتسلر
کلاغ پیر (۱۳۱۰) نوشته الکساندر لانژ کیلاند نویسنده نروژی
تمشک تیغ دار (۱۳۱۰) نوشته آنتون چخوف
مرداب حبشه (۱۳۱۰) نوشته گاستون شرو نویسنده فرانسوی
جلو قانون نوشته فرانتس کافکا
مسخ نوشته فرانتس کافکا
گراکوس شکارچی نوشته فرانتس کافکا
گروه محکومین نوشته فرانتس کافکا
دیوار نوشته ژان پل سارتر

ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی

گجسته ابالیش (۱۳۱۹)
گزارش گمان‌شکن (۱۳۲۲)
یادگار جاماسب (۱۳۲۲)
کارنامه اردشیر بابکان (۱۳۲۲)
زند وهومن یسن (۱۳۲۳)
آمدن شاه بهرام ورجاوند (۱۳۲۴)

مقالات

مقدمه‌ای بر رباعیات خیام
انسان و حیوان (۱۳۰۳)
پیام کافکا

کارتون - پشت پرده جذب حداکثری خامنه ای !



علت سکوت علمای اسلام در برابر جنایات جمهوری اسلامی !



کاریکاتور - آغاز شمارش معکوس در چرنوبیل بوشهر !



کاری از نیک آهنگ کوثـــــر

زندگینامه سید مجتبی حسینی خامنه ای



مازيار رادمنش

مجتبی خامنه‌ ای فرزند سید علی خامنه ای رهبر کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. نام سید مجتبی بعد از گلایه های کروبی مبنی بر دخالت وی در جریان رقابت انتخاباتی سال 84، داشت به بوته فراموشی سپرده می شد، اما روند حوادث اخیر و مواضع تند پدرش در برابر معترضان و اصلاح طلبان مجددا نام او را بعنوان یکی از حامیان جدی احمدی نژاد مطرح کرد. برخی رسانه‌ ها مجتبی را تند رو تر از پدرش ارزیابی کرده‌، گرچه که وی تاکنون در رسانه‌ ها ظاهر نشده ‌و اطلاعی از مواضعش نیز در دست نیست.

چندی پیش روزنامه گاردین در تحلیلی نوشت که مجتبی خامنه ‌ای ضمن آنکه در مجاب کردن پدرش به حمایت از احمدی نژاد درسال ۱۳۸۴ نقش داشته‌، در سرکوب مردم نیز دست دارد. به نوشته این روزنامه آیت الله خامنه‌ ای نیز گرایش به رهبر شدن فرزندش است. جوان 40 ساله که سابقه دوستی با سعید امامی به دلیل سفر مشترکشان در سال 67 به انگلیس دارد، این روزها یکی از موثرترین عوامل کودتای منجر به پیروزی احمدی نژاد شناخته می شود.

سید مجتبی حسینی خامنه ای کیست؟

سید مجتبی حسینی خامنه ای سال 1348 در تهران (بنا به روایتی مشهد) متولد شد. خانواده اش آخوند مسلک بودند. پدرش سید علی از آخوندهای پیرو آیت الله خمینی در مشهد بود. پدربزرگش سید جواد نیز از روحانیون مشهور زمان خود در مشهد بود. مادرش خجسته نام دارد. مجتبی دومین فرزند خانواده است، برادر بزرگتر وی مصطفی، دو برادر کوچکترش محسن و میثم نام داشته و دو خواهرش نیز بشری و هدی نام دارند. فرزندان پسر غیر از میثم همگی در حال حاضر معمم هستند. دوران کودکی اش در خیابان نایب السلطنه نزدیک مدرسه علوی و در همسایگی خانواده رفسنجانی و حوالی میدان آذربایجان گذشت. وی به مدرسه علوی رفت و از آغاز تا پایان در همان مدرسه مشغول به تحصیل بود. پیش از انقلاب کودک بود و پس از انقلاب نیز مشغول تحصیل.

مختصری در مورد خانواده، برادران و خواهران

پدرش، سید علی خامنه ای، از روحانیون ساده زیست و مبارز پیش از انقلاب بود. وی تحصیلات خود را در حوزه های مشهد، نجف، قم تکمیل کرده و از شاگردان آیت الله خامنه ای بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی محسوب می شد. وی سوابق متعدد زندان و تبعید پیش از انقلاب دارد و آنچنان که گفته می شود خویی شاعرمسلک و دستی نیز به ساز داشته است. برخی از نزدیکان وی می گویند که او ارتباط نزدیکی با استاد احمد عبادی برترین نوازنده ستار تاریخ معاصر ایران داشته و از مجلس درس وی نیز استفاده برده است. پس از انقلاب تا سال 60 به ترتیب، عضو حزب جمهوری اسلامی، معاون وزارت دفاع، سرپرست سپاه، امام جمعه تهران به پیشنهاد آیت الله منتظری و نماینده اولین دور مجلس از سوی مردم شهر تهران بود. پس از آن دو دوره متوالی رئیس جمهوری اسلامی ایران بود. علی خامنه ای در ابتدای انقلاب به عنوان روحانی طرفدار دکتر شریعتی که در مقابل انتقادات از شریعتی سرسختانه از او دفاع می کرد شناخته شده است. او اول سیگار و بعد پیپ می کشید و گفته شده است که به دستور آیت الله خمینی اعتیادش را ترک کرد. سید علی خامنه ای با محافل شعرای مشهد از جمله شفیعی کدکنی، محمد مختاری، م. آزرم ( نعمت میرزازاده)، اخوان ثالث رابطه داشت و در جلسات شعر مشهد شرکت می کرد.

با مرگ آیت الله خمینی، خبرگان رهبری در تلاش برای یافتن رهبری تازه با استناد به خاطره آیت الله رفسنجانی مبنی بر پیشنهاد رهبری آقای خامنه از سوی آیت الله خامنه ای و خواب آیت الله اردبیلی مبتنی بر موافقت رهبری فقید انقلاب، حجت السلام خامنه ای یک شبه از هیئت پیشین در آمد و به مقام فقاهت و آیت اللهی صعود کرد. تا پیش از آن آیت الله خامنه ای از روحانیون نواندیشی محسوب می شد که برای ایجاد تعادل در نظام سیاسی کشور ضروری شمرده می شود. پس از آن آیت الله خامنه ای هرچه بیشتر به جناح تندرو نزدیک شده، قدرتش را نیز گسترش داد. آیت الله خامنه ای به دلیل شراکت در دو پرونده آمیا و میکونوس از سوی برخی مراجع قضایی بین المللی تحت تعقیب است. وی در انتخابات سال 84 و 88 از محمود احمدی نژاد حمایت کرد. همچنین در میان مردم وی متهم به فرماندهی کودتایی است که منجر به ریاست جمهوری مجدد احمدی نژاد شده است.

عمویش، سید هادی خامنه ای از مبارزین دوران انقلاب و اصلاح طلبان پس از انقلاب است. وی از اعضای موسس مجمع روحانیون مبارز است که در سال ۱۳۷۲ روزنامه جهان اسلام و سال ۱۳۷۹ روزنامه حیات نو را منتشر کرد. که این روزنامه به دستور دادگاه ویژه روحانیت توقیف شد. شایان ذکر است که احضار وی به دادگاه در ارتباط با پرونده شهرام جزایری و به دلیل دریافت 500 میلیون تومان، جنجال بسیاری در محافل سیاسی بوجود آورد.

عمه اش، سیده بدری همسر شیخ علی تهرانی است. علی تهرانی روحانی فعال در دوران انقلاب اسلامی و عضو مجلس خبرگان رهبری از شهر مشهد بود که پس از انقلاب کم کم از روحانیون حکومتی فاصله گرفت و در فروردین ۱۳۶۳ به عراق که در آن زمان با ایران در حال جنگ بود، گریخت و در آنجا پناهنده سیاسی شد. پس از آن در اردیبهشت ۱۳۶۴ همسرش (بدری حسینی خامنه‌ای) نیز به همراه ۳ دختر و ۲ پسرش بطور غیرقانونی از میانه جبهه‌ها به عراق نزد وی رفتند. سال ها بعد، و در زمان جنگ خلیج وی به همراه خانواده اش با ضمانت آیت الله خامنه ای به ایران بازگشت.

برادر بزرگش، حجت السلام و المسلمین سید مصطفی خامنه ای از شاگردان پدرش، آیت الله مجتهدی و آیت الله شاهرودی بود. وی متاهل است و همسر وی دختر آیت الله عزیز خوشوقت از روحانیون راستگرای حامی احمدی نژاد است. برادران کوچکش، حجت السلام سید محسن خامنه ای نیز از شاگردان پدر، آیت الله خرازی، آیت الله مجتهدی و آیت الله شاهرودی بوده است. همسر وی دختر آیت الله خرازی و خواهر صادق خرازی است. و سید میثم، کوچکترین فرزند خانواده هنوز ازدواج نکرده، او تنها فرزند خانواده است که تا کنون معمم نشده است. دو خواهرش، یعنی بشری و هدی فارغ التحصیل مدرسه رفاه هستند. دختر بزرگ خانواده بشری، همسر فرزند آیت الله گلپایگانی رئیس دفتر رهبری نظام است.

سید مجتبی پس از انقلاب

مجتبی هنوز کودک بود که انقلاب شد. خانواده خامنه ای مثل خانواده روحانیون ارشد نظام تحت حفاظت قرار گرفتند. تا زمان ترورها وی به همراه خانواده اش در خیابان آذربایجان زنگی می کرد، اما پس از ترورهای سازمان مجاهدین خانواده رهبر فعلی نظام تحت حفاظت شدیدتری قرار گرفت. با آغاز ریاست جمهوری پدر، سید مجتبی به همراه خانواده در پاستور سکنی گزید. در همین دوران و در سال 66 توانست درس خود را به اتمام برساند. آنچنان که نزدیکان این خانواده می گویند وی به همراه برادر بزرگترش سید مصطفی سابقه حضور در جبهه های جنگ را دارد. او به همراه مهدی هاشمی به جبهه های جنگ اعزام شده و سردار فضلی و نورعلی شوشتری بر این امر صحه گذاشته اند. پس از پایان جنگ و مرگ رهبری انقلاب اسلامی، آیت الله خامنه ای به رهبری نظام رسید. از همان زمان آیت الله خامنه ای از حضور فرزندانش در محافل رسمی و انظار عمومی جلوگیری کرد. شدت محافظت از این خانواده سبب شده بود که مردم حتی ندانند رهبری نظام چند فرزند دارد. اساسا کسی نمی دانست که آیا فرزندان آیت الله خامنه ای دستی در سیاست دارند یا خیر. تا اینکه حجت السلام والمسلمین ناطق نوری در سال 84 پرده از فعالیت های سیاسی سید مجتبی برداشت.

آغاز فعالیت سیاسی

گرچه گفته می شود، سید مجتبی پیش از سال 84 نیز فعالیت سیاسی داشته است، اما مدرکی در دست نیست. وی در سال 83 و 84 با حضور در کمپین انتخاباتی قالیباف و محمود احمدی نژاد و در نهایت حمایت از او، ابتدا صدای ناطق نوری و سپس صدای یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، مهدی کروبی را در آورد. مهدی کروبی در نامه ای که در روز 29 خردادماه سال 84 خطاب به رهبر نوشته بود تلویحا از اقدامات سید مجتبی شکایت کرده بود؛ "به‌رغم شفافیت مواضع جنابعالی، اخباری مبنی بر حمایت فرزند محترم شما - آقا سید مجتبی - از یکی از کاندیداها منتشر شد. پس از آن هم شنیدم که یکی از بزرگان به جنابعالی گفته‌اند که "آقازاده حضرتعالی از فلان شخص حمایت می‌کند" و شما فرموده‌اید‌ "ایشان آقا است نه آقازاده" و به هر حال مشخص شد که آن حمایت‌ها نظر شخصی آقا مجتبی بوده است .

در عین حال کماکان خبرهایی در مورد فعالیت ایشان به نفع یکی از کاندیداها - که سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول کرد و عنایت‌ها به طرف فرد دیگر سرازیر شد - و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد. حضرتعالی به خوبی واقف هستید که دخالت‌های نسنجیده اطرافیان برخی از مقامات روحانی و سیاسی در سال‌های گذشته تبعات منفی فراوانی برای کشور و نظام داشته است و لذا اینجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزی از جنابعالی تقاضا می‌کنم اجازه ندهید تجربه دیگری به تجربه‌های تلخ گذشته اضافه شود. چون جنابعالی جانشین امامی هستید که وقتی در یک حادثه عده‌ای مدعی شدند مرحوم آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی باعث ‌ایجاد محدودیت‌هایی برای ارتباط مردم با امام شده است، به‌رغم جایگاه فکری و فقهی آن مرحوم دستور داد که "‌ایشان در کارهایی که مربوط به من است دخالت نکند".

