بیوگرافی آدلف هیتلر
/
دیدگاه: (0)
بيستم آوريل ۱۸۸۹ ٬دريك غروب بهارى در منطقه سرسبز باواريا ( مرز ميان آلمان و اتريش) ، آلويس و كلارا صاحب فرزندى شدند كه نامش را آدولف گذاشتند. آلويس هيتلر كارمند اداره گمرك بود و به همين جهت دوست داشت كه پسرش نيز راه او را ادامه دهد و كارمند شود. از اين رو با آنكه درآن زمان در وضعيت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصيل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست كارمند شود.
او كارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اينكه بله قربان گوى كس ديگرى باشد متنفر بود. به همين جهت با آنكه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. ديرى نپاييد كه نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد كه براى ادامه زندگى به تنهايى به وين، پايتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سر گذاشت. در سال 1914 يعنى درست در سالى كه جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت كرد و چون تعصبات ملى قويى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور كه دوستانش مى گويند رشادتهاى زيادى از خود نشان داد تا آنجا كه به مدال صليب شجاعت كه تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آويخت نائل گشت.
به سبب جراحتهاى جنگ در بيمارستان بسترى بود كه خبر شكست آلمان را به گوشش رساندند. اين تلخ ترين خبرى بود كه تا آن زمان شنيده بود و او را منقلب نمود.او سياستمداران را مسببين اصلى اين شكست مى دانست و به همين جهت بود كه نسبت به حكومتى كه آنان بنام جمهورى وايمار تشكيل دادند هيچگاه خوشبين نبود. پس از جنگ او در قسمت تبليغات ارتش به كار مشغول شد تا زمانيكه وارد حزب كارگران آلمان گشت. اين همان حزبى است كه بعدها بنام حزب ناسيونال سوسياليسم آلمان بزرگترين حزب آلمان گرديد.
حزب كارگران حزبى كوچك و متشكل از نهايتا 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مديريت، فعاليت و كوششهاى آدولف هيتلر و همچنين ابداعاتش از قبيل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نيز برگزارى جلسات حزبى در اماكن مطرح و همچنين تاسيس روزنامه براى حزب رفته رفته تبديل به حزبى بزرگ شد تا آنجا كه دست به يك كودتا زدند كه بعدها بنام كودتاى آبجوفروشى مشهور شد. كودتايى كه در آن هيتلر و ديگر افراد حزب بر عليه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همكارانش در اين راه با شكست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افكندند بلكه حزب تعطيل و غير قانونى اعلام و از هرگونه فعاليتى منع گرديد.
هر كس ديگرى بود دست از كار مى كشيد و يا حداقل در زمانى كه در زندان بود حركتى نمى كرد اما اين شخصيت خارق العاده دست به يكى از بزرگترين اعمال خويش زد... نوشتن كتاب نبرد من . كتاب نبرد من بعدها بعنوان كتاب مقدس نازيها ( اعضاء حزب ناسيونال سوسياليسم ) درآمد كه در آن ريشه هاى فكرى رايش سوم بيان گرديده است. رايشى كه بزرگترين امپراتورى آلمان لقب گرفت. پس از آزادى او با دولت توافق نمود كه بر عليه آنان حركتى انجام ندهد و اينچنين بود كه بار ديگر حزب را رو به جلو به پيش راند. حزب نازى به علت نبوغ سياسى هيتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اكثريت كرسيها را به خود اختصاص داد بطوريكه هرمان گورينگ يكى از نزديكترين ياران هيتلربه عنوان رئيس پارلمان انتخاب گرديد. سرانجام در 30 ژانويه 1933 ژنرال هيندنبورگ رئيس جمهور سالخورده آلمان آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزيد و اين لحظه تاريخى آغاز رايش سوم مى باشد.
هيتلر پس از به قدرت رسيدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشيد و با اينكه در پيمان ورساى آلمان حق داشتن نيروى نظامى را نداشت با نيرنگ يك نيروى نظامى براى آلمان آفريد كه تا آن زمان بى سابقه بود. پس از آن اتريش را الحاق خاك آلمان كرد.اتريش پس از جنگ اول جهانى بسيار ضعيف شده بود و هيچ نشانى از شكوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همين سبب مردم مشتاقانه به الحاق كشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. اين واقعه به آنشلوس معروف است. بدين ترتيب هيتلر در 14 مارس 1938 پيروزمندانه و در حالى كه به ابراز احساسات مردم كه مشتاقانه براى ديدنش صف كشيده بودند پاسخ مى گفت وارد وين ، شهرى كه روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى كرده بود ، گرديد.
پيمان ورساى يكى از ذلت بارترين پيمانهايى بود كه پس از جنگ اول جهانى و در پى شكست آلمانها بر ملت آلمان تحميل گرديده بود و هيتلر سوگند خورده بود كه اين پيمان را براندازد. از جمله مفاد اين پيمان دادن سرزمينهايى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانيها، لهستانيها را ملتى پست تر از خود مى دانستند اين امر برايشان بسيار گران مى آمد. بدين سبب به دستور هيتلر در سپيده دم اول سپتامبر 1939 لشكريان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سيل از مرز لهستان عبور كردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پيش راندند. انگلستان و فرانسه كه در آن زمان جزو هم پيمانان لهستان بودند، پس از اين واقعه به آلمان اعلام جنگ كردند واين آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترين جنگ تاريخ بشرى ، بود.
نبوغ نظامى هيتلر به صورتى بود كه همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابير نظامى اين مرد لهستان، دانمارك، نروژ،هلند ، بلژيك و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نيروهاى آلمانى درآمد. هيتلر انگلستان را جزء لاينفك تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى كرد اما انگليسيها كه مردمى متكبر بودند حاضر به صلحى كه كمتر از تسليم نبود نمى شدند و تا آخرين نفس دلاورانه با آلمانها جنگيدند. هيتلر كه نه مى خواست انگلستان را از بين ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را كاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رويش را به طرف شرق ، يعنى روسيه ، برگرداند.
در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان طى عملياتى موسوم به بارباروسا به روسيه شوروى حمله كردند. در ابتدا سرعت ارتش بسيار بالا بود و در همان آغاز عمليات قسمتهاى بسيارى از خاك روسيه را به تصرف خود درآوردند.هيتلر و ساير فرماندهانش اينچنين مى پنداشتند كه كار روسيه تا قبل از پائيز به اتمام خواهد رسيد و همين ، بزرگترين اشتباه ، او بود. در زمستان سرد آن سال روسيه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهيزات كافى براى نبرد زمستانى با آنكه تا دروازه هاى مسكو رسيده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسيه، مجبور به عقب نشينى شد و اين آغاز پايان بود. پس از ورود آمريكا به جنگ جهانى دوم كه توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقين دميده شد و جنگ وارد مرحله جديدى گرديد. سرانجام با توافقى كه توسط سران سه كشور انگلستان،روسيه و آمريكا يعنى چرچيل، استالين و روزولت انجام گرفت ، متفقين از شرق و غرب به سمت آلمان يورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.
هيتلر تا دقايق آخر مقاومت كرد و چون ديگر هيچ نيرويى براى جنگيدن نداشت براى آنكه جسدش به دست دشمنانش نيفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از اين دستور با شليك تپانچه به زندگى پر فراز و نشيب خود پايان داد. اما جنگ جهانى دوم ، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نيز بر جاى گذاشت كه امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولا انسانها در مواقعى كه ضرورت ايجاد كند دست به كارهاى بزرگى مىزنند و رشد سريع علم و دانش بشرى و پيشرفت فوق العاده تكنولوژى كه به علت رقابت شديد نظامى بوجود آمد از جمله اين آثار است. از ديگر مواردى كه در دنياى پس از جنگ بوجود آمد و مستقيما به اين جنگ مربوط میشود مى توان از تشكيل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوك شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد ديگر را نام برد كه هنوز هم مى توانيم اين موارد را ببينيم.
تعریف بعضی از تاکتیک های جنگ رسانه ای
/
دیدگاه: (0)
1- سانسور (censorship): حذف عمدی مواردی از جریان عبور آگاهی برای شکل دادن عقاید و اعمال دیگران .
2- تحریف (distortion): تغییر در متن پیام به شیوههای گوناگون و دستکاری خبر با تعدیل، شاخ و برگ دادن و جذب در پیام .
3- ایجاد دشمن فرضی (to make an imaginary enemy): دشمن جلوه دادن شخص، اشخاص و یا هر هدف دیگری برای مخاطب با القای پیامهای گوناگون و پیاپی (زنجیرهای) با طراحی از پیش تعیین شده .
4- القای بخشی از حقایق (to release face partially): حذف بخش یا بخشهایی از یک پیام برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب از راه کم رنگ کردن بخشی از پیام و پر رنگ جلوه دادن بخشی دیگر .
5- محک زدن (probing): انتشار پیامی خاص برای ارزیابی اوضاع جامعه و یا ملاحضه بازخورد نظر حاکمان یا گروهی خاص در جامعه .
6- گسترش ادعا به جای اظهار واقعیت (pretension instead of truth): شیوهای که در آن پیامی مهم در سطح جامعه گسترش مییابد تا در پی آن، گروه یا شخصی خاص مجبور به ارایه پاسخ شود.
7- شایعه (Rumor): در جایی که خبر نباشد و یا منبع خبر موثق نباشد، رسانه با تولید شایعه به هدف القای پیام دست مییابد؛ این هدف میتواند شامل ایجاد یک تنش و یا تسکین تنشی در جامعه باشد .
8- استفاده از عواطف مخاطبین (to play on the emotions of the audience): در این روش، رسانه با بهکارگیری الفاظی در متن پیام، تلاش میکند بار عاطفی پیام را افزایش داده و با برانگیختن احساسات او پیام خود را القا کند.
9- استفاده از دو خبر واقعی برای طرح یک خبر ساختگی (touse two factual news Items in order to leg itemize A false news ): در این شیوه، رسانه میکوشد، دو خبر مرتبط به هم را که کاملاً سندیت دارد، به گونهای در کنار هم قرار دهد تا پذیرش خبر سوم مرتبط با آن که میتواند دروغ باشد، به راحتی برای مخاطب میسر شود.
10- پیچیده کردن خبر برای کشف نشدن حقیقت: در این شیوه، رسانه با فرستادن انبوهی از پیامهای گوناگون، ذهن مخاطب را از پیگیری پیام اصلی دور میکند.
11- دروغ بزرگ (Big-lie tactic): «گوبلز» میگوید: دروغ هر قدر بزرگ باشد، باور آن برای تودههای مردم راحت تر است. دروغ را به حدی بزرگ بگویید که کسی جرأت فکر و تکذیب آن را نکند.
12- ارایه قطرهچکانی اطلاعات (Dribble tactic): در این شیوه، برای اعتماد سازی و نیز عادت دادن مخاطب به پیگیری اخبار، اطلاعات تدریجی در اختیار مخاطب قرار میگیرد.
زندگی نامه فرح دیبا
/
دیدگاه: (0)
فرح دیبا (متولد ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۱۷ه.ش برابر ۱۴ اکتبر ۱۹۳۸ در تبریز) سومین و آخرین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. عنوان رسمی فرح دیبا در دوران حکومت پهلوی «علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی» بوده است.
تولد و تحصیلات
فرح دیبا فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا، از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بود. شهبانو فرح در روز ۲۲ مهر سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد. فرح دو ساله بود که پدرش سهراب دیبا را در اثر سرطان معده از دست داد. سالها با فقر و درآمد ناشی از خیاطی مادر بسر بردند تا اینکه پس از چند سال فریده دیبا و فرح به خانه محمدعلی قطبی، برادر فریده دیبا، در تهران رفتند و با خانواده او زندگی کردند. پس از تحصیل در مدرسه ایتالیاییها، ژاندارک و دبیرستان رازی در تهران، فرح به همراه پسر داییاش رضا قطبی برای ادامه تحصیل راهی کشور فرانسه شد. او در فرانسه در رشته معماری به تحصیل مشغول شد. فرح برای استفاده از بورس تحصیلی و گرفتن ارز دانشجویی، از طریق عموی خود اسفندیار دیبا به اردشیر زاهدی که در آن زمان داماد شاه بود، معرفی شد.
پیوند با خانواده پهلوی
فرح دیبا در سال ۱۳۳۸ با اردشیر زاهدی داماد محمدرضا شاه پهلوی آشنا شد، و وی او را در ویلای واقع در حصارک به شاه که در سال ۱۳۳۶ از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کرد. این معرفی به عقد و ازدواج در روز ۲۹ آذر ۱۳۳۸ منجر شد و پس از چندی با به دنیا آمدن ولیعهد ایران با نام «رضا کوروش پهلوی» استحکام دو چندان یافت. این ازدواج همچنین منجر به نزدیکی خانواده قطبی، دیبا، صادق ومسعودانصاری به دربار ایران شد. بسیاری از اقوام وی که در سالهای سختی خبری از آنان نداشت، به تدریج به دربار جذب شدند. محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۶ پس از تاجگذاری خود و شهبانو فرح پهلوی، همسرش را به عنوان نیابت سلطنت منصوب کرد.
فرزندان
پس از شاهزاده رضا پهلوی، شهبانو فرح ۳ فرزند دیگر به نام های شاهدخت فرحناز (۱۳۴۲)، شاهزاده علیرضا (۱۳۴۵) و شاهدخت لیلا (۱۳۴۹) به دنیا آورد.
فعالیت های اجتماعی
محمدرضا شاه پهلوی در طول دوران سلطنتش از ملکه انتظار داشت تا در فعالیت های اجتماعی، عام المنفعه شرکت فعال داشته باشند.این خواسته شاه، در دوران شهبانو فرح پهلوی بیش از همه وقت جامه عمل پوشید. فرح دیبا در طول مدتی که شهبانوی ایران بود، ریاست عالی ده ها موسسه خیریه را بر عهده داشت.
تولد و تحصیلات
فرح دیبا فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا، از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بود. شهبانو فرح در روز ۲۲ مهر سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد. فرح دو ساله بود که پدرش سهراب دیبا را در اثر سرطان معده از دست داد. سالها با فقر و درآمد ناشی از خیاطی مادر بسر بردند تا اینکه پس از چند سال فریده دیبا و فرح به خانه محمدعلی قطبی، برادر فریده دیبا، در تهران رفتند و با خانواده او زندگی کردند. پس از تحصیل در مدرسه ایتالیاییها، ژاندارک و دبیرستان رازی در تهران، فرح به همراه پسر داییاش رضا قطبی برای ادامه تحصیل راهی کشور فرانسه شد. او در فرانسه در رشته معماری به تحصیل مشغول شد. فرح برای استفاده از بورس تحصیلی و گرفتن ارز دانشجویی، از طریق عموی خود اسفندیار دیبا به اردشیر زاهدی که در آن زمان داماد شاه بود، معرفی شد.
پیوند با خانواده پهلوی
فرح دیبا در سال ۱۳۳۸ با اردشیر زاهدی داماد محمدرضا شاه پهلوی آشنا شد، و وی او را در ویلای واقع در حصارک به شاه که در سال ۱۳۳۶ از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کرد. این معرفی به عقد و ازدواج در روز ۲۹ آذر ۱۳۳۸ منجر شد و پس از چندی با به دنیا آمدن ولیعهد ایران با نام «رضا کوروش پهلوی» استحکام دو چندان یافت. این ازدواج همچنین منجر به نزدیکی خانواده قطبی، دیبا، صادق ومسعودانصاری به دربار ایران شد. بسیاری از اقوام وی که در سالهای سختی خبری از آنان نداشت، به تدریج به دربار جذب شدند. محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۶ پس از تاجگذاری خود و شهبانو فرح پهلوی، همسرش را به عنوان نیابت سلطنت منصوب کرد.
فرزندان
پس از شاهزاده رضا پهلوی، شهبانو فرح ۳ فرزند دیگر به نام های شاهدخت فرحناز (۱۳۴۲)، شاهزاده علیرضا (۱۳۴۵) و شاهدخت لیلا (۱۳۴۹) به دنیا آورد.
فعالیت های اجتماعی
محمدرضا شاه پهلوی در طول دوران سلطنتش از ملکه انتظار داشت تا در فعالیت های اجتماعی، عام المنفعه شرکت فعال داشته باشند.این خواسته شاه، در دوران شهبانو فرح پهلوی بیش از همه وقت جامه عمل پوشید. فرح دیبا در طول مدتی که شهبانوی ایران بود، ریاست عالی ده ها موسسه خیریه را بر عهده داشت.
بخشی از این موسسات به این شرح اند.
# جمعیت بهزیستی ایران (اکنون سازمان بهزیستی) # بنگاه حمایت مادران و نوزادان
# جمعیت ملی مبارزه با سرطان
# جمعیت ملی کمک به جذامیان
# جمعیت آسیبدیدگان از سوختگی
# سازمان ملی انتقال خون ایران
# بنیاد ایرانی بهداشت جهانی
# مرکز طبی کودکان
# سازمان نابینایان ایرانی
# بنیاد فرهنگ ایران
# کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
# انجمن ملی روابط فرهنگی
# انجمن فیلارمونیک تهران
# انجمن شاهنشاهی فلسفه
# سازمان گفتگوی تمدنها
# فدراسیون ورزشی کر و لالها # جشن هنر شیراز
# جشن توس
# جشن هنرهای مردمی اصفهان
# سازمان ملی فولوکلور ایران
# دانشگاه فارابی
# دانشگاه فرح پهلوی (اکنون دانشگاه الزهرا)
# فرهنگستان علوم ایران
# سازمان ناشنوایان ایران
# انستیتو پاستور
# شورای عالی پژوهشهای علمی
# شورای عالی رفاه اجتماعی
# شورای عالی تندرستی
# شورای عالی شهرسازی
# شورای عالی جهانگردی
# شورای عالی آموزش و پرورش
پس از انقلاب
یک ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و با اوجگیری انقلاب، شهبانو فرح پهلوی به همراه شاه، ایران را بطرف اسوان مصر ترک کرد. پس از سفر به کشورهای مصر، اردن، آمریکا و پاناما، سرانجام به مصر بازگشتند و در مصر، شاهد درگذشت محمدرضا شاه پهلوی بود.
برخی از مکان هایی که به دستور او ساخته شد، عبارتاند از:
* تئاتر شهر تهران
* موزه هنرهای معاصر تهران
* پارک ملت (پارک شاهنشاهی سابق)
* برج آزادی در میدان آزادی تهران که در آغاز برج شهیاد نامیده شده بود.
* پارک سنگی جمشیدیه
* کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* ساختمان کنونی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در منطقه نیاوران شهر تهران که در آغاز به عنوان دفتر کار فرح پهلوی ساخته شده بوده است.
* تالار رودکی
* فرهنگسرای نیاوران
* سازمان ملی انتقال خون
# جمعیت ملی مبارزه با سرطان
# جمعیت ملی کمک به جذامیان
# جمعیت آسیبدیدگان از سوختگی
# سازمان ملی انتقال خون ایران
# بنیاد ایرانی بهداشت جهانی
# مرکز طبی کودکان
# سازمان نابینایان ایرانی
# بنیاد فرهنگ ایران
# کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
# انجمن ملی روابط فرهنگی
# انجمن فیلارمونیک تهران
# انجمن شاهنشاهی فلسفه
# سازمان گفتگوی تمدنها
# فدراسیون ورزشی کر و لالها # جشن هنر شیراز
# جشن توس
# جشن هنرهای مردمی اصفهان
# سازمان ملی فولوکلور ایران
# دانشگاه فارابی
# دانشگاه فرح پهلوی (اکنون دانشگاه الزهرا)
# فرهنگستان علوم ایران
# سازمان ناشنوایان ایران
# انستیتو پاستور
# شورای عالی پژوهشهای علمی
# شورای عالی رفاه اجتماعی
# شورای عالی تندرستی
# شورای عالی شهرسازی
# شورای عالی جهانگردی
# شورای عالی آموزش و پرورش
پس از انقلاب
یک ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و با اوجگیری انقلاب، شهبانو فرح پهلوی به همراه شاه، ایران را بطرف اسوان مصر ترک کرد. پس از سفر به کشورهای مصر، اردن، آمریکا و پاناما، سرانجام به مصر بازگشتند و در مصر، شاهد درگذشت محمدرضا شاه پهلوی بود.
برخی از مکان هایی که به دستور او ساخته شد، عبارتاند از:
* تئاتر شهر تهران
* موزه هنرهای معاصر تهران
* پارک ملت (پارک شاهنشاهی سابق)
* برج آزادی در میدان آزادی تهران که در آغاز برج شهیاد نامیده شده بود.
* پارک سنگی جمشیدیه
* کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* ساختمان کنونی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در منطقه نیاوران شهر تهران که در آغاز به عنوان دفتر کار فرح پهلوی ساخته شده بوده است.
