بالستیک چیست؟


بالستیک عبارت است از شناخت نحوه رفتار و حرکت گلوله در لوله و هوا تا لحظه اصابت به هدف و آگاهی از تاثیرات و تغیرات حاصله از این اصابت.

در علم بالستیک یک فشنگ در سه مرحله مورد مطالعه قرار می گیرد:

بالستیک داخلی : به موقعی که ماشه چکانده می شود و فشنگ عمل می کند مربوط می شود
بالستیک خارجی : به رفتار و حرکت گلوله ، از زمان خروج از دهانه لوله تا لحظه اصابت به هدف می پردازد.
بالستیک نهایی : اصولا مبحثی است نظامی و از نظر شکارچیان نیز حائز اهمیت است برای اینکه به عکس العمل ها تاثیرات و تغیرات حاصله از اصابت گلوله به هدف می پردازد.

الف ) بالستیک داخلی یا درونی
هنگامی که ماشه را می چکانیم ، پایه آتش ، پایین می آید و فشار فنر ، سوزن را به جلو می راند و نوک سوزن به چاشنی ضربه زده و آن را محترق می سازد. در اثر این احتراق ، شعله ای ایجاد می شود که از روزنه های کوچک واقع در کناره سندان به درون بدنه فشنگ راه می یابد و باعث سوختن سریع باروت می شود و در نتیجه فشار گاز زیادی ایجاد می کند. هنگامی که این فشار گاز بسته به نوع فشنگ به تراکم معینی رسید ، گلوله را از جایش می کند و آن را به درون لوله می راند و سپس به بیرون پرتاپ می کند.

ب ) بالستیک خارجی
هنگامی که گلوله از دهانه لوله خارج می شود ، وارد مرحله بالستیک خارجی می شود.
تصور غالب کسانی که در این زمینه دانش کافی ندارند ، این است که گلوله پس از تیراندازی به خط مستقیم به حرکت خود در هوا ادامه می دهد. حال آنکه واقعیت چنین نیست و گلوله با طی یک مسیر پرواز قوسی شکل به هدف اصابت می کند.

ج ) بالستیک نهایی
بالستیک نهایی درباره تاثیرات اصابت گلوله بر هدف و بررسی می شودبرای مشخص کردن میزان اصابت گلوله و یا به عبارتی دیگر توان کشتار گلوله ، واژه انرژی بکار می رود که برحسب فوت - پاوند اندازه گیری می شود. انرژی یا توان کشتاری که در لحظه اصابت به هدف ایجاد می شود ، نتیجه ترکیبی از این عوامل است : وزن ، شکل ، نوع و سرعت پرواز گلوله.

نکات بسیار آموزنده:
از جمله اقداماتی که برای بالا بردن ثبات گلوله در مسیر پروازش به عمل آمده است می توان از دو تکنیک نام برد. یکی ایجاد خانهای بیشتر است که در اصطلاح انگلیسی ( MICRO GROOVING ) میکرو گرووینگ نام گذاری شده است. در این تکنیک که از ابداعات کارخانه اسلحه سازی مارلین آمریکا است ، به جای ایجاد 4-6 خان که تعداد متعارف است ، 16 خان در لوله ایجاد می شود. تکنیک دیگری که ظاهرا از ابداعات کارخانه هکلر و کوخ آلمان است سیستم خان کشی به شیوه ( POLY GONAL ) پلی گونال به معنای چند ضلعی است. در این سیستم عرض قسمت های برجسته خان از عرض قسمت های فرورفته آن بیشتر بوده و یا با آن برابر است و در نتیجه سطح اصطکاک گلوله و میزان درگیری آن با خانها بیشتر شده است ، با این تکنیک توانسته اند شش درصد بر سرعت ابتدایی گلوله بیفزایند .

برای روشن شدن اهمیت این تکنیک به این مقایسه توجه کنید:
سرعت ابتدایی گلوله 150 گرینی فشنگ 06/30 در تفنگی با طول لوله متعارف ، 2970 پا در ثانیه است و سرعت ابتدایی گلوله 150 گرینی فشنگ 308 وینچستر درتفنگی با همان ویژگی های 2860 پا در ثانه است. دلیل انتخاب این دو کالیبر برای مقایسه این است که هر دو کالیبر و وزن گلوله فشنگ آنها با هم برابر بوده و هر کالیبر در بین تیراندازان و شکارچیان ایرانی کم و بیش شناخته شده و پر طرفدار هستند.
در مقایسه مشاهد می شود که سرعت ابتدایی گلوه 06/30 ، 110 پا در ثانیه بیشتر از سرعت ابتدایی گلوله تفنگ 308 است. لیکن با استفاده از تکنیک پلی گونال در ساخت لوله ، سرعت ابتدایی گلوله تفنگ 308 به 3031 پا در ثانیه می رسد که در این صورت 61 پا در ثانیه بیش از سرعت ابتدایی 06/30 می شود. برای درک اهمیت افزایش سرعت ابتدایی گلوله کالیبر 308 وینچستر بایستی نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:

- طول پوکه فشنگ 06/30 ، اسپرینگ فیلد 63 میلیمتر و طول پوکه فشنگ 308 وینچستر 52 میلیمتر است.
- به همین نسبت وزن فشنگ اولی از دومی بیشتر و حمل آن مشکل تر است.
- قدرت عقب نشینی یا شدت لگد زنی فشنگ 06/30 به میزان قابل ملاحظه ای از 308 وینچستر بیشتر بوده و سبب ناراحتی تیرانداز می شود و اگر تیرانداز ، دارای جثه کوچکی باشد و یا دارای روحیه قوی نباشد و یا تجربه و ممارست کافی نداشته باشد امکان دارد به هنگام تیراندازی آن ، شانه خالی کند ( به جهت ترس از لگد سنگین سلاح ) و تیرش به خطا برود.
با توجه به مقایسه بالا لازم است بدانیم که امتیازاتی که فشنگ 06/30 نسبت به فشنگ 308 وینچستر دارد ، سرعت ابتدایی بیشتر ، کشیدگی خط سیر و قدرت آسیب رسانی بهتر و بیشتر است لیکن چنانچه در بالا بیان گردید ، با استفاده از تکنولوژی نسبتا جدید پلی گونال ( POLY GONAL ) می توان ضمن حفظ امتیازات ذاتی فشنگ 308 وینچستر نسبت به فشنگ 06/30 نقاط ضعف آن را هم به نقاط قدرت تبدیل کرد.

زندگینامه علی اکبر سعیدی سیرجانی


زندگی
علی اکبر سعیدی سیرجانی ، در تاریخ بیست آذر ماه ۱۳۱۰ در سیرجان کرمان متولد شد و در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ و در زمانی که تحت بازداشت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بود در مکانی نامعلوم و در شرایطی نامعلوم و براثر علتی نامعلوم در گذشت . پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران سعیدی سیرجانی مدتی را در خارج از کشور گذرانید و سپس با اظهار این دلیل که « باید در داخل کشور برای ارتقای سطح آگاهی مردم و نیز دفاع از آزادی تلاش نمود و نه در خارج از کشور » به ایران بازگشت .در آن هنگام برخی از روشنفکران و فعالین سیاسی خارج از کشور بازگشت وی را نشانه همکاری و یا دست کم علاقه وی به همکاری و کنار آمدن با حکومت جمهوری اسلامی تلقی کردند ،اتهامی که سعیدی سیرجانی آن را به شدت رد می‌کرد .