سخنان مهدی کروبی سبب شد که موج شایعات حول سید مجتبی آنچنان شدت گیرد که خبر دروغ از راست مشخص نباشد. برخی در این باره می گویند که سردار حجازی و آقای وحید همه کاره های دفتر رهبری نوکران سید مجتبی است. او به نقل از منابعش مدعی است که سید مجتبی به همراه تیم اطلاعاتی اش بسیاری از اقدامات را علیه و یا له مسئولین نظام انجام می دهد. شایعه ها تا آنجا گسترش یافت که حتی انتخاب فرماندهان نظامی یا حتی سیاست های اصلی نظام نیز به سید مجتبی نسبت داده شد. گفته می شود او به شورای فرماندهان سپاه رابطه نزدیکی دارد و دارای نفوذ بالایی در لایه های بالایی نظامی و سیاسی کشور است. آنچنان که در محافل سیاسی گفته می شود وی از سال 84 مجتهد است و اجتهاد وی به امضای آیت الله مصباح یزدی نیز رسیده است. آیت الله خامنه ای در محفلی دوستانه در سال 83-84 خبر از اجتهاد فرزندش داده بود. اما کیفیت تحصیل سید مجتبی غیر از حضور در جلسات درس پدر، آیت الله شاهرودی، آیت الله مجتهدی تهرانی، آیت الله خرازی در تهران از سال 78 نیز به قم رفت و در حوزه علمیه خارج و اصول و دوره عالی حوزوی را تحصیل کرد. از اساتیدش در قم غیر از آیات مصباح، خرازی و صافی اطلاع دیگری دسترس نیست.

مجتبی خامنه ای و کودتای انتخاباتی

پس از 22 خردادماه امسال و با اعلام پیروزی احمدی نژاد در انتخابات، نام مجتبی بیشتر از همیشه شنیده شد. این بار گفته می شد که در پس کودتای انتخاباتی که منجر به پیروزی احمدی نژاد شد، سید مجتبی و حمایت آیت الله خامنه ای قرار دارد. اما علت اینکه آیت الله خامنه ای سعی دارد با ساختن گروه جدیدی از مجتهدین جوان به یاری موسسه امام مصباح یزدی، مجلس خبرگان را به دست جوانانی بسپارد که با فرزندش انس دارند و از سوی دیگر وی را برای رهبری پس از خویش آماده سازد. همچنین به دلیل نوع تفکر سید مجتبی و آیت الله خامنه ای آنها دست به اقداماتی زدند تا مهندس موسوی، منتخب مردم به ریاست جمهوری نرسیده و محمود احمدی نژاد برای نیل به مقصود یعنی جلوگیری از به قدرت رسیدن مشارکت و سازمان مجاهدین به این مقام منصوب شود.

اما یک منبع حوزوی در قم در این باره می گوید هرچند این ها امروز شایعه است اما ممکن است بعدها به واقعیت برسند. اینکه سیدمجتبی بتواند پس از رهبری از سوی خبرگان منصوب شود فعلا به یک جوک شبیه است، چرا که بسیاری از اعضای خبرگان به این مقام نزدیکترند. اما بعید نیست با توجه به اینکه آیت الله خامنه ای تازه 70 سال سن دارد و بیماری لاعلاجی ندارد طی سال های آینده وی خود را بیش از پیش نشان داده و به این شایعات جامه عمل بپوشاند. رسانه ها عادت دارند برخی افراد را بزرگ کنند آنقدر که بعد خودشان هم از آنها می ترسند، نمونه اش مصباح یزدی و امروز هم سید مجتبی؛ "به اعتقاد من خیز سید مجتبی برای رهبری امروز تنها شایعه است." او اضافه می کند سال 78 مجتبی به قم آمد، آن زمان حتی معمم هم نبود چطور ممکن است در این کوتاه زمان به این درجه رسیده باشد؟ کدام عقل سلیم می پذیرد؟ این ها شایعاتی است که مردم می سازند وگرنه او حداکثر حجت السلام است.

سید مجتبی حسینی خامنه ای در سال 78 با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل که آن ایام تنها استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان بود ازدواج کرد. حداد عادل درباره کیفیت ازدواج فرزندش می گوید که همسر رهبری بار اول سال 77 زمانی که دخترش 17 ساله بوده و در سال چهارم دبیرستان درس می خوانده با آنها تماس گرفته است. او گرچه دختر را برای پسرش می پسندد اما استخاره بد می آید به همین علت ازدواج سر نمی گیرد. یک سال بعد دوباره اقدام برای خواستگاری کردند. مادر سید مجتبی دختر را پسندیده بود، برای همین بار دیگر استخاره کرد و چون خوب آمد به خواستگاری می آیند؛ "پس از مقدمات کار، یک روز پسر آقا و مادرش با یک قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت کردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم، ایشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند آقای دکتر! داریم خویش و قوم می شویم. گفتم چطور؟ گفتند خانواده آمدند و پسندیدند و در گفتگو هم به نتیجه کامل رسیده اند، نظر شما چیست؟ گفتم آقا! اختیار ما دست شماست. آقا فرمودند نه! شما، دکتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همین طور. وضع زندگی شما مناسب است، اما زندگی من اینطور نیست. اگر بخواهم تمام زندگی ام را بار کنم، غیر از کتاب هایم یک وانت بار می شود. اینجا هم دو اتاق اندرون و یک اتاق بیرونی است که آقایان و مسئولین در آنجا با من دیدار می کنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه ای اجاره کرده ایم که یک طبقه مصطفی و یک طبقه هم مجتبی زندگی می کند. شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند حالا که عروس رهبر می شود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما این طور زندگی می کنیم. اما شما زندگی نسبتا خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود، کمی مشکل است."

حداد عادل سپس به زندگی ساده دخترش در قم اشاره می کند و اینکه آنها از ازدواج فرزندش در نهایت سادگی برگزار شده و حتی حلقه داماد نیز مربوط به آیت الله خامنه ای بوده است. به روایت حداد مراسم آنقدر ساده بوده که "شام به آیت الله خامنه ای نرسید و ایشان شب عروسی تنها تکه ای نان خوردند"! داستان نان شب عروسی مجتبی خامنه ای، مانند داستان بلوکه شدن یک میلیارد و ششصد میلیون دلار در حساب او در لندن که اخیرا از سوی برخی سایت ها مطرح شده از جمله معماهایی است که همچون معماهای دیگر زندگی سیاسی ایران است که روزی گشوده خواهد شد .


افتتاح نیروگاه هسته ای با فناوری 50 سال پیش – نیک آهنگ کوثر



معنی آریستوکراسی چیست ؟


آریستوکراسی به معنای اشرافیت است و معمولاً آن قشر و دسته‌ای را نشان می‌دهد که امتیازات فراوان دارند، از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا برای حفظ این امتیازات، به اصل و نسب خود نیز ببالند. در اصل آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین می‌کرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی پدرشاهی- پدیدار می‌شود.

در جامعه برده‌داری، واژه آریستوکراسی مخصوص ثروتمندترین خانواده‌های برده‌دار صاحب اراضی وسیع بود. در جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف درای زمین‌های فراوان و درباریان متنفذ، اعیان و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی می‌گفتند که همه این امتیازات نیز ارثی بودند. نخستین انقلاب‌های بورژوازی منجمله علیه آریستوکراسی بودند که در بعضی کشورها دست آن‌ها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در بسیاری دیگر طبقه استثمارگر بورژوازی و فئودال‌های آریستوکرات به توافق و تفاهم رسیدند و در حکومت شریک شدند. در جریان تکامل جامعه سرمایه‌داری بسیاری از آریستوکرات‌ها خود را با شرایط جدید تطبیق داده و همه به سرمایه‌داران بزرگ مبدل شدند.

اینک در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ از یک طبقه یا گروه‌های اجتماعی که از حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار می‌رود. عبارت «آریستوکراسی کارگری» اصطلاحاً درباره آن قشری از کارگران در کشورهای سرمایه‌داری به کار می‌رود که از سودهای بسیار کلان انحصاری سهمی می‌برند و از توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه‌داری در بین پرولتاریا می‌باشند.

این خواهر در بین این همه آخوند چه کار میکنه ؟!



درس ریاضی در جمهوری اسلامی - کاری از آریا



وجدانا احشام هم بدین گونه غذا نمیخورند !



شبکه لابی جمهوری اسلامی و شبکه جهانی ضد جنگ

حســـن داعــــی - روزنامه اینترنتی "روز" متعلق به "مسعود بهنود"، در تاریخ بیست و دوم فوریه امسال، مقاله ای پر احساس در باره یک تظاهرات ضد جنگ در نیویورک با تیتر "حیف ایران نیست" به چاپ رساند. درآغاز این مقاله، نویسنده از قول یکی از تظاهرکنندگان نوشت:
" حیف شیراز نیست؛ یکی از راهپیمایان ضد جنگ نیویورک این راگفت، اشک هایش را پاک کرد و به جایی دور خیره شد. گل های شیراز را می دید که برخاک می ریختند، گنبدعشق حافظ را که ویران می شد، مزار خرد سعدی را شاهد بود که در شعله ها می سوخت."

در مقاله ای که همین روزنامه یک روز قبل از آن نوشته بود، این تظاهرکننده پراحساس، "اِلِنا" معرفی شده بود که به گفته "روز"، بهمراه عده ای دیگر، بر ضد جنگ آمریکا علیه ایران به خیابان آمده بود. "النا عمانی" که نام اصلی اش "الینور" Eleanor میباشد، همسر "اردشیر عمانی" Ardeshir Ommani است که از فعالان لابی جدید رژیم ایران در پوشش مبارزه با جنگ و تحریم میباشد. در صفحات بعدی با این زوج "صلح دوست" بیشتر آشنا میشویم و دلیل سخاوتمندی سایت "روز" در پخش دو گزارش متوالی درباره تظاهرات چند ده نفره آنان را مشاهده میکنیم. البته چند روز قبل از آن، سایت "موعود" در ایران که بیشتر روی مباحث مربوط به "امام زمان و نشانه های ظهور" تمرکز دارد، در خبری که در 27 دیماه منتشر کرد، برگزاری این تظاهرات تاریخی را باطلاع هموطنان رسانده بود. اردشیر عمانی در مصاحبه ای که این سایت منتشر نمود، ضمن "تأکید بر وحدت بین مردم و رهبری سیاسی در ایران و با اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری" مطالبی اظهار داشته که این چنین نقل میشود:1
«یک تحلیلگر و فعال ضد جنگ در آمریکا هدف از اقدامات خصمانه اخیر این کشور علیه ایران به ویژه حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی در اربیل عراق را تقویت پروژه "تحریک" از سوی واشنگتن می داند.
این فعال ایرانی ضد جنگ مقیم آمریکا همچنین ضمن تاکید بر وحدت در بین مردم و رهبری سیاسی در ایران و با اشاره به تاکید مقام معظم رهبری بر ضرورت هوشیاری در برابر توطئه تفرقه افکنانه آمریکا در میان شیعه و سنی در منطقه گفت : واشنگتن در پی تفرقه افکنی بین این دو گروه است و این مسئله علاوه بر بعد مذهبی دارای بعد سیاست بین المللی نیز هست. وی همچنین به این نکته تاکید دارد که سیاست تحریک آمیز آمریکا در حمله به کنسولگری ایران ختم نخواهد شد و واشنگتن در ادامه، برای عصبانی کردن ایران ممکن است در آفریقا نیز به کنسولگری و سفارتخانه های ایران حمله کند و این بدان سبب است که واشنگتن در پی فلج کردن ماشین دیپلماسی ایران است تا ایران نتواند از جنبش های رهایی بخشی که علیه حکومت های حامی آمریکا به راه افتاده ،حمایت کند. وی که تا کنو ن 20 هزار امضا برای مخالفت با سیاست خصمانه آمریکا علیه ایران از شخصیت های برجسته جهانی جمع آوری کرده است؛همچنین آدم ربایی و حمله به اماکن دیپلماسی ایران را نوعی تروریسم از نوع آمریکایی توصیف می کند.