* تالار رودکی
* فرهنگسرای نیاوران
* سازمان ملی انتقال خون
بررسی کارنامه سیاه علی فلاحیان از زاویه ای دیگر
/
دیدگاه: (0)
نام:علی
شهرت: فلاحیان
متولد: ۱۳۲۸ شهرستان نجف آباد
تحصیلات: دانش آموخته مدرسه علمیه حقانی در حد خارج فقه و اصول
سوابق:
حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی آبادان ٬باختران و خراسان
قائم مقام وزارت اطلاعات در دو دوره وزارت ری شهری
رئیس دفتر بازرسی فرماندهی کل قوا
دادستان ویژه روحانیت
وزیر اطلاعات در دو دوره دولت هاشمی رفسنجانی
عضو مجلس خبرگان رهبری از حوزه انتخابیه اصفهان
علی فلاحیان پیش از آنکه پایش به وزارت اطلاعات برسد بیشتر در کنار دیگر فارغ التحصیلان مدرسه حقانی در مناصب قضائی دستی بر کانون آتش و توطئه داشته است و مدتی هم در کمیته های انقلاب اسلامی دارای سمت فرماندهی بوده است اما عمده فعالیتهای وی از زمانی است که به سمت قائم مقامی وزارت اطلاعات می رسد ٬ری شهری اینچنین ورود وی را به وزارت اطلاعات توضیح می دهد:
«...خوب در کوران حوادث پیچیده ای بودیم و وزارت اطلاعات هم نهادی انقلابی و تازه تاسیس بود و خیلی ها هم موذیانه در مسیر این راه سنگ اندازی می کردند٬ترورها ٬توطئه های داخلی و خارجی و جنایات زیادی هم بود ٬طبیعی بود که به وجود کسی احتیاج داشتیم که هم اقتدار لازم را داشته باشد و هم جسارت و هم توان کار اطلاعاتی که به نظر من بهترین فرد در آنزمان آقای فلاحیان بود که ایشانرا برای پست قائم مقامی وزارت که در اصل ستون سازمان وزارت اطلاعات بود برگزیدیم....»(۱)
اینچنین بود که فلاحیان فردی که هم اقتدار(شما بخوانید خودسری) دارد و هم جسارت(شما بخوانید قساوت) و هم توان کار اطلاعاتی!! وارد وزارت اطلاعات می شود ٬وی در خلال سالهای ۱۳۶۳ الی ۱۳۶۸ که قائم مقام و یا به قول آقای ری شهری ستون وزارت اطلاعات بوده است بی شک اقدامات عدیده ای را انجام داده است که بخاطر بضاعت خاطر فقط به شمه ای از آنها اشاره می شود و آنها را با هم بازخوانی می کنیم:
۱ - راه اندازی بازداشتگاه مخوف امنیتی توحید برای بازداشت و شکنجه مخالفان جمهوری اسلامی و دگر باشان ودگر اندیشان.
۲ - قتلهای زنجیره ای که با طرح خذف مخالفان آرام و فعال جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور آغاز شد نام کسانی همچون اویسی و بختیار و رضا مظلومان در ابتدای این لیست بوده است...
۳ - رقم زدن قتل عام و نسل کشی سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ در زندانهای سیاسی کشور .
۴ - تلاش شبانه روزی برای حذف آیه الله منتظری از صحنه سیاسی کشور .
۵ - تلاش و اهتمام برای برپائی دادگاه ویژه روحانیت.
۶ - طرح و نظارت بر ترور دکتر مصطفی چمران (۲).
۷ - اعزام سعید امامی و کاظم لاهوتی به کشور فرانسه برای مذاکره با سران سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۹.
۸ - ده ها مورد آدم ربایی و بازداشت و قتل سیاسی و...
علی فلاحیان در اواخر مرداد سال۱۳۶۸ به عنوان وزیر اطلاعات کابینه هاشمی رفسنجانی به جهت اخذ رای اعتماد به مجلس معرفی می شود ٬وی یکی از جنجالی ترین وزرای پیشنهادی هاشمی بود که طی روزهای پنجم تا هفتم شهریور بحث بر سر انتخاب وی بود یکی از مخالفان وزارت علی فلاحیان آنروز در مجلس چنین گفت:
«وزارت اطلاعات بر عکس تمام وزارتخانه های دیگر به افراد مجرب و کارآمد و انقلابی احتیاج دارد ٬افراد دلسوزی که اینها اهل فکر و سیاست و برنامه ریزی باشند . وزارت اطلاعات وزارتخانه ای نیست که فقط یک عده بچه های ساده آنجا باشند که اینها فقط بتوانند بگیرند و ببندند و چشم بند بزنند و بازجویی کنند ....ما کسی را باید به وزارت اطلاعات بفرستیم که دارای ریسک بالا نباشد . فلاحیان به خاطر قدرت اجرایی که دارد دارای ریسک بالاست وزارت اطلاعات به آدمی با ریسک بالا احتیاج ندارد که هر لحظه هر تصمیمی گرفت انجام بدهد به یک آدم سیاستمدار ٬مدیر پخته ای احتیاج دارد که بتواند برنامه ریزی کند برای نظام اطلاعاتی کشور ما ٬معتقد به انضباط و تشکیلات باشد ....من به عنوان یک عیب برای شخصیت ایشان نمی گویم ٬برای این وزارت حساس من بسیار نگرانم که خدای ناکرده با وجود افرادی که دارای ریسک بالا هستند آنجا به گونه ای عمل بشود که بچه های خوب از آنجا طرد بشوند به اسم اینکه اینها مثلا در اول انقلاب فرض کنید دانشجویان پیرو خط امام بوده اند یا فلان مارک و فلان اتهام را بچسبانند و حالتی بوجود بیاید که متاسفانه در این چند روزه احساس کردم بوجود می آید .... من با آمدن آقای فلاحیان متاسفانه دارم این آینده تاریک را می بینم ....وزارت اطلاعات بنا به سیاستهایی که وزیر مربوطه دارد میتواند تند عمل کند و یا کند عمل کند و حتی جامعه را به سمت یک جامعه بسیار مثلا فرض بفرمائید پلیسی بکشاند ٬یک نظام اطلاعاتی بوجود بیاورد که در همه کشور همه به هم مشکوک باشند یا همه به هم بی اعتماد باشند....»(۴)
اینجا بود که هاشمی رفسنجانی به میدان دفاع از علی فلاحیان می آید و بیان اینکه در صداقت و درایت و سلامتی ایشان شکی ندارد و :
«....با مجموعه بررسیهایی که کردیم مناسب ترین فرد به نظرمان آقای فلاحیان آمده . اولا به خاطر سوابق طولانی ایشان که تقریبا بعد از انقلاب تا امروزه یکسره در این کار مسئولیت داشته اند و در جاهای مختلف به گونه های مختلف با مسائل امنیتی ٬نیازهای کشورها ٬تهدیدها ٬و نیروهایی که دارند کار می کنند آشنایی کامل دارند و شاید یکی از ارکان این وزارت در گذشته هم یعنی مهمترین رکن ایشان بوده اند ٬از لحاظ صلاحیت شخصی بنده خودم ایشانرا خوب می شناسم ٬از دوران طلبگی تا به امروز ٬علاقه ای که ایشان به انقلاب دارد و حاضر است جان بدهد برای اینکه این تهدیدها را از اسلام دور بکند٬برای ما روشن است و مخصوصا این اواخر من ایشانرا مسئول بازرسی ویژه فرماندهی کل قوا کرده بودم که کار کردن ایشان برای من بسیار جالب بود ٬یعنی جزو زیباترین کارها یی که ارائه می شد در حوزه ما کارهای ایشان بود...»(۵) .
علی فلاحیان که به قول هاشمی حاضر است جان بدهد برای اینکه به وزارت اطلاعات راه بیابد تا بتواند تهدیدها را از اسلام(البته منظور آقای هاشمی از اسلام همین جمهوری اسلامی است!!)دور کند در دفاع از خود دفاعیاتی را بیان می کند و قولهایی را به نمایندگان مجلس می دهد :
«....من به همه این اطمینان را می دهم که در صورتی که بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم در آنجا همانگونه که امام امت فرموده اند هیچ گروه و دسته ای نفوذ نداشته باشد و برادران ما با کیفیتی که در وزارت اطلاعات هستند و سابقه کار اطلاعاتی دارند و کسانی که اندیشه های بلندی دارند در آنجا اینها با بی طرفی به خدمت خوذشان ادامه بدهند و اساس قضیه هم این بوده....بنده عرض کردم که در مسائل امنیتی و اجتماعی بنده توانا هستم....اگر بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم و نمایندگان محترم به بنده رای اعتماد بدهند اینرا بدانند که آینده ای که تاریک می شود آینده ضد انقلاب است که همین الان هم تاریک است و آینده اش تاریکتر خواهد شد و نه جای دیگر....
در زمینه مقابله هم اینطوری نیست که فقط مسئله بگیرو ببند باشد و در همانجا متهمی را که دستگیر می کنیم بیشتر در مواضع سیاسی اش ٬مسائل ایدئولوژیکی اش ٬مسائل اخلاقی اش رویش کار می شود ٬این همه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده....اینها بیانگر این است که در همانجا هم بگیرو ببند نبوده ٬یعنی ذهنیت بگیرو ببند وجود ندارد....»(۶) .
آری دست آخر و علیرغم آنکه حتی در شب قبل از رای گیری یکی از معاونان ارشد وزارت اطلاعات در منزل مهدی کروبی طی دیدار و جلسه ای که با جمعی از نمایندگان مجلس داشت و عواقب و پیامدهای ناگوار وزارت علی فلاحیان را بر شمرده نامبرده با ۱۵۸ رای مواق و ۷۹ رای مخالف و ۱۸ رای رای ممتنع به وزارت برگزیده شد.
اما علی فلاحیان در زمان وزارتش چه کرد؟
وی همانطور که وعده داده بود تماما افرادی را به دور خویش فراخواند که «اندیشه های بلندی »داشته از جمله همین افراد سعید امامی بود تا آنجا که وی را معاون امنیتی خویش نمود که از مهمترین و اصلی ترین رده سازمانی وزارت اطلاعات می باشد و حتی زمانی که دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت عازم چهل و چهارمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آمریکا بود وی را به عنوان کارشناس ارشد همراه هیات فرستاد .(۷)
کارنامه وزارت علی فلاحیان آنچنان درخشان است که دوستانش نیز وقتی می خواهند فضای تحت مدیریت وی را شرح دهند در می مانند از آن جمله است خسرو (روح الله)حسینیان که نماینده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بوده است :
«...بازجوهایی هستند[در وزارت اطلاعات] که هر پرونده ای که دستشان بوده٬زمانی که من مسئول رسیدگی به پرونده های وزارت اطلاعات بودم ٬وقتی که پرونده هایی بود که اینها باز جویی کرده بودند می آوردند ٬می گفتم از اول بازجویی بکنید ٬اینها اول سوژه [یعنی همان متهم بد بخت]را بزرگ می کنند و پدر یارو را در می آورند بعد وادارش می کنند به خودکشی ٬ دو سه نفر از متهمین خودکشی کردند . یا خوکشی می کند یا آبرویش را می برند .بعد هم می گویند مساله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده آخر سر هم هیچ چیزی از آن در نمی آورند.....»
ویا درجایی دیگر که حسینیان می خواهد سعید امامی را از اتهامات قتلهای زنجیره ای مبرا کند پرده از آنچه در وزارت اطلاعات فلاحیان می گذشته بر می دارد و می گوید :
«....سعید امامی اعتقاد داشت که مخالفین جمهوری اسلامی باید از دم تیغ گذرانده شوند و در این زمینه ها هم تجربه داشت به هر حال کسی بود که مسئول امنیت کشور بوده٬صدها عملیات برون مرزی موفق داشته....»
آری ٬علی فلاحیان در قد و قامت وزیر اطلاعات دست در دست سعید امامی ـ که به زعم وی اندیشه های بلندی داشت ـ نهاد و بر خلاف نظریه اداره کل جذب و هدایت پرسنلی(گزینش) وزارت اطلاعات که سعید امامی را فاقد صلاحیت دانسته بود ٬ مسئول امنیت کشور نمود و معاونت امنیت وزارت اطلاعات را که عالیترین و مهم ترین منصب آن وزارتخانه است را به وی داد امری که هرگز هم بخاطر آن مورد بازخواست قرار نگرفت .
علی فلاحیان هشت سال در وزارت اطلاعات تاخت و دام می نهاد و سر حقه باز می کرد و آغاز مکر با فلک حقه باز کرد اگر نگاهی دوباره به دفاعیات وی در مجلس از خودش به هنگام اخذ رای اعتماد بیندازیم می بینیم که وی یکی از کارنامه های درخشانش را اینگونه عنوان می کند : ...اینهمه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده و با کارهای ایدئولوژیکی که شده متهمان خودشان پی به حقیقت برده اند.....
منظور فلاحیان از این «کارهای ایدئولوژیک» البته همان شوهای ندامت و خودزنی هایی بود که برادر سعید امامی با اندیشه های بلندش از متهمین ضبط کرده و در برنامه هایی همچون «هویت» گنجانده است . با هم یکی از این «کارهای ایدئولوژیک» را بازخوانی می کنیم :
آقایان غلامحسین میرزا صالح ٬ عزت الله سحابی و سعیدی سیر جانی توسط وزارت اطلاعات و یا بهتر بگویم معاونت امنیتی خودسرانه زیر نظر سعید امامی بازداشت می شوند و در بازداشتگاه های ۲۰۹ و توحید و خانه های امن که به «مراکزمشاوره» در زمان وزارت آقای فلاحیان مرسوم بوده اند نگهداری و از آنها ابتدائا به ضرب ارعاب و تهدید و سپس شکنجه و دست آخر ترفند فیلمبرداری بعمل آمده و موارد مطابق میل و نظر سعید امامی و فلاحیان و حسین شریعتمداری ـ که در هر دو دوره وزارت فلاحیان مدیر کل امور اجتماعی و مشاوره وزارت اطلاعات بوده و از دیگر بانیان این پروژه ها ی فیلمبرداری و اخذ مصاحبه بوده ـ ضبط شده و از تلویزیون در قالب برنامه هایی همچون «سراب » ٬ «فریاد خاموش» و «هویت» پخش شده .
با هم نگاهی به اظهارات سعیدی سیرجانی در برنامه هویت می اندازیم :
«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ٬ولی شاید ده دقیقه پیش یک تلنگر سفتی به روح من خورد......»(۸)
بله براستی این «تلنگر سفت »چگونه به سعیدی سیرجانی خورد و چه بوده است که باعث شد تا یک هفته پس از ضبط این برنامه در ۶/۹/۱۳۷۳ ایشان در بازداشتگاه توحید دار فانی را وداع بگوید؟(۹).
این ماجرای سعیدی سیرجانی و فوت و بهتر بگوئیم قتل مظلومانه وی در چنگال وزارت اطلاعات آنچنان مایه مباهات فلاحیان و سعید امامی بود که ایشان در هر فرصتی از آن یاد می کردند ٬سعید امامی در سخنرانی تاریخی خود در دانشگاه همدان آنچنان با ولع از نحوه اعتراف گیری و برخورد خلاف انسانیت خود با وی گفته است که انسان برایش این پرسش ایجاد می شود که اگر «چنان تلنگر سفتی »به خود سعید امامی ویا همسرش وارد می شد چه عکس العملی از خود نشان می دادند ؟
البته این سئوالی است که بعدها جوابش را می یابیم وقتی به فیلمهای بازجویی سعید امامی و فاطمه . گ ٬ همسر سعید امامی نگاه می اندازیم که به چه انحرافات اخلاقی ای اعتراف کرده اند ؟!
از دیگر افرادی که در این برنامه شرکت داشته اند مهندس عزت الله سحابی بوده است ٬ایشان نیز به اتهام بی اتهامی ؟ توسط سعید امامی در ۲۳/۳/۱۳۶۹ بازداشت و پس از گذشت شش ماه در ۵/۹/۱۳۶۹ آزاد شده در طول بازداشت ایشان پس از اقناع که صرفا به منظور کار کارشناسی و استفاده از نظریات شما در مورد ملی مذهبی ها می خواهیم شنونده نظرات شما باشیم با استفاده از دوربین مخفی از وی مصاحبه تصویری گرفته می شود . پس از آنکه برنامه هویت از تلویزیون پخش شد مهندس سحابی در ماهنامه ایران فردا درباره چگونگی و چرایی ضبط این اظهارات توضیحی دادند که از نظر می گذرد :
«اظهاراتی را که در سال ۱۳۶۹ و در شرایط بد و خاص زندان بیان شده است بر خلاف نیت٬ و تصور اولیه و علاقه گوینده آن در سطح وسیع در معرض دید میلیونها بیننده قرار دادن به چه معناست؟»(۱۰)
همچنین است آقای غلامحسین میرزا صالح که در تاریخ ۷/۷/۱۳۷۱ ربوده شده و در آخر معلوم می شود که نامبرده در بازداشت وزارت اطلاعات است و پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود ٬در برنامه هویت غلامحسین میرزا صالح متهم به انحرافات عدیده و مامور سازمان سیا به منظور نفوذ در دانشگاهها به جهت اهداف «براندازانه» می شود و جای این سئوال هم پیش نمی آید که پس چرا این عنصر خطرناک پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود و کسی کاری به ایشان ندارد؟! .
البته غلامحسین میرزا صالح درباره این بازداشت و اتهامات گفتنی هایی دارد :
«....روندی است شوم و خطر ناک که به علت تکرار مکرر در این دو دهه به امری عادی تبدیل شده است ....این چه بساط شاه و لله امنیتی ـ قضایی ـیا کمدی تراژیکی است که به خانه شهروندی هجوم می برند و پس از تقریبا نصف روز جستجو برای یافتن اسلحه و بمب و اعلامیه و.... دست آخر تنها چیز مشکوکی که در آن می یابند و همراه صاحب خانه حیرت زده و منگ با خود می برند یک قطعه عکس شاملو ،پاسپورت٬دفترچه تلفن و یک برگ دعوتنامه دانشگاه ملی برای ادامه تدریس است .... مدت بازداشت من در انفرادی ۲۱ روز بود و در طی این مدت از بازجوئیها و تهدیدات و ارعاب و.... که بگذریم ٬هیچ نوع محکمه و دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات وارده تشکیل نشد !! غروب روز بیستم با عصا کشی فرد همراه به دفتر آقای محسنی اژه ای راهنمایی شدم و ده پانزده دقیقه بعد ایشان گفتند که پس از سپردن یک میلیون تومان وجه نقد آزادم!... و اگر هم کسی پرسید بگو به خاطر مشروبخواری و مستی گرفتنت .....»
میرزا صالح اشعار می دارد که خانواده وی به هیچ وجه در جریان بازداشت وی نبوده اند و خود وی نیز که امکان اطلاع رسانی نداشته است و در نتیجه در این مدت :
«قلب خواهر بیمار من بیمار تر شد چرا که هفت روز تمام در مرده شوی خانه تهران [احتمالا منظور ایشان پزشکی قانونی بوده است ] نشسته و صورت هزاران مرده را برای یافتن من نگریسته....»
آری این تنها یکی از همان کارهای درخشان «ایدئولوژیکی» علی فلاحیان بوده است . اخذ مصاحبه هایی که ایشان با افتخار از آن یاد می کردند . اما ایشان در کسوت وزیر اطلاعات با بازوان پرتوان و اندیشه های بلند سعید امامی و دیگرانی همچون مهرداد عالیخانی در آخرین سال وزارتشان سال ۱۳۷۵ دیگر هر چه تیر در ترکش داشتند رو کردند و بقول هاشمی رفسنجانی «جان دادند برای اینکه تهدیدها را از اسلام دور بکنند» از آن جمله کارهای مهم و ایدئولوژیکی ! که ایشان در این سال آخر انجام دادند ماجرای به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان بود که آنها را با هم مرور می نمائیم :
در چهارم مرداد سال ۱۳۷۵ عوامل معاونت عملیات وزارت اطلاعات (که در آنزمان مهرداد عالیخانی متصدی آن بود) به منزل وابسته فرهنگی سفارت آلمان بر خلاف عرف و شئون دیپلماتیک یورش برده و هوشنگ گلشیری٬محمد علی سپانلو ٬مهرانگیزکار ٬روشنگ داریوش و سیمین بهبانی و... را بازداشت نموده و پس از اعزام آنها باچشمان بسته به یکی از خانه های امن(همان مراکز مشاوره) و گفتگوی مصطفی کاظمی (معاون امنیت وقت وزارت اطلاعات) با آنها و تهدید و ارعابشان که کاسه صبرمان دیگر از دست شما لبریز شدن و بار دیگر پای جوخه اعدام همدیگر را ملاقات خواهیم کرد ! آزاد می شوند .
ده روز بعد و در ۱۴/۵/۱۳۷۵ که هیاتی از نویسندگان ایرانی عضو کانون نویسندگان که برای بازدید و شرکت در مجامع فرهنگی و ادبی عازم کشور ارمنستان بودند با سناریویی از پیش تهیه شده با تعویض راننده اتوبوس و سپردن آن به خسرو براتی (همانی که بعدها در تیم قتلهای زنجیره ای نیز مشاهده شد )در نظر فلاحیان و محفل اطلاعاتی اش بوده که در نیمه های شب هنگامیکه نویسندگان در خواب بوده اند اتوبوس به دره افکنده شود که البته با هوشیاری تنی چند از نویسندگان ماجرا لو می رود و جلوی براتی را می گیرند ٬جدال لفظی بین نویسندگان و براتی در می گیرد و نهایتا اتوبوس در اولین پاسگاه متوقف می شود واینجا بوده که نویسندگان شاکی همگی در سالنی چندین ساعت بازداشت می شوند و براتی که متهم بوده براحتی در حیاط پاسگاه قدم می زده و با تلفن فرماندهی پاسگاه مدام مشغول تلفن زدن بوده تا اینکه پس از گذشت چهار ساعت نهایتا مهرداد عالیخانی در میان نویسندگان می آید و می گوید :«این هم آخرین هشدار ! در ماجرای سعیدی سیرجانی ما حجت را برایتان تمام کردیم و پیغام فرستادیم ٬نشنیدید!». سپس از تمامی نویسندگان تعهد می گیرند که از این ماجرا جایی حرفی به میان نیاورند .
