محافظه کاری یا conservatism چیست ؟


محافظه ‌کاری یک واژهٔ کلی برای جهان‌بینی‌های سیاسی، اجتماعی و مذهبی است که هدف اصلی آن نگهداری جامعه و ارزشهای موجود است.

برابر مفهوم محافظه‌کاری در زبان‌های اروپایی conservatism است که از واژهٔ لاتین conservare گرفته شده و معنای آن حفظ و نگهداری است.
این مسلک به صورت عمده‌ای در تضاد با مسلک‌های رادیکال تعریف می‌گردد.

بنابر موجودیت اندیشه‌های محافظه کاری لیبرال (آزاد منش)، ملی لیبرال ومسیحی لیبرال ارایهٔ دقیق تعریف محافظه‌ کاری دشوار است. اکثراً محافظه‌ کاری دارای دو گرایش عمده است: محافظه‌کاری در برابر ارزشها، محافظه‌کاری در برابر ساختارها.
محافظه‌کاری بیشتر متکی بر آداب و رسوم، مذهب و اقتدار است. از اینرو در ایالات متحدهٔ آمریکا و کشورهای دیگر واژهٔ محافظه‌کاری نو رایج شده است. در اروپای کنونی نیز گرایش به سمت برگشت به «ارزش‌های کهنه» مانند کوشش و تلاش، اطاعت و میهن‌پرستی در مباحثات اجتماعی و در زمینه‌های فرهنگ و سیاست دیده می‌شود. در آلمان در دورهٔ جمهوری وایمار (دوره‌ای در تاریخ آلمان) تعدادی از روشنفکران، اندیشه‌های محافظه‌کاری ملی و نازیسم را باهم پیوند داده و آنها را هماهنگ ساختند و این را «انقلاب در محافظه‌کاری» می‌پنداشتند.

تفاوت‌ها از دیدگاه مذهبی

محافظه‌کاری مذهبی از نگاه دوره‌ها واشکال مذهب متفاوت‌اند. مثلاً فرامونتاریزم شکلی از محافظه کاری کلیسای کاتولیک در سدهٔ ۱۹ است.

تفاوتهای ملی

محافظه‌کاری شیوهٔ سیاسی دارای بنیاد فلسفی معینی نیست بلکه در دوره‌های معین تاریخ گوناگون بوده است. محافظه‌کاری سدهٔ ۱۹ دارای اندیشه‌های متفاوت از محافظه‌کاری سدهٔ ۲۱ بود. محافظه‌کاری در آمریکا از ارزش‌هایی نمایندگی می‌کند که آن را با محافظه کاری اروپا متفاوت می‌سازد.

اندیشه‌پردازان

اندیشه‌های افلاطون در مورد دولت تا کنون پایهٔ تئوری‌های محافظه‌کار را می‌سازد. نمایندگان محافظه‌کار معاصر: فرانس شاتوبریان که گردانندهٔ نشریهٔ لوکونسرواتور (Le Conservateur) بود. ادموند بورک انگلیسی، کارل اشمیت و نمایندگان انقلاب محافظه‌کاران در جمهوری وایمار (آلمان)

*******

محافظه کاری در ایران، بیشتر به یک فحش سیاسی می ماند تا یک برچست نظری و سیاسی، شاید دلیل آن این است که مخالفین دوم خردادی ها که خود را اصلاح طلب یا رفرمیست می نامیدند، از قضا محافظه کار نامیده شدند و تلقی عمومی اینگونه تصور کرد که محافظه کاری یعنی تندروی خشک مذهبی، مخالفت با رفرم یا اصلاح، بنیادگرایی و یا حتی ریشی شدن و آخوندیسم ! و به نوعی این تلقی غلط به مرور زمان واژه محافظه کاری را بدانجا رساند که در ایران کسی جرات نمیکند با افتخار بگوید من محافظه کارم، چون همراه با این واژه هزار انگ دیگر هم به او می چسپید !

اما از همه اینها گذشته، محافظه کاری چیست و به چه معناست ؟

محفظه کاری (conservatism) مجموعه ای از اندیشه ها و نگره های ( attiude ) سیاسی که نهاد های کهن و ریشه دار را از آنچه نو نیازموده است، ارزشمند تر می شمرد. از اینرو، محافظه کاری بر اهمیت قانون و نظم، پیوستگی، سنت، احتیاط در نو آوری و اهمیت فرادادهای ( traditions ) اجتماعی تکیه می کند و منکر امکان نابودی مطلق شر از روی زمین، است، زیرا ذات بشری را ناقص می داند.
محافظه کاری در سنت سیاسی انگلستان پایگاهی قوی و مشخص دارد. کاربرد عنوان محافظه کار( conservative ) در انگلستان از سال 1835-40 آغاز شد و از آن زمان این عنوان جای عنوان تاریخی « توری » ( tory ) را گرفت، گرچه عنوان اخیر یک سره از رواج نیفتاد. در نظام سیاسی انگلستان، حزب محافظه کار همواره یکی از حزب های بزرگ بوده است و مردانی چون ادموند برک، کالریج، پیل و دیزرائلی در کمال بخشیدن به سنت محافظه کاری سیاسی انگلستان سهمی بزرگ داشته اند.