بازداشت
او چه در زمانی که در خارج از ایران بود و چه پس از آنکه به کشور بازگشت فعالیتش را با نوشتن نامه‌هایی سرگشاده به بالاترین مقامات جمهوری اسلامی و از جمله آیت الله خامنه‌ای شدت بخشید . وی در آن نامه‌ها ضمن شرح سختی‌ها و فشارهایی که قشر روشنفکر ایران در طول سالهای بعد از انقلاب تحمل کرده بود از رهبران جمهوری اسلامی می‌خواست تا رویه و دیدگاه خود نسبت به منتقدینشان را عوض کنند . آیت الله خامنه‌ای در پاسخ به نامه‌های سعیدی سیرجانی مطلبی را خطاب به وی نوشت و توسط کیومرث صابری (گل آقا) برای وی فرستاد . لحن عتاب آلود جوابیه آیت الله خامنه‌ای به گونه‌ای بود که به تعبیر سعیدی سیرجانی « قاصد را نیز شرمنده کرده بود » . خامنه‌ای در آن نامه سعیدی سیرجانی را به بی دینی و ارتداد متهم نموده و به وی نسبت به تلاشهای سیاسی اش و انتقاداتی که متوجه حکومت جموری اسلامی و رهبرانش می‌نمود هشدار داده بود . مرتد دانستن سعیدی سیرجانی توسط عالی ترین مقام روحانی و سیاسی حکومت جمهوری اسلامی می‌توانست در حکم صدور مجوز برای قتل وی باشد . سعیدی سیرجانی اما هشدار رهبر جمهوری اسلامی را نادیده گرفت و چندی بعد در بیست و سوم اسفندماه ۱۳۷۲ وقتی که از منزلش خارج شده بود توسط مامورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و نه ماه پس از آن یعنی در ششم آذرماه ۱۳۷۳و در اسارت درگذشت.
او هیچگاه به بازداشتگاه و یا زندان مشخصی منتقل نگشت و تا روزی که خبر مرگش را اعلام کردند کسی از وضعیتش اطلاعی نداشت . بعدها گفته شد که وی در یکی از « خانه‌های امن وزارت اطلاعات » نگهداری می‌شد . با دستگیری سعیدی سیرجانی مقامات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ابتدا با صدور اطلاعیه‌ای وی را متهم به « نگهداری و استعمال مواد مخدر و نیز همجنس بازی و لواط » کردند اما بعد از مرگش با انتشار مطلبی در روزنامه اطلاعات (که به بازجوی او منسوب شده بود) وی را به دلیل آنچه که « داشتن ذاتی پاک و فضایلی اخلاقی و دگرگونی روحی در طول بازداشتش » نامیده بودند ستودند. وزارت اطلاعات پیش از آن و در اطلاعیه‌ای که به عنوان اعلام خبر دستگیری سعیدی سیرجانی منتشر کرده بود ادعا نمود سعید سیرجانی در پوشش جلسات ادبی و فرهنگی در منزلش در واقع محافل تریاک کشی و آمیزش جنسی با مردان جوان براه می‌انداخت و به علاوه به سایر دوستانش نیز تلفن می‌کرد و آنها را برای شرکت در این محافل دعوت می‌نمود. در اطلاعیه‌های صادره از سوی وزارت اطلاعات مشخصا ادعا شده بود که سعیدی سیرجانی در تماسهای تلفنی با دوستانش برای توصیف حضور جوانانی که مورد استفاده جنسی قرار می‌داد از اصطلاح « کشک و بادمجان » استفاده می‌کرد. انتشار این مطلب موجی از خشم و نفرت را در میان روشنفکران ایران نسبت به وزارت اطلاعات برانگیخت. افراد و مجامع دفاع از حقوق بشر در داخل و نیز خارج از کشور اعلام کردند در حالی که سعیدی سیرجانی به عنوان متهمی که قدرت دفاع از خود را ندارد و اساسا معلوم نیست در کجا و تحت چه شرایطی نگهداری می‌شود و احتمالا هیچ ارتباطی نیز با دنیای خارج از محل بازداشت خود ندارد وارد کردن چنان اتهاماتی به وی با ابتدایی ترین اصول انسانی و اخلاقی در تضاد می‌باشد.

قتل
ماجرای مرگ سعیدی سیرجانی نیز مانند نحوه درگذشت بسیاری دیگر از روشنفکران ناراضی و منتقد حکومت جمهوری اسلامی ایران (که در طول سی سال گذشته فوت کرده‌اند) همچنان در پس پرده‌ای از ابهام باقی مانده‌است . مقامات جمهوری اسلامی هرگز در این باره اظهار نظری رسمی نکرده‌اند و بیشتر اطلاعات ارائه شده در باره علت و چگونگی مرگ سعیدی سیرجانی بر اساس شنیده‌های افراد مختلف بود است .
پس از اعلام خبر مرگ سعیدی سیرجانی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با درج مقالاتی در روزنامه اطلاعات نوشت که سعیدی سیرجانی پیش از مرگش توسط مقامات آن وزارت به دیدار مناطق جنگی و همچنین مقبره آیت الله خمینی برده شده و پس از آنکه تحت تاثیر معنوی فضای حاکم بر آن نقاط قرار گرفت از افکار و عقاید گذشته خود برگشته بود. همچنین مقداری دست نوشته و قطعه‌ای شعر در مدح و ثنای مقامات زنده و مرده حکومت جمهوری اسلامی نیز به عنوان آخرین یادداشتهای سعیدی سیرجانی به درج رسیدند .وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علت مرگ سعیدی سیرجانی را «ایست قلبی ناشی از مشکلات تنفسی » اعلام کرد اما هرگز جزئیات وضعیت جسمانی وی در مدت اسارتش و نیز اسناد و مدارک پزشکی مربوط آن را منتشر نکرد و در اختیار خانواده و دوستانش قرار نداد . بعدها و با افشای جریان موسوم به قتلهای زنجیره‌ای روشنفکران ایران، به نقل از سعید امامی (اسلامی) معاون اسبق و متوفی امنیت وزارت اطلاعات گفته شد که سعیدی سیرجانی بنا به تصمیم مقامات آن وزارت کشته شده بود. اکبر گنجی روزنامه نگاری که برای نخستین بار در داخل کشور پرده از راز بسیاری از قتلهای سیاسی منتقدین حکومت جمهوری اسلامی برداشت افشا نمود که سعید امامی ( اسلامی) در جمعی از از افراد قابل اعتمادش توضیح داده بود که ابتدا - و با برنامه ریزی قبلی - به وی یکی از خوراکی‌های مورد علاقه اش یعنی « ارده » داده شد و به دلیل آنکه این ماده غذایی باعث قبض شدن معده و یبوست می‌گردد، سعیدی سیرجانی از مراقبین و بازجویانش طلب داروی مسهل می‌کند .سعید امامی (اسلامی) توضیح داده بود که به جای شیاف ملین به سعیدی سیرجانی « شیافی ساخته شده از پتاسیم » داده شد تا به عنوان توصیه پزشک از آن استفاده کند. پتاسیم به سادگی می‌تواند قلب انسان را از کار بیندازد . سعید امامی (اسلامی) که خود نیز بعدها در زمان بازداشتش توسط همکارانش در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بطرز مشکوکی مرد ، همچنین در جلسه‌ای با حضور برخی از مقامات فرهنگی کشور با افتخار شرح داده بود که سعیدی سیرجانی چگونه بر اثر درد ناشی از عمل کردن سم پتاسیم در رودهٔ خود ضجه می‌کشید و بازجویان و مراقبینش می‌خندیدند و منتظر مرگش بودند. از آنجا که این ادعا در داخل کشور و در مطبوعات ایران منتشر شد و هرگز مورد تکذیب مقامات جمهوری اسلامی نیز قرار نگرفت می‌توان آن را قریب به واقعیت تصور کرد .
جسم سعیدی سیرجانی شبانه و توسط ماموران وزارت اطلاعات در گورستان بهشت زهرای تهران دفن شد . فرج سرکوهی یکی از دوستان سعیدی سیرجانی و از نویسندگان ناراضی ایران بعدها فاش ساخت که پس از اعلام خبر مرگ سعیدی سیرجانی شخص سعید امامی ( اسلامی) که معاونت وقت امنیت وزارت اطلاعات را بر عهده داشت با وی و سایر اعضای فعال کانون نویسندگان ایران در تهران تماس گرفته و به آنها هشدار داده بود که از برگزاری هرگونه مراسم ختم و یا تجلیل برای سعیدی سیرجانی خودداری کنند در غیر اینصورت خود آنان نیز همگی به سرنوشت سعیدی سیرجانی دچار خواهند شد . در زمان بازداشت و مرگ سعیدی سیرجانی آیت الله خامنه‌ای رهبر نظام جمهوری اسلامی بود . همچنین آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست جمهوری اسلامی ایران ، آیت الله محمد یزدی ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران ، آیت الله علی فلاحیان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و نیز آیت الله ناطق نوری ریاست مجلس شورای اسلامی ایران را بر عهده داشتند . علاوه بر آنها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران نیز بر عهده مهندس مصطفی میر سلیم بود . پس از مرگ سعیدی سیرجانی خانواده وی و نیز سازمانهای مدافع حقوق بشر و دوستان و همفکران و سایر نویسندگان و فعالین نامدار سیاسی در داخل و خارج از کشور خواستار نبش قبر و معاینه جسدش توسط پزشکانی بی طرف شدند اما مقامات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بشدت با این خواسته مخالفت کردند. علی اکبر سعیدی سیرجانی در ‎آخرین نامه‌ای که به آیت الله خامنه‌ای نوشت پذیرفت که با مرتد نامیدنش از سوی رهبر نظام جمهوری اسلامی قاعدتا بزودی کشته خواهد شد اما برای در امان ماندن از زندان و قتلی که می‌دانست در انتظارش بود هیچ اصرار و التماسی نکرد و مرگ در راه حق را شهادت نامید . رضا علامه زاده روشنفکر ایرانی مقیم هلند درباره افکار و نیز سرگذشت سعیدی سیرجانی فیلم مستندی ساخته‌است که در قسمتهایی از آن سعیدی سیرجانی سخن گفته و به نکات مختلفی اشاره می‌کند . وی از جمله تاکید می‌کند که از مرگ برای آزادی و میهنش ابایی ندارد و آیندگان باید بدانند که کسانی هم بودند که برای نجات و سعادت کشورشان تلاش می‌کردند . او همچنین می‌گوید ممکن است که دستگیر شده و تحت شکنجه‌ها و فشارهای گوناگون مجبور گردد همچون سایر روشنفکرانی که پیش از او گرفتار زندانهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی شده‌اند اقاریر و اعترافاتی غیرواقعی کند اما معیار و مبنای قضاوت آیندگان درباره وی باید مطالبی باشند که در آزادی اش نوشته‌است . فیلم این گفتگو اکنون در شبکه اینترنت موجود است .