عمانی همچنین در گفتگو با مهر از تصمیم گروه آنها برای برپایی تظاهراتی در منهتن نیویورک برای مخالفت با سیاستهای بوش خبر داد."اردشیر عمانی" بنیانگذار"کمیته دوستی ایرانیان مقیم آمریکا " و از مؤسسین سازمان "جنگ علیه ایران را متوقف کنید" میباشد.»
به ادعای سایت خبری "روز" حدود صد نفر از ایرانیان و آمریکائیان دراین تظاهرات شرکت کرده بودند. در ضمن یکی دیگر از سایت های رژیم در مورد تظاهرات دیگری که عمانی درآن شرکت داشته است مینویسد: (سایت "هم اندیشی یاران انقلاب اسلامی"، 26 اسفند 85) 2
«به گزارش هم اندیشی به نقل از مهر، "اردشیر عمانی" که درحال عزیمت از نیویورک به واشنگتن یعنی محل برگزاری تظاهرات ضد جنگ است؛ در گفتگویی گفت : هدف از تظاهرات ضد جنگ امروز این است تا دولت و کنگره آمریکا را تحت فشار قرار دهیم تا از ادامه جنگ افروزی در عراق و حمله احتمالی به ایران بردارد و تحریم ها علیه ایران را نیز لغو کند. بنیانگذار"کمیته دوستی ایرانیان مقیم آمریکا " و از مؤسسین سازمان "جنگ علیه ایران را متوقف کنید" افزود: به احتمال قوی این بزرگترین تظاهرات ضد جنگ در آمریکا نخواهد بود، اما انتظار می رود 50 تا 100 هزار نفر در آن از سراسر آمریکا شرکت کنند.
این فعال صلح در آمریکا گفت : ما با تهیه پلاکارهایی در آنها از دولت آمریکا درخواست کرده ایم تا تلاشها برای جنگ افروزی علیه ایران و تحریم این کشور را متوقف کند و به تاثیر اقدامات خود خوش بین هستیم . عمانی افزود: ما از ایرانیان ساکن نقاط مختلف آمریکا درخواست می کنیم تا در یک صف به طور متحد از حقوق ملت ایران دفاع کنند و تصور می کنیم که این مبارزه در داخل آمریکا تا حدودی بر سیاست سردمداران این کشور تاثیر می گذارد.»

درهمان ماه فوریه 2007 که سایت "روز" گزارش تظاهرات چند ده نفر در نیویورک را باطلاع هموطنان میرساند، "مسعود بهنود" و "فرخ نگهدار" پس از انجام سخنرانی در کالیفرنیا و نیویورک ، راهی شهر بوستون شدند تا در سمیناری در دانشگاه MIT در مورد آینده اصلاحات شرکت کنند. در این سمینار که از 5 فوریه بمدت چند روز برگزار شد، همچنین "اکبر گنجی"، "فاطمه حقیقت جو" و چند شخصیت سیاسی وابسته به دوم خردادیها در باره آینده جنبش اصلاح طلبی در ایران به سخنرانی پرداختند.
درهمین ایام، "تریتا پارسی" و شبکه لابی رژیم در آمریکا ، فعال ترین دوران خود را سپری میکردند و مسئولین این شورا با سخنرانی، مصاحبه های روزانه، حضور بی وقفه در کنگره آمریکا و انواع و اقسام فعالیت های مستمر، در صدد دور کردن چشم انداز تصویب قطعنامه شورای امنیت علیه رژیم ایران بودند. همه این اقدامات بخشی از لابی جدید رژیم ایران تحت نام "مبارزه با جنگ و تحریم" بود که از آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد در اواسط سال 2005 از انگلستان شروع شده و از سال 2006 بطور منظم در آمریکا براه افتاده است. طبیعتا نمی توان این لابی رژیم را با تمایلات صلح طلبانه اکثریت قریب به اتفاق هم میهنان مقیم خارج همردیف دانست. هدف از گزارش حاضر نیز بررسی تفاوت های کیفی و ماهوی این لابی با خواسته های ضد جنگ ملت ستم دیده ایران است. درحالیکه بحث اصلی در اکثر سایت های اینترنتی و تریبون های سیاسی در خارج از کشور، چگونگی برخورد با پروژه اتمی رژیم و تهدید جنگی ناشی از آن است، رژیم ایران از سال 2005 با یک سازماندهی وسیع و با بکارگیری تمامی امکانات خویش، یک لابی فعال و موثر را پی ریزی کرده و پیش برده است.

دراین گزارش اهداف و عملکرد این لابی را بررسی کرده و با مسئولین این شبکه و موضعگیریها و رابطه آنان با رژیم آشنا میشویم. در مرحله بعد، ابعاد این فعالیت ها را مورد مطالعه قرار میدهیم و نشان خواهیم داد که این لابی کامل ترین، وسیع ترین و مهمترین فعالیت خارج از کشوری رژیم پس از شکست اصلاح طلبان حکومتی بوده است. رژیم با استفاده از تمامی امکانات و حمایت هائی که در خارج از کشور در اختیار داشته است، شبکه وسیعی براه انداخته که عملکرد روزانه آن، برگزاری تظاهرات، کنفرانس، سخنرانی و متینگ، چاپ دهها مقاله در نشریات معتبر، انتشار گزارشات و تفسیرهای مورد نظر در بهترین رسانه های جهان، حضور فعال در کنگره آمریکا و استفاده کامل از موسسات تحقیقی دراین کشور میباشد. بمنظور تکمیل این فعالیت گسترده، رژیم موفق به جلب حمایت جنبش جهانی صلح که در کادر مبارزه با جنگ عراق در جهان براه افتاده بود نیز گشته است.

سوال اساسی اینست که هدف رژیم ازاین لابی چیست و به چه منظور این مقدار نیرو و امکانات را دراین راستا بسیج کرده است؟ آیا بدنبال دور کردن سایه شوم جنگ از میهن است یا آنطور که مسعود بهنود در مصاحبه ای با روزنامه انتخاب در مورد اهداف کنفرانس "ام آی تی" گفته بود:"... این همايش عملا ضد جنگ و ضدفشارهائی است که از سوی دولت آمريکا عليه دولت ايراناعمال می شود." 3
دراین گزارش نشان داده میشود که هدف نهائی رژیم همانطور که روزنامه آفتاب گفته بود، برداشتن موانع بین المللی و کاهش فشار برای پیشبرد سیاست اتمی رژیم است. با بررسی سخنان مسئولین نظام نشان داده میشود که هدف غائی همان دستیابی به سلاح اتمی است، پروژه ای که بقول مهدوی مسئول روزنامه آفتاب، در بیست سال گذشته به قیمت چشم پوشی از نان و خوراک مردم پیگیری شده است. لابی ضد جنگ رژیم از یک هسته مرکزی و کاملا وفادار به نظام تشکیل گردیده است ولی برای پیشبرد خطوط خود، طیف های نزدیک به رژیم را نیز گرد آورده و بکار میگیرد. بهمان میزانی که یک نیزو یا شخصیت سیاسی به رژیم نزدیک است و مواضع حکومت را تایید میکند، بهمان اندازه نیز در کادر لابی رژیم با آنان همکاری میکند.

اگر در تشریح و باز کردن سیاست ها و عملکرد این لابی موفق باشیم، میتوان در آخرین بخش از این گزارش، جایگاه بسیاری از نیروهای سیاسی را به آسانی مورد بررسی قرار داد. ازاینرو میتوان انتظار داشت که برداشت واقعگرایانه تری از مثلا فعالیت های "اکبر گنجی" در آمریکا و بخصوص سخنرانی های وی در "شورای روابط خارجی" و یا در "دانشگاه کلمبیا" در کنار "گری سیک" بدست آورد و میزان همگونی آن را با لابی ضد جنگ رژیم نشان داد. درهمین چهارچوب، نقش "ابراهیم یزدی" و "نهضت آزادی ایران" در پیشبرد سیاست های رژیم را نیز مورد بررسی قرار داده و به حضور مستمر "شیرین عبادی" در محافل وابسته به رژیم در خارج از کشور و همکاری وی با شبکه لابی ضد جنگ رژیم نگاه میکنیم.

راه اندازی شبکه
اولین نشانه های مربوط به فعالیت لابی جدید رژیم تحت عنوان مبارزه با جنگ بلافاصله پس از آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد در اواسط سال 2005 ظاهر شد و چند نفر از ایرانیان مقیم انگلستان که مهترین آنان "رودابه شفیعی" است، تشکلی بنام "عمل ایران" Action Iran را راه اندازی نمودند که فعالیت عمده آنان تماس با سازمانهای انگلیسی ضد جنگ در عراق بود.پس از سنخنرانی ماه سپتامبر 2005 احمدی نژاد در سازمان ملل و آشکار شدن سیاست مقابله جوئی رژیم در رابطه با پرونده اتمی، این فعالیت های ضد جنگ بطور منظم و هدایت شده آغاز شد. در اول دسامبر 2005، "عباس عدالت" در لندن نهادی را تحت عنوان "بسیج علیه تحریم و دخالت نظامی در ایران" یا (کاسمی) شکل داد: Campaign Against Sanctions and Military Intervention In Iran (CASMII)

در ادامه برای یک کاسه کردن فعالیت های این لابی در انگلستان، در ششم نوامبر 2006، همه محفل های فعال در این کشور نیز، در تشکلی بنام Campaign Iran سازماندهی گردید. این تشکل جدید خودش بخشی از "کاسمی" بین المللی است. "رودابه شفیعی"، "الهه رستمی"، "زیبا میرحسینی"، "هاله افشار" و چند نفر دیگر مثل "پیروز مجتهد زاده"، "ماهان عابدین" و "مجید تفرشی" گردانندگان اصلی شبکه لابی چند منظوره رژیم در انگلستان میباشند که در بخش بعدی گزارش بطور مفصل بآن اشاره میکنیم.

تنها ده روز پس از تاسیس کاسمی (CASMII)، کنفرانس بین المللی صلح که در دهم دسامبر 2005 در لندن برگزار شد، مخالفت با حمله نظامی آمریکا به ایران را در قطعنامه خود گنجاند. لازم به توضیح است که جنبش جهانی ضد جنگ عراق بطور عمده توسط گروههای چپ در آمریکا و انگلستان هدایت میشود و پیروزی در کسب حمایت آنان، بلوغ لابی رژیم در دو کشور مزبور را نشان میداد.
یکماه پس ار تاسیس کاسمی، عباس عدالت، رئیس این سازمان به آمریکا آمد و تور مسافرتی خود برای راه اندازی تشکیلات شاخه آمریکا در کادر مبارزه با جنگ را آغاز نمود که شامل تماس با شخصیت های متعدد برای راه اندازی این شبکه و همچنین برگزاری یک سری سخنرانی بخصوص در کالیفرنیا بود که بمنظور جذب ایرانیان مقیم این کشور انجام شد. این سفر که با سخنرانی وی در 6 ژانویه 2006 دردانشگاه ام آی تیMIT شروع شد، نقطه آغاز لابی ضد جنگ رژیم در ابعادی ا�عنوان اولین گام در راه اندازی لابی جدید رژیم اتفاقی نبوده است. همانطور که گفتیم مسعود بهنود و فرخ نگهدار در فوریه 2007 برای شرکت در کنفرانسی در مورد ایران بهمین دانشگاه در بوستون رفتند. در گزارشات قبلی گفتیم، شهر بوستون که ضمنا محل اقامت سه تن از معاونان سابق وزارت خارجه جمهوری اسلامی یعنی عباس ملکی، فرهاد عطائی و محمد محلاتی است، در حقیقت مرکز فرماندهی لابی رژیم در آمریکاست. دانشگاه ام آی تی نیز دراین لابی نقش ویژه ای بعهده دارد که در بخش بعدی گزارش، ضمن توضیح در مورد موسسات آکادمیک و مراکز تحقیقی در آمریکا، بطور مفصل بآن اشاره خواهیم کرد.

یاداوری میشود که قبل از برگزاری این سمینار، دانشگاه ام آی تی میزبان مهمترین عناصر لابی رژیم در آمریکا بود که منجمله میتوان به این افراد اشاره نمود. سیامک نمازی، 22 نوامبر 2005، باقر نمازی (پدر سیامک نمازی) 19 نوامبر 2005، تریتا پارسی، 22 فوریه 2006 و عباس ملکی دوم ژانویه 2007 . سخنرانی "عباس عدالت" در ژانویه 2006 به میزبانی John Tirman رئیس بخش مطالعات بین المللی ام آی تی بود. از افتخارات این آمریکائی ایران دوست، همکاری نزدیک با "گری سیک" و "هادی سمتی" است. گری سیک یکی از فعال ترین مهره های لابی نفتی آمریکا و از مهمترین حامیان رژیم در همه فصول و برای همه جناحهای حکومتی است. وی از اولین اعضای هیئت مدیره شورای مربوط به هوشنگ امیراحمدی بود و از سال 1993 ببعد یکی از اصلی ترین دریافت کنندگان کمک های مالی شرکت نفتی Exxon Mobil و همچنین "بنیاد راکفلر" بوده است. هادی سمتی که عضو حزب مشارکت ایران است نیز از جمله کارشناسانی است که کسی در داخل ایران اسم آنان را نشنیده ولی مرتب به آمریکا مسافرت کرده و برای حفظ نظام از خطرات احتمالی، به تنویز افکار آمریکائیان مشغول میباشند.