حول و هوش یکماه بعد در ۲۰/۶/۱۳۷۵ فرج سر کوهی توسط دایره عملیات واحد تحقیقات فرهنگی مطبوعاتی ( زیر نظر اداره کل امور اجتماعی و مشاوره به تصدی حسین شریعتمداری ) به اتهام منکراتی ! بازداشت و دوروز بعد در شامگاه ۲۲/۶/۱۳۷۵ آزاد می شود خبر آزادی وی بطرز کاملا مشکوکی در رسانه ها (تلکس خبرگزاری ایرنا ٬و روزنامه های دست راستی ای همچون کیهان و رسالت ) منتشر می شود ٬اما چندی بعد مجددا توسط عوامل زیر نظر سعید امامی و حسین شریعتمداری(۱۳) در تاریخ ۱۳/۸/۱۳۷۵۵ ربوده می شود و بعد از چندی اعلام می شود که فرج سرکوهی را به هنگام خروج غیر قانونی از کشور بازداشت کرده ایم ! فرج سرکوهی البته خود تمامی این اعمال را در نامه ای بطور مفصل شرح داده است (۱۴).
رسوایی این ماجرا به حدی رسید که وقتی خبرنگار ایتالیایی از هاشمی رفسنجانی درباره سرنوشت سرکوهی سوال می کند هاشمی می گوید :«...به نظر من هم قضیه مقداری مبهم و باعث تعجب است...آن آقا برای ما هم یک معما شده است ....البته من دارم همه گزارشهای مربوطه را بررسی می کنم تا ببینم ماهیت قضیه چیست ؟...» .
فرج سر کوهی در حالی در بازداشت و در خانه امن وزارت اطلاعات نگهداری می شد که می بایست در شرایطی مشابه با آنچه بر سر پیروز دوانی و سعیدی سیرجانی آمد قرار گیرد و به نکاتی که تیم عملیاتی و کارگردانان برنامه هویت می خواستند اعتراف کند و بعد هم فوت بنماید ! اما از آنجا که ماجرا به حدی بزرگ شد که حتی دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت نیز زیر فشار دول خارجی قرار گرفت از استفاده اعترافات وی در برنامه هویت صرفنظر شد و ترتیبی دادند که سریعا وی در دادگاه انقلاب نمایش وار محاکمه گردد و فقط بخاطر نگارش آن نامه افشاگرانه به یک سال زندان محکوم شود و هیچ اشاره ای هم به دیگر اتهامات وی از جمله خروج غیر قانونی که در اطلاعیه پیشین وزارت اطلاعات هم آمده بود نکردند.
فلاحیان البته به غیر از شاهکارهای ایدئولوژیکی امنیتی!و اطلاعاتی که شرح گوشه هایی از آن رفت «فعالیتهای طلایی» دیگری نیز داشته است که از آن جمله فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات در طول هشت سال تصدی وی بوده است .در دوره فلاحیان وزارت اطلاعات وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی شد که پیامدهای بسیار ناگوار و غیر قابل انکاری برای اقتصاد و سرمایه گذاری ایران داشت ٬هاشمی رفسنجانی به عنوان مدیر فلاحیان خود درباره اینگونه اعمال و علل آنها می گوید :
«اینها یک اجازه محدود داشتند مثل بقیه سرویسهای جاسوسی دنیا ٬پوششهایی برای خودشان داشته باشند از قبیل شرکتهای تجاری ٬نمی توانستند که به عنوان مامور اطلاعات در همه جا باشند و در دنیا ارتباطهایی داشتند ٬این هم بر می گردد به دوره جنگ . این در دوره من شروع نشده است . جنگ بود و ما می خواستیم از بازار سیاه کالا بخریم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشیم . این هم کار هر کسی نبود یک شرکت معمولی که نمیتوانست این کارها را بکند ٬ابزارهای اطلاعاتی لازم را هم داشته باشد به همین دلیل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد که از این پوششها استفاده کند ....(۱۵)»
البته از معماهای شگفت انگیزی همچون خرید سلاح از اسرائیل و کارخانه های اسلحه و مهمات سازی آمریکایی همچون شرکت « تله راین » وکارخانه های سلاح جورج بوش که چگونه در خفا توسط ایران صورت می گرفت و چگونه پورسانت آن بین افرادی همچون هاشمی٬ فلاحیان ٬محسن رفیق دوست و هادی غفاری تقسیم می شد ٬که بگذریم این کلام هاشمی را در ایام زمان جنگ می توانیم به نوعی قبول کنیم و برای امنیت ملی کشور توجیه نمائیم اما دولت هاشمی درست زمانی بر سر کار آمد که دیگر جنگی در میان نبوده است ! و علی فلاحیان که از مرداد سال ۱۳۶۸ رسما به عنوان وزیر اطلاعات برگزیده شد درست یکسال از پایان جنگ گذشته بود و این در حالی است که اوج فعالیتهای اقتصادی این وزارتخانه درست از همین سالها بوده است .
در خلال همین سالها (۱۳۶۸ـ ۱۳۷۵) بوده است که رانتهای اقتصادی ای در پرتو فعالیتهای امنیتی با نامهایی همچون «حق کشف » و «سهم وزارت » وضع می شود در همین سالها بود که ترانزیت مواد مخدر توسط وزارت اطلاعات ایجاد شد (امری که گر چه در زمان جنگ به بهانه تامین بخشی از هزینه های جنگ هم انجام می گرفت اما در زمان وزارت فلاحیان که البته دیگر جنگی هم در میان نبود بصورت چشمگیری و گسترده هم ازطریق زمین و هم از طریق هوا انجام می شد که در همین رابطه بعدها فاطمعه قائم مقامی و سیامک سنجری که بقول فلاحیان «اطلاعات اضافی» داشتند٬ از میان برداشته شدند .)
فلاحیان با ایجاد بازار سیاه و رقابتهای کثیف تمامی رقبای «غیر خودی»را با نام «پروژه مبارزه با ثروتهای باد آورده»حذف و یا از صحنه بدور می کردند آنگاه با توقیف اموال و دارائیهای آنها فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات را بسط می داد ٬بطور مثال هنگامیکه از طریق رقابت سالم وآزاد نتوانست با شرکت «ایران مارین سرویس » کنار بیاید ٬ابتدا آقای سعیدی مدیر عامل آنرا بازداشت و سپس با دادگاهی فرمایشی زیر نظر رفیق هم مدرسه ای و شریک خود محسنی اژه ای آنرا محاکمه و اموال وی را توقیف نموده ـ این پرونده البته کارش به یکی از رسوایی های بزرگ وزارت اطلاعات کشید که حتی در مطبوعات مستقل از حاکمیت نیز درج شد ـ .
ویا هنگامیکه «اکبر خوش کوش» عضو ارشد معاونت عملیات بخش اروپا از ماموریتهای تروریستی در خارج از کشور فارغ می شد با توجیه اینکه «اکبر پول خون خویش را می گیرد !»دست وی را در هر گونه فعالیتهای اقتصادی باز می گذاشت ٬اما حقیقت چیز دیگری بود؛ اکبر خوش کوش پول خون دیگران را می گرفت ٬وی از آنچنان حاشیه امنی برخوردار بود که حتی اگر در پرونده های اختلاس و کلاهبرداری کلان و فاحشی همچون پرونده «برادران افراشته» نیز گرفتار می شد ٬محسنی اژه ای با این یار خودی کاری نداشت و دیگر همکاران وزارتی در گیر فعالیتهای اقتصادی در می یافتند که حاشیه امن همچنان پا برجاست و سخت تر و کوبنده تر می تاختند !
اکبر خوش کوش که به ثروتهای باد آورده رسیده بود از قبل و رهگذر همین سرمایه ها در نیاوران و با پشتوانه مستقیم فلاحیان زمینی را که متعلق به یکی از زمین داران قدیمی نیاوران بود با برچسب «مرفه بی درد» تصاحب نمود و ساختمانی مجلل در ۷۵۰ متر مربع در سه طبقه بنا نمود و در یک طبقه آن خود و در طبقات دیگر نیز سعید امامی و مصطفی کاظمی را ساکن کرد تا دیگر احدی هم جرات نکند به وی حرفی بزند!
باز برای مثال در تغییر و نوسان ناگهانی ساخت و ساز در تهران وزارت اطلاعات در یافت که نان در بسازو بفروشی است و لذا ضمن آلوده کردن دیگر رقبا و حذف مابقی وارد این صحنه تجاری شد در همین گذر بود که وزارت اطلاعات سعی در حذف «برادران افراشته» که از یکی از بزرگترین مقاطعه کاران و برج سازان تهران بودند داشته تا از این رهگذر بتواند منافع آنها را نیز تصاحب کند ٬لذا ابتدا اکبر خوش کوش را به نزد آنها فرستاده و با آلوده کردنشان زمینه را برای بازداشت و محاکمه شان توسط محسنی اژه ای فراهم نماید .
در آن دادگاه بود که البته بخاطر اظهر الشمس بودن تخلفات اکبر خوش حتی محسنی اژه ای هم نتوانست نقش وزارت اطلاعات را در این اختلاس پاک کند !و دست اکبر خوش کوش در معاملات غیر قانونی موبایل روشد اما قاضی محسنی اژه ای هرگز وی را نه بازداشت کرد و نه محاکمه و وی صرفا به عنوان مطلع در دادگاه حضور یافت و رفت !.درجلسه پنجم دادگاه برادران افراشته ٬آقای داوود افراشته از متهمان همین پرونده نحوه کلاهبرداری اکبر خوش با استفاده از رانت امنیتی اش را شرح می دهد :
«....در سال ۱۳۷۳ اکبر خوش کوش برای ساختن ساختمانی به من مراجعه کرد و کمک خواست که در قبال این کار وی طی قراردادی که بین شرکت مخابرات و «شرکت فران[شرکت پوششی وزارت اطلاعات]بسته شده بود و در آن عنوان شده بود ۳۰۰ دستگاه موبایل گرفته شود را یادآور شد و گفت که مایل است ۱۰۰ دستگاه آنرا به من بفروشد که بعد من بابت خرید ۱۰۰ میلیون تومان چک به وی دادم و قرار شد چند روز بعد هم موبایلها را تحویل بدهد .
بعد از مدتی در تماس با وی برای تحویل موبایلها وی گفت شرکت کم کاری کرده و از من خواست تا در تماس با دوبی از آنجا گوشی خریداری و بعد از تحویل به فرودگاه به نام «اکبر اکبری» [نام مستعار وزارتی اکبر خوش]به تهران آمده و پس از ورود گوشیها در عرض۳ تا ۴ ماه وی فقط ۲۹ دستگاه تلفن به من تحویل داد و حتی تعدادی را نیز به شخصی بنام همایون طوسی فروخت ٬ولی بعدها به علت تاخیر در تحویل ما تقاضای پولمان را کردیم که ایشان نمی دادند و تهدید می کردند بالاخره پس از مدتها دوندگی توانستیم از وی بصورت چکی بلند مدت بگیریم .
محسنی اژه ای: در سال ۱۳۷۳ بین شما و خوش کوش گوشی موبایل مبادله می شد آیا خط هم می گرفتید ؟چگونه از شرکت مخابرات خط می گرفتید؟
داوود افراشته: من نمی گرفتم و این قرارداد بین شرکت مخابرات و شرکت فران بود !
محسنی اژ ای: به شما چگونه تلفن همراه می دادند؟
داوود افراشته : گوشی را به من می دادند و فتوکپی شناسنامه می گرفتند و بعد بنام زده و به آدرس خریدار قبض صادر می شد بدون حتی یکبار مراجعه به شرکت مخابرات ! خوش کوش همین طور به چندین نفر تلفن فروخت و من فقط از طریق دوبی و توسط آقای خجسته [مهدی خجسته برادر زن سید علی خامنه ای] گوشی موبایل خریداری و از طریق هواپیما به تهران انتقال می دادم
محسنی اژه ای: قیمت دستگاه با خط چه مقدار بود؟
داوود افراشته: ۲/۱ میلیون تا ۳۸/۱ میلیون تومان که مابین یک میلیون و ۹۰۰ تا دومیلیون می فروختیم .
محسنی اژه ای: شما می دانستید که واردات تلفن همراه ممنوع است ؟
داوود افراشته: بله! ولی این کالا شاید تحت نام دیگری وارد می شد چون تنها شرکت مخابرات عهده دار وارد کردن این کالاست [اکبر خوش کوش گوشی ها را تحت نام کالای امنیتی وارد می کرده و افراشته در دادگاه هم حتی جرات بیان این موضوع را بطور مستقیم نداشته ]
محسنی اژه ای : شما ۴۳ دستگاه را در چه ظرف زمانی گرفتید؟
داوود افراشته : حدود ۳ ماه طول کشید و می گفتند شرکت فران به ما گوشی نمی دهد ولی خوش کوش گوشی تحویل می گرفت و خودش می فروخت»(۱۶).
آری فلاحیان با نام «مبارزه با تهاجم فرهنگی» اندیشمندان و روشنفکران و دگر اندیشان را توسط سعیدامامی از صحنه بدر می کرد و با نام «مبارزه با ثروتهای باد آورده» نیز توسط اکبر خوش کوش سرمایه داران غیر خودی را از صحنه حذف می کرد ٬کارخانه های خصوصی را ملی اعلام می کرد و بعد با شعار «خصوصی سازی »آنها را نصف قیمت به یکی از ایادی اش می فروخت و بعد آنها هم به قیمت کلان به دیگران می فروختند و از این رهگذر برای خود و ایادی اش «حق کشف» و برای وزارت اطلاعات هم «سهم وزارت» به جیب می زدند .
بر همین اساس بود که بازجویان و محققان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات که می بایست بدنبال کشف حقیقت باشند با تعزیر و شکنجه امثال «سعیدی »ها و :افراشته »ها واعدام «فاضل خداداد»ها بدنبال «حق کشف »بودند تا حق و عدالت !
علی فلاحیان در وزارت اطلاعات آنچنان برج و باروی مستحکمی برای خود ساخته بود که در دولت دوم هاشمی در تابستان ۱۳۷۲ هنگامیکه وی کابینه خویش را به مجلس معرفی می کرد برای معرفی و دفاع از فلاحیان وقیحانه به همین بسنده کرد که : «آقای فلاحیان هم که کسی جرات ندارد به ایشان رای اعتماد ندهد!!» .واین سخن البته کلام حقی بود ٬ترسی که هاشمی به آن اشاره می کرد واقعی بود که بعدها خود هاشمی را نیز ذر برگرفت :
بدنبال وقوع قتلهای پائیز ۱۳۷۷ و فشار افکار عمومی و رسانه ها و کنکاش ایشان صحبت از قتلهای زنجیره ای دامنه داری آمد که و آماری در حدود ۸۰ قتل نخبه و دگر اندیش نمایان شد که در زمان دولت هاشمی و وزارت فلاحیان انجام گرفته بود ٬هاشمی سخت در مظان اتهام قرار گرفته بود و در اینجا بود که هاشمی سعی کرد برای فرار از اتهام و پاسخگویی مسئولیت قتلها را بر عهده فلاحیان بگذارد :
«...شناختی که از من هست این است که نوعا با حرکتهای افراطی مخالفم ....درباره باند سعید امامی ٬در دوران من برای ما مشخص شد که با سیاستهای جاری کشور ازجمله تشنج زدایی آنها مخالف هستند ٬اینها موشک بردند به یک کشور خارجی (۱۷)و آنها هم پیدا کردند . از داخل وزارت اطلاعات قضیه را پیگیری کردیم و ثابت شد . رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتیم که اینها باید کیفر ببینند ....(۱۸)»
و بعد نیز هاشمی جلو تر رفت و مدعی شد که به فلاحیان حتی گفته است که سعید امامی و باندش را برکنار کند و حتی تاریخ دستور برکناری سعید امامی را در دفتر خاطرات خود ثبت کرده است ٬یعنی به نوعی خواست اعلام بکند که اگر هم تخلفی بوده است از ناحیه فلاحیان وسر پیچی وی بوده است نه وی !!
اینجا بود که فلاحیان که تا قبل از آن حتی حاضر نشده بود به وقوع قتلها و این اعمال خلاف اشاره هم بکند زبان باز کرده و گفت :«وزیر اگر قرار باشد پاسخ دهد به همراه رئیس خود باید حاضر شود !!» (۱۹) و از این به بعد بود که هاشمی ساکت شد ودیگر هرگز درباره این موضوع سخنی به میان نیاورد و پس از این سکوت ناگهانی هاشمی بود که وقیحانه باردیگر فلاحیان به هاشمی و همگان فهماند که نباید درباره وی حرفی بمیان آورند :«معلوم می شود که با اینکه دیگر ما وزیر نیستیم و مسئولیتی هم نداریم اما هنوز همه از سایه ما هم می ترسند ... (۲۰)» .
آری نه تنهامردم بلکه عالیجناب هاشمی هم از وی می ترسد چرا که فلاحیان همانطور که خود گفته بود بالاخره ...«در مسائل امنیتی بنده توانا هستم ...»و با بکار گیری افرادی که «اندیشه های بلندی »دارند توانست محفل اطلاعاتی ای را راه اندازی کند که بنا به اطلاعیه دادسرای نظامی تهران : «بنام دین و حکومت اسلامی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و ضد انقلاب دست به اعمال ننگین زدند ».
پس باید هم از «سایه» فلاحیان ترسید چراکه وی آنچنان «توانا» هست که حتی هاشمی را نیز به سکوت وادارد و همانطورکه بریا دگراندیشان را به تیمارستانهای روانی مجمع الجزائر گولاگ می فرستاد وی هم هرکسی را که به زعمش دگر اندیش و ضد انقلاب بود به «مراکز مشاوره » و بازداشتگاههای مخوفی همچون الغدیر و وصال و توحید و ۲۰۹ می فرستاد . وی آنچنان «توانا» هست که در حالیکه دیگر وزیر نیست و هیچ مسئولیتی هم ندارد وقتی در روز روشن فرزندش با اسلحه فردی را بکشد نه تنها کسی جرات نکند قاتل را محاکمه کند بلکه تازه مقتول را هم به محاق محاکمه بکشاند ....
اما فلاحیان با تمام این اوصاف باید بداند که :
نردبان این جهان ما ومنی است عاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم هرکس که بالاتر نشست گردن او سخت تر خواهد شکست
درست است که امروز همه نه از فلاحیان بلکه از تمامی امثال او «حقانی»ها می ترسند اما ترس تا زمانی است که پرچم جمهوری اسلامی بر بالای سرشان است و این روزها نه من که همه صدای شکسته شدن میله های این پرچم را به وضوح و گویایی می شنوند ..............
پانویس:
۱ - ویژه نامه انتخاباتی علی فلاحیان در مجلس خبرگان رهبری - حوزه اصفهان
۲ و ۳ - بی شمار مستندات و ناگفته هایی در این زمینه می باشد که بزودی فاش خواهم ساخت .
۴ - مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی ۶/۶/۱۳۶۸
۵ - پیشین
۶ - پیشین
۷ - سیاستگزاران و رجال سیاسی در روابط خارجی ایران ـدفتر مطالعات سیاسی و بین الملل ـ ص ۱۴۷
۸ - هویت ـ موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان ـ ص ۲۸۹
۹ - با توجه به اینکه خود نیز در آنزمان از عوامل ساخت برنامه هویت بوده ام ٬مصاحبه ام در این زمینه که در سایت «گفتنی ها »موجود است در این رابطه خواندنی است .
۱۰ - ماهنامه ایران فردا ـ شماره ۲۶
۱۱ - غلامحسین میرزا صالح ـ روزنامه صبح امروز ـ۲۷/۵/۱۳۷۸۱۳۷۸
۱۲ - دو روز بعد از فوت سعیدی سیرجانی تعدادی از نویسندگان و فعالان کانون نویسندگان را ضمن احضار به یکی از «مراکز مشاوره» و یا همان خانه های امن !! وزارت اطلاعات می برند و در آنجا سعید امامی به آنها می گوید : «هیچ نوع خبر و سخن و مراسمی نباید برای وی داشته باشید ٬هنگامیکه یکی از حاضران [ظاهرا صالحیار] سئوال می کند که پس ما چه باید بکنیم ؟ سعید امامی هم می گوید :«روزنامه کیهان را بخوانید خودتان می فهمید!» .