فیلم اعترافات و برنامه هویت
صداو سیمای جمهوری اسلامی سال ۱۳۷۵ سلسله برنامه‌هایی با عنوان « هویت» در نقد و حمله به روشنفکران و نویسندگان از شبکه یک سیما پخش کرد. در این برنامه‌ها از اعترافاتی که از سعیدی سیرجانی ، عزت الله سحابی ،غلامحسین میرزا صالح پخش و تحلیل‌های مورد نظر مقامات دولتی لابلای آن گنجانده می‌شد. گفته شد که این برنامه محصول مشترک صداو سیما و سعید امامی و حسین شریعتمداری ( مدیر مسئول فعلی روزنامه کیهان) بوده‌است. پس از رویداد قتل‌های زنجیره‌ای و افشای تخلفات وزارت اطلاعات این برنامه مجددا مورد توجه قرار گرفت. عزت الله سحابی فیلم‌های گرفته شده را پس از ماهها حبس و شکنجه خود و سایر زندانیان می‌داند. سعیدی سیرجانی در بخشی از این فیلم‌ها رندانه به شکنجه خود اشاره می‌کند:«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ولی شاید ده دقیقه قبل یک تلنگر سفتی به روح من خورد.می خواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم ، همه رگه‌هایی از لجبازی شدید دارد و شدیدا پشیمانم از این کار.»(هویت موسسه فرهنگی- انتشاراتی حیان ،ص۸۱)بعدها و پس از نسیمی از آزادی نسبی که در دوران اصلاحات وزید غلامحسین میرزا صالح و عزت الله سحابی و نیز سایر کسانی که در برنامه هویت فیلمهای اعترافات آنها پخش شده بود فرصتی یافتند تا فاش کنند که چگونه در طول مدت بازداشتشان و تحت چه فشارهای جسمی و روحی مجبور به اقرار و سخن گفتن علیه خود شده بودند . بسیاری از کسانی که در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات شروع به اعتراف علیه خود و اعتقادات خود می‌کردند امیدوار بودند به این ترتیب از دست بازجویانی که اختیار جان و مرگ متهمانشان را درست داشتند خلاصی یابند. تقریبا همه کسانی که فیلم و صدا و نوشته‌های اعترافاتشان در برنامه تلوزیونی هویت پخش شد آزاد شدند اما علی اکبر سعیدی سیرجانی این بخت را نداشت و در اسارت جان باخت .

آثار منظوم

• سوز و گداز (۱۳۳۰)
• آخرین شراره‌ها (۱۳۳۲)
• افسانه‌ها (۱۳۴۲)
• زیر خاکستر (۱۳۴۴)

آثار مکتوب

• آشوب یادها(۱۳۵۶)
• شیخ صنعان (۱۳۵۸)
• در آستین مرقع (۱۳۶۳)
• ای کوته‌آستینان (۱۳۶۷)
• سیمای دو زن (۱۳۶۷)
• ضحاکِ ماردوش (۱۳۶۴)
• ته بساط (۱۳۶۹)
• بیچاره اسفندیار (۱۳۶۹)
• قافله‌سالارِ سخن خانلری (۱۳۷۰)،
• شهسوار عرصهٔ آزادگی (۱۳۷۳) (که به چاپ نرسیده و گویا در بایگانی وزارت اطلاعات است)

علاوه بر کتابهای فوق ، سعیدی سیرجانی برخی از منابع غنی تاریخی و ادبی ایران را نیز شناسایی کرده و به همگان معرفی نموده‌است . بزرگترین خدمتی که علی اکبر سعیدی سیرجانی به تاریخ ایران کرد گردآوری و انتشار کتاب تاریخ بیداری ایرانیان به قلم ناظم الاسلام کرمانی بود . این کتاب در واقع بیان تاریخ مشروطه از زبان کسی بود که به دلیل حضور شخصی و موثرش در انقلاب مشروطه اظهاراتش می‌توانست به عنوان اسناد آن تاریخ مورد استفاده مورخین و پژوهشگران قرار گیرد . یکی دیگر از آثاری که سعیدی سیرجانی به تاریخ ایران هدیه کرده‌است کتابی است که اخیرا و تحت عنوان « وقایع اتفاقیه » در کتابفروشی‌ها ایران عرضه می‌شود . این کتاب در واقع مجموعه‌ای از یادداشتهایی است که یکی از عاملین و مخبرین اطلاعاتی و امنیتی انگلستان در سالهای آخر پیش از مشروطه از رویدادها و اوضاع و احوال مملکت و حکومت فارس ( استان فارس کنونی) و بویژه تحولات سیاسی و مذهبی در شیراز نوشته و برای سفارت انگلستان در تهران ارسال می‌کرده‌است.این کتاب نیز می‌تواند به عنوان یکی از غنی ترین منابع تاریخی برای تحقیق و پژوهش در زمینه شناخت ریشه‌های انقلاب مشروطه در ایران مورد استفاده قرار گیرد . سعیدی سیرجانی مقالات فراوانی را نیز در روزنامه‌ها و مجلات ایران در سالهای پیش و پس از انقلاب نوشته‌است که تاکنون گرد آوری و منتشر نشده‌اند. یکی از ویژگی‌های بی نظیر سعیدی سیرجانی احاطه همزمانش بر چند موضوع جداگانه و از جمله ادبیات فارسی عرفان و نیز تاریخ ایران بود و در هر سه زمینه به عنوان فردی خبره و کارشناس مطلب می‌نوشت .

عکس - آموزش چماقداری به خواهران چادر شخصی



عکس شهدای جنبش آزادی خواهی



عکس : آلبوم جدید حبیب از وزارت ارشاد مجوز گرفت !



نامه استعفای میر حسین موسوی به خامنه ای در سال 67


توضیح نشریه انقلاب اسلامی در هجرت: نامه آقای موسوی به آقای خامنه ای در مهر ماه سال ۱۳۶۷ در نشریه انقلاب اسلامی چاپ شده است. از آنجا که اخیرا آقای موسوی تهدید کرده است که علل استعفای خود را افشا خواهد کرد از آنجا نشریه انقلاب اسلامی در هجرت همان زمان این نامه را انتشار داده است، جهت اطلاع نسل حاضر دوباره آنرا منتشر میکنیم. یادآور میشود در آنزمان آقای هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس را بعهده داشت.


بسمه تعالی

مقام محترم ریاست جمهوری

برای آنکه دشمنان اسلام و کشور نتوانند سوء استفاده نمایند، اینجانب در استعفانامه خود که برای رسانه ها نیز ارسال گردیده است، دلایل را ذکر نکردم. با این نیت که ذکر آنها انشالله در آینده برای کشورمان و دولتهای بعدی مفید باشد، بصورت خیلی خلاصه به بیان آنها می پردازم:

۱ ـ مسلوب الختیار شدن دولت در سیاست خارجی. امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه هائی به عنوان کشورهای مختلف نوشته میشود بی آنکه دولت از آنها خبری داشته باشد. (اینجانب به عنوان نخست وزیر از این نامه ها جز در موارد استثنائی و آنهم بطور اتفاقی بیخبرم).

نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه مینویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه با خبر میشود.

آقای لاریجانی در جایی میگیود از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته میشود و بنده بعنوان رئیس هیئت وزیران از این کانالها اطلاعی ندارم.

همه جا صحبت از سیاستهای خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از این سیاستها که در همه جای کشور و جهان بیان میشود، خبر داشته باشد.

۲ ـ عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت میگیرد. شما بهتر میدانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده میشود، از آن باخبر میشویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابانهای لبنان گشوده میشود و صدای آن در همه جا میپیچد، متوجه قضیه میشویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه میشوم. متاسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات میتواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گیرد.

۳ ـ تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری که به دلایل سیاسی صورت گرفت، از همان اول ضایعه آفرین بوده و ادامه آن در شرایط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود. متاسفانه این مشکل و مشکل وزرای مشاور، علیرغم طرح در شورای تشخیص مصلحت، به تاخیر افکنده شده و حل نگردیده است هر چند که بهرحال حق شورای تشخیص مصلحت است و اینجانب انتظاری در این خصوص ندارم.

۴ ـ تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون.

۵ ـ عدم قدرت اینجانب به پاسخگویی در مقابل اعضا هیات دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهائی که بدون اطلاع دولت، ولی بنام دولت، صورت میگیرد.

۶ ـ در خاتمه لازم میدانم بار دیگر یادآور شوم که این استعفا، العیاذ بالله، بمعنای قهر اینجانب از نظام و دولت جمهوری اسلامی و مسئولین انقلابی آن نیست که اگر هم بود، با توجه به عظمت انقلاب و ناچیزی اینجانب، یقینا نمیتوانست هیچ تاثیری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. این استعفا دلیل ناتوانی اینجانب برای کار بدلیل همین ناتوانی است و درست بدلیل همین ناتوانی است که اینجانب مسئولیت را از خود ساقط می بینم.