عباس عدالت بنیانگذار" کاسمی" CASMII
عباس عدالت متخصص کامپیوتر و همکار عباس ملکی در دانشگاه شریف تهران بود که به انگلستان رفته و درآنجا مقیم میگردد. وی رابطه نزدیکی با کانون توحید لندن متعلق به رژیم دارد. او که بعنوان رئیس تشکل "کاسمی" برای سخنرانی در داتشگاه ام آی تی دعوت شده بود، قبل از این تاریخ در سال 2005 نیز سخنرانی دیگری در همین دانشگاه داشت که البته موضوعش صرفآ درباره مجهز کردن مدارس ایران به کامپیوتر بود. قبل از تشکیل "کاسمی"، عباس عدالت فقط در یک سخنرانی سیاسی علنی شرکت داشت که در سال 2000 به دعوت شورای هوشنگ امیر احمدی در کنفرانس یکروزه ای در واشنگتن بود که وی در کنار سناتور آرلن اسپکتر، امیراحمدی و مهمتر از همه، Frank Kittredge رئیس شورای تجارت ملی آمریکا یعنی مجموعه مهمترین کمپانی های آمریکائی و در راس آنان شرکت های بزرگ نفتی سخنرانی کرد. بسیار قابل توجه است که یکنفر در لندن یک محفل راه انداخته که هنوز هیچ اقدام عملی یا مطبوعاتی نکرده و خود او نیز سابقه سیاسی مطرحی ندارد ولی یکماه بعد، یکی از مهمترین دانشگاههای جهان برای وی جلسه سخنرانی راه انداخته است.
روزنامه اینترنتی واشنگتن پریزم در گزارشی از سخنرانی عباس عدالت در ام آی تی نوشت:
«دکتر عدالت از شهر لندن به آمریکا آمده بود، تا در کنار دکتر جان ترمن رئیس مرکز مطالعات بین الملل دانشگاه ام آی تی، احتمال حمله نظامی علیه ایران را بررسی کند . او که پیامی مهم برای ایرانیان مقیم آمریکا داشت، گفت: شواهد از جدی بودن حمله نظامی به ایران حکایت دارد و ما باید برای مخالفت با جنگ بسیج شویم.

وی با بیان اینکه ایرانیان درانگلستان تشکلی علیه جنگ به وجود آورده اند، گفت:" در این تشکل از همه گروههای ایرانی اعم از سلطنت طلب و موافقین و مخالفین اصلاح پذیری نظام حضور دارند."
عدالت افزود:" حتی اگر احتمال حمله نظامی به ایران ٣یا ٤ درصد باشد، باز باید برای مخالفت با جنگ متحد شویم." او ادعای آمریکا و اروپا مبنی بر احتمال دستیابی ایران به سلاح های هسته ای را ، مغایر با اسناد سیا و موساد دانست و بدون اشاره به چگونگی دستیابی به این اسناد گفت:" اسناد سیا و موساد نشان می دهد، ایران سالها تا تولید حتی يک سلاح هسته ای، فاصله دارد. این در حالی است که اسرائیل در حال حاضر ٢٠٠ کلاهک هسته ای دارد و کسی هم معترض نیست. » 4
در اعلامیه مشترکی نیز که اعضای هیئت مدیره "کاسمی" مشترکا منتشر نمودند، مهمترین هدف از لابی ضد جنگ رژیم این چنین مورد تاکید قرار گرفته بود: 5
«در شرائط کنونی، نقش افکار عمومی در عقب راندن سیاست های جنگ جویانه آمریکا و انگلستان بسیار مهم است. ازاینرو، میلیونها ایرانی مقیم خارج میتوانند روی افکار عمومی غرب و سیاستمدارن این کشورها تأثیر مهمی بگذارند. صرفنظر از تلقی ما نسبت به جمهوری اسلامی و مسائل حقوق بشر در کشورمان، همه ایرانیان بایستی بدون تامل و درنگ برخیزند و جنبش ضد جنگ را با همدیگر برپاسازند.... دفاع از ایران در مقابل یک حمله نظامی اسرائیلی - آمریکائی - بریتانیائی به معنای دفاع از جمهوری اسلامی نیست.»
سایت آفتاب وابسته به رژیم بتاریخ پنجشنبه 7 دي 1385 نیز درهمین زمینه یعنی استفاده از ایرانیان خارج از کشور برای پیشبرد سیاست های رژیم تاکید میکند:

لابی ایرانی در آمریکا فعال می‌شود؟
" زورآزمایی ایران و غرب بر سر پرونده هسته‌ای با تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدام متقابل مجلس در ملزم ساختن دولت به تجدید نظر در همکاری‌ها با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای وارد مرحله خطیری شده است. در چنین شرایطی استفاده از تمامی ابزارهای موجود برای پاسداری از منافع ملی نکته‌ای است که بی‌شک می‌بایست در دستور کار مسئولان دستگاه دیپلماسی قرار بگیرد. در این میان وجود جامعه نسبتا بزرگی از ایرانیان در خاک آمریکا پتانسیل بالقوه‌ای برای تاثیر گذاری و تعدیل سیاستهای تندروانه کاخ سفید تلقی می‌شود که البته تاکنون چنانکه باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است. اگر این پتانسیل بالقوه و دست نخورده را بامیزان تاثیر لابی یهودی در سوق دادن سیاستهای واشینگتن به حمایت از اسراییل مقایسه کنیم به شکاف ژرفی که میان آنچه هست و آنچه می‌تواند باشد وجود دارد بیشتر پی‌می‌بریم. نباید از یاد برد که به اعتقاد بیشتر صاحب نظران در جهان امروز استفاده هوشمندانه از «دیپلماسی غیر رسمی‌‌‌‌‌» نقش بسیار پراهمیتی در پیشبرد و تحقق اهداف دیپلماسی رسمی دارد».

عباس عدالت در مصاحبه ای که در 23 فوریه 2006 در مجله اینترنی Znet متعلق به نیروهای چپ آمریکا چاپ شد، خطوط اصلی لابی ضد جنگ رژیم را بطور دقیق ترسیم کرد. وی سه هدف اصلی را برشمرد. بگفته وی، اولا بایستی با استفاده از تمام امکانات، به اتهامات ناروائی که به ایران در زمینه اتمی زده میشود پاسخ گفت. ثانیا، جنبش ضد جنگ عراق را به سمت مخالفت با جنگ آمریکا با ایران سوق داد و ثالثا در کنگره و سنای آمریکا لابی کرد. پیشبرد لابی در کنگره بطور کامل به شورای تریتا پارسی واگذار شد که در مورد آن باز هم صحبت خواهیم کرد. این لابی بخصوص هنگام صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ایران به اوج خود رسید که تریتا پارسی و متحدان آمریکائی وی بطور مستمر با حضور در کنگره و انجام سخنرانی و کنفرانس فعال شده بودند. در مورد هدف دیگر یعنی پاسخگوئی به اتهامات ناروائی که گویا به رژیم ایران زده میشود نیز توضیح خواهیم داد.
آنچه مهم و بسیار قابل تامل است، هدف دیگر رژیم یعنی سوق دادن جنبش جهانی ضد جنگ، بخصوص در آمریکا و انگلستان، به سمت مخالفت با جنگ احتمالی علیه ایران است. برای پیروزی در این هدف، رژیم به بسیج کلیه امکانات مالی، سیاسی، لجستیکی و نیروئی اقدام کرده است که مطالعه آن، هم برای شناخت بهتر لابی ضد جنگ رژیم ضروری است و هم کمکی خواهد بود برای درک عمیقتر "راز بقای جمهوری اسلامی" در بیست و هشت سال گذشته.

داستان بی پایان خیانت چپ نمایان ایرانی
همانطور که در اظهارات عباس عدالت و دیگر مسئولان "کاسمی" و یا نوشته روزنامه آفتاب تاکید شده بود، نیاز به استفاده ظاهری از ایرانیان مقیم خارج دراین لابی بسیار مهم و ضروری است. در گزارشات قبلی گفتیم که شورای تریتا پارسی ظاهرا نمانیده ایرانیان مقیم آمریکا و به تعبیر "باب نی"، نمونه ای از "لابی شهروندان" است. به تأیید "روی کافی" (لابیست آمریکائی) که یکی از بنیانگذاران اصلی شورای تریتا پارسی است، ایرانیان مقیم آمریکا بخاطر تجربه ای که از رژیم داشته اند اصولا جذب این تشکل نشده و وارد این بازی رژیم پسند نیز نگشته اند. خود پارسی و شریک وی در ایران یعنی سیامک نمازی نیز در گزارش معروف خود در باره شیوه های استفاده از ایرانیان مقیم آمریکا در لابی رژیم که در سال 1999 نوشته بودند روی همین نکته تأکید کرده بودند که نبایستی روی این هموطنان گریخته از جهنم رژیم حساب چندانی باز کرد. همانطور که در سطور بعدی به مواضع رهبران کاسمی و لابی ضد جنگ رژیم نگاه میکنیم، علت رویگردانی خیل عظیم ایرانیان خارج از کشور نیز مشخص میشود. طبیعتا با دادن شعار وحدت حول صلح نمی توان هموطنان خمینی زده را دور و بر عده ای حزب اللهی مثل عباس عدالت یا الهه رستمی جمع کرد.
همانطور که در بخشهای قبلی این گزارش اشاره شد، بخاطر عدم مشارکت ایرانیان مقیم آمریکا در لابی رژیم، تریتا پارسی و مسئولان این شبکه، سیستم خود را روی لابیست های حرفه ای آمریکا و حمایت مراکز طرفدار رژیم دراین کشور بنا کرده اند. "شورای ایرانیان آمریکائی تبار" که به ادعای مسئولین آن صدها سازمان و گروه مختلف را نمایندگی میکند، در واقع مجموعآ از حدود صد نفر تشکیل شده که تحت پوشش ها و نامهای مختلف سازماندهی شده اند.

برای روشن شدن این مسئله به چند مثال نگاه میکنیم. در بسیاری از اعلامیه های شورای تریتا پارسی روی این نکته تاکید شده است که صدها تشکل دانشجوئی، فرهنگی و صنفی وابسته به این شورا هستند. یکی از مهمترین نامهائی که همیشه به چشم میخورد، دهها انجمن دانشجویان ایرانی در دانشگاههای آمریکاست که عمدتا در کالیفرنیا که مهمترین مرکز اقامت ایرانیان است میباشند. در چنین شرائطی، طبیعی است که وقتی فردی مثل "عباس عدالت" به یکی از این دانشگاههای معتبر مثل "برکلی" کالیفرنیا برای سخنرانی دعوت میشود، طبیعتآ باید عده زیادی از ایرانیان ضد جنگ دراین جلسه شرکت کنند. با نگاه به لیست تشکل های پوشالی شبکه "پارسی" در کالیفرنیا، به دهها نام برمیخوریم که اگر فقط نمایندگان این سازمانها در سخنرانی عباس عدالت شرکت میکردند، سالن ظرفیت کافی نمی داشت. درحالیکه امید معماریان که به این طیف نزدیک است خودش در این جلسه حضور داشته و میگوید که جمعیت حاضر در سخنرانی بنیانگذار و رئیس "کاسمی" زیر بیست نفر بوده است. (وبلاگ امید معماریان، 18 اسفند 1384)
همان تظاهراتی که اردشیر عمانی و شبکه او برگزار کردند و سایت مسعود بهنود در دو شماره پی در پی درباره آن مقاله نوشته است، به ادعای برگزارکنندگانش فقط صد نفر شرکت داشتند که اکثر آنان منجمله آن تظاهرکننده پراحساس بنام "النا"، غیر ایرانی بوده اند. در مهمترین تظاهراتی که در سال 2006 توسط گروههای ضد جنگ آمریکائی در واشنگتن برگزارشد، "کاسمی" و شورای تریتا پارسی و دهها گروه ریز و درشت اینترنتی دیگر از ماهها قبل از ایرانیان برای شرکت در این تظاهرات دعوت کرده بود. بخش ایرانی این تظاهرات که پلاکاردهای ضد جنگ با ایران را حمل میکردند، زیر دویست نفر بود که عمده آن نیز آمریکائیانی بودند که در زیر بآنان اشاره میکنیم. 6