۱۳ - سعید امامی آنزمان مدیر کل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات بوده است و طبیعتا نمی بایست در حوزه های اطلاعاتی و عملیاتی وارد عمل شود ٬فلذا نتیجه گیری می شود که یا این تغییر پست سعید امامی صوری بوده است و یا این بازداشت خودسرانه و زیر نظر محفل اطلاعاتی فلاحیان - امامی بوده است
۱۴ - نامه فرج سر کوهی در داخل و خارج از کشور با همت پیروز دوانی در سطح وسیعی منتشر شد و ماهنامه پیام امروز هم نیز متن کامل آنرا در شماره ۲۳ خود در مرداد ۱۳۷۸ بعدها منتشر کرد
۱۵ - روزنامه همشهری ـ ۲۰/۱۰/۱۳۷۸
۱۶ - گوشه هایی از گردش کار پرونده دادگاه برادران افراشته ـ روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶ توضیح اینکه مطالب داخل [ ] از نویسنده این نوشتار می باشد
۱۷ - در این رابطه و کشتی خیار شور حامل موشک به بلژیک بطور کامل در مقاله « اسم رمز اکبر هاشمی »توضیح داده ام
۱۸ - روزنامه همشهری ـ۲۰/۱۰/۱۳۷۸
۱۹ و ۲۰ - روزنامه قدس ـ ۰/۶/۱۳۷۸
شهرت: فلاحیان
متولد: ۱۳۲۸ شهرستان نجف آباد
تحصیلات: دانش آموخته مدرسه علمیه حقانی در حد خارج فقه و اصول
سوابق:
حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی آبادان ٬باختران و خراسان
قائم مقام وزارت اطلاعات در دو دوره وزارت ری شهری
رئیس دفتر بازرسی فرماندهی کل قوا
دادستان ویژه روحانیت
وزیر اطلاعات در دو دوره دولت هاشمی رفسنجانی
عضو مجلس خبرگان رهبری از حوزه انتخابیه اصفهان
علی فلاحیان پیش از آنکه پایش به وزارت اطلاعات برسد بیشتر در کنار دیگر فارغ التحصیلان مدرسه حقانی در مناصب قضائی دستی بر کانون آتش و توطئه داشته است و مدتی هم در کمیته های انقلاب اسلامی دارای سمت فرماندهی بوده است اما عمده فعالیتهای وی از زمانی است که به سمت قائم مقامی وزارت اطلاعات می رسد ٬ری شهری اینچنین ورود وی را به وزارت اطلاعات توضیح می دهد:
«...خوب در کوران حوادث پیچیده ای بودیم و وزارت اطلاعات هم نهادی انقلابی و تازه تاسیس بود و خیلی ها هم موذیانه در مسیر این راه سنگ اندازی می کردند٬ترورها ٬توطئه های داخلی و خارجی و جنایات زیادی هم بود ٬طبیعی بود که به وجود کسی احتیاج داشتیم که هم اقتدار لازم را داشته باشد و هم جسارت و هم توان کار اطلاعاتی که به نظر من بهترین فرد در آنزمان آقای فلاحیان بود که ایشانرا برای پست قائم مقامی وزارت که در اصل ستون سازمان وزارت اطلاعات بود برگزیدیم....»(۱)
اینچنین بود که فلاحیان فردی که هم اقتدار(شما بخوانید خودسری) دارد و هم جسارت(شما بخوانید قساوت) و هم توان کار اطلاعاتی!! وارد وزارت اطلاعات می شود ٬وی در خلال سالهای ۱۳۶۳ الی ۱۳۶۸ که قائم مقام و یا به قول آقای ری شهری ستون وزارت اطلاعات بوده است بی شک اقدامات عدیده ای را انجام داده است که بخاطر بضاعت خاطر فقط به شمه ای از آنها اشاره می شود و آنها را با هم بازخوانی می کنیم:
۱ - راه اندازی بازداشتگاه مخوف امنیتی توحید برای بازداشت و شکنجه مخالفان جمهوری اسلامی و دگر باشان ودگر اندیشان.
۲ - قتلهای زنجیره ای که با طرح خذف مخالفان آرام و فعال جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور آغاز شد نام کسانی همچون اویسی و بختیار و رضا مظلومان در ابتدای این لیست بوده است...
۳ - رقم زدن قتل عام و نسل کشی سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ در زندانهای سیاسی کشور .
۴ - تلاش شبانه روزی برای حذف آیه الله منتظری از صحنه سیاسی کشور .
۵ - تلاش و اهتمام برای برپائی دادگاه ویژه روحانیت.
۶ - طرح و نظارت بر ترور دکتر مصطفی چمران (۲).
۷ - اعزام سعید امامی و کاظم لاهوتی به کشور فرانسه برای مذاکره با سران سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۹.
۸ - ده ها مورد آدم ربایی و بازداشت و قتل سیاسی و...
علی فلاحیان در اواخر مرداد سال۱۳۶۸ به عنوان وزیر اطلاعات کابینه هاشمی رفسنجانی به جهت اخذ رای اعتماد به مجلس معرفی می شود ٬وی یکی از جنجالی ترین وزرای پیشنهادی هاشمی بود که طی روزهای پنجم تا هفتم شهریور بحث بر سر انتخاب وی بود یکی از مخالفان وزارت علی فلاحیان آنروز در مجلس چنین گفت:
«وزارت اطلاعات بر عکس تمام وزارتخانه های دیگر به افراد مجرب و کارآمد و انقلابی احتیاج دارد ٬افراد دلسوزی که اینها اهل فکر و سیاست و برنامه ریزی باشند . وزارت اطلاعات وزارتخانه ای نیست که فقط یک عده بچه های ساده آنجا باشند که اینها فقط بتوانند بگیرند و ببندند و چشم بند بزنند و بازجویی کنند ....ما کسی را باید به وزارت اطلاعات بفرستیم که دارای ریسک بالا نباشد . فلاحیان به خاطر قدرت اجرایی که دارد دارای ریسک بالاست وزارت اطلاعات به آدمی با ریسک بالا احتیاج ندارد که هر لحظه هر تصمیمی گرفت انجام بدهد به یک آدم سیاستمدار ٬مدیر پخته ای احتیاج دارد که بتواند برنامه ریزی کند برای نظام اطلاعاتی کشور ما ٬معتقد به انضباط و تشکیلات باشد ....من به عنوان یک عیب برای شخصیت ایشان نمی گویم ٬برای این وزارت حساس من بسیار نگرانم که خدای ناکرده با وجود افرادی که دارای ریسک بالا هستند آنجا به گونه ای عمل بشود که بچه های خوب از آنجا طرد بشوند به اسم اینکه اینها مثلا در اول انقلاب فرض کنید دانشجویان پیرو خط امام بوده اند یا فلان مارک و فلان اتهام را بچسبانند و حالتی بوجود بیاید که متاسفانه در این چند روزه احساس کردم بوجود می آید .... من با آمدن آقای فلاحیان متاسفانه دارم این آینده تاریک را می بینم ....وزارت اطلاعات بنا به سیاستهایی که وزیر مربوطه دارد میتواند تند عمل کند و یا کند عمل کند و حتی جامعه را به سمت یک جامعه بسیار مثلا فرض بفرمائید پلیسی بکشاند ٬یک نظام اطلاعاتی بوجود بیاورد که در همه کشور همه به هم مشکوک باشند یا همه به هم بی اعتماد باشند....»(۴)
اینجا بود که هاشمی رفسنجانی به میدان دفاع از علی فلاحیان می آید و بیان اینکه در صداقت و درایت و سلامتی ایشان شکی ندارد و :
«....با مجموعه بررسیهایی که کردیم مناسب ترین فرد به نظرمان آقای فلاحیان آمده . اولا به خاطر سوابق طولانی ایشان که تقریبا بعد از انقلاب تا امروزه یکسره در این کار مسئولیت داشته اند و در جاهای مختلف به گونه های مختلف با مسائل امنیتی ٬نیازهای کشورها ٬تهدیدها ٬و نیروهایی که دارند کار می کنند آشنایی کامل دارند و شاید یکی از ارکان این وزارت در گذشته هم یعنی مهمترین رکن ایشان بوده اند ٬از لحاظ صلاحیت شخصی بنده خودم ایشانرا خوب می شناسم ٬از دوران طلبگی تا به امروز ٬علاقه ای که ایشان به انقلاب دارد و حاضر است جان بدهد برای اینکه این تهدیدها را از اسلام دور بکند٬برای ما روشن است و مخصوصا این اواخر من ایشانرا مسئول بازرسی ویژه فرماندهی کل قوا کرده بودم که کار کردن ایشان برای من بسیار جالب بود ٬یعنی جزو زیباترین کارها یی که ارائه می شد در حوزه ما کارهای ایشان بود...»(۵) .
علی فلاحیان که به قول هاشمی حاضر است جان بدهد برای اینکه به وزارت اطلاعات راه بیابد تا بتواند تهدیدها را از اسلام(البته منظور آقای هاشمی از اسلام همین جمهوری اسلامی است!!)دور کند در دفاع از خود دفاعیاتی را بیان می کند و قولهایی را به نمایندگان مجلس می دهد :
«....من به همه این اطمینان را می دهم که در صورتی که بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم در آنجا همانگونه که امام امت فرموده اند هیچ گروه و دسته ای نفوذ نداشته باشد و برادران ما با کیفیتی که در وزارت اطلاعات هستند و سابقه کار اطلاعاتی دارند و کسانی که اندیشه های بلندی دارند در آنجا اینها با بی طرفی به خدمت خوذشان ادامه بدهند و اساس قضیه هم این بوده....بنده عرض کردم که در مسائل امنیتی و اجتماعی بنده توانا هستم....اگر بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم و نمایندگان محترم به بنده رای اعتماد بدهند اینرا بدانند که آینده ای که تاریک می شود آینده ضد انقلاب است که همین الان هم تاریک است و آینده اش تاریکتر خواهد شد و نه جای دیگر....
در زمینه مقابله هم اینطوری نیست که فقط مسئله بگیرو ببند باشد و در همانجا متهمی را که دستگیر می کنیم بیشتر در مواضع سیاسی اش ٬مسائل ایدئولوژیکی اش ٬مسائل اخلاقی اش رویش کار می شود ٬این همه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده....اینها بیانگر این است که در همانجا هم بگیرو ببند نبوده ٬یعنی ذهنیت بگیرو ببند وجود ندارد....»(۶) .
آری دست آخر و علیرغم آنکه حتی در شب قبل از رای گیری یکی از معاونان ارشد وزارت اطلاعات در منزل مهدی کروبی طی دیدار و جلسه ای که با جمعی از نمایندگان مجلس داشت و عواقب و پیامدهای ناگوار وزارت علی فلاحیان را بر شمرده نامبرده با ۱۵۸ رای مواق و ۷۹ رای مخالف و ۱۸ رای رای ممتنع به وزارت برگزیده شد.
اما علی فلاحیان در زمان وزارتش چه کرد؟
وی همانطور که وعده داده بود تماما افرادی را به دور خویش فراخواند که «اندیشه های بلندی »داشته از جمله همین افراد سعید امامی بود تا آنجا که وی را معاون امنیتی خویش نمود که از مهمترین و اصلی ترین رده سازمانی وزارت اطلاعات می باشد و حتی زمانی که دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت عازم چهل و چهارمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آمریکا بود وی را به عنوان کارشناس ارشد همراه هیات فرستاد .(۷)
کارنامه وزارت علی فلاحیان آنچنان درخشان است که دوستانش نیز وقتی می خواهند فضای تحت مدیریت وی را شرح دهند در می مانند از آن جمله است خسرو (روح الله)حسینیان که نماینده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بوده است :
«...بازجوهایی هستند[در وزارت اطلاعات] که هر پرونده ای که دستشان بوده٬زمانی که من مسئول رسیدگی به پرونده های وزارت اطلاعات بودم ٬وقتی که پرونده هایی بود که اینها باز جویی کرده بودند می آوردند ٬می گفتم از اول بازجویی بکنید ٬اینها اول سوژه [یعنی همان متهم بد بخت]را بزرگ می کنند و پدر یارو را در می آورند بعد وادارش می کنند به خودکشی ٬ دو سه نفر از متهمین خودکشی کردند . یا خوکشی می کند یا آبرویش را می برند .بعد هم می گویند مساله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده آخر سر هم هیچ چیزی از آن در نمی آورند.....»
ویا درجایی دیگر که حسینیان می خواهد سعید امامی را از اتهامات قتلهای زنجیره ای مبرا کند پرده از آنچه در وزارت اطلاعات فلاحیان می گذشته بر می دارد و می گوید :
«....سعید امامی اعتقاد داشت که مخالفین جمهوری اسلامی باید از دم تیغ گذرانده شوند و در این زمینه ها هم تجربه داشت به هر حال کسی بود که مسئول امنیت کشور بوده٬صدها عملیات برون مرزی موفق داشته....»
آری ٬علی فلاحیان در قد و قامت وزیر اطلاعات دست در دست سعید امامی ـ که به زعم وی اندیشه های بلندی داشت ـ نهاد و بر خلاف نظریه اداره کل جذب و هدایت پرسنلی(گزینش) وزارت اطلاعات که سعید امامی را فاقد صلاحیت دانسته بود ٬ مسئول امنیت کشور نمود و معاونت امنیت وزارت اطلاعات را که عالیترین و مهم ترین منصب آن وزارتخانه است را به وی داد امری که هرگز هم بخاطر آن مورد بازخواست قرار نگرفت .
علی فلاحیان هشت سال در وزارت اطلاعات تاخت و دام می نهاد و سر حقه باز می کرد و آغاز مکر با فلک حقه باز کرد اگر نگاهی دوباره به دفاعیات وی در مجلس از خودش به هنگام اخذ رای اعتماد بیندازیم می بینیم که وی یکی از کارنامه های درخشانش را اینگونه عنوان می کند : ...اینهمه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده و با کارهای ایدئولوژیکی که شده متهمان خودشان پی به حقیقت برده اند.....
منظور فلاحیان از این «کارهای ایدئولوژیک» البته همان شوهای ندامت و خودزنی هایی بود که برادر سعید امامی با اندیشه های بلندش از متهمین ضبط کرده و در برنامه هایی همچون «هویت» گنجانده است . با هم یکی از این «کارهای ایدئولوژیک» را بازخوانی می کنیم :
آقایان غلامحسین میرزا صالح ٬ عزت الله سحابی و سعیدی سیر جانی توسط وزارت اطلاعات و یا بهتر بگویم معاونت امنیتی خودسرانه زیر نظر سعید امامی بازداشت می شوند و در بازداشتگاه های ۲۰۹ و توحید و خانه های امن که به «مراکزمشاوره» در زمان وزارت آقای فلاحیان مرسوم بوده اند نگهداری و از آنها ابتدائا به ضرب ارعاب و تهدید و سپس شکنجه و دست آخر ترفند فیلمبرداری بعمل آمده و موارد مطابق میل و نظر سعید امامی و فلاحیان و حسین شریعتمداری ـ که در هر دو دوره وزارت فلاحیان مدیر کل امور اجتماعی و مشاوره وزارت اطلاعات بوده و از دیگر بانیان این پروژه ها ی فیلمبرداری و اخذ مصاحبه بوده ـ ضبط شده و از تلویزیون در قالب برنامه هایی همچون «سراب » ٬ «فریاد خاموش» و «هویت» پخش شده .
با هم نگاهی به اظهارات سعیدی سیرجانی در برنامه هویت می اندازیم :
«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ٬ولی شاید ده دقیقه پیش یک تلنگر سفتی به روح من خورد......»(۸)
بله براستی این «تلنگر سفت »چگونه به سعیدی سیرجانی خورد و چه بوده است که باعث شد تا یک هفته پس از ضبط این برنامه در ۶/۹/۱۳۷۳ ایشان در بازداشتگاه توحید دار فانی را وداع بگوید؟(۹).
این ماجرای سعیدی سیرجانی و فوت و بهتر بگوئیم قتل مظلومانه وی در چنگال وزارت اطلاعات آنچنان مایه مباهات فلاحیان و سعید امامی بود که ایشان در هر فرصتی از آن یاد می کردند ٬سعید امامی در سخنرانی تاریخی خود در دانشگاه همدان آنچنان با ولع از نحوه اعتراف گیری و برخورد خلاف انسانیت خود با وی گفته است که انسان برایش این پرسش ایجاد می شود که اگر «چنان تلنگر سفتی »به خود سعید امامی ویا همسرش وارد می شد چه عکس العملی از خود نشان می دادند ؟
البته این سئوالی است که بعدها جوابش را می یابیم وقتی به فیلمهای بازجویی سعید امامی و فاطمه . گ ٬ همسر سعید امامی نگاه می اندازیم که به چه انحرافات اخلاقی ای اعتراف کرده اند ؟!
از دیگر افرادی که در این برنامه شرکت داشته اند مهندس عزت الله سحابی بوده است ٬ایشان نیز به اتهام بی اتهامی ؟ توسط سعید امامی در ۲۳/۳/۱۳۶۹ بازداشت و پس از گذشت شش ماه در ۵/۹/۱۳۶۹ آزاد شده در طول بازداشت ایشان پس از اقناع که صرفا به منظور کار کارشناسی و استفاده از نظریات شما در مورد ملی مذهبی ها می خواهیم شنونده نظرات شما باشیم با استفاده از دوربین مخفی از وی مصاحبه تصویری گرفته می شود . پس از آنکه برنامه هویت از تلویزیون پخش شد مهندس سحابی در ماهنامه ایران فردا درباره چگونگی و چرایی ضبط این اظهارات توضیحی دادند که از نظر می گذرد :
«اظهاراتی را که در سال ۱۳۶۹ و در شرایط بد و خاص زندان بیان شده است بر خلاف نیت٬ و تصور اولیه و علاقه گوینده آن در سطح وسیع در معرض دید میلیونها بیننده قرار دادن به چه معناست؟»(۱۰)
همچنین است آقای غلامحسین میرزا صالح که در تاریخ ۷/۷/۱۳۷۱ ربوده شده و در آخر معلوم می شود که نامبرده در بازداشت وزارت اطلاعات است و پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود ٬در برنامه هویت غلامحسین میرزا صالح متهم به انحرافات عدیده و مامور سازمان سیا به منظور نفوذ در دانشگاهها به جهت اهداف «براندازانه» می شود و جای این سئوال هم پیش نمی آید که پس چرا این عنصر خطرناک پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود و کسی کاری به ایشان ندارد؟! .
البته غلامحسین میرزا صالح درباره این بازداشت و اتهامات گفتنی هایی دارد :
«....روندی است شوم و خطر ناک که به علت تکرار مکرر در این دو دهه به امری عادی تبدیل شده است ....این چه بساط شاه و لله امنیتی ـ قضایی ـیا کمدی تراژیکی است که به خانه شهروندی هجوم می برند و پس از تقریبا نصف روز جستجو برای یافتن اسلحه و بمب و اعلامیه و.... دست آخر تنها چیز مشکوکی که در آن می یابند و همراه صاحب خانه حیرت زده و منگ با خود می برند یک قطعه عکس شاملو ،پاسپورت٬دفترچه تلفن و یک برگ دعوتنامه دانشگاه ملی برای ادامه تدریس است .... مدت بازداشت من در انفرادی ۲۱ روز بود و در طی این مدت از بازجوئیها و تهدیدات و ارعاب و.... که بگذریم ٬هیچ نوع محکمه و دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات وارده تشکیل نشد !! غروب روز بیستم با عصا کشی فرد همراه به دفتر آقای محسنی اژه ای راهنمایی شدم و ده پانزده دقیقه بعد ایشان گفتند که پس از سپردن یک میلیون تومان وجه نقد آزادم!... و اگر هم کسی پرسید بگو به خاطر مشروبخواری و مستی گرفتنت .....»
میرزا صالح اشعار می دارد که خانواده وی به هیچ وجه در جریان بازداشت وی نبوده اند و خود وی نیز که امکان اطلاع رسانی نداشته است و در نتیجه در این مدت :
«قلب خواهر بیمار من بیمار تر شد چرا که هفت روز تمام در مرده شوی خانه تهران [احتمالا منظور ایشان پزشکی قانونی بوده است ] نشسته و صورت هزاران مرده را برای یافتن من نگریسته....»
آری این تنها یکی از همان کارهای درخشان «ایدئولوژیکی» علی فلاحیان بوده است . اخذ مصاحبه هایی که ایشان با افتخار از آن یاد می کردند . اما ایشان در کسوت وزیر اطلاعات با بازوان پرتوان و اندیشه های بلند سعید امامی و دیگرانی همچون مهرداد عالیخانی در آخرین سال وزارتشان سال ۱۳۷۵ دیگر هر چه تیر در ترکش داشتند رو کردند و بقول هاشمی رفسنجانی «جان دادند برای اینکه تهدیدها را از اسلام دور بکنند» از آن جمله کارهای مهم و ایدئولوژیکی ! که ایشان در این سال آخر انجام دادند ماجرای به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان بود که آنها را با هم مرور می نمائیم :
در چهارم مرداد سال ۱۳۷۵ عوامل معاونت عملیات وزارت اطلاعات (که در آنزمان مهرداد عالیخانی متصدی آن بود) به منزل وابسته فرهنگی سفارت آلمان بر خلاف عرف و شئون دیپلماتیک یورش برده و هوشنگ گلشیری٬محمد علی سپانلو ٬مهرانگیزکار ٬روشنگ داریوش و سیمین بهبانی و... را بازداشت نموده و پس از اعزام آنها باچشمان بسته به یکی از خانه های امن(همان مراکز مشاوره) و گفتگوی مصطفی کاظمی (معاون امنیت وقت وزارت اطلاعات) با آنها و تهدید و ارعابشان که کاسه صبرمان دیگر از دست شما لبریز شدن و بار دیگر پای جوخه اعدام همدیگر را ملاقات خواهیم کرد ! آزاد می شوند .