میرحسین موسوی

۱۴ شهریور ۱۳۶۷








چرا آمران جنایت کهریزک محاکمه نمیشوند ؟ – کاریکاتور



طنز - عکس شعیب ابن صالح



زندگينامه آلبرت انيشتن



آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است، زیرا یک سال بعد از تولد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. پدر آلبرت ، هرمان انیشتین کارخانه‌ کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهره‌برداری می‌کرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می‌کرد و صدر اعظم آن «بیسمارک» و ژنرال «مولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می‌داشت.
مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی می‌گرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاص هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبه‌ای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت، بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیر عادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که مابین کودکان انجام می‌گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی مابین می‌شود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان می‌برد وحتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می‌توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می‌کرد. انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می‌شدند، راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می‌بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه‌ای واقعی محسوب می‌شد.

ذوق هنری

ذوق هنری انیشتین چنان بود که او وقتی پنج ساله بود، روزی پدرش قطب نمای جیبی را به وی نشان داد، خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در کوک تأثیر عمیقی گذاشت. با وجود آنکه هیچ عامل مرئی در حرکت عقربه تأثیری نداشت، کودک چنین نتیجه گرفت در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتی که انیشتین پانزده ساله بود حادثه‌ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت.
هرمان پدر او در کار تجارت خویش با مشکلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند که کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهند. از آنجا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذّتهایی بود، تصمیم گرفت که به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد کرد. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید. آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.

دوران دانشجویی

در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت درامتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه‌ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آرائو»که با روش جدیدی اداره می‌شد معرفی کرد.
بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با اینکه درسهایفیزیک دارالفنون آمیخته با هیچگونه عمق فکری نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولتزمان ،ماکسول و هرتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها می‌گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه‌ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد.

از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پلی تکنیک بدست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی در مدرسه متوسطه‌ای جستجو کند. اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که می‌تواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودی متوجّه شد معلمّان دیگر نیکی را که او می‌کارد ضایع و فاسد می‌کنند و این شغل را ترک کرد.
بعد از این دوران تاریک ، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می‌نمود وظیفه وی آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور می‌آوردند، مورد آزمایش اوّلیه قرار می‌داد.
شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی‌مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین بخصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.

کسب کرسی استادی دانشگاه

در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام می‌گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می‌گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فیزیکدانی به نام «آنتون لامپا» بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها «کوستاو یائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسهای فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت.
وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود که علاقه فراوان داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او می‌زیسته‌اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد، بلکه روش تنظیم آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسی نیز لذّت می‌برند. هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت سال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود، انیشتین با کمک اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.

عزیمت از پراگ

در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس می‌کرد، نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر و صدای بسیار در این شهر شد، در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: «که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.»
انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می‌کردند که شهر برلین نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد، به همین جهت از انیشتین دعوت به عمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلین ، انیشتین از زوجه خویش هیلوا که از جنبه‌های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می‌گذارند.
هنگامی که به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن‌تر بودند بیش از حد جوان می‌نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی به نظر می‌آوردند. فعالیت اصلی انیشتین در برلین این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی کند.

انیشتین و جنگ جهانی اول

هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلین نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اول ، روزنامه‌های برلین همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد.
وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه‌ای برای ثقل و جاذبه ی عمومی بنا نهد که مستقل از نظریه‌های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود. اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.

مسافرتهای انیشتین

تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می‌شد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم بسوی نظریه‌های او جلب شود. مفاهیمی که برای توده‌های مردم هیچگونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریبا چیزی از آن درک نمی‌کردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان سفرهای خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند ، بعد به کشورهای چک و اسلواکی ، اسپانیا ، فرانسه ، روسیه ، اتریش ، انگلیس ، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود.
انیشتین به آسیا و به کشورهای چین ، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه سفرهای او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلین مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان افکار قوم یهود و به سود فاشیسم می‌دانستند، به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا می‌رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا می‌رود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد.
در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را می‌پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد. ولی این تغییر سمت رسمی ، تغییری در روش زندگی و کار او بوجود نیاورد. وی کماکان در پرنیستون بسر می‌برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

آخرین سالهای زندگی انیشتین

این دوران تجسس در نیمه انزوای شهر پرنیستون با اضطراب و اغتشاش آمیخته ‌شده بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود، لیکن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عصر بمب اتمی شروع می‌گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می‌کرد. بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود، با وجود اینکه منظور ما در اینجا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می‌باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود. یکی از آنها نامه مشهور است که وی می‌بایست برای همکاری خود در شوروی سابق بفرستد و دوم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی ، خاصه دانشمندان اتمی ، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.

اکنون می‌توانیم بصورت شایسته‌تری همه آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می‌شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان ، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.

مصاحبه سایت روز آنلاین با مادر شهیده شبنم سهرابی


فرشته قاضی ( سایت روز آنلاین )

مادر شبنم سهرابی، زن جوانی که ظهر عاشورا در زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی جان باخت، در مصاحبه با "روز" اعلام کرد که به او اجازه شکایت برای پی گیری شهادت فرزندش را نمی دهند. در میان مصاحبه، صدای نگین، دختر خردسال این جان باخته مرتب به گوش می رسد که فریاد می زند: "مامان منو تنها نمیذاره خودش قول داده میدونم زنگ میزنه و..."

شبنم سهرابی، زن 34 ساله ای است که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: "ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از شکم شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد."
وقتی تلفن کردم، نگین دخترک 6 ساله شبنم سهرابی در همان زنگ اول گوشی را برمیدارد. او با هیجان داد میزند: "مامان بالاخره زنگ زدی؟ من میدونستم بهشت تلفن داره و تو منو یادت نمیره و..."

صدای من همه هیجان دخترک را فرو می نشاند. این سوی خط خبرنگاریست که سراغ مادر بزرگ نگین را می گیرد و نگین که همچنان منتظر تلفن مادرش است از من میخواهد تلفن را زیاد اشغال نکنم چون ممکن است مادرش زنگ بزند و تلفن اشغال باشد و...
اما مادر شبنم سهرابی که به شدت تحت فشار است تا از دختر شهیدش حرفی نزند، می گوید او را به دادسرای جنایی راه نمیدهند و حتی امکان شکایت را از او گرفته اند.

گفتگوی "روز" با مادر شبنم سهرابی را در ذیل بخوانید.

خانم سهرابی، شما از بی نتیجه ماندن پی گیری هایتان برای معرفی قاتل دخترتان سخن گفته اید ممکن است در این زمینه توضیح دهید؟ آیا شما شکایت کرده اید؟


نه شکایت نکرده ام. یعنی نگذاشتند شکایت کنم. رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را می توان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی که بچه ات اینگونه شده و.... شکایت است؛ تو برو ما پی گیری میکنیم. برگشتم اما بعد از آن بارها رفته ام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمی دهند. هر بار می گویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند. و من تا به حال بیش از ده بار شماره داده ام اما نه تماسی می گیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند. تا به حال هم نه کسی به من سر زده و نه کسی در این مورد سئوالی کرده است.

شما چگونه متوجه شهادت دخترتان شدید؟

من 4 روز از دخترم بی خبر بودم. شبنم با دخترش، نگین زندگی میکرد و روز عاشورا از خانه خارج شده بود تا غذا بگیرد اما برنگشته بود. دوستانش که منزل او بودند نگران شده و دنبال او می روند که شاهدان شهادت دخترم به آنها قضیه را می گویند. آنها آدرس و شماره تلفن مرا نداشتند و نگین هم فقط خانه پدرش را بلد بود. نگین دوستان مادرش را به منزل پدرش می برد و از طریق او، خانه مرا پیدا کردند. به من گفتند تصادف کرده است. دوستان دخترم همه بیمارستان ها را زیر و رو و او را در بیمارستان رسول اکرم پیدا کرده بودند. رفتیم آنجا اما به ما گفتند که شبنم را فقط یک روز در این بیمارستان نگهداشتند و چون جا نداشتند او را به پزشکی قانونی کهریزک منتقل کردند.

برای تحویل پیکر شبنم، مشکلی پیش نیامد؟

رفتم پزشکی قانونی کهریزک و عکس شبنم را نشان دادم. گفتند باید نامه قانونی بیاورید تا تحویل دهیم. رفتم کلانتری محل و بیمارستان و 5 روز طول کشید تا روال اداری طی شود. نامه را گرفتیم و رفتیم پیکر بچه ام را تحویل گرفتیم.

وقتی پیکر شبنم را تحویل گرفتید چه وضعیتی داشت؟

22 روز از شهادت شبنم می گذشت و صورتش را که دیدم انگار زجر کش اش کرده بودند. خیلی غم انگیر بود اما فقط همین صورتش را دیدم یعنی فقط گذاشتند صورتش را ببینم. بقیه پیکر دخترم را ندیدم. حتی موقع خاکسپاری هم جز صورتش، چیزی ندیدم اما میدانم که له شده بود شکم دخترم له شده بود و.....