بنابراین پاسخ به یک سوال اساسی در رابطه با لابی ضد جنگ رژیم بسیار ضروری است. در بیانیه مسئولان کاسمی و رژیم تأکید شده بود که باید افکار عمومی در غرب را علیه جنگ با ایران فعال کرد. خیل عظیم ایرانیان مقیم آمریکا نیز اصولا وارد این بازی نشده اند. جای خالی این عنصر مردمی را چه فاکتور دیگری گرفته است؟ به عبارت دیگر، شگرد رژیم برای تأثیر روی افکار عمومی غرب چیست؟
برای تآثیر گذاری روی افکار عمومی، رژیم روی دو فاکتور حساب باز کرده است. یکی همان امکاناتی که از سال 1997 در کادر شبکه لابی خود در موسسات تحقیقاتی و آکادمیک و مطبوعاتی ایجاد کرده بود که در بخش بعدی گزارش بآن می پردازیم. اما فاکتور مهم و تازه در لابی جدید رژیم، سوارشدن روی بخش بزرگی از جنبش جهانی ضد جنگ عراق در جهت منافع خویش بوده است. جنبش بین المللی ضد جنگ در جهان نیز بطور عمده در کنترل نیروهای چپ قرار دارد. رژیم با جذب این بخش از نیروهای سیاسی آمریکا به سمت لابی ضد جنگ خود، ضمنا به ابزار رسانه ای مهمی چون ارتباطات اینترنتی نیز دسترسی پیدا کرده است. این فاکتور، یعنی استفاده از نیروهای چپ، مهمترین تفاوت لابی ضد جنگ رژیم با لابی هایی است که تا قبل از سال 2005 در آمریکا راه انداخته بود.
برای جذب نیروهای چپ در آمریکا و انگلستان، رژیم ایران به عناصر واسطه یا محلل های ایرانی محتاج بوده است که دست رژیم را در دست این نیروهای صلح طلب یا ضد امپریالیست بگذارد. همینجاست که نقش افرادی مثل اردشیر عمانی و رستم پورزال در آمریکا یا الهه رستمی و رودابه شفیعی در انگلستان برجسته میشود. برای درک این موضوع به بدنه تشکیلاتی کاسمی نگاه میکنیم که بطور کلی از افراد دور و بر تریتا پارسی تشکیل شده است ولی اضافه برآن، تعدادی از ایرانیان به ظاهر "چپ رو" با ژست های غلیظ ضد آمریکائی را درون خود جای داده است.
از هیئت مدیره کاسمی، "محمد نواب"، "آلکس پاتیکو" و "دانیل پورکسالی" به هسته مرکزی شورای ایرانیان آمریکائی تبار وابسته به تریتا پارسی تعلق دارند. "شهرام مسترشد"، "محمد علا" و "جواد فخارزاده" نیز از همان گروهی هستند که در گزارش قبلی به آن اشاره شد. گروهی که از سال 1997 دور تریتا پارسی جمع شده و تحت عناوین پوششی مثل "دفاع از خلیج فارس" یا "مبارزه با تبعیض علیه ایرانیان" برای لابی رژیم فعالیت کرده اند.

عنصر جدیدی که باین ترکیب اضافه شده تعدادی از ایرانیان با ژست های بغایت چپ نمایانه است. "رستم پورزال" رئیس کاسمی CASMII در آمریکاست که بگفته خود گویا قبلا مارکسیست بوده است. در صفحات بعد به برخی از اظهارات وی که مخلوطی از ضدیت ارتجاعی با غرب و دفاع از احمدی نژاد است نگاه میکنیم. هیئت مدیره کاسمی ضمنا از افرادی مثل "فواد خسمود" و "نیکی اخوان" تشکیل شده که پدیده هایی مثل پورزال میباشند. در لندن نیز الهه رستمی و رودابه شفیعی نماینده این گرایش چپ نمای طرفدار رژیم ایران میباشند. حضور رستم پورزال، اردشیر عمانی یا الهه رستمی در درجه اول برای جوش دادن لابی رژیم به چپ آمریکا میباشد. این افراد، سمبل اپورتونیستها و چپ نمایان ایرانی هستند که نه تنها با گذشته خود در خدمت به خمینی و کشتار مردم تصفیه حساب نکرده اند، بلکه این خیانت را هم اکنون در کنار احمدی نژاد و با ابعادی گسترده تر به اجرا در میآورند.
در رابطه با اهمیت جذب نیروهای چپ آمریکا و استفاده از جنبش جهانی ضد جنگی که پس از جنگ با عراق ایجاد شده بود ذکر چند نکته ضروری است. در آمریکا برخلاف اروپا، حزب سیاسی چپ و جدی در صحنه سیاسی وجود ندارد و دو حزب دموکرات و جمهوریخواه فضای سیاسی را در کنترل کامل خود گرفته اند. ازهمین رو، نیروهای چپ، بیشتر در محفل های کوچک تر، سازمان های فرهنگی و شبکه ای از گروههای ریز و درشت فعالیت میکنند. وسیله تأثیرگذاری این طیف نیز عمدتا از طریق اینترنت است.
دراینجا باید روی نقش استثنائی اینترنت در فضای سیاسی آمریکا تأکید کنیم. در انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 مشخص شد که تأثیرگداری روی افکار عمومی از طریق ارتباطات اینترنتی به سطحی تقریبا برابر تلویزیون رسیده است. حضور صدها هزار سایت و وبلاگ همانند سیستم اعصابی است که دهها میلیون آمریکائی را تحت پوشش خود قرار داده است.
بنابراین، با پل زدن شیادانه به جریانات چپ در آمریکا، رژیم ایران مکملی برای لابی کلاسیک خود پیدا کرده است که علاوه بر موسسات تحقیقی، آکادمیک و مطبوعاتی به خدمت گرفته شده، حال از طریق دهها روزنامه و سایت اینترنتی مرتبط با نیروهای چپ امریکا، پوشش بسا بزرگتری را کسب میکند. به بیان دیگر، بجای صدها هزار ایرانی مقیم آمریکا، رژیم به همان چند ده نفری که عمانی دور و بر خودش جمع کرده قناعت کرده و جای خالی آنان را مزورانه با نیروهای چپ و ضد جنگ در آمریکا پر کرده است. یعنی رژیم بجای لابی شهروندان ایرانی-آمریکائی، به لابی نیروهای چپ مخالف حاکمیت کنونی آمریکا روی آورده است. برای جلب این نیروها نیز وجود اردشیرعمانی و رستم پورزال یا الهه رستمی ضروری است.

درواقع این موضوع، یعنی قابلیت رژیم درسوء استفاده از نیروهای چپ آمریکا و اروپا، در همان حالیکه رهبر کوکلس کلان و فاشیستی ترین نیروهای موجود در جهان را در جیب خود دارد، همان راز بقای رژیم شیادی است که خاک میهن مان را به توبره کشیده و نسل کاملی از بهترین فرزندان این مرز و بوم را نابود کرده است. این قابلیت شگرف، علاوه بر پمپاژ دلارهای نفتی، مدیون دلالانی است که همچون اردشیر عمانی یا الهه رستمی، دست این رژیم را در دست نیروهای چپ در این کشورها قرار داده اند. این کلاهبرداری سیاسی تنها با کمک عناصر واسطه ای قابل اجراست که برای آنان جنایات بی حد وحصر این رژیم در حق مردم محروم و مظلوم ایران، بسا کمرنگ تر از بدرفتاری با زندانیان گوانتانومو یا ابوغریب در عراق است.
برای جذب توأمان حزب الله لبنان، اخوان المسلمین مصر، حزب سوسیالیست کارگری انگلستان، مقتدا صدر، کوکلس کلان، ژان مری لوپن در فرانسه و دهها گروه متضاد، رژیم به نیروهای واسطه ای متوسل شده که در انتخاب بین مصالح یک ملت و آینده یک کشور از یکطرف و بقای این رژیم، دومی را برگزیده اند. رژیم ایران برای جذب بخش مهمی از چپ انگلستان، به حضور شیرین عبادی در کنار الهه رستمی و رودابه شفیعی احتیاج دارد و برای پیشبرد لابی ضد جنگ خود در آمریکا، وجود اکبر گنجی و سخنرانی های پی در پی وی در مهمترین نهادهائی که بنفع رژیم ایران تبلیغ میکنند ضروری است. در بخش بعدی این رابطه تنگاتنگ را مورد بررسی قرار میدهیم.

رهبران شبکه
رئیس کاسمی CASMII در آمریکا رستم پورزال است که در گزارشات قبلی به خوانندگان معرفی شد و دیدیم که چگونه در حال مبارزه بی امان با امپریالیسم آمریکاست. وی در سال 1980 یکی از دو بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانی یا CIRA بود که از سال 1984 با آمدن هوشنگ امیراحمدی در راس این موسسه، به یکی از مهمترین مراکز تبلیغ بنفع رژیم در آمریکا تبدیل گردید. پورزال در پشت پرده با شورای تریتا پارسی همکاری میکرد و همانطور که در پاسخ وی به مقاله واشنگتن پست در سال 2004 مشاهده میشود، وی بهمراه بقیه افراد پارسی، بکمک یک موسسه لابی حرفه ای، به دیدن سناتور جرج آلن رفته بود. 7

رستم پورزال رئیس "کاسمی" CASMII در امریکا
پورزال در 29 اکتبر 2006 بهمراه "عباس ملکی" در یک کلیسا در نیویورک سخنرانی کرد که موضوع جلسه نیز برنامه صلح آمیز اتمی رژیم بود. این برنامه توسط تشکلی بنام "کمیته دوستی آمریکا و ایران" زیر نظر اردشیر عمانی، راه اندازی شده بود. 8 در قسمت های قبلی گزارش که در مورد شورای تریتا پارسی بود، اشاره مختصری نیز به پورزال شده بود و دیدیم که چگونه وی همچون یک حزب اللهی غیور از احمدی نژاد و کلیت رژیم دفاع میکند. اشاره ای به چند مثال در باره رهبر "کاسمی" در آمریکا و یکی از سردمداران تشکلی که ظاهرا در صدد جمع آوری کلیه ایرانیان با گرایشات گوناگون حول دفاع از مام میهن است بی فایده نمی باشد.
پس از انتخاب احمدی نژاد و بحث در مورد تقلبات انتخاباتی، وی تحلیل بسیار نوینی از پیروزی احمدی نژاد عرضه کرد که در نوع خود بی سابقه بود. "رستم پورزال" با نبوغی باورنکردنی، گرایشات ضد امپریالیستی و ضد گلوبالیستی احمدی نژاد را برای دوستان چپ خود در آمریکا این چنین باز میکند:
«مطبوعات به غلط تصویر یک مسلمان متعصب از احمدی نژاد را عرضه میکنند در حالیکه برای محبوبیت فوق العاده وی یک دلیل مدرن تری هست که همان توسعه ملی غیر وابسته است. یعنی پیروزی وی، رأی ملت به اصالت و مبارزه با گلوبالیزاسیون اجباری است. درحالیکه در آمریکا و تحت فشار نیروهای مذهبی دست راستی نزدیک به کاخ سفید، علم به زباله دان انداخته میشود، درایران، احمدی نژاد با پلاتفرمی به پیروزی رسید که وعده دو برابر کردن بودجه تحقیقات علمی را میداد. بودجه ای که قبلاَ نیز سر به فلک میکشید. آن میلیون ها رأی به احمدی نژاد سمبل مقاومت در مقابل نخبگان ضد دموکراتیک طرفدار تجارت آزاد است که با نیروهای نسبتا سکولار طرفدار رفرم در ایران متحد شده بودند.» 9
پس از برگزاری تظاهرات زنان در تهران و سرکوب وحشیانه آن توسط نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها و بدنبال انعکاس این وحشیگری در محافل بین المللی، پورزال کنترل خود را از دست داده و بدفاع از رژیم پرداخت: 10

«اکثر نیروهای اپوزیسیونی که من می شناسم بدی های رژیم را بزرگ میکنند و حاضر به بحث در مورد نقاط مثبت آن نیز نیستند. نمونه آن را در نحوه بازتاب تظاهرات زنان دیدم زیرا یک شاهد عینی برای من تعریف کرد که اصلا زدن و سرکوب و یا استفاده از گاز اشگ آور دروغ است. آن شاهد عینی بمن گفت: پلیس های زن از چند نفر از تظاهر کنندگان خواهش کردند که متفرق شوند. در مقابل، تظاهر کنندگان شروع به جیغ و فریاد کشیدن نموده و بطور هیستریک فریاد میکشیدند و پلیس را متهم میکردند که ما را دارید کتک میزنید. یک زن تظاهر کننده سر یک پلیس فریاد کشید که چرا ما را میزنید که آن پلیس هاج و واج دهانش باز مانده بود که چه جوابی بدهد. مردم نیز از صحنه رد میشدند و من هیچ موردی را ندیدم که کسی ابراز همدردی با تظاهر کنندگان کند. دوستان اپوزیسیونی من، بیایید بجای متهم کردن آن کسی که به شما حقیقت را میگوید متوجه این مسئله شوید که ایده تساوی حقوق زن و مرد در ایران آنچنانکه شما میخواهید مقبول همگان نیست. فی الواقع من در سفر اخیر خود به ایران با کمال تعجب مشاهده کردم که احمدی نژاد در میان زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، کاملا محبوب است»
در طی 25 سال گذشته، پورزال یکی از مهمترین عناصر پشت پرده لابی رژیم در آمریکا بوده است. وی شاید اولین کسی است که در خارج از کشور بطور رسمی به برگزاری تظاهرات علیه مخالفین رژیم پرداخته است. مثلا در تاریخ 19 نوامبر 2004 هنکامیکه بخشی از نیروهای ضد رژیم تظاهراتی در واشنگتن برگزار کرده بودند؛ پورزال بهمراه بیست نفر دیگر علیه آنان به تظاهرات پرداخته و با افتخار نیز خبر آنرا به انگلیسی به اطلاع همگان رساند. اگر چه انتقاد و مخالفت و حتی اهانت و افتراء در بین برخی افراد و گروههای خارج از کشور مرسوم بوده است ولی هیچ نمونه ای بجز پورزال دیده نشده که علیه گروههای اپوزیسیون رژیم تظاهرات علنی و رسمی انجام شود. 11