ده روز بعد و در ۱۴/۵/۱۳۷۵ که هیاتی از نویسندگان ایرانی عضو کانون نویسندگان که برای بازدید و شرکت در مجامع فرهنگی و ادبی عازم کشور ارمنستان بودند با سناریویی از پیش تهیه شده با تعویض راننده اتوبوس و سپردن آن به خسرو براتی (همانی که بعدها در تیم قتلهای زنجیره ای نیز مشاهده شد )در نظر فلاحیان و محفل اطلاعاتی اش بوده که در نیمه های شب هنگامیکه نویسندگان در خواب بوده اند اتوبوس به دره افکنده شود که البته با هوشیاری تنی چند از نویسندگان ماجرا لو می رود و جلوی براتی را می گیرند ٬جدال لفظی بین نویسندگان و براتی در می گیرد و نهایتا اتوبوس در اولین پاسگاه متوقف می شود واینجا بوده که نویسندگان شاکی همگی در سالنی چندین ساعت بازداشت می شوند و براتی که متهم بوده براحتی در حیاط پاسگاه قدم می زده و با تلفن فرماندهی پاسگاه مدام مشغول تلفن زدن بوده تا اینکه پس از گذشت چهار ساعت نهایتا مهرداد عالیخانی در میان نویسندگان می آید و می گوید :«این هم آخرین هشدار ! در ماجرای سعیدی سیرجانی ما حجت را برایتان تمام کردیم و پیغام فرستادیم ٬نشنیدید!». سپس از تمامی نویسندگان تعهد می گیرند که از این ماجرا جایی حرفی به میان نیاورند .
حول و هوش یکماه بعد در ۲۰/۶/۱۳۷۵ فرج سر کوهی توسط دایره عملیات واحد تحقیقات فرهنگی مطبوعاتی ( زیر نظر اداره کل امور اجتماعی و مشاوره به تصدی حسین شریعتمداری ) به اتهام منکراتی ! بازداشت و دوروز بعد در شامگاه ۲۲/۶/۱۳۷۵ آزاد می شود خبر آزادی وی بطرز کاملا مشکوکی در رسانه ها (تلکس خبرگزاری ایرنا ٬و روزنامه های دست راستی ای همچون کیهان و رسالت ) منتشر می شود ٬اما چندی بعد مجددا توسط عوامل زیر نظر سعید امامی و حسین شریعتمداری(۱۳) در تاریخ ۱۳/۸/۱۳۷۵۵ ربوده می شود و بعد از چندی اعلام می شود که فرج سرکوهی را به هنگام خروج غیر قانونی از کشور بازداشت کرده ایم ! فرج سرکوهی البته خود تمامی این اعمال را در نامه ای بطور مفصل شرح داده است (۱۴).
رسوایی این ماجرا به حدی رسید که وقتی خبرنگار ایتالیایی از هاشمی رفسنجانی درباره سرنوشت سرکوهی سوال می کند هاشمی می گوید :«...به نظر من هم قضیه مقداری مبهم و باعث تعجب است...آن آقا برای ما هم یک معما شده است ....البته من دارم همه گزارشهای مربوطه را بررسی می کنم تا ببینم ماهیت قضیه چیست ؟...» .
فرج سر کوهی در حالی در بازداشت و در خانه امن وزارت اطلاعات نگهداری می شد که می بایست در شرایطی مشابه با آنچه بر سر پیروز دوانی و سعیدی سیرجانی آمد قرار گیرد و به نکاتی که تیم عملیاتی و کارگردانان برنامه هویت می خواستند اعتراف کند و بعد هم فوت بنماید ! اما از آنجا که ماجرا به حدی بزرگ شد که حتی دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت نیز زیر فشار دول خارجی قرار گرفت از استفاده اعترافات وی در برنامه هویت صرفنظر شد و ترتیبی دادند که سریعا وی در دادگاه انقلاب نمایش وار محاکمه گردد و فقط بخاطر نگارش آن نامه افشاگرانه به یک سال زندان محکوم شود و هیچ اشاره ای هم به دیگر اتهامات وی از جمله خروج غیر قانونی که در اطلاعیه پیشین وزارت اطلاعات هم آمده بود نکردند.
فلاحیان البته به غیر از شاهکارهای ایدئولوژیکی امنیتی!و اطلاعاتی که شرح گوشه هایی از آن رفت «فعالیتهای طلایی» دیگری نیز داشته است که از آن جمله فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات در طول هشت سال تصدی وی بوده است .در دوره فلاحیان وزارت اطلاعات وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی شد که پیامدهای بسیار ناگوار و غیر قابل انکاری برای اقتصاد و سرمایه گذاری ایران داشت ٬هاشمی رفسنجانی به عنوان مدیر فلاحیان خود درباره اینگونه اعمال و علل آنها می گوید :
«اینها یک اجازه محدود داشتند مثل بقیه سرویسهای جاسوسی دنیا ٬پوششهایی برای خودشان داشته باشند از قبیل شرکتهای تجاری ٬نمی توانستند که به عنوان مامور اطلاعات در همه جا باشند و در دنیا ارتباطهایی داشتند ٬این هم بر می گردد به دوره جنگ . این در دوره من شروع نشده است . جنگ بود و ما می خواستیم از بازار سیاه کالا بخریم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشیم . این هم کار هر کسی نبود یک شرکت معمولی که نمیتوانست این کارها را بکند ٬ابزارهای اطلاعاتی لازم را هم داشته باشد به همین دلیل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد که از این پوششها استفاده کند ....(۱۵)»
البته از معماهای شگفت انگیزی همچون خرید سلاح از اسرائیل و کارخانه های اسلحه و مهمات سازی آمریکایی همچون شرکت « تله راین » وکارخانه های سلاح جورج بوش که چگونه در خفا توسط ایران صورت می گرفت و چگونه پورسانت آن بین افرادی همچون هاشمی٬ فلاحیان ٬محسن رفیق دوست و هادی غفاری تقسیم می شد ٬که بگذریم این کلام هاشمی را در ایام زمان جنگ می توانیم به نوعی قبول کنیم و برای امنیت ملی کشور توجیه نمائیم اما دولت هاشمی درست زمانی بر سر کار آمد که دیگر جنگی در میان نبوده است ! و علی فلاحیان که از مرداد سال ۱۳۶۸ رسما به عنوان وزیر اطلاعات برگزیده شد درست یکسال از پایان جنگ گذشته بود و این در حالی است که اوج فعالیتهای اقتصادی این وزارتخانه درست از همین سالها بوده است .
در خلال همین سالها (۱۳۶۸ـ ۱۳۷۵) بوده است که رانتهای اقتصادی ای در پرتو فعالیتهای امنیتی با نامهایی همچون «حق کشف » و «سهم وزارت » وضع می شود در همین سالها بود که ترانزیت مواد مخدر توسط وزارت اطلاعات ایجاد شد (امری که گر چه در زمان جنگ به بهانه تامین بخشی از هزینه های جنگ هم انجام می گرفت اما در زمان وزارت فلاحیان که البته دیگر جنگی هم در میان نبود بصورت چشمگیری و گسترده هم ازطریق زمین و هم از طریق هوا انجام می شد که در همین رابطه بعدها فاطمعه قائم مقامی و سیامک سنجری که بقول فلاحیان «اطلاعات اضافی» داشتند٬ از میان برداشته شدند .)
فلاحیان با ایجاد بازار سیاه و رقابتهای کثیف تمامی رقبای «غیر خودی»را با نام «پروژه مبارزه با ثروتهای باد آورده»حذف و یا از صحنه بدور می کردند آنگاه با توقیف اموال و دارائیهای آنها فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات را بسط می داد ٬بطور مثال هنگامیکه از طریق رقابت سالم وآزاد نتوانست با شرکت «ایران مارین سرویس » کنار بیاید ٬ابتدا آقای سعیدی مدیر عامل آنرا بازداشت و سپس با دادگاهی فرمایشی زیر نظر رفیق هم مدرسه ای و شریک خود محسنی اژه ای آنرا محاکمه و اموال وی را توقیف نموده ـ این پرونده البته کارش به یکی از رسوایی های بزرگ وزارت اطلاعات کشید که حتی در مطبوعات مستقل از حاکمیت نیز درج شد ـ .
ویا هنگامیکه «اکبر خوش کوش» عضو ارشد معاونت عملیات بخش اروپا از ماموریتهای تروریستی در خارج از کشور فارغ می شد با توجیه اینکه «اکبر پول خون خویش را می گیرد !»دست وی را در هر گونه فعالیتهای اقتصادی باز می گذاشت ٬اما حقیقت چیز دیگری بود؛ اکبر خوش کوش پول خون دیگران را می گرفت ٬وی از آنچنان حاشیه امنی برخوردار بود که حتی اگر در پرونده های اختلاس و کلاهبرداری کلان و فاحشی همچون پرونده «برادران افراشته» نیز گرفتار می شد ٬محسنی اژه ای با این یار خودی کاری نداشت و دیگر همکاران وزارتی در گیر فعالیتهای اقتصادی در می یافتند که حاشیه امن همچنان پا برجاست و سخت تر و کوبنده تر می تاختند !
اکبر خوش کوش که به ثروتهای باد آورده رسیده بود از قبل و رهگذر همین سرمایه ها در نیاوران و با پشتوانه مستقیم فلاحیان زمینی را که متعلق به یکی از زمین داران قدیمی نیاوران بود با برچسب «مرفه بی درد» تصاحب نمود و ساختمانی مجلل در ۷۵۰ متر مربع در سه طبقه بنا نمود و در یک طبقه آن خود و در طبقات دیگر نیز سعید امامی و مصطفی کاظمی را ساکن کرد تا دیگر احدی هم جرات نکند به وی حرفی بزند!
باز برای مثال در تغییر و نوسان ناگهانی ساخت و ساز در تهران وزارت اطلاعات در یافت که نان در بسازو بفروشی است و لذا ضمن آلوده کردن دیگر رقبا و حذف مابقی وارد این صحنه تجاری شد در همین گذر بود که وزارت اطلاعات سعی در حذف «برادران افراشته» که از یکی از بزرگترین مقاطعه کاران و برج سازان تهران بودند داشته تا از این رهگذر بتواند منافع آنها را نیز تصاحب کند ٬لذا ابتدا اکبر خوش کوش را به نزد آنها فرستاده و با آلوده کردنشان زمینه را برای بازداشت و محاکمه شان توسط محسنی اژه ای فراهم نماید .
در آن دادگاه بود که البته بخاطر اظهر الشمس بودن تخلفات اکبر خوش حتی محسنی اژه ای هم نتوانست نقش وزارت اطلاعات را در این اختلاس پاک کند !و دست اکبر خوش کوش در معاملات غیر قانونی موبایل روشد اما قاضی محسنی اژه ای هرگز وی را نه بازداشت کرد و نه محاکمه و وی صرفا به عنوان مطلع در دادگاه حضور یافت و رفت !.درجلسه پنجم دادگاه برادران افراشته ٬آقای داوود افراشته از متهمان همین پرونده نحوه کلاهبرداری اکبر خوش با استفاده از رانت امنیتی اش را شرح می دهد :
«....در سال ۱۳۷۳ اکبر خوش کوش برای ساختن ساختمانی به من مراجعه کرد و کمک خواست که در قبال این کار وی طی قراردادی که بین شرکت مخابرات و «شرکت فران[شرکت پوششی وزارت اطلاعات]بسته شده بود و در آن عنوان شده بود ۳۰۰ دستگاه موبایل گرفته شود را یادآور شد و گفت که مایل است ۱۰۰ دستگاه آنرا به من بفروشد که بعد من بابت خرید ۱۰۰ میلیون تومان چک به وی دادم و قرار شد چند روز بعد هم موبایلها را تحویل بدهد .
بعد از مدتی در تماس با وی برای تحویل موبایلها وی گفت شرکت کم کاری کرده و از من خواست تا در تماس با دوبی از آنجا گوشی خریداری و بعد از تحویل به فرودگاه به نام «اکبر اکبری» [نام مستعار وزارتی اکبر خوش]به تهران آمده و پس از ورود گوشیها در عرض۳ تا ۴ ماه وی فقط ۲۹ دستگاه تلفن به من تحویل داد و حتی تعدادی را نیز به شخصی بنام همایون طوسی فروخت ٬ولی بعدها به علت تاخیر در تحویل ما تقاضای پولمان را کردیم که ایشان نمی دادند و تهدید می کردند بالاخره پس از مدتها دوندگی توانستیم از وی بصورت چکی بلند مدت بگیریم .
محسنی اژه ای: در سال ۱۳۷۳ بین شما و خوش کوش گوشی موبایل مبادله می شد آیا خط هم می گرفتید ؟چگونه از شرکت مخابرات خط می گرفتید؟
داوود افراشته: من نمی گرفتم و این قرارداد بین شرکت مخابرات و شرکت فران بود !
محسنی اژ ای: به شما چگونه تلفن همراه می دادند؟
داوود افراشته : گوشی را به من می دادند و فتوکپی شناسنامه می گرفتند و بعد بنام زده و به آدرس خریدار قبض صادر می شد بدون حتی یکبار مراجعه به شرکت مخابرات ! خوش کوش همین طور به چندین نفر تلفن فروخت و من فقط از طریق دوبی و توسط آقای خجسته [مهدی خجسته برادر زن سید علی خامنه ای] گوشی موبایل خریداری و از طریق هواپیما به تهران انتقال می دادم
محسنی اژه ای: قیمت دستگاه با خط چه مقدار بود؟
داوود افراشته: ۲/۱ میلیون تا ۳۸/۱ میلیون تومان که مابین یک میلیون و ۹۰۰ تا دومیلیون می فروختیم .
محسنی اژه ای: شما می دانستید که واردات تلفن همراه ممنوع است ؟
داوود افراشته: بله! ولی این کالا شاید تحت نام دیگری وارد می شد چون تنها شرکت مخابرات عهده دار وارد کردن این کالاست [اکبر خوش کوش گوشی ها را تحت نام کالای امنیتی وارد می کرده و افراشته در دادگاه هم حتی جرات بیان این موضوع را بطور مستقیم نداشته ]
محسنی اژه ای : شما ۴۳ دستگاه را در چه ظرف زمانی گرفتید؟
داوود افراشته : حدود ۳ ماه طول کشید و می گفتند شرکت فران به ما گوشی نمی دهد ولی خوش کوش گوشی تحویل می گرفت و خودش می فروخت»(۱۶).
آری فلاحیان با نام «مبارزه با تهاجم فرهنگی» اندیشمندان و روشنفکران و دگر اندیشان را توسط سعیدامامی از صحنه بدر می کرد و با نام «مبارزه با ثروتهای باد آورده» نیز توسط اکبر خوش کوش سرمایه داران غیر خودی را از صحنه حذف می کرد ٬کارخانه های خصوصی را ملی اعلام می کرد و بعد با شعار «خصوصی سازی »آنها را نصف قیمت به یکی از ایادی اش می فروخت و بعد آنها هم به قیمت کلان به دیگران می فروختند و از این رهگذر برای خود و ایادی اش «حق کشف» و برای وزارت اطلاعات هم «سهم وزارت» به جیب می زدند .
بر همین اساس بود که بازجویان و محققان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات که می بایست بدنبال کشف حقیقت باشند با تعزیر و شکنجه امثال «سعیدی »ها و :افراشته »ها واعدام «فاضل خداداد»ها بدنبال «حق کشف »بودند تا حق و عدالت !
علی فلاحیان در وزارت اطلاعات آنچنان برج و باروی مستحکمی برای خود ساخته بود که در دولت دوم هاشمی در تابستان ۱۳۷۲ هنگامیکه وی کابینه خویش را به مجلس معرفی می کرد برای معرفی و دفاع از فلاحیان وقیحانه به همین بسنده کرد که : «آقای فلاحیان هم که کسی جرات ندارد به ایشان رای اعتماد ندهد!!» .واین سخن البته کلام حقی بود ٬ترسی که هاشمی به آن اشاره می کرد واقعی بود که بعدها خود هاشمی را نیز ذر برگرفت :
بدنبال وقوع قتلهای پائیز ۱۳۷۷ و فشار افکار عمومی و رسانه ها و کنکاش ایشان صحبت از قتلهای زنجیره ای دامنه داری آمد که و آماری در حدود ۸۰ قتل نخبه و دگر اندیش نمایان شد که در زمان دولت هاشمی و وزارت فلاحیان انجام گرفته بود ٬هاشمی سخت در مظان اتهام قرار گرفته بود و در اینجا بود که هاشمی سعی کرد برای فرار از اتهام و پاسخگویی مسئولیت قتلها را بر عهده فلاحیان بگذارد :
«...شناختی که از من هست این است که نوعا با حرکتهای افراطی مخالفم ....درباره باند سعید امامی ٬در دوران من برای ما مشخص شد که با سیاستهای جاری کشور ازجمله تشنج زدایی آنها مخالف هستند ٬اینها موشک بردند به یک کشور خارجی (۱۷)و آنها هم پیدا کردند . از داخل وزارت اطلاعات قضیه را پیگیری کردیم و ثابت شد . رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتیم که اینها باید کیفر ببینند ....(۱۸)»
و بعد نیز هاشمی جلو تر رفت و مدعی شد که به فلاحیان حتی گفته است که سعید امامی و باندش را برکنار کند و حتی تاریخ دستور برکناری سعید امامی را در دفتر خاطرات خود ثبت کرده است ٬یعنی به نوعی خواست اعلام بکند که اگر هم تخلفی بوده است از ناحیه فلاحیان وسر پیچی وی بوده است نه وی !!
اینجا بود که فلاحیان که تا قبل از آن حتی حاضر نشده بود به وقوع قتلها و این اعمال خلاف اشاره هم بکند زبان باز کرده و گفت :«وزیر اگر قرار باشد پاسخ دهد به همراه رئیس خود باید حاضر شود !!» (۱۹) و از این به بعد بود که هاشمی ساکت شد ودیگر هرگز درباره این موضوع سخنی به میان نیاورد و پس از این سکوت ناگهانی هاشمی بود که وقیحانه باردیگر فلاحیان به هاشمی و همگان فهماند که نباید درباره وی حرفی بمیان آورند :«معلوم می شود که با اینکه دیگر ما وزیر نیستیم و مسئولیتی هم نداریم اما هنوز همه از سایه ما هم می ترسند ... (۲۰)» .
آری نه تنهامردم بلکه عالیجناب هاشمی هم از وی می ترسد چرا که فلاحیان همانطور که خود گفته بود بالاخره ...«در مسائل امنیتی بنده توانا هستم ...»و با بکار گیری افرادی که «اندیشه های بلندی »دارند توانست محفل اطلاعاتی ای را راه اندازی کند که بنا به اطلاعیه دادسرای نظامی تهران : «بنام دین و حکومت اسلامی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و ضد انقلاب دست به اعمال ننگین زدند ».
پس باید هم از «سایه» فلاحیان ترسید چراکه وی آنچنان «توانا» هست که حتی هاشمی را نیز به سکوت وادارد و همانطورکه بریا دگراندیشان را به تیمارستانهای روانی مجمع الجزائر گولاگ می فرستاد وی هم هرکسی را که به زعمش دگر اندیش و ضد انقلاب بود به «مراکز مشاوره » و بازداشتگاههای مخوفی همچون الغدیر و وصال و توحید و ۲۰۹ می فرستاد . وی آنچنان «توانا» هست که در حالیکه دیگر وزیر نیست و هیچ مسئولیتی هم ندارد وقتی در روز روشن فرزندش با اسلحه فردی را بکشد نه تنها کسی جرات نکند قاتل را محاکمه کند بلکه تازه مقتول را هم به محاق محاکمه بکشاند ....
اما فلاحیان با تمام این اوصاف باید بداند که :
نردبان این جهان ما ومنی است عاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم هرکس که بالاتر نشست گردن او سخت تر خواهد شکست
درست است که امروز همه نه از فلاحیان بلکه از تمامی امثال او «حقانی»ها می ترسند اما ترس تا زمانی است که پرچم جمهوری اسلامی بر بالای سرشان است و این روزها نه من که همه صدای شکسته شدن میله های این پرچم را به وضوح و گویایی می شنوند ..............
پانویس:
۱ - ویژه نامه انتخاباتی علی فلاحیان در مجلس خبرگان رهبری - حوزه اصفهان
۲ و ۳ - بی شمار مستندات و ناگفته هایی در این زمینه می باشد که بزودی فاش خواهم ساخت .