در برگه پزشکی قانونی، علت مرگ را چه چیزی نوشته اند؟

در برگه پزشکی قانونی نوشته اند مرگ بر اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشی از آن. من هم رفتم شکایت کنم اما نگذاشتند. در حالیکه دختر بیگناه من را زیر ماشین له کرده اند نمیگذارند من پی گیری کنم من میخواهم بگویند که اسم این جسم سختی که پزشکی قانونی نوشته چیست و چگونه توانستند چند بار از روی دخترم با ماشین رد شوند. خب به او خوردند چرا نگه نداشتند کمکش کنند چرا...

خانم سهرابی، نگین بعد از این با شما زندگی خواهد کرد؟

بله نگین پدر پیری دارد که دخترم به خاطراعتیاد او، از او جدا شد. او در شرایطی نیست که بتواند از دخترش نگهداری کند. از طرفی، نگین به من عادت دارد. شبنم که رفت، من نباشم نگین نیز از دست می رود.

نگین هنوز منتظر تلفن مادرش است و...
به او گفته ام که مادرش به بهشت رفته است میداند که دیگر مادرش بازنخواهد گشت اما او فقط 6 سال دارد مدام می گوید: "مادرم همیشه می گفت مرا تنها نمیگذارد برای همین میدانم که به من زنگ میزند و..." نمی توانم زیاد به او فشار بیاورم داد میزند و گریه میکند و دلم برایش می سوزد. سعی میکنم کم کم به او بفهمانم که مادرش شهید شده و دیگر نمی تواند تلفن هم بزند و صدایش را نیز نخواهد شنید و...

با توجه به اینکه به شما اجازه نمی دهند شکایت کنید چگونه می خواهید شهادت دخترتان را پی گیری کنید؟

دختر من شهید شده و شهدا پیش خدا روزی میخورند و در آرامش هستند. مطمئن هستم که دخترم پیش خدا در آرامش است اما ما آرامش نداریم؛ نه نگین و نه من هیچ آرامشی نداریم و تنها زمانی که قاتل دخترم را معرفی کنند و محاکمه او را ببینیم به ارامش می رسیم. حتی نمیدانم دخترم در کدام نقطه شهید شده و کجا ماشین او را زیر کرده است که بروم حداقل دو رکعت نماز آنجا بخوانم. زمینی که دخترم جان داد را ببوسم و گریه کنم. این مدت هم مرا خیلی تهدید کردند که حرف نزنم. من هم ساکت شدم؛اما الان هم بعد از این مصاحبه با شما معلوم نیست باز چکار کنند اما دیگر نمی توانم ساکت بمانم. جگرم می سوزد. مدام تصور میکنم چگونه توانستند از روی دخترم چند بار رد شوند. من پی گیری خواهم کرد. خدا نمی گذارد خون بی گناه زمین بماند و دامانشان را خواهد گرفت.



عکس و مشخصات کامل شهدای جنبش آزادی خواهی مردم ایران



تهیه و تنظیم : پایگاه راه سبز امید

برای مشاهده عکس و مشخصات هر شهید روی اسم وی کلیک کنید


شهيد سيد علي موسوي حبيبي


شهيد مصطفی کریم بیگی

شهيد شبنم سهرابی

شهيد عباس فرج زاده طاراني (شهرام فرجی )


شهيد شاهرخ رحماني

شهيد محمد علی راسخی نیا

شهيد اميرارشد تاج مير

شهيد مهدي فرهادي راد


شهيد جهان بخت پازوکی

شهید دکتر رامین پوراندرجانی

شهید هادی فلاح منش

شهيد زاهد شكرابي

شهيد مصطفی کاشانی رسا

شهيد سیدمصطفی میرابراهیمی


شهيد مجید کمالی


شهيد محمد نادری‌پور


شهید امیرمهدی حمزه لوئی

شهيد امیر اسلامیان

شهيد ابراهیم درویش خضري

شهيد احمد نجاتی کارگر

شهيد محمدجواد پرنداخ

شهید رامین آقازاده قهرمانی

شهيد محمد کامرانی


شهيد محسن روح الامینی

شهيد امیر جوادی فر


شهيد آرمان استخری پور


شهید مهندس حمید مداح شورچه


شهيد وحید رضا طباطبایی

شهيد آرش صلواتی


شهداي خرداد 88

شهید علی شاهدی


شهيد پریسا کلی


شهيد سجاد قائد رحمتی

شهيد علي فتحعليان


شهيد فاطمه سمسارپور


شهيد یعقوب بروایه


شهيد مريم سودبر اتباتان


شهيد ميترا لطفی


شهيد مجتبي كاكاوند


شهيد مهدي فلاح


شهيد دكتر محمد رضا مقصودلو


شهيد میلاد یزدان پناه


شهيد مریم مهرآذین


شهيد تینا سودی


شهيد ایمان هاشمی


شهيد نادر ناصری

شهيد پویا مقصود بیگی

شهيد معزز


شهيد سالار قربانی پارام

شهيد محمد حسین فیضی


شهيد کاوه علی پور


شهيد سالار طهماسبی

شهيد سید رضا طباطبایی


شهيد بابک سپهر


شهيد محسن حدادی


شهید رامین رمضانی


شهيد حامد بشارتی


شهيد محرم چگینی قشلاقی


شهيد واحد اکبری


شهيد سعید اسماعیلی خان ببین


شهيد عباس ديسناد


شهيد حمید حسین بیک عراقی


شهيد ابوالفضل عبدالهي


شهيد سعید عباسی


شهيد بهمن جنابی


شهيد مسعود هاشم زاده


شهيد اشکان سهرابی


شهيد ندا آقاسلطان


شهيد محمد حسین برزگر


شهيد ترانه موسوي


شهيد مصطفی غنیان


شهيد شلیر خضری

شهيد محمد نیکزادی


شهيد مصطفی کیارستمی


شهيد حسام حنيفه


شهيد علی حسن پور


شهيد محمود رئیسی نجفی


شهيد ناصر امیرنژاد


شهيد ایمان نمازی

فوبیا (ترس غیرعادی) چیست ؟



ترس غیر عادی یا Phobia، به حالتی گفته میشود که این ترس حالتی غیر منطقی به خود گرفته و زندگی روزمره شخص را مختل میکند.

تقریبا تمام افراد از چیزی میترسند. کسی که از هیچ چیز نترسد به احتمال زیاد حقیقت را نمیگوید؛ حتی اگر دروغ نگوید نباید به او حسادت کرد زیرا ترسیدن، فعالیتی بسیار مهم برای سلامت و زنده نگهداشتن افراد است. برای مثال ترس از ارتفاع، انسان را از پرتاب شدن به پایین حفظ میکند و ترسیدن از موجودات زهردار، انسان را از سم آنان نجات میدهد. نباید فراموش کرد که در این میان البته بعضی ترسهایی که کاربرد مفیدی هم ندارند می تواند عادی محسوب شوند. ترسهای غیرعادی بعضی افراد ترسهایی چنان شدید دارند که در تمام مدت به چیزی که از آن وحشت دارند فکر میکنند.

اشخاصی که دچار ترس از عنکبوت هستند، تمام سوراخهای ریز خانه را پر میکنند تا عنکبوتی نتواند وارد منزل شود. آنها هنگامی که به خارج از خانه میروند بیش از حد خود را میپوشانند تا اگر با عنکبوتی برخورد کردند، پوستشان با آن برخورد نکند. آنها حتا در زمستان که در خارج، از عنکبوتها اثری نیست هم همین کار را میکنند. میتوانید تصور کنید که چنین موقعیتی برای زندگی تا چه حد آزار دهنده است. به این ترتیب اگر ترسی، شخص را از لذات زندگی دور کند و ذهن او را چنان مشغول سازد که نتواند کار کند، بخوابد یا کارهای مورد علاقه و ضروری خود را انجام دهد، جزو بیماریها محسوب خواهد شد.

یک روش برای تشخیص ناهنجاری فوبی این است که ترس باید نسبت به موقعیت بیش از حد شدید و نا متناسب باشد. بسیاری از افرادی که از ارتفاع میترسند، با رفتن به منزل دوستشان در طبقه بالای آسمانخراش مشکلی ندارند، اما کسی که بیماری ترس از ارتفاع دارد، قادر به انجام این کار نیست. توجه کنید که تنها ترس، علامت مشخصه فوبی نیست بلکه ترس به همراه اجتناب کردن وسواس گونه از موضوع ترس چنین معنایی خواهد داشت.

برخی از مردم از حضور در مکانهای شلوغ هراس دارند، که این نوعی فوبیا محسوب می شود. نظریات مختلف درباره چگونگی ایجاد فوبی ترس از مکانهای شلوغ یا مکانهای عمومی که اگورافوبیا (agoraphobia) نام دارد و به انزوا طلبی نیز معنا میشود، یکی از فوبی های رایج است، از نظر طرفداران نظریات فروید (Freud)، به این دلیل ایجاد میشود که مادر بی مسئولیتی که به وضعیت روحی و نیازهای اصلی کودک مانند خوراک، توجه نمیکند، موجب میشود که کودک همواره حسی از نا امنی داشته و نگران این باشد که به حال خود رها شود. این ترس به تدریج عمومیت می یابد تا جایی که شخص در هر مکان شلوغی احساس گمگشتگی و بی پناهی میکند.