یک نمونه دیگر از شاهکارهای پورزال، بازی کردن نقش روابط عمومی برای رژیم و راه اندازی کاروان مسافرتی آمریکائیان طرفدار رژیم به ایران و تبلیغات به نفع سیاست های جمهوری اسلامی است. وی در مقاله ای که در سایت کاسمی چاپ شده می نویسد:
«شب از نیمه گذشته ولی اخباری که بمن میرسد مرا از خوشحالی سرحال نگهداشته است. بعد از یکربع قرن، کشور محل تولدم بطور غیر رسمی در حال آسان کردن مسافرت آمریکائیان به ایران است. دولت حتی اعلام کرده است که به هر آژانس مسافرتی که به یک آمریکائی بلیط مسافرت به ایران را بفروشد، بیست دلار جایزه میدهد.
این حرکت بی سابقه برای جذب توریست های آمریکائی، آخرین حلقه از یک سری اقدامات حسن نیت دیگری است که از طرف ایران انجام شده. قبل از آن، مقامات ایران بجای "شیطان بزرگ" چندی است که از لقب "استکبار جهانی" استفاده میکنند که دوستانه تر است. حتی پرزیدنت احمدی نژاد یک نامه خصوصی به بوش نوشت که بی جواب ماند... خود من سازمانده یک مسافرت برای 21 نفر از آمریکائیان به ایران بودم که حتی آنان موفق به یک دیدار دو ساعت و نیمه با وزیر توریسم در ایران شدند.» 12
سفری که پورزال با افتخار ازآن یاد میکند مربوط به یک گروه میسیونر مذهبی است که برحسب تصادف، آلکس پاتیکو، نفر دوم سازمان تریتا پارسی نیز در میان آنان بوده است. این گروه سه مسافرت به ایران داشته و گزارشات مفصل آنرا منتشر نموده اند که بطور مشمئزکننده ای به تبلیغ برای رژیم پرداخته اند. در یکی ازاین گزارشات، افرادی که ظاهرا بعنوان رهبران اقلیت های مذهبی ایران معرفی شده اند، پس از تعریف و تمجید از حقوق بی سابقه ای که رژیم برای آنان منظور کرده است از مهمان آمریکائی درخواست میکنند که اعدام کسانی که از اسلام برگشته و کافر شده اند را بپذیرد زیرا این حکم اسلام و منطقی است. 13

گذشته از رستم پورزال، حلقه دومی که پیرامون رهبری "کاسمی" به فعالیت مشغول است نیز بغایت حزب اللهی و ظاهرا ضد آمریکائی است. سایت رسمی کاسمی که مرکز دفاع از برنامه های اتمی رژیم و حمله به هر جنبده ای است که جرئت جسارت به رژیم ایران را داشته باشد مملو از مقالاتی است که توسط این حلقه دوم تهیه میشود. افرادی مثل "کاوه افراسیابی" یا "ثریا سپه پور اولریش" که دردفاع از رژیم ایران دست کمی از حسین شریعتمداری ندارند. به خوانندگان این گزارش توصیه میشود به سایت رسمی "کاسمی" به این آدرس رجوع کرده و با شمه ای از مواضع نامبردگان آشنا گردند: http://www.campaigniran.org/casmii/index.php
عده ای دیگر از افراد نیز با شرکت در جلسات "کاسمی" و همصدا با مسئولین این شبکه، سیاست های رژیم دراین زمینه را به پیش میبرند که یک نمونه آن "مورخ بزرگ ایران" ارواند آبراهامیان Ervand Abrahamian است که گذشته از تهیه طومار مشترک با اردشیر عمانی، برای کاسمی جلسه سخنرانی نیز برگزار میکند. 14

از کیانوری تا اردشیر عمانی و الهه رستمی
همانطور که در ابتدای گزارش اشاره شد، روزنامه اینترنتی "روز" متعلق به مسعود بهنود در دو شماره پی در پی در باره تظاهراتی که توسط "کمیته دوستی آمریکا و ایران" در نیویورک برگزار شده بود، گزارش ویژه ای منتشر نمود. این کمیته را اردشیر عمانی راه اندازی نموده است که یکی از مهمترین حلقه های ارتباط لابی رژیم با گرایشات چپ و ضد جنگ در آمریکاست. دراین قسمت، به فعالیت ها و نوشته های عمانی نگاه میکنیم تا با جایگاه وی در لابی رژیم آشنا شویم. قبل از آن ذکر یک نکته ضروری است و آن اهمیت چپ آمریکای لاتین در میان گرایشات چپ در ایالات متحده است.
در حال حاضر مهمترین اقلیت نژادی در آمریکا کسانی هستند که از آمریکای جنوبی به این کشور مهاجرت کرده اند. طبیعی است که بخش وسیعی از نیروهای چپ آمریکای لاتین نیز ساکن آمریکا هستند. بعضی از ژست ها و برنامه های تبلیغی در سیاست خارجی رژیم مثل داشتن رابطه نزدیک با "هوگو چاوز" از این نظر هم قابل بررسی است. یکی از اولین نوشته های "اردشیر عمانی" که این نیروها را مخاطب قرار داده است بخوبی گویای این مطلب است. این مقاله در 5 دسامبر یعنی شروع کار "کاسمی" نوشته شده است. عمانی میگوید:

«قبل از هر چیز باید تاکید کنم که مخالفت من با سیاست های آمریکا و غرب به معنای حمایت از ماهیت جمهوری اسلامی نیست. (دراینجا خواننده به غلط انتظار دارد که عمانی به انتقاد از رژیم بپردازد. وی برعکس شروع به دفاع از رژیم میکند - م). ایران یک جامعه طبقاتی است و حکومت نیز یک بورژوازی ملی است. البته نباید این رژیم را با حکومت شاه مقایسه نمود. شاه که با کودتای سال 32 به حکومت رسید نماینده منافع امپریالیست ها بود. رژیم شاه با همه رژیم های طرفدار امپریالیست در جهان مثل اسرائیل، سوهارتو یا آفریقای جنوبی رابطه داشت. گزافه نیست اگر بگوئیم که شاه بی وقفه علیه اتحاد جماهیر شوروی و هر جنبش مترقی در خاورمیانه فعالیت میکرد. امروز اما برعکس سیاست خارجی ایران مستقل از امپریالیست هاست. قابل توجه است که هم کاسترو و هم چاوز به ایران سفر کرده اندو خاتمی نیز به ونزوئلا رفت. ایران یکی از نزدیکترین متحدان روسیه است که روابط نزدیک اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیکی با آن دارد.» 15

اردشیر عمانی

شابد عمانی هنوز از سقوط اتحاد جماهیر شوروی خبردار نشده و "ولادیمیر پوتین" را با "رفیق برژنف" اشتباهی گرفته است. یک نمونه دیگر مربوط به فردی بنام ندا از وابستگان خانواده عمانی است که در یکی از سایت های چپ در آمریکا مطلب شورانگیزی در باره شرکت دسته جمعی آنان در سخنرانی هوگو چاوز در نیویورک نوشته که بسیار آموزنده است: 16
یک دعونتامه ای برایم فرستاده شد که نمیشد بآن جواب رد داد. دعوت شده بودیم که غروب برای شرکت در سخنرانی و دیدار با چاوز به ساختمان "کوپر" برویم. توی صف بودم که اردشیر و النا عمانی را دیدم. چند تا دیگر از دوستان نیز به ما پیوستند. در داخل سالن هنگامی که منتظر ورود چاوز بودیم، برای گرفتن عکس عقب عقب به محل سن نزدیک شدم تا عکس بهتری بگیرم. ناگهان چاوز وارد شد و جمعیت فشار آوردند و من روبروی وی قرار گرفتم. باورم نمی شد. دستم را دراز کردم و او بگرمی فشرد.
لحظه بسیار زیبائی بود. آن شب، شبی فراموش ناشدنی بود. شبی که دوباره امید به یک دنیای دیگر و بهتر را در من زنده کرد. ساعت یک بود که به خانه باز میگشتیم اما احساس میکردم که باور به زنده شدن مجدد جنبش ترقی خواهانه برای یک جامعه بهتر در من دوباره جان گرفته بود.
فعالیت های ضد امپریالیستی عمانی منحصر به دفاع از احمدی نژاد نیست. وی حزب الله لبنان را نیز در راستای شکستن کمر امپریالیسم و تولد مجدد سوسیالیسم از یاد نبرده است. مثلا در تاریخ 25.11.2006، در سایت رسمی حزب الله بنام Promise مقاله نوشته و آنچنان دفاعی از این تشکل ارتجاعی کرده است که حسین شریعتمداری نیز براو غبطه میخورد. 17
یکی دیگر از نوشته های عمانی بخوبی گویای پیشینه سیاسی وی و دلیل حمایت بیدریغ او از رژیم آدمکش حاکم بر کشورمان است. همانطور که در ماههای اخیر بخوبی مشاهده شده، رژیم بر میزان ژست های ملی گرایانه خود افزوده و حتی فیلم مستندی از مصدق نیز در تلویزیون خود پخش کرده است. در یکی دو سال گذشته بطور مستمر سعی شده تا پروژه ضد ملی اتمی رژیم با ملی شده نفت مقایسه شود. کار بجائی رسیده که حسین شریعتمداری نیز وارد میدان شده است. درهمین راستا، گویا به اردشیر عمانی نیز دستور داده شده تا از مصدق ذکر خیری کرده و وی را به احمدی نژاد وصل کند. عمانی با قبول این ماموریت دست به قلم برده اما ماهیت خودش را نیز نشان داده و بجای تعریف از مصدق به تم�AFتن دو تاکتیک را همزمان بجلو میبرد. در صحنه بین المللی دولت دکتر محمود احمدی نژاد را بخاطر نقص معاهده عدم گسترش سلاحهای اتمی مورد اتهام قرار میدهد و از طرف دیگر نیز وی را بخاطر اتهامات بی اساس در مورد نارسائی های ایران مثل فقدان دموکراسی بورژوازی و ناتوانی در مدیریت اقتصادی مورد سرزنش قرار میدهد.
اما آنچه که امروز را با گذشته متفاوت میکند، تعادل قوا چه در داخل ایران و چه در صحنه بین المللی بنفع انقلاب و بر ضد دشمنان انقلاب است. من عمیقا براین باورم که در شرائط کنونی یک پیروزی نسبی ایران بر ایالات متحده و همدستان وی یک گام جدی در راستای تهی کردن منابع زیست امپریالیسم آمریکا بوده و سوسیالیسم را دوباره احیا میکند.» 18

اردشیر عمانی آنچنان به پیروزی نهائی نیروهای انقلابی و در رأس آن رژیم ایران به رهبری دکتر احمدی نژاد مطمئن است که برای کوبیدن میخ نهائی بر تابوت امپریالیسم، از یکی دیگر از همکاران خود یعنی پرفسور "ارواند آبراهامیان" نیز فاکت میآورد: "مورخ ایرانی ارواند آبراهامیان گفته است که اگر دولت آمریکا جنگی با ایران براه اندازد، این جنگ 30 تا 100 سال طول خواهد کشید. طبقه حاکم آمریکا ممکن است آغازکننده این جنگ باشد اما ایرانیان هستند که این جنگ را به پایان خواهند رساند." 19
ارادت عمانی به پرزیدنت احمدی نژاد طبیعتا ریشه در محبوبیت و حقانیت این سمبل مبارزات خلق های جهان دارد: " برای اعراب، مسلمانان و توده های تحت ستم در سراسر جهان، ایران تحت رهبری پرزیدنت احمدی نژاد بعنوان یک نیروی قابل اطمینان شناخته و تحسین میشود. نیروئی که با آروزی آمریکا برای تسلط بر خاورمیانه به مقابله برخاسته است." 20
انتخاب عمانی برای لابی رژیم تصادفی نیست. وی از اعضای اولیه کنفدراسیون دانشجویان در آمریکا بود و ارتباطات قدیمی خود با نیروهای چپ آمریکا را حفظ کرده بود. الینور (النا) همسر وی نیز عضو چند تشکل و محفل چپ منجمله WESPAC Foundation است که نفوذ زیادی درمیان طیف چپ دارد. اگرچه برای بررسی شبکه نیزوهای چپ آمریکا که بنوعی با لابی رژیم همکاری میکنند به یک گزارش ویژه نیاز داریم ولی نگاهی به ارتباطات عمانی بیفایده نیست. اردشیر عمانی بنیانگدار "کمیته دوستی آمریکا و ایران" در نیویورک است و بهمراه یکی از چپ های آمریکا بنام Sara Flounders یک تشکل بنام "جنگ با ایران را قبل از آغاز متوقف کنید"، راه انداخته که سایت آن کپی سایت کاسمی است. این سایت حاوی یک طومار در مخالفت با جنگ آمریکا علیه ایران است. رمسی کلارک، اردشیر عمانی، ارواند آبراهامیان و داود رهنی از امضاکنندگان اولیه این طومار هستند. 21