۴ - مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی ۶/۶/۱۳۶۸
۵ - پیشین
۶ - پیشین
۷ - سیاستگزاران و رجال سیاسی در روابط خارجی ایران ـدفتر مطالعات سیاسی و بین الملل ـ ص ۱۴۷
۸ - هویت ـ موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان ـ ص ۲۸۹
۹ - با توجه به اینکه خود نیز در آنزمان از عوامل ساخت برنامه هویت بوده ام ٬مصاحبه ام در این زمینه که در سایت «گفتنی ها »موجود است در این رابطه خواندنی است .
۱۰ - ماهنامه ایران فردا ـ شماره ۲۶
۱۱ - غلامحسین میرزا صالح ـ روزنامه صبح امروز ـ۲۷/۵/۱۳۷۸۱۳۷۸
۱۲ - دو روز بعد از فوت سعیدی سیرجانی تعدادی از نویسندگان و فعالان کانون نویسندگان را ضمن احضار به یکی از «مراکز مشاوره» و یا همان خانه های امن !! وزارت اطلاعات می برند و در آنجا سعید امامی به آنها می گوید : «هیچ نوع خبر و سخن و مراسمی نباید برای وی داشته باشید ٬هنگامیکه یکی از حاضران [ظاهرا صالحیار] سئوال می کند که پس ما چه باید بکنیم ؟ سعید امامی هم می گوید :«روزنامه کیهان را بخوانید خودتان می فهمید!» .
۱۳ - سعید امامی آنزمان مدیر کل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات بوده است و طبیعتا نمی بایست در حوزه های اطلاعاتی و عملیاتی وارد عمل شود ٬فلذا نتیجه گیری می شود که یا این تغییر پست سعید امامی صوری بوده است و یا این بازداشت خودسرانه و زیر نظر محفل اطلاعاتی فلاحیان - امامی بوده است
۱۴ - نامه فرج سر کوهی در داخل و خارج از کشور با همت پیروز دوانی در سطح وسیعی منتشر شد و ماهنامه پیام امروز هم نیز متن کامل آنرا در شماره ۲۳ خود در مرداد ۱۳۷۸ بعدها منتشر کرد
۱۵ - روزنامه همشهری ـ ۲۰/۱۰/۱۳۷۸
۱۶ - گوشه هایی از گردش کار پرونده دادگاه برادران افراشته ـ روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶ توضیح اینکه مطالب داخل [ ] از نویسنده این نوشتار می باشد
۱۷ - در این رابطه و کشتی خیار شور حامل موشک به بلژیک بطور کامل در مقاله « اسم رمز اکبر هاشمی »توضیح داده ام
۱۸ - روزنامه همشهری ـ۲۰/۱۰/۱۳۷۸
۱۹ و ۲۰ - روزنامه قدس ـ ۰/۶/۱۳۷۸
بیوگرافی برد پیت ( ویلیام بردلی پیت )
/
دیدگاه: (0)
ویلیام بردلی «بـِرَد» پیت( William Bradley "Brad" Pitt) در ۱۸ دسامبر سال ۱۹۶۳ در شاونی، اوکلاهاما به دنيا آمد.تبار اصلی پیت به انگلستان برمیگردد. او و دو برادر و خواهرش، داو پیت و جولی پیت، در اسپرینگفیلد، میسوری بزرگ شدند. مادر او مشاور مدرسه و پدرش مدیر کارخانه ماشین سازی بود.
از سال 1978 تا 82 او به دبیرستان kickapoo رفت. او به بازیهای تنیس و بسکتبال علاقه زیادی داشت و در همه مسابقات جایزه اول را میگرفت. براد پیت یک شاگرد نمونه در دبیرستان بود و در همه درسهایش چه خواندنی و چه ورزش نمرات بالا میگرفت.ازسال 1982- 1986 به دانشگاه ميسوري رفت. رشته او خبرنگاری بود و در زمینه تبلیغات نیز فعالیت میکرد. سال 1986 وارد هالیوود شد. اولین شغل او کار در یک ساندویچ فروشی بود که باید لباس مرغ می پوشید و بیرون رستوران تبلیغات پخش میکرد. همچنين او راننده لیموزین بود و از جمله کارهای دیگری که انجام میداد خدمتکاررستوران و معلم شنا بود.او پولی که ازاین کارها بدست میآورد را خرج کلاسهای هنرپیشگی ميکرد. کم کم از کلاسهای پایین به کلاسهای بالا و از فیلمهای کوچک خود را به فیلمهای بزرگ رساند. وي آموزش بازیگری را نزد روی لندن دیده است.
در سال 1991 در فیلم Thelma & louise نقش کوچکی به مدت 14 دقیقه بازی کرد. بخاطر همین فیلم از او درخواست بازی در فیلم دیگر شد. براد پیت با 7 چهره در نقشهای اصلی، که 4 تای آنها فیلم جنجالی بود، طی سالهاي 92 تا 95 خود را به یک فوق ستاره تبدیل کرد.در سال 1995 در فیلم seven بازی کرد. فیلم بسیار مورد توجه منتقدان و تماشاگران سینما قرارگرفت تا آنجا که از این فیلم به عنوان یکی از شاهکارهای دهه 90 نامبرده میشود. بازی براد پیت و مورگان فریمن در این فیلم خیره کننده بود. این فیلم اولین همکاری بارد پیت با دیوید فینچر کارگردان صاحب سبک و بنام هالیوود بود.
در سال 1997 برد پیت در نقش یک بیمار روانی در تریلر روانشناختی تریگیلیام یعنی فیلم دوازده میمون ظاهر شد و جایزه گلدن کلاپ را برای بهترین بازیگر نقش دوم از آن خود کرد. سپس در فیلم خوابگردها در کنار بازیگرانی چون رابرت دنیور و داستین هافمن ظاهر شد و بعد از آن در فیلم ، متعلق به شیطان در کنار هریسون فورد بازی کرد.برد پیت در سال 1997 به آرژانتین رفت تا در پروژه بلند مدت هفت سال در تبت ظاهر شود که بعدا این فیلم با نقدها و اظهارنظرهای عجیبی همراه شد.فیلم بعدی او با جوبلک ملاقات کن با زمانی بیش از 3 ساعت ساخته شد و برد پیت در کنار استاد خود؛ آنتونی هاپکینز بار دیگر بازی عالی از خود نمایش داد.
برد در سال 1999 پس از یک غیبت کوتاه بار دیگر با دیوید فینچر برای بازی در فیلم باشگاه مشت زنی همراه شد. این فیلم با بازی برد و همچنین ادوارد نورتون برای خالی کردن عقدههای مردان جوان به تصویر کشیده شد و محبوبیتی دیگر براي برد پیت رقم زد.وي در سال 2001 در یک کمدی جنایی به نام قاپزنی ساخت کشور انگلستان و به کارگردانی ریچی ظاهر شد و بنیسیو دل توره در این فیلم با برد همراه بود. در همین سال برد پیت در یک کمدی رمانتیک در کنار جولیا رابرتز ظاهر شد. وي با رابرت ردفورد در فیلم جاسوس بازی همبازي بود.
از سال 1978 تا 82 او به دبیرستان kickapoo رفت. او به بازیهای تنیس و بسکتبال علاقه زیادی داشت و در همه مسابقات جایزه اول را میگرفت. براد پیت یک شاگرد نمونه در دبیرستان بود و در همه درسهایش چه خواندنی و چه ورزش نمرات بالا میگرفت.ازسال 1982- 1986 به دانشگاه ميسوري رفت. رشته او خبرنگاری بود و در زمینه تبلیغات نیز فعالیت میکرد. سال 1986 وارد هالیوود شد. اولین شغل او کار در یک ساندویچ فروشی بود که باید لباس مرغ می پوشید و بیرون رستوران تبلیغات پخش میکرد. همچنين او راننده لیموزین بود و از جمله کارهای دیگری که انجام میداد خدمتکاررستوران و معلم شنا بود.او پولی که ازاین کارها بدست میآورد را خرج کلاسهای هنرپیشگی ميکرد. کم کم از کلاسهای پایین به کلاسهای بالا و از فیلمهای کوچک خود را به فیلمهای بزرگ رساند. وي آموزش بازیگری را نزد روی لندن دیده است.
در سال 1991 در فیلم Thelma & louise نقش کوچکی به مدت 14 دقیقه بازی کرد. بخاطر همین فیلم از او درخواست بازی در فیلم دیگر شد. براد پیت با 7 چهره در نقشهای اصلی، که 4 تای آنها فیلم جنجالی بود، طی سالهاي 92 تا 95 خود را به یک فوق ستاره تبدیل کرد.در سال 1995 در فیلم seven بازی کرد. فیلم بسیار مورد توجه منتقدان و تماشاگران سینما قرارگرفت تا آنجا که از این فیلم به عنوان یکی از شاهکارهای دهه 90 نامبرده میشود. بازی براد پیت و مورگان فریمن در این فیلم خیره کننده بود. این فیلم اولین همکاری بارد پیت با دیوید فینچر کارگردان صاحب سبک و بنام هالیوود بود.
در سال 1997 برد پیت در نقش یک بیمار روانی در تریلر روانشناختی تریگیلیام یعنی فیلم دوازده میمون ظاهر شد و جایزه گلدن کلاپ را برای بهترین بازیگر نقش دوم از آن خود کرد. سپس در فیلم خوابگردها در کنار بازیگرانی چون رابرت دنیور و داستین هافمن ظاهر شد و بعد از آن در فیلم ، متعلق به شیطان در کنار هریسون فورد بازی کرد.برد پیت در سال 1997 به آرژانتین رفت تا در پروژه بلند مدت هفت سال در تبت ظاهر شود که بعدا این فیلم با نقدها و اظهارنظرهای عجیبی همراه شد.فیلم بعدی او با جوبلک ملاقات کن با زمانی بیش از 3 ساعت ساخته شد و برد پیت در کنار استاد خود؛ آنتونی هاپکینز بار دیگر بازی عالی از خود نمایش داد.
برد در سال 1999 پس از یک غیبت کوتاه بار دیگر با دیوید فینچر برای بازی در فیلم باشگاه مشت زنی همراه شد. این فیلم با بازی برد و همچنین ادوارد نورتون برای خالی کردن عقدههای مردان جوان به تصویر کشیده شد و محبوبیتی دیگر براي برد پیت رقم زد.وي در سال 2001 در یک کمدی جنایی به نام قاپزنی ساخت کشور انگلستان و به کارگردانی ریچی ظاهر شد و بنیسیو دل توره در این فیلم با برد همراه بود. در همین سال برد پیت در یک کمدی رمانتیک در کنار جولیا رابرتز ظاهر شد. وي با رابرت ردفورد در فیلم جاسوس بازی همبازي بود.
برخي از آثار هنري برد پيت:
کمتر از صفر، ۱۹۸۷
خوشحال با یکدیگر، ۱۹۸۹
طبقه برنده، ۱۹۸۹
تلما و لوئیز، ۱۹۹۱
سراسر مسیرها، ۱۹۹۱
جانی جیرپوش، ۱۹۹۲
رودخانهای از میان آن میگذرد، ۱۹۹۲
کول ورلد، ۱۹۹۲
عشق حقیقی، ۱۹۹۳
کالیفرنیا، ۱۹۹۳
افسانههای خزان، ۱۹۹۴
مصاحبه با خونآشام، ۱۹۹۴
طرفدار، ۱۹۹۴
هفت، ۱۹۹۵
دوازده میمون، ۱۹۹۶
خواب روها، ۱۹۹۶
متعلق به شیطان، ۱۹۹۷
با جو بلک آشنا شوید، ۱۹۹۸
باشگاه مشتزنی، ۱۹۹۸
جان مالکوویچ بودن، ۱۹۹۹
آدمربایی، ۲۰۰۰
مکزیکی، ۲۰۰۰
جاسوس بازی، ۲۰۰۱
بازده یار اوشن، ۲۰۰۱
تروا، ۲۰۰۴
دوازده یار اوشن، ۲۰۰۴
آقا و خانم اسمیت، ۲۰۰۵
مرحوم، ۲۰۰۵
بابل، ۲۰۰۶
بزرگ قلب، ۲۰۰۷
سرگذشت عجیب بنجامین باتن، ۲۰۰۷
سیزده یار اوشن، ۲۰۰۷
ترور جسی جیمز به وسیله رابرت فورد بزدل، ۲۰۰۷
کیفیت بازی، ۲۰۰۷
بعد از خواندن بسوزان، ۲۰۰۸
شانههای اطلس، ۲۰۰۸
چاد اشم، ۲۰۰۸
خوشحال با یکدیگر، ۱۹۸۹
طبقه برنده، ۱۹۸۹
تلما و لوئیز، ۱۹۹۱
سراسر مسیرها، ۱۹۹۱
جانی جیرپوش، ۱۹۹۲
رودخانهای از میان آن میگذرد، ۱۹۹۲
کول ورلد، ۱۹۹۲
عشق حقیقی، ۱۹۹۳
کالیفرنیا، ۱۹۹۳
افسانههای خزان، ۱۹۹۴
مصاحبه با خونآشام، ۱۹۹۴
طرفدار، ۱۹۹۴
هفت، ۱۹۹۵
دوازده میمون، ۱۹۹۶
خواب روها، ۱۹۹۶
متعلق به شیطان، ۱۹۹۷
با جو بلک آشنا شوید، ۱۹۹۸
باشگاه مشتزنی، ۱۹۹۸
جان مالکوویچ بودن، ۱۹۹۹
آدمربایی، ۲۰۰۰
مکزیکی، ۲۰۰۰
جاسوس بازی، ۲۰۰۱
بازده یار اوشن، ۲۰۰۱
تروا، ۲۰۰۴
دوازده یار اوشن، ۲۰۰۴
آقا و خانم اسمیت، ۲۰۰۵
مرحوم، ۲۰۰۵
بابل، ۲۰۰۶
بزرگ قلب، ۲۰۰۷
سرگذشت عجیب بنجامین باتن، ۲۰۰۷
سیزده یار اوشن، ۲۰۰۷
ترور جسی جیمز به وسیله رابرت فورد بزدل، ۲۰۰۷
کیفیت بازی، ۲۰۰۷
بعد از خواندن بسوزان، ۲۰۰۸
شانههای اطلس، ۲۰۰۸
چاد اشم، ۲۰۰۸
زندگینامه استاد غلامحسین بنان
/
دیدگاه: (0)
"استاد غلامحسین بنان" در ارديبهشت ماه سال 1290 خورشيدی در تهران خيابان "زرگنده" (قلهک)، در خانواده اي متمول و صاحب جاه، به دنيا آمد. پدرش "كريم خان بنان الدوله نوری" و مادرش دختر شاهزاده محمد تقی ميرزاركنی (ركن الدله) برادر ناصرالدين شاه يا پسر محمد شاه "استاد غلامحسین بنان" در ارديبهشت ماه سال 1290 خورشيدی در تهران خيابان "زرگنده" (قلهک)،در خانواده اي متمول و صاحب جاه، به دنيا آمد. پدرش "كريم خان بنان الدوله نوری" و مادرش دختر شاهزاده محمد تقی ميرزاركنی (ركن الدله) برادر ناصرالدين شاه يا پسر محمد شاه قاجار بود. از شش سالگی بنا به توصيه استاد "نی داود" به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پيانو پرداخت و در اين راه از راهنمايی های مادرش كه پيانو را بسيار خوب می نواخت بهره ها گرفت، اولين استاد او پدرش بود و دومين استاد، مرحوم "ميرزا طاهر ضياءذاكرين رثايی" و سومين استادش مرحوم "ناصرسيف" بوده اند.
بنان در سال 1321 خوانندگی را در راديو آغاز كرد، درآن زمان، شادروان روح الله خالقی مسوليت راديو را بر عهده داشت، روزی كه بنان با عبدالعلی وزيری جهت امتحان به راديو می روند در دفتر روح اله خالقی، ابوالحسن صبا هم نشسته بوده، از بنان مي خواهند كه برای ايشان قطعه ای بخواند و او « درآمد سه گاه» را آغازمی كند و صبا هم با ويلن او را همراهی می كند.هنوز « درآمد» تمام نشده بود كه خالقی به صبا می گويد:"شما نواختن ويولن را قطع كنيد" و به بنان اشاره می كند «گوشه حصار» را بخواند و بنان بدون اندک مكثی ، با چنان مهارت و استادی « درآمد حصار» را می خواند و به «سه گاه» فرود می آيد كه روح اله خالقی بی اختيار برخاسته و او را در آغوش گرفته و می بوسد و آينده وی را در هنر آواز درخشان پيش بينی می كند. صدای بنان، بسيار لطيف و شيرين، زيبا و خوش اهنگ بود، كوتاه می خواند ولی درهمين كوتاهی، ذوق و هنر بسيار نهفته است، غلت ها و تحريرهای او چون رشته مرواريد غلطانی، به هم پيوسته و مانند آب روان است.
از سال1321 صدای "غلامحسين بنان" ، همراه با همكاری عده ای از هنرمندان ديگر از راديو تهران به گوش مردم ايران رسيد و ديری نگذشت كه نام بنان زبانزد همه شد و شيفتگان فراوانی در سراسر كشور پيدا كرد. خالقی او را در اركستر انجمن موسيقی شركت داد و با اركستر شماره یک نيز همكاری خود را شروع كرد و از بدو شروع برنامه هميشه جاويد "گلهای جاويدان" بنا به دعوت استاد ارجمند داود پير نيا با آن همكاری داشت.
بنان در طول فعاليت هنری خود، حدود 450 آهنگ اجرا كرد و انچه كه امتياز مسلم صدای او را پديد می آورد، زير و بم ها و تحريرات صدای اوست كه مخصوص به خودش است. بنان نه تنها در آواز قديمی و كلاسيک ايران استاد بود، بلكه در نغمات جديد و مدرن ايران نيز تسلط كامل داشت. تصنيف زيبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترين معرف اين ادعاست. غلامحسين بنان به سال 1315 خورشيدی به سمت بايگان در اداره كل كشاورزی استخدام شد و بعد از چندی به شركت ايران بار كه مركز آن در اهواز بود منتقل گشت. پس از چند سال به معاونت آن اداره منصوب شد. در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پيشنهاد مرحوم "فرخ" كه وزير خواربار بود، به سمت منشی مخصوص وزير به كار پرداخت.
بعد از تغيير كابينه، به اداره كل غله و نان منتقل شد و چندی كفالت اداره دفتر و كارگزينی و مدتی هم مسؤوليت تحويل كوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پيشنهاد شادروان خالقی به اداره كل هنرهای زيبای كشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسيقی ملی به كار مشغول شد و در سال 1334 ريئس شورای موسيقی راديو شد. بنان در سال 1336 ه_ش در یک سانحه اتومبیل چشم راست خود را از دست داد. در سال 1346 نیز به عنوان اعتراض بر ابتذال خوانی در رادیو،خواندن را کنار گذاشت و زمان "قطبی" به طور کلی از رادیو قهر کرد و خانه نشین شد. غلامحسين بنان از ابتدا در برنامه های گل های جاويدان و گل های رنگارنگ و برگ سبز شركت داشته كه رهاورد اين همكاری ها ده ها برنامه گل های جاویدان، گل های رنگارنگ و برگ سبز است و برنامه های متعدد و گوناگون ديگری كه از اين خواننده بزرگ و هنرمند به يادگار مانده است.
بعد از تغيير كابينه، به اداره كل غله و نان منتقل شد و چندی كفالت اداره دفتر و كارگزينی و مدتی هم مسؤوليت تحويل كوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پيشنهاد شادروان خالقی به اداره كل هنرهای زيبای كشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسيقی ملی به كار مشغول شد و در سال 1334 ريئس شورای موسيقی راديو شد. بنان در سال 1336 ه_ش در یک سانحه اتومبیل چشم راست خود را از دست داد. در سال 1346 نیز به عنوان اعتراض بر ابتذال خوانی در رادیو،خواندن را کنار گذاشت و زمان "قطبی" به طور کلی از رادیو قهر کرد و خانه نشین شد. غلامحسين بنان از ابتدا در برنامه های گل های جاويدان و گل های رنگارنگ و برگ سبز شركت داشته كه رهاورد اين همكاری ها ده ها برنامه گل های جاویدان، گل های رنگارنگ و برگ سبز است و برنامه های متعدد و گوناگون ديگری كه از اين خواننده بزرگ و هنرمند به يادگار مانده است.
غلامحسين بنان مدت ها بود كه مبتلا به ناراحتی جهاز هاضمه شده بود و از طرف ديگر حنجره اش نيز آمادگی بيان نيازهای درونيش را نداشت و به همين دليل اندک اندک از خواندن اجتناب ورزيد و از صحنه هنر كناره كشيد و ديگر حدود بيست سال آخر عمر را تقريبا فعاليت چشم گيری نداشت و روز به روز ناراحتی جهاز هاضمه او را بيشتر رنجور می كرد و متاسفانه كوشش های پزشكان و خاصه مراقبت ها و از خود گذشتگی های "پری بنان" همسر وفادارو مهربانش هم مؤثر نيفتاد و سرانجام درساعت 7 بعدازظهر پنجشنبه هشتم اسفندماه سال 1364 خورشيدی در بيمارستان ايرانمهر قلهك جهان را بدرود گفت.