در مقابل، نظریات روانشناسی جدید میگویند که اگورافوبیا میتواند به این دلیل به وجود بیاید که افراد از موقعیتهای دردناک و آزارنده اجتناب میکنند و همچنین در این حالت نداشتن اعتماد به نفس و عدم توانایی در انتخاب روشهای مقابله با چنین موقعیتهایی، آنها را به کلی از موضوع ترس خود - در این مورد مردم دیگر- دور میکند. تحقیقات نشان میدهند که تقریبا نیمی از افرادی که دچار نوعی فوبی هستند، هرگز با موضوع ترس خود برخورد دردناک یا آزارنده ای نداشته اند. ممکن است ما با کسی که مورد حمله مار قرار گرفته باشد برخورد کنیم و از تجربه او، از مار بترسیم.

اما جالب است که تقریبا هیچ کس از خودرو ها نمیترسد، در حالی که تقریبا همه حادثه اتوموبیل رانی را تجربه کرده و یا شاهد رخ دادن تصادفی منجر به مصدومیت یا فوت هم بوده اند. به قول مارتین سلیگمن (Martin Seligman) روانشناس آمریکایی، انسانها میتوانند به طور ذاتی برای بعضی فوبی ها زمینه داشته و یا آنها را بیاموزند. میلیونها سال است که مردم به سرعت آموخته اند از مار، ارتفاع و صاعقه دوری کنند و همین اشخاص توانسته اند از بلایای مختلف جان سالم به دربرده و زنهای خود را به نسل بعد منتقل کنند. ما هنوز زمان کافی برای ایجاد ترس ذاتی از خودرو و اسلحه را سپری نکرده ایم.

یک تعبیر دیگر این است که مردم معمولا نسبت به موضوعات غیر قابل پیش بینی یا کنترل ناپذیر دچار فوبی میشوند. خطر ناگهانی و غافلگیر کننده همواره پر دغدغه تر است. صاعقه، غیر مترقبه و کنترل ناپذیر است و در مقابل شما میدانید که پریز برق برای شما خطر ناگهانی به همراه ندارد و بسیار بعید به نظر میرسد که کسی دچار ترس از پریز برق باشد. به نظر میرسد که انسانها از نظر زیستی آماده اکتساب ترسهایی از جانوران و موقعیتهای خاصی هستند که در طی تاریخ تکامل بشر جزو عوامل تهدید کننده او به شمار میرفته اند (سلیگمن).

وحشت بی مورد از سوسک و دیگران حیوانات نوعی فوبیا محسوب می شود. همچنین انسانها مستعد کسب حالتهای ترس و وحشت نسبت به موجودات نفرت انگیزی چون انواع کرم، کرم حشره، موش و سوسک هستند. عصب شناسان توانسته اند عوامل بیولوژیکی از قبیل جریان خون و سوخت و ساز بیشتر در سمت راست مغز نسبت به سمت چپ، را کشف کنند که میتواند در ایجاد انواع فوبی نقش داشته باشد. دو قلوهای همسانی که دور از یکدیگر رشد یافته اند، گاهی دچار فوبی یکسانی میشوند. دلایل دیگری برای اینکه بعضی انواع فوبی رایج تر از انواع دیگر هستند، وجود دارند. از جمله اینکه ما تجربیات بی خطر فراوانی با خودرو داشته ایم که میتواند بر تجربیات ناگوار ما غلبه کند اما عده انگشت شماری هستند که از مواجهه با مار، پرت شدن از ارتفاع یا گیر کردن در فضای بسته تجربه بی خطری داشته باشند.

روانشناسان میان فرهنگی اشاره کرده اند که فوبی تحت تاثیر عوامل فرهنگی نیز قرار میگیرد. برای مثال اگورافوبیا (ترس از مکانهای شلوغ)، در ایالات متحده و اروپا بسیار شایع تر از مکانهای دیگر است. تایجین کیوفوشو (taijin kyofusho) یک فوبی اجتماعی رایج در ژاپن است که تقریبا در جای دیگری دیده نشده است و به معنای ترس از آزار رساندن یا آسیب زدن به کسی در اثر رفتار اجتماعی ناشیانه یا نقص جسمانی موهوم شخص است. تمرکز اصلی این فوبی بر آزار رساندن به دیگران است نه نگرانی از آسیب دیدن خود. تایجین کیوفوشو توسط روانشناسان ژاپنی چنین تعریف شده است: اغراق در فروتنی و ملاحظه وسواس گونه دیگران که در حد پایین آن، در ژاپن اخلاق پسندیده ای شناخته میشود.

بسیاری از روانشناسان عقیده دارند که افراد مبتلا به بیماری وحشتزدگی، فوبی اجتماعی یا انزوا طلبی خود را به این دلیل توسعه میدهند که از ناتوانی خود و یا از ترس بروز حمله عصبی در مقابل دیگران وحشت دارند. به عبارت دیگر، آنها از ترس خود وحشت دارند.

دسته های مختلف فوبی

در علم روانشناسی سه دسته اصلی برای فوبی تعریف شده است:

1- ترس از مکانهای شلوغ (با حمله عصبی یا بدون آن) : اضطراب نامعقول در زمان حضور در مکانهایی که فرار از آن مشکل یا ناراحت کننده باشد.

2- ترسهای اجتماعی : وحشت غیر منطقی از قرار گرفتن در بعضی مجامع یا موقعیتهای نمایشی که میتواند به رفتارهای اجتنابی منجر شود.

3- ترسهای ویژه : ترس مداوم و نا معقول در حضور محرکهای ویژه ای که به طور معمول از آنها اجتناب میشود و دارای زیر مجموعه هایی است:

• ترس از حیوانات - که در مواجهه یا تصور مواجهه با حیوان یا حشره ای خاص ایجاد میشود.

• ترس از عوامل طبیعی - که در مقابل عوامل طبیعی چون طوفان، ارتفاع یا آب ایجاد میشود.

• ترس از خون، تزریق و جراحت - در اثر دیدن یا قرار گرفتن در یک روند پزشکی و جراحی به وجود می آید.

• ترس از موقعیت و وضعیت - هنگام حضور در موقعیتهایی چون وسایط نقلیه عمومی، تونل، پل، آسانسور، پرواز، رانندگی یا فضاهای بسته ایجاد میشود.

• موارد دیگر- ترس از محرکهای دیگر چون خفگی، استفراغ یا هر بیماری مهلک دیگر که در واقع وحشت ناشی از ابتلا به چنین حالتهایی است.

شعر - باز محمود با کنایه .... اندکی قد و یه هاله


محمود! به هسته ای رسیدی خوش باش
یک هاله به دور کله دیدی خوش باش
بنگر که کشیده نرخها سر به فلک
بر هیکل اقتصاد ریدی خوش باش !

باز محمود با کنايه
اندکی قدّ و يه هاله
سر خوش از وضع زمانه
نفت شصت و نه دلاری
سال 60 مليارد دلاری
با سفرهای فراوان
ساخته از خود فسانه
می برد پول از خزانه
می دهد دائم حواله
می خورد از مال مردم
می پَرد بر دوش مردم
می دهد دائم شعارِ
مهرورزی ، عدل خواهی!
خلق ثروت ، محو نکبت !
دين پناهی ، سادگی ، بی قيد و بندی!
چون به جدّ ، می نگری ، امّا تمامی :
تندخويی ، جنگ خواهی!
پخش فقر و بی نوايی !
لودگی ، مردم فريبی ، بی خيالی!
هسته ای اين طبل خالی!

نامه هايی کودکانه ، سر گشاده ، احمقانه
مملو از پند و عتاب و ادّعا ، پر از کنايه
می نويسد او برای حاکمان اين زمانه !
آخر ای مجنون سر مست
هيچ آيا تا کنون امّا
مروری کرده ای بر وضع و حال اين کرانه ؟
هيچ انديشيده ای آيا
که از روی محبت
گر يکی از آن اجانب
نامه ای بهرِ تو و اين دولتِ جل الخلايق
در بيان درد و رنج و حال و روزِ مردمِ بس مفلسِ اين سرزمينِ پر بلا و
مشکلِ خاور ميانه
با همان سبک و سياقِ هاديانه
پر غرور و پر اِفاده ، پر زِ ايراد و کنايه
انشا کند ، پخشش کند
در خيلِ انبوه رسانه ، ماهواره ، روزنامه
پاسخی داری برايش ؟
آسمان امروز ديگر نيست نيلی
يادم آمد از فلسطين
از بلندی های جولان
از دلار و پول نفت و نقشِ ايران
اندرون جيب و در کاشانة آن جيره خواران