سارا فلاندرز یکی از دو مدیر اصلی سازمان "مرکز آکسیون بین المللی" International Action Center (IAC) " میباشد که سازماندهی چند تظاهرات بزرگ علیه جنگ در عراق را برعهده داشته است و در میان گرایشات چپ در آمریکا از نفوذ زیادی برخوردار است.او ضمنا از مدیران حزب سوسیالیست آمریکاست. Workers World Party (WWP) یا حزب سوسیالیست آمریکا نیز از حامیان اردشیر عمانی است که مقاله های وی را چاپ کرده و برایش سخنرانی و متینگ برگزار میکند. http://www.workers.org/
حجم فعالیت های خانواده عمانی و سارا فلاندرز در زمینه کاهش فشار به رژیم ایران بسیار بالاست و شامل مقاله نویسی، سخنرانی و متینگ و راه اندازی تظاهرات گوناگون میباشد. پس از سخنرانی عباس عدالت در بوستون در ماه ژانویه 2006، اردشیر عمانی و همسرش النا، پس از نزدیک به سی سال به ایران رفته و همانطور که میتوان پیش بینی کرد، این سفر آنان را بشدت تحت تأثیر قرار داده و بهمین منظور چندین سخنرانی برای روشن شدن افکار عمومی در آمریکا برگزار نمودند تا به گفته خودشان، مردم آمریکا از نزدیک با واقعیت مسائل ایران آشنا شوند. برخی از کشفیات خانواده عمانی در این سفر را با هم میخوانیم:

ایران امروز یک حرکت به سوی پیشرفت است
... همین موضوع در مورد برق نیز صادق است: خیابانهای تمام شهرها و جاده های اصلی کاملا روشن و چراغانی هستند. هنگام سفر از اصفهان به شیراز از دیدن کارگرانی که با کامیون های آب بی وقفه مشغول شستن گرد وخاک جاده ها و تمیز کردن تابلو ها هستند تا سلامت مسافران تامین شود تعجب کردیم. آه چه تغییری نسبت به 25 سال پیش ایجاد شده است. به یکی از دهات کوچک سمنان رفتیم که هر خانواده یک یخچال داشت و برخی نیز ماشین لباسشوئی و خشک کن داشتند. همه آنان صاحب تلویزیون بودند. فضای زیست برای هر نفر دراین روستا، از آپارتمان های نیویورک بیشتر بود...بیمه بهداشتی صد در صد مجانی، شامل همه کودکان و زنان باردار و نگهداری از سالخوردگان میشود.گروههای پرستاران، پزشکان و پرسنل بهداشت اولیه بطور مرتب از کلینیک های روستاها دیدار میکنند تا از ارائه درست این خدمات به مردم مطمئن شوند.» 22
اگر هنوز در مورد دیدگاههای عمانی و رابطه وی با رژیم تردیدی وجود دارد، نگاهی گذرا به برخی از دیگر دیدگاههای او میاندازیم. در یک مقاله جالب در سایت معروف ZNet که بازگوکننده مواضع برخی گرایشات چپ آمریکاست، یک زن چپ مترقی بنام Jennifer Fasulo از رابطه هوگو چاوز با احمدی نژاد و استقبال نیروهای مترقی ازاین موضوع دچار ناراحتی شده و بهمین خاطر گروههای چپ را بباد انتقاد گرفته است. وی می نویسد: 23

«ما نیروهای مترقی باید از مواضع هوگو چاوز در ضدیت با سیاست های بوش و بخصوص جنگ طلبی وی استقبال کنیم. اما هیچ عذر و بهانه ای برای همدستی وی با دیکتاتور زن ستیزی مثل احمدی نژاد پذیرفته نیست. با حمایت از احمدی نژاد، چاوز در حال راه اندازی یک اتحاد خطرناک بین دو گرایش چپ ضد امپریالیستی و ارتچاع ضد امپریالیستی میباشد. چگونه میتوان تحت مبارزه با امپریالیسم، حقوق دانشجویان، کارگران و زنان ایران را نادیده گرفت. آیا چاوز نمیداند که رژیم ایران وحشیانه ترین و ضد زن ترین حکومت در دنیای معاصر است، جائی که نفرت از زن و سرکوب آنان جزء قانون این کشور شده است. (نویسنده دراینجا لیست قوانین ضد زن را ارائه میدهد- م) چگونه چاوز به خودش اجازه میدهد که چنین رژیمی را انقلابی و قهرمان بخواند. مردم ایران و در رأس آنان، زنان ایرانی خصومتی آشتی ناپذیر با این رژیم دارند.»
بلافاصله پس از چاپ این مقاله، "النا" همسر اردشیر عمانی، همان کسی که روزنامه مسعود بهنود وی را سمبل صلح طلبی معرفی کرده بود، عنان از کف میدهد و پاسخی در خور به نویسنده آن مقاله انتقادی میدهد:
«این مقاله نمونه ای از یک بیانیه بچه گانه با انبوهی دروغ در مورد ایران و همچنین پرزیدنت انقلابی هوگو چاوز میباشد. این مقاله ناآگاهی نویسنده از اوضاع ایران را نشان میدهد. اخیرا یک نظرسنجی که توسط یک موسسه آمریکائی انجام شده نشان داده است که 71 درصد مردم ایران از اوضاع مملکت راضی هستند."
نکته عجیبی که درآن مقاله نوشته شده این است که چاوز در حال راه اندازی یک اتحاد بین راست ضد امپریالیست و چپ ضد امپریالیست میباشد. این ادعا در درون خودش متضاد است. مگر امپریالیست خودش یک نیروی دست راستی نیست. پس چگونه یک نیروی راست میتواند با امپریالیسم که خودش راست است بجنگد. آیا نویسنده میتواند حتی یک نمونه در تاریخ نشان دهد که یک نیروی راست و ارتجاعی با امپریالیسم جنگیده باشد. اگر نویسنده آن مقاله دنبال دفاع از حقوق زنان است چرا از حقوق پایمال شده آنان در همین آمریکا دفاع نمی کند.» 24

همین برخورد با منتقدین رژیم را "کاسمی" به صریحترین شکل از خود نشان داده است. در 15 مه 2006، یکی از گروههای چپ اعلامیه ای را در Znet منتشر نمود که تیتر آن "نه حمله نظامی آمریکا و نه رژیم سرکوبگر ایران" بود. دراین اعلامیه اشاره بسیار ملایمی به سرکوب حقوق مردم در ایران شده بود. طبیعتا "کاسمی" سکوت را جایز ندانسته و با شدت بآن پاسخ گفته است، همان "کاسمی" که از تمامی گرایشات موجود در ایران از سلطنت طلب و غیره درخواست کرده بود تا با این سازمان بطور مشترک بر ضد جنگ به فعالیت بپردازند:
«در شرائطی که آمریکا به گفته سیمور هرش در حال طراحی حمله نظامی به ایران است، این اعلامیه تاسف آور صادر میشود که درآن بیشتر ازآنکه به آمریکا انتقاد شود از رژیم ایران بدگوئی شده است. این بدگوئی کلا بر اساس اطلاعات غلط، گزافه گوئی و حرفهای نادرست استوار شده است. کسی که شهروند یا مقیم یکی از کشورهای غربی است باید وظیفه اصلی خود را مخالفت با سیاست های تجاوزگرانه امپریالیستی در کشور محل اقامت خود قرار دهد نه آنکه تصویر غلطی که از ایران داریم را عرضه کنیم. نباید آن ایده دموکراسی که در ذهن ما هست را برای کشور دیگری که فرهنگ متفاوتی دارد تبلیغ کنیم. بجای آنکه در این موقعیت حساس تبلیغات بی پایه رسانه های غربی در مورد نقض حقوق بشر در ایران را تکرار کنیم، وظیفه ماست که هدف اصلی خود را افشاگری در مورد نقض حقوق بشر توسط آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان قرار داده و موارد این نقض حقوق در اسرائیل و کشورهای متحد آمریکا در منطقه را بازگو کینم. هدف اصلی ما باید افشاگری در باره تجاوز بوش به قانون اساسی، حقوق بین المللی و بدرفتاری و شکنجه در گوانتانامو باشد.» 25

لابی "ضد جنگ و تحریم" رژیم در انگلستان
لابی رژیم در انگلستان مشخصآ به عهده چند نفر از بازماندگان گرایش توده-اکثریتی میباشد که معروفترین آنان "الهه رستمی"، "زیبا میرحسینی" و "رودابه شفیعی" مبیاشند. حزب سوسیالیست کارگران انگلستان که رستمی بآن تعلق دارد یکی از اصلی ترین پایگاه های حمایت از رژیم است. بیانیه معروفی که توسط لابی رژیم در انگلستان برای جمع آوری امضاء روی اینترنت و سایت های وابسته به این شبکه قرار گرفته است دارای 18 امضای اصلی است که ایرانیان آن همین افراد یاد شده در بالا باضافه عباس عدالت و یکی دو نفر دیگرمیباشند. 26

رودابه شفیعی، از اعضای هسته مرکزی لابی رژیم در انگلستان
نگاهی به برخی از موضعگیریهای روسای شبکه لابی ضد جنگ رژیم در انگلستان میاندازیم. "الهه رستمی" در یکی از مصاحبه های خود میگوید:
«گفتن این مطلب که دولت ایران رژیمی است تئوکراتیک که تحت سیطره ملایان قرون وسطائی است یک قضاوت گمراه کننده و ناشی از جهل است. اگرچه ایران سرکوبگر بوده و فضای فعالیت اجتماعی مستقل را ضعیف کرده است ولی این رژیم آموزش و بهداشت را برای اکثریت مردم ایران فراهم کرده است. تحت فشار اقتصاد جهانی و تهدید به تحریم های بین المللی، جنگ و تغییر رژیم، دولت ایران مجبور شده تا سیاست های اسلامی و حمایت از طبقات ضعیف جامعه را رها کرده و به سیاست های اقتصادی نئولیبرال روی آورده است. با همه اینها، رژیم ایران هنوز مقاوم پابرجاست و در مقابل اسرائیل و آمریکا و برنامه های امپریالیست ها در منطقه مقامت کرده و از حمایت اکثریت مردم ایران برخوردار است. مردم ایران از دولت ایران تلقی رژیمی را دارند که با دفاع از اهداف ملی گرایانه، مذهبی و فرهنگی ایرانیان، در مقابل صهیونیسم و تسلط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب به مبارزه برخاسته است.» 27
یکی از نکات جالبی که همواره در بسیاری از موضعگیریهای طرفداران رژیم در خارج از کشور به چشم میخورد دفاع از وضعیت زنان ایران در مقایسه با کشورهای همسایه است. الهه رستمی نیز این تم کهنه را دوباره بکار گرفته و در مصاحبه ای با مجله سوسیالیست کارگری در 21 فوریه 2004 میگوید:
«امروز زنان ایران در مقایسه با زنان کشورهای همسایه، از حقوق بیشتری برخوردارند. زنان ایران حق رأی دارند و از قوانین متعادلی در زمینه خانواده، آموزش و کار بهره میبرند. ولی غرب این پیروزی های زنان ایران را نمی بیند، پیروزی هائی که ثمره 25 سال مبارزه است.»
"زیبا میرحسینی" که از اعضای شبکه لابی رژیم در لندن است نیز مانند رستمی معتقد به بهبود وضع زنان ایرانی تحت حاکمیت آخوندی است. وی در متینگی که به ابتکار "رودابه شفیعی"، مسئول شبکه ایران در لندن برگزار شده بود همراه با "شیرین عبادی" و "الهه رستمی" در دفاع از مواضع اتمی رژیم در لندن به سخنرانی پرداخته و میگوید: (گزارش بی بی سی 2 ژوئن 2006)
زیبا میرحسینی جامعه کنونی ايران را که تحت حاکميت جمهوری اسلامی قرار دارد، مدرنتر و سکولارتر از ايران پيش از انقلاب خواند و گفت در ايران کنونی، مذهب نقش ايدئولوژيک خود را از دست داده و ارزشهای دينی همچون حجاب، با وجود اجباری که برای رعايت آنها وجود دارد، قداستی را که پيش از انقلاب داشتند ديگر ندارند. وی که از فعالان حقوق زنان نيز به شمار می رود، ايران را کشوری پيشرفته تر از ديگر کشورهای اسلامی دانست و گفت زنان ايران بيش از زنان هر کشور اسلامی ديگری در امور کشور خود نقش دارند. 28