گفتنی است وی در آواز به مکتب علینقی وزیری و روح الله خالقی گرایش داشت و یکی از هنر آموزان آواز در هنرستان موسیقی ملی و عضو ارکسترهای مختلف رادیو تهران بود. از جمله آثار او می توان به صفحات گرامافون همراه با نوازندگان مختلف و برنامه های رادیویی همراه با ارکستر گل ها و تکنوازان آن اشاره کرد. بهترین آثار او عبارتند از آواز دیلمان "تنها"،ماهور با پیانوی "رضا محجوبی"، همایون با "مرتضی محجوبی" و از دیگر تصانیف و قطعات این هنرمند برجسته می توان به کاروان، من از روز ازل، نوای نی، من بی دل، ساقی، آهنگ از "محجوبی"، دیدی ای مه آهنگ از "یاحقی"، مشتاق و پریشان، دیدار یار آهنگ از "وزیری"، حالا چرا آهنگ از "خالقی" اشاره کرد. "احمد ابراهيمی" و "کاوه ديلمی" از شناخته شده ترين شاگردان اين هنرمند برجسته به حساب می آیند.
گفتنی است وی در آواز به مکتب علینقی وزیری و روح الله خالقی گرایش داشت و یکی از هنر آموزان آواز در هنرستان موسیقی ملی و عضو ارکسترهای مختلف رادیو تهران بود. از جمله آثار او می توان به صفحات گرامافون همراه با نوازندگان مختلف و برنامه های رادیویی همراه با ارکستر گل ها و تکنوازان آن اشاره کرد. بهترین آثار او عبارتند از آواز دیلمان "تنها"،ماهور با پیانوی "رضا محجوبی"، همایون با "مرتضی محجوبی" و از دیگر تصانیف و قطعات این هنرمند برجسته می توان به کاروان، من از روز ازل، نوای نی، من بی دل، ساقی، آهنگ از "محجوبی"، دیدی ای مه آهنگ از "یاحقی"، مشتاق و پریشان، دیدار یار آهنگ از "وزیری"، حالا چرا آهنگ از "خالقی" اشاره کرد. "احمد ابراهيمی" و "کاوه ديلمی" از شناخته شده ترين شاگردان اين هنرمند برجسته به حساب می آیند.
"مرتضی نی داوود" نخستین کسی بود که به استعداد او در پی برد، بنان به نواختن ارگ و خواندن تصنیف و گاهی آواز روی آورد. گاهی هم به تشویق مادرش از آموزشهای پسر خاله خود برخوردار می شد. در سال 1296ش در مهمانی بزرگی که بنان الدوله راه انداخته بود، غلامحسین شش ساله به پیشنهاد مادر پشت ارگ نشست و قطعه ای نواخت و تصنیفی خواند. کودک شش ساله خیلی مورد توجه تحسین مهمانها قرار گرفت، ازآن شب به بعد،که پدر به استعداد پسر پی برده بود،او را پیش استادان بزرگ برای آموزش موسیقی و آواز فرستاد. بنان موسیقی را از " مرتضی نی داوود" و آواز را از "میرزا ضیاء الدین رضایی" فرا گرفت و از آنها نکته ها آموخت و از ردیف های موسیقی ایرانی آگاهی کامل یافت. بنان اگر چه در مدرسه ثروت مشغول تحصیل بود. اما بیشتر توجه او به موسیقی و آواز بود. بعدها در انجمن موسیقی ملی با کلنل وزیری مشغول کار شد.بنان در این انجمن سالهای سال خواننده بود.
بعدها از کلاسهای "روح الله خالقی"،"ابوالحسن صبا"و"مرتضی محجوبی" و دیگر هنرمندان بهره ها برد. بنان خود بارها گفته بود که من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی می دانم. می گویند بنان بم ترین صدای مردانه را داشت و صدای او در ردیف آواشناسی،صوت متوسط بود. اما لطافت و قدرت صدا از ویژگیهای آوای او بود.بعدها به صلاحدید"کلنل وزیری" و "خالقی" ،صدایش را پایین تر هم آورد و چنین بود که صدایش گرم و گیرا و دل انگیز شد. " صبا" می گفت:"بعضی تحریر ها را هیچ کس به جز بنان نمی تواند درست بخواند" تحریر در اصطلاح موسیقی به معنی پیچیدگی در آواز ،کشش صدا ،غلت دادن آواز و پیراستن آواز از خشونت و زواید است. "فرهاد فخرالدینی" می گوید: "بنان به طرز عجیبی بر صدای خود مسلط بود و من هرگز ندیدم نتی را خارج ،یا کم و زیاد بخواند." بنان ذر انتخاب شعر و درست ادا کردن آن،بیش از اندازه دقت می کرد و در نتیجه وقتی شعر را می خواند آنچنان را آنچنان تر می کرد.
بنان در انتخاب شعر و موسیقی ، سخت خوش سلیقه بود. " روح الله خالقی" می گوید: "صوت بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام" اگر به یکی از تصنیفهای بنان گوش بسپاریم، خواهیم دید که در اجرای آواز بنان،شکستن کلمه، نابجا خواندن،درنگ یا شتاب بی جا در سرتاسر تصنیف حتی یک بار هم دیده نمی شود. اوج،جای خود را دارد و فرود هم .اینجاست که هنر تبلور پیدا می کندو بنان را در صدر می نشاند. نوع ادای کلمات ،جدا از آواز و همراهی موسیقی هم آهنگ در بیان بنان، خود شعری جداگانه است. "علی تجویدی" می گوید: " مرا عاشقی شیدا" را هیچ خواننده ای توان اجرا نداشت جز بنان، که آنرا به درستی خواند و اجرا کرد.بنان علاوه بر شعر هایی که از سروده های " رهی معیری" از سروده های "نواب صفا" نیز استفاده می کرد: یاد باد آن همدلی،آن همدمی،آن همرهی ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی از کارهای به جا مانده بنان می توان به" بوی جوی مولیان" در بیات اصفهان که "روح الله خالقی " آنرا ساخته بود اشاره کرد. کار دیگری که نام بنان را بر سر زبانها انداخت و تا امروز هم اعتبار خود را حفظ کرده است تصنیف زیبا و پر مفهوم "من از روز ازل" ساخته استاد" مرتضی محجوبی" در مایه سه گاه است.در سال 1319 ه_ش که رادیو تأسیس شد ،بسیاری از هنرمندان به رادیو دعوت شدند که در صدر آنها بنان بود.که در سال 1321 این همکاری را پذیرفت و در برنامه "گلهای جاویدان" ،"برگ سبز" و"گلهای رنگارنگ" که به همت شادروان" داوود پیر نیا" تهیه و تدوین می شد،عاشقانه به کار پرداخت.
بنان در انتخاب شعر و موسیقی ، سخت خوش سلیقه بود. " روح الله خالقی" می گوید: "صوت بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام" اگر به یکی از تصنیفهای بنان گوش بسپاریم، خواهیم دید که در اجرای آواز بنان،شکستن کلمه، نابجا خواندن،درنگ یا شتاب بی جا در سرتاسر تصنیف حتی یک بار هم دیده نمی شود. اوج،جای خود را دارد و فرود هم .اینجاست که هنر تبلور پیدا می کندو بنان را در صدر می نشاند. نوع ادای کلمات ،جدا از آواز و همراهی موسیقی هم آهنگ در بیان بنان، خود شعری جداگانه است. "علی تجویدی" می گوید: " مرا عاشقی شیدا" را هیچ خواننده ای توان اجرا نداشت جز بنان، که آنرا به درستی خواند و اجرا کرد.بنان علاوه بر شعر هایی که از سروده های " رهی معیری" از سروده های "نواب صفا" نیز استفاده می کرد: یاد باد آن همدلی،آن همدمی،آن همرهی ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی از کارهای به جا مانده بنان می توان به" بوی جوی مولیان" در بیات اصفهان که "روح الله خالقی " آنرا ساخته بود اشاره کرد. کار دیگری که نام بنان را بر سر زبانها انداخت و تا امروز هم اعتبار خود را حفظ کرده است تصنیف زیبا و پر مفهوم "من از روز ازل" ساخته استاد" مرتضی محجوبی" در مایه سه گاه است.در سال 1319 ه_ش که رادیو تأسیس شد ،بسیاری از هنرمندان به رادیو دعوت شدند که در صدر آنها بنان بود.که در سال 1321 این همکاری را پذیرفت و در برنامه "گلهای جاویدان" ،"برگ سبز" و"گلهای رنگارنگ" که به همت شادروان" داوود پیر نیا" تهیه و تدوین می شد،عاشقانه به کار پرداخت.
پس از آن بود که نام و آوازه بنان در همه جا پیچید و به عنوان یک آواز خوان و تصنیف خوان حرفه ای از شهرت جهانی برخوردار شد. بنان مردی مبادی آداب ،خوش لباس ،خوش بیان و بذله گو و مجلس آرا بود. موقع آواز خواندن همیشه لبخندی روی لبهای این هنرمند می شکفت. و می گفت:" این لبخند،قیافه مرا در هر حال برای بیننده و شنونده آوازم قابل تحمل تر می کند" خانه بنان در بلندیهای جمال آباد شمیران ،یادگارهای او را دارد. شاید هم اکنون نیز بتوان "حالا چرا" را در عشاق و بوسلیک ،"امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم" را در ابوعطا،"به یاد صبا "را در سه گاه و "همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی" را در ماهور و هزاران اثر دیگر را را در آن سربالاییها شنید و لذت برد و هنر سحرآفرین او را تحسین کرد.
بعد از انقلاب ،چندین بار از ایشان برای اجرای برنامه در رادیو دعوت به عمل آمد اما بنان دیگر حوصله آن سالها را نداشت. در سالهای آخر عمر تنها سرگرمی استاد خاطرات گذشته و گوش دادن به نوارهای زیبای خود بود. یاد و خاطره استاد بنان را می توانید در "نور و نوا" که به یاد او تدوین و پرداخته شده است زنده کنید و یاد تندیسی بیفتید که در خانه ،جای او را پر کرده است. سرانجام استاد بنان در ساعت45/6 بعد از ظهر هشتم اسفند سال 1364 در بیمارستان ایرانمهر به دیار باقی شتافت.
بعد از انقلاب ،چندین بار از ایشان برای اجرای برنامه در رادیو دعوت به عمل آمد اما بنان دیگر حوصله آن سالها را نداشت. در سالهای آخر عمر تنها سرگرمی استاد خاطرات گذشته و گوش دادن به نوارهای زیبای خود بود. یاد و خاطره استاد بنان را می توانید در "نور و نوا" که به یاد او تدوین و پرداخته شده است زنده کنید و یاد تندیسی بیفتید که در خانه ،جای او را پر کرده است. سرانجام استاد بنان در ساعت45/6 بعد از ظهر هشتم اسفند سال 1364 در بیمارستان ایرانمهر به دیار باقی شتافت.
بیوگرافی جورج کلونی
/
دیدگاه: (0)
جورج تيموتي كلوني در 6 مي 1961 در شهرزيباي كلسينگتون از ايالت كنتاكي آمريكا چشم به جهان گشود. جورج درخانواده اي معروف در زمينه تجارت وهنر به دنيا آمد پدر جورج ، «نيك كلوني » مجري راديو و تلويزيون بود و عمه جورج ، رزماري كلوني نيز خواننده بود. خانواده جورج از كاتوليكهاي بسيار متعجب بودندو همه مسائل و احكام دين خود را رعايت مي كردند و جورج در چنين خانواده اي پرورش يافت دوران دبستان و دبيرستان خود را در لكسينگتون گذراند و براي تحصيلات دانشگاهي به شمال كنتاكي رفت ، او علاقه زيادي به درس و تحصيل نداشت و هميشه بهانه اي مي آورد تا بار مسئوليت درس خواندن فرار كند.
در كلاسهاي دانشگاهي خود شركت نمي كرد.علاقه او به كار در خريد و فروش اجناس و كالاهارا در آنجا بگذراند و خريد و فروش كه البته به كار در راديو و تلويزيون نيز گرايش داشت ، لذا پس از پايان تحصيلات توسط پدرش به كار گويندگي درتلويزيون مشغول شد كه اولين كارش محسوب مي شد در همان زمان پسرخاله اش ميكل فرير به لكسينگتون آمده بود تا در آنجا فيلم كوتاهي درباره اسبهاي مسابقه اي تهيه كند، به جورج هم نقش كوچكي داد به اين ترتيب جورج وارد عرصه بازيگري شد و با ايفاي نقش هر چند كوچش استعداد خود را در اين زمينه نشان داد. از سويي ديگر با كار در تلويزيون توانست راه خودرا در رشته بازيگري باز كند و اولين نقش خود رادر سريال تلويزيوني اتاق اورژانس كه ازبرنامه هاي پربيننده تلويزيون آمريكا بود اجراكرد و مورد توجه همگان قرار گرفت .
جورج تصميم گرفت نزد عمه اش «رزماري كلوني » به لس آنجلس برود تا شايدبتواند در آنجا يعني هاليوود دنياي هنرپيشگان كاري پيدا كند، پس در سال 1982 راهي لس آنجلس شد اما يكسال بيكار بود و تنها از طريق عمه اش حقوقي ناچيز دريافت مي كرد در عوض راننده عمه اش شده بود و او را به سرصحنه مي بردتا برنامه اجرا كند. جورج از اين وضعيت ناراضي بود و به دنبال كار مي گشت . بالاخره در يك كارگاه ساختماني و همچنين يك كمپاني فيلمسازي كار پيدا كرد. اولين كار رسمي او در لس آنجلس ، كار در شركت تجاري ژاپني پاناسونيك بود. درسال 1984 جورج كار سينما را با اجراي نقشي كم اهميت در فيلمي بازي كرد كه حتي درمرحله پخش نرسيد اما توجه تهيه كنندگان را به خود جلب كرد. او دلسرد نشد بلكه به بازي در فيلم هاي سينمايي علاقمند شده بود. و احساس مي كرد اگر پا در اين عرصه بگذارد به موفقيت دست مي يابد او با قيافه اي جدي ، مصمم و خوش تيپي كه داشت نظر كارگردانان را به خودجلب كرد. جورج از اينكه توانسته بود، راهي به سينما پيداكند، بسيار خوشحال بود. بازي او در فيلم هاي يك روز خوب با خارج از ديد در كنار جنيفرلوپز در سال 1998، از طلوع تا غروب ، اي برادر كجايي و طوفان كامل كه اكثر موضوعشان درباره دزدي و پليسي بود.
جورج تصميم گرفت نزد عمه اش «رزماري كلوني » به لس آنجلس برود تا شايدبتواند در آنجا يعني هاليوود دنياي هنرپيشگان كاري پيدا كند، پس در سال 1982 راهي لس آنجلس شد اما يكسال بيكار بود و تنها از طريق عمه اش حقوقي ناچيز دريافت مي كرد در عوض راننده عمه اش شده بود و او را به سرصحنه مي بردتا برنامه اجرا كند. جورج از اين وضعيت ناراضي بود و به دنبال كار مي گشت . بالاخره در يك كارگاه ساختماني و همچنين يك كمپاني فيلمسازي كار پيدا كرد. اولين كار رسمي او در لس آنجلس ، كار در شركت تجاري ژاپني پاناسونيك بود. درسال 1984 جورج كار سينما را با اجراي نقشي كم اهميت در فيلمي بازي كرد كه حتي درمرحله پخش نرسيد اما توجه تهيه كنندگان را به خود جلب كرد. او دلسرد نشد بلكه به بازي در فيلم هاي سينمايي علاقمند شده بود. و احساس مي كرد اگر پا در اين عرصه بگذارد به موفقيت دست مي يابد او با قيافه اي جدي ، مصمم و خوش تيپي كه داشت نظر كارگردانان را به خودجلب كرد. جورج از اينكه توانسته بود، راهي به سينما پيداكند، بسيار خوشحال بود. بازي او در فيلم هاي يك روز خوب با خارج از ديد در كنار جنيفرلوپز در سال 1998، از طلوع تا غروب ، اي برادر كجايي و طوفان كامل كه اكثر موضوعشان درباره دزدي و پليسي بود.
او را به بالاترين درجات موفقيت و شهرت رساند. اكنون او به يك ستاره هاليوود تبديل شده بود ودر سال 2000 به عنوان يك هنرپيشه فعال درهاليوود معرفي شد. درسال 1982 او با يك هنرپيشه هاليوودي به نام «تاليا بالسام » ازدواج كرد. اما پس از 3 سال از هم جدا شدند جورج كلوني هنرپيشه اي است كه در بيشترفيلم هايي كه بازي كرده ، موضوع ، آنها به دزدي مربوط و تاكنون توانسته كه به موفقيت هاي زيادي دست پيدا كند .
زندگینامه سید محمد خاتمی
/
دیدگاه: (0)
سید محمد خاتمی فرزند مرحوم سید روح الله خاتمی در سال ۱۳۲۲ هجری شمسی ـ ۱۹۴۳ میلادی - در شهر اردکان واقع در استان یزد متولد شدند. پدر ایشان از روحانیون نیکنام و بلند آوازه آن دیار بود . آن مرحوم موسس مدرسه علمیه اردکان بودند و امامت جمعه شهرستان یزد را بر عهده داشتند .آقای سید محمد خاتمی دو برادر و چهار خواهر دارند . در سال ۱۳۵۳ با خانم زهره صادقی ازدواج کردند که ثمره این ازدواج دو دختر و یک پسر به نامهای لیلا (۱۳۵۴) ، نرگس (۱۳۶٠ ) و سید عمادالدین (۱۳۶۷) است .
تحصیلات ابتدایی ، متوسطه و دبیرستانی ایشان در اردکان طی شد و در همه این سالها جزء شاگردان ممتاز کلاس بودند . در سال ۱۳۴٠ (۱۹۶۱ میلادی ) پیش از اخذ دیپلم به شوق تحصیل در علوم و معارف دینی ، در حالیکه بخشی از مقدمات را در محضر پدر فرا گرفته بودند ، رهسپار شهر قم شدند و در همان سالها دیپلم متوسطه را نیز در رشته طبیعی دریافت داشتند. آقای سید محمد خاتمی ضمن حضور در مبارزات سیاسی حوزه در سالهای ۴۱ و ۴٢ به مدت چهار سال تحصیل در حوزه علمیه قم "مقدمات " و " سطح " را فراگرفته و در سال ۱۳۴۴ هجری شمسی ( ۱۹۶۵ میلادی ) برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشکده ادبیات اصفهان راه یافتند و همزمان با آن ، سطوح عالیه علوم دینی را در حوزه علمیه اصفهان ادامه دادند .
تحصیلات ابتدایی ، متوسطه و دبیرستانی ایشان در اردکان طی شد و در همه این سالها جزء شاگردان ممتاز کلاس بودند . در سال ۱۳۴٠ (۱۹۶۱ میلادی ) پیش از اخذ دیپلم به شوق تحصیل در علوم و معارف دینی ، در حالیکه بخشی از مقدمات را در محضر پدر فرا گرفته بودند ، رهسپار شهر قم شدند و در همان سالها دیپلم متوسطه را نیز در رشته طبیعی دریافت داشتند. آقای سید محمد خاتمی ضمن حضور در مبارزات سیاسی حوزه در سالهای ۴۱ و ۴٢ به مدت چهار سال تحصیل در حوزه علمیه قم "مقدمات " و " سطح " را فراگرفته و در سال ۱۳۴۴ هجری شمسی ( ۱۹۶۵ میلادی ) برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشکده ادبیات اصفهان راه یافتند و همزمان با آن ، سطوح عالیه علوم دینی را در حوزه علمیه اصفهان ادامه دادند .
در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی ( ۱۹۶۹ میلادی ) با درجه کارشناسی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شده و بدنبال آن و علیرغم داشتن شرایط اجتهاد برای معافیت از خدمت سربازی "بالاجبار به خدمت سربازی اعزام شدند". در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی ( ۱۹۷٠ میلادی ) در دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شدند و به ادامه تحصیل پرداختند و در حالیکه که امکان استفاده از بورس تحصیلی دوره دکترا در خارج از کشور از طرف دانشگاه تهران برایشان فراهم شده بود به شهرستان قم بازگشتند و طی چندین سال اقامت ، با کوشش و جدیت مراحل دروس " خارج " " فقه و اصول " و دوره عالی فلسفه را مجلس درس مرتضی حائری یزدی ، وحید خراسانی ، سید موسی شبیری زنجانی ، شهید مرتضی مطهری و عبدالله جوادی آملی گذراندند .
همزمان با این ایام در دروس خصوصی آقای مطهری پیرامون فلسفه هگل و مارکسیسم و معارف و کلام شرکت می جستند . آقای خاتمی که همواره دغدغه های شخصی خود را در زمینه معارف ، علوم دینی ، اجتماعی و فرهنگی پیگیرانه دنبال می کردند ، نسبت به تالیف آثاری اهتمام کردند که حاصل آن دهها مقاله ، گفتار و کتاب می باشد.