از هولوکاست وحماس و نقشه بی صهيونيستِ گوشة خاور ميانه
حرف های قلدرانه ، احمقانه ، خود سرانه
پر هزينه ، پر ضرر ، بی فايده ، بَس ناشيانه
از رجايیِ زمانه ،
باورش گشته که هست او :
يک پديده ! معجزه در اين هزاره !
يک دو سه مزدورِ پرگو
در کنارش نيز، هر دم
می روند اين سو و آن سو
می کنند از او ستايش ، همچو ناجیّ ِ زمانه
ليک امّا
اندرون مملکت آنچه نمايان
سايه شوم فساد و نکبت و فقر و فغانِ بينوايان
با دو پای کودکانه می دويدم همچو آهو
گه به اين سو گه به آن سو
دور می گشتم زخانه
در ميان مدح و روضه
اندرون بحث و شورا و کلاس و مدرسه واندر رسانه
می شنيدم دم به دم
از هر فکور و صاحب انديشه و جزئی اراده
داستانهای مخوفی بهر اين ملک فِتاده

می شنيدم
از لب شيرين پيران خردمند
مستمر اين برترين و بهترين پند :
آه ای خوش باوران کم سوادِ پر افاده
اين چنين بی فکر و تدبير و درايه
مرز و بوم و مملکت کردن اداره
آخر ای مستان قدرت ، اين روش تا کی ادامه؟
اندک اندک رفته رفته
تيرگی ، افسردگی ، بيچارگی،درماندگی
بر پهنه اين کشتی در گل نشسته ،
گشته چيره
حيف امّا کز سر خيره سری ، خود محوری ، کوته خيالی
در نگاه اين جماعت
جملگی انديشمندان زمانه
يا که مزدورِ اجانب ، عامل و بوق بيگانه
يا که اهل پول و مايه، مافيای مسکن و بانک و قاچاق ، تحت الحمايه
هر که باشند ، از برای خيرخواهی
هرچه گويند و نويسند
غير مسموع و زياده !
ای دريغ از يک جواب صادقانه! عالمانه!
آری اينک
جهل او چون تيغِ برّان
می زند از بن
نهالِ جاودانِ اقتصاد و علم و تحصيل و اراده

می شنيدم اندر اين دوران پر رنجی که دانی
رازهای تلخی از آينده اين خاکِ پاکِ باستانی

بشنو از من ، کودکِ من
از زبان مامِ ميهن :
مرز و بوم پاک ايران
پرگهر مهد دليران
خطة يکتاپرستان
سرزمين مهر و ايمان
يک رئيس جمهور نادان
کـــرد ويـــــران ! کـــرد ويـــــران ! کـــرد ويـــــران

خامنه ای در جایگاه فرعون - ezel



عکس - وقتی حبیب محبیان جو گیر بشود !



جنگ روانی چیست ؟



عکس - آیت الله تخدیری !



کاریکاتور - سلطان سید علی شاه خامنه ای !



صادق زیبا کلام کیست ؟


صادق زیباکلام در سال ۱۳۲۷ در کوچه معروف به دعانویس‌ها در محله بازارچه آب منگول تهران در جنوب خیابان ری متولد شد. پدرش تاجر و دارای مغازه‌ای در خیابان قزوین تهران بود اما در فضای به شدت سیاسی دهه ۱۳۲۰ وارد فعالیتهای سیاسی نیز شده بود. او از طرفداران مصدق بود اما از لحاظ تشکیلاتی در حزب زحمتکشان به رهبری دکتر مظفر بقایی فعالیت می‌کرد.
مسوولیت اصلی زیباکلام درحزب زحمتکشان، همکاری درانتشار روزنامه "شاهد" ارگان این حزب بود، شاید تنها آموزه ای که زیباکلام همچنان از مظفربقایی و حسن آیت به یاد می آورد این است که یک فعال سیاسی باید "جنجالی" باشد تا شنیده و دیده شود و زیباکلام نشان داده است که این درس را به خوبی فراگرفته است.


پس از انقلاب سمت‌های متعددی را عهده دار می‌شود ، وی در سال 1358 نماینده ویژه دولت موقت مهندس بازرگان در امور کردستان می شود که به همین خاطر مدتی هم توسط گروههای مسلح کردستان به گروگان گرفته می شود، زیباکلام در سال ۱۳۶۳ برای ادامه تحصیل به انگلستان بازمی گردد اما به جای ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی به علوم انسانی روی می‌آورد. زیباکلام در دانشکده صلح شناسی دانشگاه برادفورد فوق لیسانس و دکترای خود را می‌گیرد. موضوع تز دکترای او انقلاب اسلامی ایران بوده‌است. زیباکلام در سال ۱۳۶۹ به ایران بازگشته و پس از دوسال وارد گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌شود. زیباکلام که نقشی هم در انقلاب فرهنگی و تصفیه اساتید دگراندیش در دانشگاهها داشته است، ابایی ندارد که به صراحت از "نقش خود" در انقلاب فرهنگی عذرخواهی کند.

زیباکلام که معتقد است "تک تک سلولهایش هم لیبرال است"چون وابستگی حزبی و سیاسی مشخصی ندارد و از همان روزهای اول اصلاحات، منتقد اصلاح طلبان شد، وضعیت ویژه ای در رسانه ها پیدا کرده است، به نظر بسیاری این دلایل باعث می شود که طرح وی در رسانه ها باعث ترویج یک حزب یا تفکر خاص نشود و یکی از دلایلی که وی توانسته است از فیلترهای رسانه های رسمی و دولتی داخلی عبور کند و کرسی تدریس علوم سیاسی در دانشگاه تهران را نیز بدست آورد، همین است.
دلمشغولی اصلی زیباکلام تضاد سنت و مدرنیسم و تاریخ معاصر است که با قلم روان و بدون پیرایه ای این دغدغه ها را علاوه بر مصاحبه های تلویزیونی در روزنامه های اصلاح طلب نیز قلمی می کند،.

دغدغه مهم دیگر زیباکلام "خاکستری سازی" تاریخ و مناسبات سیاسی در ایران است که با تمام قوت و با استفاده از هر تریبونی که بدست آورد، آن را تبلیغ می کند و البته در این راه هم تنها است. بسیاری می گویند کلاس های درس زیباکلام یکی از داغ ترین و جنجالی ترین و پرطرفدارترین کلاس ها در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران است که البته خود زیباکلام هم سوژه بسیاری از سخنان و موضع گیری هایش را از درون همین بحث های کلاسی می یابد.
البته این را هم باید گفت که صادق زیباکلام دعوت به هیچ مناظره یا گفتگویی را رد نمی کند و این خود از زیرکی های اوست.

زیباکلام یکی از هواداران اکبر هاشمی رفسنجانی است و از نخستین کسانی بود که در برابر هجمه اصلاح طلبان به هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم(1378) به شدت از او دفاع کرد، زیباکلام همچنین این فرصت را یافت که در گفتگوی مشروح و اختصاصی با اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1386 با عنوان "هاشمی بدون روتوش" سئوالات خود را از وی بپرسد. این لیبرال تنها و مصدقی قدیمی که اندکی در ظاهر فانتزی و عجیب است، خصوصیتی پیدا کرده است که نه محافظه کاران و نه اصلاح طلبان او را "جدی" نمی گیرند، زیباکلام تفکر خاصی را نمایندگی نمی کند ولی استاد مناظره های داغ و جنجالی است و می توان گفت هم اینک در رسانه های داخلی در حکم "میکروب ضعیف شده ای از مدرنیسم" را دارد که باعث ایمنی یافتن سیستم در برابر میکروب های خطرناک تری از این دست می شود.

زیباکلام که معمولا عادت دارد در هنگام شنیدن سخنان مخالف خود با بند کمربند یا عینکش بازی می کند، چون صراحت لهجه خاصی و قابل توجهی برخوردار است، به جذابیت برنامه های صداوسیما و رسانه ها کمک می کند، البته همواره در برنامه ها و مناظره های صداوسیمایی در مقابل زیباکلام، چند مخالف در میدان حضور دارند تا اثر سخنان زیباکلام "هدایت شده" و "قابل کنترل" باشد!
از همین رو است که حتی صریح ترین و خاص ترین مواضع زیباکلام(مثل دفاع علنی از رضاشاه در برنامه زنده تلویزیونی) چندان حساسیتی را برنمی انگیزد و تحمل می شود و زیباکلام می داند ما به ازای این سخنان حبس و جریمه و زندان و ...نیست.

یکی از مشهورترین تعابیری که در مورد صادق زیباکلام بکار برده شده است متعلق به محمد جواد لاریجانی است که زیباکلام را فردی "لیز" (که در هیچ چارچوبی جا نمی گیرد) توصیف کرده بود. شگفتی های زندگی خصوصی زیباکلام نیز دستکمی از شگفتنی های رسانه ای او ندارد، برادرش سعید زیباکلام از تئوری پردازان جریان اصولگرا است، دخترش هم که عقاید سیاسی کاملا متناقضی با پدر دارد عروس احمد توکلی از شخصیت های سرشناس جناح راست شده است.
صادق زیباکلام، این ماهی لیز رسانه ها، پدیده این روزهای ماست که کسی که علاقه ای به "داشتن" و "صید " او ندارد ولی ظاهرا همه دوست دارند شاهد حرکت آزادانه و غیرمنتظره او در رسانه ها باشند، اثر مهم زیباکلام برای رسانه ها، ایجاد فرصتهای برای پرداختن رسانه ها به مباحثی است که همه کس، شهامت یا تدبیر طرح آنها را ندارد، شاید زیباکلام تجسم عینی داستان "ماهی سیاه کوچولوی" صمد بهرنگی باشد اما نه در ادبیات مارکسیستی دهه چهل شمسی، بلکه در عرصه رسانه های دهه هشتاد شمسی!