مقایسه ای که نامبردگان میکنند طبیعتا با کشورهای همسایه ای مثل ترکیه، هند یا پاکستان نیست بلکه با کشورهای حاشیه خلیج مثل عربستان و کویت است. الهه رستمی فراموش کرده است که حق رأی زنان ایران زمانی به آنان داده شد که برخی از کشورهای همسایه مورد نظر ایشان اصلا هنوز وجود خارجی نداشتند. از میان کشورهای اسلامی نیز، مراکش و تونس و مالزی فراموش شده اند. پاسخگوئی به چنین اظهاراتی طبیعتا ضروری نیست زیرا این مطالب برای شنوندگان غیر ایرانی که تجربه این رژیم را با پوست و گوشت خود نچشیده اند بیان شده اند. تنها به ذکر دو نکته بسنده میکنیم. شیرین عبادی که در کنار الهه رستمی و رودابه شفیعی متینگ مشترک برگزار کرده است، اخیرا بدنبال تلاش های رژیم برای محدود کردن میزان دانشجویان دختر در موسسات آموزشی کشور گفت که این آخرین امتیازی است که زنان ایران هنوز حفظ کرده اند و تمامی دیگر حقوق آنان سلب شده است. نکته دوم گزارش جامع سال گذشته فوروم اقتصادی جهان، یکی از مهمترین موسسات بین المللی در بررسی آماری و علمی وضعیت کشورهای جهان است. برخلاف ادعای رهبران شبکه لابی رژیم، گزارش فوروم اقتصادی که بر پایه داده های منتشر شده توسط خود رژیم تهیه شده، وضعیت زنان ایران را در میان 115 کشور مورد مطالعه قرار داده که نتیجتا ایران در رتبه 108 قرار دارد یعنی فقط 8 پله با بدترین حکومت جهان در رابطه با مسئله زنان فاصله دارد. به خوانندگان این گزارش توصیه میشود با مراجعه به دو آدرس زیر این گزارش را مطالعه کنند و بمیزان وابستگی الهه رستمی و امثال او به رژیم ایران واقف شوند.

Gender Gap Report 2006 را میتوانید در این آدرس مشاهده کنید:

صفحه 76 گزارش در مورد ایران است:

شاید آنچه شگفت انگیز به نظر میرسد همکاری "شیرین عبادی" با باند رژیم در لندن و برگزاری کنفرانس مشترک با آنان در دفاع از مواضع رژیم ایران در زمینه پروژه اتمی است. همکاری مشترکی که به اعتراف خود "رستمی" بسیار ذیقیمت و مفید بوده است.
الهه رستمی در یک سخنرانی عمومی که در 19 ژوئن 2006 برعلیه جنگ برپا شده بود تکیه بر بهبود وضع زنان ایران تحت ستم آخوندی را ضروری دانسته و گفت: "وضع زنان ایران در بسیاری از زمینه ها مثل سواد آموزی، آموزش و شغل های تخصصی، دسترسی به داروهای ضد بارداری و طول عمر و بسیاری زمینه های دیگر، از بسیاری از کشورهای غربی نیز بهتر است." 29
"رودابه شفیعی" از بنیانگذاران لابی ضد جنگ رژیم در انگلستان نیز شخصیت جالبی است که بیشتر شبیه چماق کشان خط امامی اوایل انقلاب میباشد که بعضآ و در نهان با حزب توده نیز رابطه داشتند. در بخش بعدی گزارش که به فعالیت های لابی ضد جنگ رژیم بیشتر میپردازیم اشاره ای خواهیم داشت به تظاهراتی که وی مثل نیروهای بسیج جلوی ساختمان بی بی سی ترتیب داده بود تا از "پخش اتهامات بی اساس علیه دولت ایران" جلوگیری کند. یکی از افاضات ایشان به تنهائی برای شناخت وی و درجه نزدیکی اش با رژیم کافی است. وی در مقاله ای که در 13 آوریل 2006 در روزنامه ایران دوست و رژیم پرور "گاردین" چاپ شد آنچنان دروغ بزرگی نوشت که تنها جراید مستفیض از امدادهای مادی-معنوی! رژیم حاضر به چاپ آن هستند. وی نوشت: "ایران بطور داوطلبانه تصمیم به تعلیق برنامه غنی سازی اورانیوم گرفت. اما وقتی که مذاکرات به آنجا رسید که پرونده ایران به شورای امنیت رفت، ایران به تعلیق داوطلبانه پایان داد و غنی سازی را از سر گرفت." طبیعتا هرکس که کمترین اطلاعی از پرونده اتمی ایران داشته باشد بخوبی میداند پس از آنکه ایران غنی سازی را از سرگرفت و آژانس اتمی بمدت یکسال درخواست و تمنا و گدائی از ایران که غنی سازی را قطع کند، و ثمری ازاین درخواستها حاصل نشد، پرونده ایران به شورای امنیت ارسال گردید.

همانطور که در سطور بالا مشاهده شد، عناصر اصلی شبکه لابی ضد جنگ رژیم، از یکطرف به دفاع جانانه از رژیم قرون وسطائی حاکم بر کشورمان می پردازند و از طرف دیگر برای جذب چپ آمریکایی و اروپایی، خصوصیات بظاهر ضد امپریالیستی این رژیم را برجسته میکنند. اما داستان به همینجا ختم نمی شود. این افراد بخصوص عباس عدالت و الهه رستمی، ضمنا مسئولیت جذب ارتجاعی ترین بخش مسلمانان خاور میانه و مهاجرین هندی-پاکستانی انگلستان را نیز بعهده دارند. اگر در آغوش کشیدن "هوگو چاوز" و "کاسترو" چشمکی به چپ آمریکا و اروپاست، "کاسمی" در عین حال با دفاع از حزب الله لبنان و دیگر مرتجین منطقه پایه دیگر سیاست های بین المللی خود را محکم میکند. چند مثال دراین زمینه بخوبی گویای این شیادی رژیم و همکاران وی در خارج از کشور است.
در مارس 2006، کنفرانس "ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی قاهره" که کپی ارتجاعی جنبش ضد جنگ در غرب است در قطعنامه پایانی خود مفصلا به دفاع از ایران و سوریه و حزب الله پرداخت. مهمترین تشکلی که دراین کنفرانس همواره حضور داشته است اخوان المسلمین مصر و اردن است. بهتر است قطعنامه این کنفرانس در سال 2006 را از زبان "لیلی فرهاد پور" که دختر "الهه رستمی" است مرور میکنیم 30
«... يک خبر دارم که در اينجا می‌گذارم در مورد کنفرانسی در قاهره است مادرم دکتر الهه رستمی استاد دانشگاه لندن آنجا بوده و بيانيه آن را به من نشان داد و من از روی بيانيه اين خبر را تنظيم کردم. برای روزنامه شرق هم فرستادم نمی‌دانم کار می‌کنند يا نه. به هر حال شما هم توانستيد روی اين خبر مانور بدهيد.

فراخوان بین المللی برای جلوگیری از آغاز جنگ در ایران
در چهارمین کنفرانس بین المللی و ضد امپریالیستی و صهیونیستی قاهره که 23 و 26 مارچ برگزار شد روز 6 می برابر با شنبه 16 اردیبهشت به عنوان روز ایستادگی جهانی در برابر آغاز جنگ علیه ایران انتخاب شد. در این روز قرار است در شهر آتن یونان تظاهرات وسیعی صورت گیرد..... در این کنفرانس گروه های ضد جنگ و صلح طلب و ضد جهانی سازی از سراسر دنیا شرکت داشتند که در فراخوان خود به طور رسمی همکاری عملی جهانیان را برای جلوگیری از آغاز جنگ علیه ایران خواستار شده اند. در این فراخوان آمده است:
ماسازمان دهندگان و نهادها و انجمن ها و افراد شرکت کننده در کنفرانس قاهره اتحاد خود را با مردم ایران که از سوی دولت امریکا و عوامل آن به جنگ تهدید شده اند ابراز می داریم. ما روز 6 می را روز جهانی مقابله با آماده سازی حمله نظامی به ایران می نامیم و در طی آن با برگزاری تظاهرات علیه جنگ در آتن یونان و همچنين در کشورهای ديگر اقدام می کنیم. این فراخوان تصریح کرده است که چنانچه جنگ آغاز شود بعد از اولین بمبی که بر خاک ایرانیان پرتاب شود دنیا با توده ای از فعالیت های ضد جنگ که شامل تظاهرات اعتصابات در مدارس و دانشگاه های سراسر دنیا و همچنین تحریم ها از سوی هزاران انسان ضد چنگ مواجه خواهد شد.»
مورد جالب دیگری که از فعالیت های ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی الهه رستمی در کنار ارتجاعی ترین نیروهای خاورمیانه است، تظاهرات ضد جنگی بتاریخ 25 مارس 2006 در لندن است که الهه رستمی در کنار فردی بنام "شیخ زاگانی" که گویا مسئول روابط خارجی "مقتدا صدر" است سخنرانی داشته است. 31

در گزارشات قبلی شمه ای از اظهارات عباس عدالت کهD9�ریالیستی و ضد صهیونیستی الهه رستمی در کنار ارتجاعی ترین نیروهای خاورمیانه است، تظاهرات ضد جنگی بتاریخ 25 مارس 2006 در لندن است که الهه رستمی در کنار فردی بنام "شیخ زاگانی" که گویا مسئول روابط خارجی "مقتدا صدر" است سخنرانی داشته است. 31

در گزارشات قبلی شمه ای از اظهارات عباس عدالت که هدفش جذب گرایشات عقب مانده مذهبی و ارتجاعی در کشورهای مسلمان است را ملاحظه کردیم. وی طی یک سخنرانی در کانون توحید لندن وابسته به انجمن اسلامی دانشجویان، در مورد منازعه غرب با رژیم بر سر مسئله اتمی گفته بود:
«آیت الله خامنه ای فتوائی در حرام دانستن تولید، انبار کردن و استفاده ازاین سلاح صادر کرده است بااینهمه غرب هنوز بی اعتماد است و دلیل آن نیز به قرون وسطی و جنگ های صلیبی برمیگردد که اشغالگران مسیحی بربریت خود را به مسلمانان نشان دادند. برای حل بن بست بین ایران و آمریکا تنها راه این است که آنان رفتار امپریالیستی خود را عوض کرده و از فکر تسلط به جهان اسلام بیرون بیایند.» (دوم دسامبر 2006 سایت رسمی کاسمی)
قابلیت شگرف رژیم در جذب ارتجاعی ترین گرایشات جهان اسلام و دنیای عرب یکی از مهمترین پایه های حفظ حکومت آخوندی در دنیای معاصر بوده است. توانائی رژیم ایران در کلاهبرداری سیاسی از نیروهای چپ و راست جهان، بیش از همه مدیون برخی شخصیت ها و نیروهای سیاسی خارج از حکومت است که قبل از آنکه رفیق قافله ملت ایران باشند، شریک دزدان و جلادان این مردم مظلوم هستند. برای درک بیشتر این موضوع باید رابطه بخشی از نیروهای سیاسی موسوم به "ملی-مذهبی" ها و در رأس آن "نهضت آزادی" را با این رژیم میهن برباد ده بررسی کنیم.

بخش های منتشرشده این سلسله گزارش تحقیقی در آدرس های زیر قابل دسترسی میباشند:

* گزارش اولیه (دو لینک نمونه):


* شبکه لابی رژیم ایران در امریکا - بخش اول: مدیریت شبکه (دو لینک نمونه):


* شبکه لابی رژیم ایران در امریکا - بخش دوم: مافیای نفتی (دو لینک نمونه):

پاورقی ها:

4- شماره چهلم، جمعه سی ام دی ماه 1384محمد تهوری- واشنگتن پریزم

5- سایت ZNet 31 جولای 2006

7- 11.7.20004-iranian.com

9- August 16, 2005 iranian.com

15- Swans - December 5, 2005

16- 21.9.2006 WESPAC-Blogs

20- Payvand's Iran News 8.25.06

22- Workers World, 22 April 2006

23- ZNet 9.29.2006

24- . ZNet, October 18, 2006

25- CASMII, June 11, 2006

30- (27 فروردین 1385) http://ravaayatgar.persianblog.com/