سال ۱۳۴٠ : دروس حوزوی
سال ۱۳۴۴ : تحصیل در رشته کارشناسی فلسفه غرب در دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۷ : عضو هیات مدیره انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۸ : اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۹ : تحصیل در دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران
سال۱۳۵٠ : بازگشت به قم و ادامه دروس عالی حوزوی بمدت 7 سال تا بالاترین درجه تحصیلات حوزوی (اجتهاد - معادل دکتری )
سال ۱۳۵۸ : تصدی ریاست مرکز اسلامی هامبورگ
سال ۱۳۵۹ : یکسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی نماینده مردم اردکان و میبد در مجلس شورای اسلامی
سال ۱۳۶٠ : سرپرست موسسه مطبوعاتی کیهان به فرمان آیت الله خمینی
سال ۱۳۶۱ : وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه آقای مهندس میر حسین موسوی
سال ۱۳۶۸ : وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه آقای هاشمی رفسنجانی
سال ۱۳۷۱ : مشاور رییس جمهور و رییس کتابخانه ملی ایران
سال ۱۳۷۱ : آغاز تدریس در دورههای کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری در دروس اندیشه سیاسی ، فلسفه سیاست و اندیشه سیاسی در اسلام
سال ۱۳۷۵ : عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرمان سید علی خامنه ای
سال ۱۳۷۶ : ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره اول )
سال ۱۳۸٠ : ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره دوم
همزمان با این ایام در دروس خصوصی آقای مطهری پیرامون فلسفه هگل و مارکسیسم و معارف و کلام شرکت می جستند . آقای خاتمی که همواره دغدغه های شخصی خود را در زمینه معارف ، علوم دینی ، اجتماعی و فرهنگی پیگیرانه دنبال می کردند ، نسبت به تالیف آثاری اهتمام کردند که حاصل آن دهها مقاله ، گفتار و کتاب می باشد.
سال ۱۳۴٠ : دروس حوزوی
سال ۱۳۴۴ : تحصیل در رشته کارشناسی فلسفه غرب در دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۷ : عضو هیات مدیره انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۸ : اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه اصفهان
سال ۱۳۴۹ : تحصیل در دوره کارشناسی ارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران
سال۱۳۵٠ : بازگشت به قم و ادامه دروس عالی حوزوی بمدت 7 سال تا بالاترین درجه تحصیلات حوزوی (اجتهاد - معادل دکتری )
سال ۱۳۵۸ : تصدی ریاست مرکز اسلامی هامبورگ
سال ۱۳۵۹ : یکسال پس از پیروزی انقلاب اسلامی نماینده مردم اردکان و میبد در مجلس شورای اسلامی
سال ۱۳۶٠ : سرپرست موسسه مطبوعاتی کیهان به فرمان آیت الله خمینی
سال ۱۳۶۱ : وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه آقای مهندس میر حسین موسوی
سال ۱۳۶۸ : وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه آقای هاشمی رفسنجانی
سال ۱۳۷۱ : مشاور رییس جمهور و رییس کتابخانه ملی ایران
سال ۱۳۷۱ : آغاز تدریس در دورههای کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری در دروس اندیشه سیاسی ، فلسفه سیاست و اندیشه سیاسی در اسلام
سال ۱۳۷۵ : عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرمان سید علی خامنه ای
سال ۱۳۷۶ : ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره اول )
سال ۱۳۸٠ : ریاست جمهوری اسلامی ایران (دوره دوم
زندگي نامه بابك خرم دين
/
دیدگاه: (0)
سرزمين ايران با تاريخ و تمدن كهن خود ؛ پستي و بلندي هاي فراواني را پشت سر گذاشته است و در اين ميان آزاديخواهاني به قيام برخاسته اند كه بايد ياد و خاطره آنها يراي هميشه زنده بماند و شايسته است كه در مورد اين شخصيتهاي تاريخي و سالهاي مبارزه آنها تحقيقات بيشتري صورت گيرد هر چند مورخان بزرگي نظير سعيد نفيسي و دكتر باستاني پاريزي در مورد بابك مطالب متعددي آورده اند . اما نياز به توجه و تحقيق بيشتري در اين زمينه وجود دارد . در مورد بابك اما همين قدر كافي است كه گفته شود بابك كسي بود كه به مدت 22 سال با خلفاي عباسي جنگيد و اجازه نداد كه پاي آنها به منطقه شمال غرب ايران باز شود .
حال زندگی نامه بابک خرمدین دلاور آذربایجان
بابك فرزند مرداس در منطقه آذربايجان به دنيا آمد و از همان ابتداي كودكي نشانههاي نبوغ و دلاوري را از خود نمايان ساخت. وي رسم آزادگي و عياري را افزون تر از نوجوانان روزگار خود آموخت تا واقعه اي را تاريخ رقم زند كه همواره جاودان خواهد ماند . بايد خاطر نشان ساخت كه دوراني كه بابك در آن ميزيست، از دوره هاي پر تلاطم تاريخ ايران بوده است دوره اي كه آكنده از حيله، كينه و ستم بود. دوره اي كه در اثر حاكميت ستمگرانه خلفاي عباسي در بغداد از يك سو و ستم اشراف و خوانين محلي، از سوي ديگر ؛ تودههاي مردم در سختي و فشار كمرشكني قرار داشتند. هر چند در طي بيش از دو قرني كه اعراب بر ايران تسلط يافتند و تا اواخر سده دوم هجري، قيامهاي مردمي بزرگ و البته ناموفقي از جانب كساني چون «ابومسلم خراساني»، «سنباد»، «حمزه بن آورك» و «استاد سيس» صورت گرفته بود اما اين قيامهاي پراكنده راه به جايي نبرد و همچنان ظلمهاي خلفاي اموي و عباسي وقيحانه و بي رحمانه ادامه داشت و همه قيامهاي ايرانيان ستمديده و تحقير شده نافرجام باقي ماند . نااميدي تمام اقوام فلات ايران را دربر گرفته بود شدت ظلم و تبعيض حاكم بر جامعه به حدي بود كه دهقانان و پيشهوران در تنگنا قرار داشتند و در چنين شرايط اسفباري بود كه مردم نواحي شمال غرب ايران كه بيش از پيش در معرض ظلم و تعدي مأمون و معتصم اين دو خليفه دزدمنش عباسي قرار داشتند. به اطراف آتشي گرد آمدند كه جاويدان فرزند شهرك، آن را بر فراز كوهستانهاي «اردبيل» (اورتابئل) برافروخته بود. و اين سببي شد كه بابك خرمدين نيز به حلقه اين مبارزان بپيوندد .
بابك پس از مرگ " جاويدان" در سال 200 هجري قمري جانشين وي شد و اين نقطه عطفي در تاريخ ايران و خاورميانه بود چون برخي مورخان را اعتقاد بر اين است كه همين آغاز پيشوايي «بابك خرمدين» بر پيروان «جاويدان» تاريخ منطقه را در مسيري ديگر قرار داد. عظمت انديشه، مردانگي بي بديل، صداقت بيان، قدرت اراده و نيرومندي جسم او پيروان «جاويد» را به گونهاي متحول كرد كه بيشتر اقوام ساكن نواحي شمال و غرب و ساير اقوام ساكن در فلات ايران و حتي قفقاز و سرزمين روم به اين جنبش آزاديخواهي پيوستند و اتحاد اين گروهها باعث شد به مدت چند دهه خواب راحت را از چشم خلفاي ستمكار عباسي سلب كرده و آسايش را از كاخ هاي آنان بگيرد . و زمينه سقوط عباسيان را فراهم آورد . و تاثير چنين تحولاتي در تاريخ منطقه خاورميانه بخوبي روشن است.
تاثیری که بابک بر سایر ملل داشته است :
آوازه دليري هاي و رشادت هاي بابك و يارانش فراتر از منطقه رفت و سب شد ماجراي قيام خرمدينان در قالب افسانههايي سحرانگيز از شبه قاره هند تا قلمرو روميان و از جزيره العرب تا سرزمين اسلاوها نيز گسترش يابد . هر چند فرجام بابك بدليل خيانت عده اي چون افشين بسيار تكان دهنده و تلخ بوده است اما بايد بخاطر آورد كه وي در اوج شرف و مردانگي ، جان خود را همچون همرزمان ديگر خود براي اعتلاء و شرف ايران فدا كرد . تاثر انگيز است كه ايران آنقدر كه از جانب خيانتكاران خودي آسيب ديده است توسط دشمن خارجي مورد تهديد واقع نشده است و نمونه آن ماجراي افشين است كه به رغم ايراني بودن، براي كسب قدرت و مقام ؛ ذلت خدمت معتصم خليفه سفاك و ظالم عباسي را به جان پذيرفت و براي خوش خدمتي به خليفه و تسلط بر خراسان ؛ با خدعه و نيرنگ بابك را اسير كرد و او را از اوج كوهستانهاي پر افتخار بذ به قصرهاي پر از نيرنگ بغداد روانه كرد. آنگاه به دستور معتصم، در حضور درباريان و خود خليفه، به ترتيب دستها و پاهاي بابك را از تن جدا كردندو او را مثله كردند تا جان سپرد .
می گویند که بابك پس از قطع دست راستش با دست چپ خون دست راست را بر چهره خود ماليد و تمام صورتش را گلگون از خون كرد. معتصم ميپرسد، دليل اين كار چيست؟ بابك پاسخي داد كه بعد از 1200 سال هنوز استدلال محكم مردي و مردانگي و آزادي و آزادگي است. من با خون، سيماي خود را سرخ كردم تا فکر نکنی که ترس از مرگ، باعث شده که رنگ صورتم زرد شود. و عجیب اینکه این داستان مرا به یاد حلاج می اندازد که او هم در عرصه خود تمام بود و جرمش این بود که اصرار هویدا می کرد !
حال زندگی نامه بابک خرمدین دلاور آذربایجان
بابك فرزند مرداس در منطقه آذربايجان به دنيا آمد و از همان ابتداي كودكي نشانههاي نبوغ و دلاوري را از خود نمايان ساخت. وي رسم آزادگي و عياري را افزون تر از نوجوانان روزگار خود آموخت تا واقعه اي را تاريخ رقم زند كه همواره جاودان خواهد ماند . بايد خاطر نشان ساخت كه دوراني كه بابك در آن ميزيست، از دوره هاي پر تلاطم تاريخ ايران بوده است دوره اي كه آكنده از حيله، كينه و ستم بود. دوره اي كه در اثر حاكميت ستمگرانه خلفاي عباسي در بغداد از يك سو و ستم اشراف و خوانين محلي، از سوي ديگر ؛ تودههاي مردم در سختي و فشار كمرشكني قرار داشتند. هر چند در طي بيش از دو قرني كه اعراب بر ايران تسلط يافتند و تا اواخر سده دوم هجري، قيامهاي مردمي بزرگ و البته ناموفقي از جانب كساني چون «ابومسلم خراساني»، «سنباد»، «حمزه بن آورك» و «استاد سيس» صورت گرفته بود اما اين قيامهاي پراكنده راه به جايي نبرد و همچنان ظلمهاي خلفاي اموي و عباسي وقيحانه و بي رحمانه ادامه داشت و همه قيامهاي ايرانيان ستمديده و تحقير شده نافرجام باقي ماند . نااميدي تمام اقوام فلات ايران را دربر گرفته بود شدت ظلم و تبعيض حاكم بر جامعه به حدي بود كه دهقانان و پيشهوران در تنگنا قرار داشتند و در چنين شرايط اسفباري بود كه مردم نواحي شمال غرب ايران كه بيش از پيش در معرض ظلم و تعدي مأمون و معتصم اين دو خليفه دزدمنش عباسي قرار داشتند. به اطراف آتشي گرد آمدند كه جاويدان فرزند شهرك، آن را بر فراز كوهستانهاي «اردبيل» (اورتابئل) برافروخته بود. و اين سببي شد كه بابك خرمدين نيز به حلقه اين مبارزان بپيوندد .
بابك پس از مرگ " جاويدان" در سال 200 هجري قمري جانشين وي شد و اين نقطه عطفي در تاريخ ايران و خاورميانه بود چون برخي مورخان را اعتقاد بر اين است كه همين آغاز پيشوايي «بابك خرمدين» بر پيروان «جاويدان» تاريخ منطقه را در مسيري ديگر قرار داد. عظمت انديشه، مردانگي بي بديل، صداقت بيان، قدرت اراده و نيرومندي جسم او پيروان «جاويد» را به گونهاي متحول كرد كه بيشتر اقوام ساكن نواحي شمال و غرب و ساير اقوام ساكن در فلات ايران و حتي قفقاز و سرزمين روم به اين جنبش آزاديخواهي پيوستند و اتحاد اين گروهها باعث شد به مدت چند دهه خواب راحت را از چشم خلفاي ستمكار عباسي سلب كرده و آسايش را از كاخ هاي آنان بگيرد . و زمينه سقوط عباسيان را فراهم آورد . و تاثير چنين تحولاتي در تاريخ منطقه خاورميانه بخوبي روشن است.
تاثیری که بابک بر سایر ملل داشته است :
آوازه دليري هاي و رشادت هاي بابك و يارانش فراتر از منطقه رفت و سب شد ماجراي قيام خرمدينان در قالب افسانههايي سحرانگيز از شبه قاره هند تا قلمرو روميان و از جزيره العرب تا سرزمين اسلاوها نيز گسترش يابد . هر چند فرجام بابك بدليل خيانت عده اي چون افشين بسيار تكان دهنده و تلخ بوده است اما بايد بخاطر آورد كه وي در اوج شرف و مردانگي ، جان خود را همچون همرزمان ديگر خود براي اعتلاء و شرف ايران فدا كرد . تاثر انگيز است كه ايران آنقدر كه از جانب خيانتكاران خودي آسيب ديده است توسط دشمن خارجي مورد تهديد واقع نشده است و نمونه آن ماجراي افشين است كه به رغم ايراني بودن، براي كسب قدرت و مقام ؛ ذلت خدمت معتصم خليفه سفاك و ظالم عباسي را به جان پذيرفت و براي خوش خدمتي به خليفه و تسلط بر خراسان ؛ با خدعه و نيرنگ بابك را اسير كرد و او را از اوج كوهستانهاي پر افتخار بذ به قصرهاي پر از نيرنگ بغداد روانه كرد. آنگاه به دستور معتصم، در حضور درباريان و خود خليفه، به ترتيب دستها و پاهاي بابك را از تن جدا كردندو او را مثله كردند تا جان سپرد .
می گویند که بابك پس از قطع دست راستش با دست چپ خون دست راست را بر چهره خود ماليد و تمام صورتش را گلگون از خون كرد. معتصم ميپرسد، دليل اين كار چيست؟ بابك پاسخي داد كه بعد از 1200 سال هنوز استدلال محكم مردي و مردانگي و آزادي و آزادگي است. من با خون، سيماي خود را سرخ كردم تا فکر نکنی که ترس از مرگ، باعث شده که رنگ صورتم زرد شود. و عجیب اینکه این داستان مرا به یاد حلاج می اندازد که او هم در عرصه خود تمام بود و جرمش این بود که اصرار هویدا می کرد !
بیوگرافی یانی کریسومالیس
/
دیدگاه: (0)
یانی کریسومالیس در ۱۴ نوامبر سال ۱۹۵۴ (۲۳ آبان ۱۳۳۳ ) در شهر کالاماتای یونان به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی اش را در شهر زیبا و کوهستانی کالاماتا گذراند. در سن چهارده سالگی به رشته شنا علاقه مند شد و توانست رکوردی ملی در رشته شنا برای کشورش یونان به جا گذارد و تلاش گسترده ای برای رسیدن به رقابت های المپیک نمود.
در سال ۱۹۷۲ میلادی (۱۳۵۱ شمسی) به آمریکا برای تحصیل در رشته مورد علاقه اش، روان شناسی در مشهور ترین دانشگاه روان شناسی دنیا یعنی مینسوتا رفت. پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در یک گروه محلی راک در مینسوتا بنام کاملئون (Chameleon) به عنوان نوازنده کیبورد آغاز به کار کرد. پس از آن کسی نمی داند چه اتـفاقی برای یانی افتاد اما او اکنون صاحب استودیوی شخصی است و بیش از ۲۵ میلیون نسخه از آلبوم های وی در دنیا به فروش رفته است.
او به موسیقی دانی مستـقـل یا عقاید و تفکری منحصر به فرد تبدیل شد و به شهرت و محبوبیتی جهانی دست یافت و این در حالی بود که یانی حتی قادر به خواندن و نوشتن ساده ترین نت های موسیقی نیز نبود. ولی با تبحری خاص ساخته های خود را با روش مخصوص خود و رسم الخط ابدائی خود می نگارد. یانی قطعاتی کامل و زیبا دارد که کاملا ساخته خود اوست و در سبکی انحصاری اجرا شده است. اکثر آلبوم های یانی توسط شرکتهای virigin records و یا EMI تولید، تهیه و توزیع می شوند. یانی موسیقی های بی شماری برای برنامه های تلویزیونی و سینمایی ساخته و همچنین قطعات تبلیغاتی متعددی برای شرکت های تجارتی و بازرگانی خلق نموده است.
در سال ۱۹۷۲ میلادی (۱۳۵۱ شمسی) به آمریکا برای تحصیل در رشته مورد علاقه اش، روان شناسی در مشهور ترین دانشگاه روان شناسی دنیا یعنی مینسوتا رفت. پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در یک گروه محلی راک در مینسوتا بنام کاملئون (Chameleon) به عنوان نوازنده کیبورد آغاز به کار کرد. پس از آن کسی نمی داند چه اتـفاقی برای یانی افتاد اما او اکنون صاحب استودیوی شخصی است و بیش از ۲۵ میلیون نسخه از آلبوم های وی در دنیا به فروش رفته است.
او به موسیقی دانی مستـقـل یا عقاید و تفکری منحصر به فرد تبدیل شد و به شهرت و محبوبیتی جهانی دست یافت و این در حالی بود که یانی حتی قادر به خواندن و نوشتن ساده ترین نت های موسیقی نیز نبود. ولی با تبحری خاص ساخته های خود را با روش مخصوص خود و رسم الخط ابدائی خود می نگارد. یانی قطعاتی کامل و زیبا دارد که کاملا ساخته خود اوست و در سبکی انحصاری اجرا شده است. اکثر آلبوم های یانی توسط شرکتهای virigin records و یا EMI تولید، تهیه و توزیع می شوند. یانی موسیقی های بی شماری برای برنامه های تلویزیونی و سینمایی ساخته و همچنین قطعات تبلیغاتی متعددی برای شرکت های تجارتی و بازرگانی خلق نموده است.
او اوقاتش را بیشتر در لوس آنجلس و سیاتل آمریکا می گذراند و اکنون یک شهروند آمریکایی به شمار می رود. او مدت ها با خانم هنرمندی بنام لیندا ایوانز همکاری صمیمی داشت و در اوایل سال ۱۹۹۸ این ارتباط را پایان یافته اعلام کرد. این ارتباط ظاهراً یک همکاری دوستانه بوده است. یانی از اوایل سال ۱۹۹۸ تا ماه آوریل ۱۹۹۹ هیچ گونه فعالیت تولیدی کنسرت و توری را برگزار نکرد و به استراحت پرداخت. اما در سال ۲۰۰۰ یکی از بی نظیر ترین آلبوم های خودش را ارائه داد. جالب این است که تمام تنظیمات و تبدیلات موسیقی این آلبوم شخصاً و فقط توسط خود یانی در استدیوی شخصی خودش انجام شد !
یانی تمایلات مذهبی ندارد و مخالف کلیسای سنتی است. او معمولا خیلی به ندرت موسیقی گوش می دهد و به گفته خود او موسیقی را صرفاً از ایستگاه های رادیویی گوش می کند. خواننده مورد علاقه او Peter Gabriel است و اعتقاد دارد که در سال های اخیر به جز موسیقی محمد رسول الله، عیسی مسیح، دکتر ژیواگو، ایندرا گاندی و چند قطعه محدود دیگر، قطعه جالب توجهی نشنیده است.
مادر و پدر یانی هر دو اهل یونان هستند. مادر وی فلیستا Felista پدرش سوتیری Sotiri نام دارند. یانی قطعه هایی را به نام مادرش ساخته است و علاقه خاصی به کشور خود و اماکن قدیمی دارد. سال ها پیش یانی با جازیست خود چارلی آدامز Charlie Adams آشنا شد و اولین کار خود را بنام «بیرون از سکوت» یا Out Of Silence در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶ شمسی) به بازار عرضه کرد. یانی سال ها پیش با شهداد روحانی نیز همکاری تنگاتنگی داشت و از تجربیات او استفاده فراوان برد و با همکاری شهداد و با استفاده از دانش و تجربه او، یکی از زیباترین کنسرت هایش را در شهر آکروپلیس یونان و با رهبری شهداد روحانی اجرا نمود.
مادر و پدر یانی هر دو اهل یونان هستند. مادر وی فلیستا Felista پدرش سوتیری Sotiri نام دارند. یانی قطعه هایی را به نام مادرش ساخته است و علاقه خاصی به کشور خود و اماکن قدیمی دارد. سال ها پیش یانی با جازیست خود چارلی آدامز Charlie Adams آشنا شد و اولین کار خود را بنام «بیرون از سکوت» یا Out Of Silence در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶ شمسی) به بازار عرضه کرد. یانی سال ها پیش با شهداد روحانی نیز همکاری تنگاتنگی داشت و از تجربیات او استفاده فراوان برد و با همکاری شهداد و با استفاده از دانش و تجربه او، یکی از زیباترین کنسرت هایش را در شهر آکروپلیس یونان و با رهبری شهداد روحانی اجرا نمود.