بررسی نحوه عملیات نظامی آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی


وبلاگ سایه - تمامی شواهد و قرائن حاکی از آن است که دولت ایالات متحده آمریکا مصمم است پرونده تسلیحات هسته ای جمهوری اسلامی را تا پایان سال 2010 مختومه کند که برای این مهم ، همزمان دارد از دو راهکار نرم ( دیپلماسی) و سخت ( نظامی ) استفاده میکند . در بحث دیپلماتیک کاملا مشخص است که با کارشکنی های جمهوری اسلامی ( که هدفش خرید زمان برای رسیدن به ساعت سین – آزمایش موفقیت آمیز اولین بمب هسته ای - میباشد ) موضوع به بن بست رسیده و باز کردن این گره کور تا پایان سال 2010 ممکن نخواهد بود برای همین دولت آمریکا قسمت اعظم انرژی اش را بسمت راهکار بازدارنده سخت متمرکز کرده است و دلیل سکوتش هم در این رابطه بخاطر این است که عملیات نظامی آتی بر علیه جمهوری اسلامی از نظر طبقه بندی آفندی در دسته حملات آنی ( شوک و بهت ) قرار میگیرد و از اسامی که در محافل نظامی بر روی این عملیات گذاشته میشود ( عملیات پنجه شاهین یا عقاب طلایی و ... ) میتوان استنباط کرد که این آفند از نوع حملات هوا پایه ( حمله با موشک و هواپیماهای بمب افکن و جنگنده ) خواهد بود . البته میتواند در مراحل بعد تغییر تاکتیک پیدا کند . در سایت های خبری پیش بینی شده که در ساعات اولیه عملیات ، بیش از 500 موشک کروز اهداف استراتژیک جمهوری اسلامی را منهدم خواهد کرد و عملا فضای سرزمینی ایران به منطقه پرواز ممنوع تبدیل خواهد شد و نیروی هوایی و موشکی جمهوری اسلامی هم در زیر چتر امنیتی سیستم پدافند هوایی ارتش آمریکا - پاتریوت ( پتریوت ) - زمین گیر خواهد شد .

همچنین ایالات متحده آمریکا در زمینه عملیات نیمه سخت ( عملیات شناسایی و اطلاعاتی ) با تعدادی از فرماندهان و سرداران سپاه پاسداران و ستاد مشترک نیروهای مسلح و وزارت دفاع بصورت کاملا نامحسوس ( در عراق و عربستان و لبنان ) وارد مذاکره شده است که پیش بینی میشود نتیجه این مذاکرات به دو مسیر ختم شود :

1- کودتای نظامیان وطن پرست بر علیه جمهوری اسلامی و سرنگونی رژیم قبل از حمله آمریکا .
2- عدم همکاری بخش های گسترده ای از نیروهای نظامی با رژیم بعد از حمله آمریکا به جمهوری اسلامی .


در هر صورت همانطور که آمریکا توانست در جنگ سوم خلیج فارس ( حمله به رژیم بعث عراق و سرنگونی صدام حسین ) ارتش عراق را متقاعد به عدم همکاری با نظام در حال سقوط بعث کند بنظر میرسد همین سرنوشت در انتظار جمهوری اسلامی باشد ( هرچند رژیم حاکم بر ایران اسیر تخیلات خود ساخته اش ، مبنی بر حمایت بی چون و چرای نظامیان از حکومتش شده است ! )

عصبانیت استالین از دست جمهوری اسلامی – کاری از نیستانی


عکس - آماده شدن خواهران بسیجی برای رزم شبانه !



نکاتی که خوب است قبل از بازداشت بدانیم - مهم


آنچه از پی می‌آید تجربه مشترک دو تن از بازداشت‌شدگان پس از کودتا و اتفاقاتی است که برایشان در دوران بازجویی رخ داده است. ندای سبز آزادی برای آگاهی مخاطبان خود این متن را بی کم و کاست بازنشر می‌کند. دانستن این نکات طی کردن دوران بازجویی را تا حدودی قابل پیش‌بینی‌تر و راحت‌تر می‌کند. این متن را بخوانید و دوستانتان را نیز نسبت به این نکات آگاه کنید. در صورتی که تجربه‌هایی از این دست و یا متفاوت از آنچه در این متن آمده از دوران بازداشت خود دارید برایمان بفرستید.

نکته ۱: تنها کسانی دستگیر شده بودند که از هسته جمعیت دور شده بودند و حتی موردی . پیدا نشده که فرد از لای جمعیت دستگیر شده باشد. سعی کنید از جمع جدا نشوید و بلافاصله بعد از متفرق شدن جمعیت خودتان رایک جایی گم و گور کنید.

نکته۲: از آن جایی که نیروهای زیادی در روز های مهم مشغول دستگیریند پس از آن که فرد دستگیر شده به بازداشتگاه منتقل می شود گزارشی از چگونگی و محل دستگیری وی اعلام نمی شود در نتیجه فرد بازداشت شده در جلسه های بازجویی باید محل دستگیری خود راجایی به دور از محل اصلی در گیری‌ها اعلام کند برای نمونه اگر در شلوغی های میدان انقلاب دستگیر شده باید بگوید که مثلا در میدان گل‌ها که اصلا شلوغ نمی‌شود دستگیر شده است.

نکته ۳: به هیچ عنوان نباید فرد اعتراف به حضور در تجمعات کند حتی نباید بگوید که برای کنجکاوی آمده این که فرد حتی ۱ بار بگوید من در شلوغی‌ها بودم سر فصل جدیدی باز می‌شود که باید اعتراف اجباری به پرتاب سنگ و یا حمله به نیروهای امنیتی کند از این رو به شدت تاکید کردند که نباید حضور در تجمع را پذیرفت.

نکته ۴: فرد را برای بررسی بیشتر به اتاقی می برند که پر از عکس های تجمعات است و سعی می‌کنند عکس فرد را در لا به لای جمعیت پیدا کنند برای این کار فرد باید 2۲ کار انجام دهد: نخست لباس هایش را با هم‌بندانش عوض کند که از روی لباس قابل شناسایی نباشد و دوم حتی اگر عکسش پیدا شد فرد باز هم انکار کند که البته اصولا کتک خواهد خورد اما تا فرد نپذیرد که عکسش پیدا شده آن را در پرونده قرار نمی‌دهند و یا حتی در بازجویی‌ها که فرد چشم‌هایش بسته است صدای فیلم‌ها را پخش می کنند و به دروغ می‌گویند که فرد در فیلم ها وجود دارد که باز باید فرد انکار کند.

نکته ۵: تمامی عزیزان باید توجه داشته باشند که باید داستان کامل از پیش فکر شده ای داشته باشند که در باز جویی های 15 ساعته آن را تعریف کنند و سوتی ندهند یعنی باید داستان با اعضای خانواده ار قبل هماهنگ شده باشد به ۲ دلیل نخست این که برای نمونه فرد می‌گوید که من می‌خواستم آن روز بروم و مادرم را ببینم که دستگیر شدم همان لحظه با مادر فرد تماس گرفته و از او می پرسند که هم چین چیزی بوده یا نه و دوم این که شاید فرد دیگری از خانواده‌ی فرد نیز دستگیر شده باشد که عدم تطابق حرف های 2 عضو از یک خانواده نشان دهنده ی دروغ گفتن است.

نکته ۶: پرینت اس ام اس‌های فرد از یک سال گذشته را رو به رویش قرار می‌دهند فرد نباید بترسد چون این روند برای همه است و تنها این که اگر فرد فقط شماره‌ی یکی از سیم کارت های خود را بدهد استعلام می گیرند و تمام شماره های وی را پبدا کرده و اگر دروغ گفته باشد مسلما به ضررش است.

نکته ۷: در برگ‌هایی که 5 الی 6 دفعه پر می‌کنند برای باز جویی قسمتی وجود دارد برای ایمیل فرد و پسوردش که فرد باید ایمیل انحرافی از پیش ساخته‌ای را در آن محل بنویسد که دوستانش هم در خطر نیفتند و این که اگر بنویسد ایمیل ندارد ۴ الی ۵ساعت بیشتر بازجویی می کنند و نهایتا به منزل فرد رفته و وسایل شخصی و کامیوترش را ضبط می کنند.

نکته۸ : به هیچ عنوان از اس ام اس برای انتقال اخبار و دادن فراخوان استفاده نشود که در روز های اخیر تعدادی از افراد را به خاطر اس ام اس دستگیر کرده‌اند.

نکته ۹: در هیچ شرایطی نباید تن به اعتراف داد حتی اگر تهدید کردند و یا باز جو خوبه به شما وعده‌ی کمک داد.

کاریکاتور – هاشمی رفسنجانی و آینده سیاسی اش !



کاری از نیک آهنگ کوثر

آیت الله نوری همدانی ، داروغه جمهوری اسلامی



کاریکاتورهای با موضوع جمهوری اسلامی و ولایت فقیه !




منبع : وبلاگ جمهوری ایرانی