محافظه کاری هرگز به صورت یک نظام جامع فلسفی تدوین نشده، ولی اصول کلی آن را میتوان به این شرح خلاصه کرد :
محافظه کاری در برابر تندوری ( رادیکالیسم ) و انقلاب خواهی است و این مهمترین و اساسی ترین ویژگی آنست. به نظر یک محافظه کار، انقلابیها و تندورها ( رادیکال ها ) بر اساس هدفهای صرفا نظری و مکتبی می خواهند بسیاری از نهادهای ارزشمند اجتماعی را از میان ببرند. به گفته دیزرائیلی، انقلابیها « نهادهای سیاسی را بر اصول مجرد و علم نظری بنا می کنند، بجای آنکه اجازه دهند که آنها خود از جریان رویدادها بیرون آیند و نیازهای ملت آنها را به طور طبیعی بیافزایند. »
« خطرناکتر از همه این اصول مجرد، باور به کمال مطلق است، زیرا هیچ چیز به اندازه ی نمای خیره کننده آرمان شهر ( یوتوپیا ) برای پیشرفت واقعی زیانبار نیست. سیاست در عمل بسیار ناتوان است و هیج چیز خطرناکتر از به کاربردن زور برای تحقق آرمانها نیست. »
در جوار نظریه ی محدویت میدان عمل دولت، مفهموم جامعه همچون کلی مرکب از اجزاء مستقل قرار دارد. مطابق این نظریه، جامعه بیشتر به یک اندامه ( اورگانیسم ) می ماند تا به یک ماشین. جامعه تاروپود پیچیده ای از روابط بشری است که طرحهای اصلاحی بزرگ و شتابکارانه به آسانی نظم آن را برهم می زند. افزون بر این، جامعه اندامه ایست که سنجه ی رشد آن گذشت زمان و دورانهای تاریخی است و با زمان سنجیده می شود، و سنجه آن ماندگاری است. بنابراین محافظه کاران برای دیرینگی اهمیت فراوان قایلند و هرچه نهادهای اجتماعی دیرینه تر باشند، ماندگاری آنها برای محافظه کاران دلیل اصالت و عمق آنهاست. محافظه کاران همواره چشم به تجربه های فشرده نسل ها دارند و می کوشند با توجه به روح آن تجربه ها امری را اصلاح کنند. ادموند برک می گوید: « من از اصلاح چشم نمی پوشم … در هرچه می کنیم، باید دنباله رو پیشینیانمان باشیم. من باید بازسازی تا حد ممکن نزدیک به سبک بنا انجام دهم. » محافظه کاری از برخورد یکسره روشنفکرانه با امور سیاسی پرهیز دارد. اصول کلی سیاسی و اقتصادی محافظه کاری انگلستان حفظ میراثهای لیبرالیسم، احترام به مالکیت خصوصی و پذیرش درجاتی از نابربراری میان مردمان و کمترین دخالت دولت در جریان اقتصاد و حفظ آزادی های فردی و سنتها و فرادادها ( عرف را گویند ) و نهادهای سیاسی و تاریخی است.

محافظه کاری در ایران نیز قدمت دیرینه ای دارد، زیرا تاریخ ایران تاریخ پر مسمایی است، اما ما در ایران انوع و اقسام محافظه کار داریم و نمی شود گفت که به مانند انگلستان که محافظه کاران همان لیبرال دموکرات هایند، در ایران نیز چنین است. بلکه در ایران از چپ گرای محافظه کار داریم تا راست گرای محافظه کار، لیبرال محافظه کار داریم تا ناسیونالیست ( ملی گرا ) محافظه کارو همه اینها با اصولگرایی به معنایی حفاظت از اصول و اندیشه های انقلاب اسلامی که ( اصلا مشخص نیست این اصول چیستند ! همانطور که هنوز مشخص نیست اصلاح طلبی چیست و چه چیزی باید تا چه حد اصلاح شود ؟ ! ) ، قابل جمع نیستند، پس ما نمی توانیم جمع کثیری از اصولگرایان را محافظه کار بنامیم اما نمیتوانم مکنر حضور محافظه کاران در جبهه اصولگرایی نیز بشویم، همانطور که نمیتوان خیلی از اصلاح طلبان را محافظه کار ننامیم زیراکه بسیاری از اصلاح طلبان به دنبال اصلاحات تدریجی و مرحله به مرحله و آرام اند و این با خصلت رفرم محافظه کارانه سازگار است، هرچند که دسته از اصلاح طلبان که به دنبال اصلاحات ساختاری و دفعی و عظیم اند، در این چهارچوب فکری قرار نمیگرند.
وقت آن فرا رسیده که به دور از هیاهوها و تهمت زدن ها و انگ چسپاندن ها و تخریب ها، اندکی بر معنای آنچه که خود را می نامیم و دیگران می نامندمان تجدید نظر کنیم و به دنبال دسته بندی سیاسی و تشکیل احزاب بزرگ حرکت کنیم، چه آنکه با مشخص شدن ما و هویت سیاسی ما و تشکیل احزاب بزرگ، هم تصمیم گیری در مورد ما ساده تر است ( اگر که به مردم سالاری اعتقاد داریم ) و هم میتوانیم کارامدتر فعالیت کنیم، زیراکه فعالیت با جمعی اندکی هم فکرو و همگن به از فعالیت کردن با جماعت زیادی ولی غیر هم فکر و ناهمگن است.

هیچ نظری موجود نیست: