انـــــواع آنــارشیســــم


آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعه «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجباریک قدرت سازمان‌ یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیست‌ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت می‌دانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتی است). آنارشیسم خود زیرنحله‌های پرشماری می‌دارد که جز در یکی دو اصل بنیادین شباهت چندانی با هم ندارند. این خود تا حدی خواسته از ماهیت آنارشیسم است که وجود خویشتن را در نفی و مخالفت می‌جوید. ماهیت آزاد و غیرمتمرکز آنارشیست‌ها در سازمان‌ نیافتگی نسبی تشکیلات ایشان پیداست. ایشان ضمن التزام به اصول بنیادین آنارشیسم در تفسیر این اصول و به فعلیت درآوردن آنها اختلاف‌های اساسی دارند . مهم‌ترین این اصل‌های بنیادین چنانکه پیشتر گفته شد نفی حکومت است وعصارهٔ تفکر آنارشیستی تأکید بر آزادی فرد دارد . این تأکید منجر به تقبیح و مخالفت با هر گونه اقتدار بیرونی (خاصه حکومت) که مانعی در رشد و تعالی آزاد فرد تلقی می‌شود، می‌گردد .

تفکرات

آنارشی مشتق از واژهٔ یونانی anarkos به معنای «بدون رئیس» و Anarchia به معنای «عدم حکومت» است. از اندیشمندان برجستهٔ آنارشیست می‌توان از ویلیام گادوین ، ماکس اشتیرنر، لئو تولستوی، پیر ژوزف پرودون، میخائیل باکونین، پطر کروپوتکین، الیزه رکلوز، ماری بوخین ، اما گلدمن ، نوام چامسکی ، و اخیراً متفکران آزادی‌طلب و محافظه‌کاری با گرایش آنارشیستی مانند هانس هرمان هوپ و موری روثبارد نام برد.

آنارشیست‌ها در فلسفه «بگذار انجام دهند» (Laissez faire) با هم اشتراک نظر دارند اما در تئوری به دسته‌های آنارشیسم تحول‌خواه، آنارشیسم کمونیست، و آنارشیسم اندیویدوالیست تقسیم می‌شوند.
برای مثال پرودون یک آنارشیست اندیویدوالیست بود و آنارشیسم به شکل یک جنبش اجتماعی با کتاب «مالکیت چیست» او آغاز شد. پرودون با مالکیت مخالف نیست بلکه نحوه اکتساب و بهره‌ برداری از آن را نیازمند اصلاح می‌داند.
آنارشیسم از نظر روش‌های اجرایی به دو دسته آنارشیسم انقلابی و آنارشیسم مسالمت‌جو تقسیم می‌شود. آنارشیست‌های رادیکال (انقلابی) طرفدار ترور، اعتصاب و برانداختن ناگهانی تشکیلات دولت هستند. در سده ۱۹ آنها سیاستمدارن و پادشاهان بسیاری را ترور کردند. آنارشیست‌های مسالمتجو مانند لئو تولستوی، طرفدار عدم خشونت هستند.

آنارشیسم نوین

صورت بندی مدرن نظریهٔ آنارشیسم با اثر ویلیام گادوین در سال ۱۷۹۳با نام تفحصی پیرامون عدالت سیاسی و تأثیرش بر شادمانی و فضیلت عام آغاز شد. بسیاری چون پرودون باکونین، اشتیرنر، تاکر، تولستوی و کروپوتکین دنبالهٔ کار وی را گرفتند.

نظریه‌پردازان آنارشیسم معمولاً پیرو یکی از چهار شاخهٔ زیرند:
آنارشیسم کمونیست
آنارشیسم سندیکالیست (سندیکاگرا)
آنارشیسم اندیویدوالیست (فردگرا)
آنارشیسم دینی

آنارشیسم کمونیست

پطر کروپوتکین از شخصیت‌های محوری این نحله و واضع اصطلاح «کمونیسم آنارشیست» است. از نظر پیروان این نحله انسان موجودی به‌ ذات اجتماعی ‌است و سود اجتماع در ذات خود در تقابل با سود فرد نیست بلکه مکمل آن است. همنوایی میان انسان و اجتماع در سایهٔ نفی نهادهای اجتماعی اقتدارگر خاصّه دولت ممکن است.

آنارشیسم سندیکاگرا

آنارشیسم سندیکاگرا رستگاری را در نزاع اقتصادی و نه نزاع سیاسی طبقهٔ کارگر می‌جوید. پیروان آن با تشکیل اتحادیهٔ کارگری و سندیکاها قصد نزاع با ساختار قدرت را دارند واز نظر ایشان , سرانجام با یک انقلاب ,بنیادهای حکومت فعلی فرو می‌ریزد و نظم اقتصادی نوِ را دراجتماع بر پایهٔ سندیکاها تشکیل می دهد . اکنون در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکای جنوبی به شکل جنبش وسیع توده‌ای درآمده است.

آنارشیسم فردگرا

بنیاد نظری آنارشیسم فردگرا را در آثار ماکس اشتیرنر آلمانی و بنجامین تاکر آمریکایی می توان پیدا کرد. اشتیرنر در کتاب شخص ,عقایدش را تشریح کرده‌است. به اعتقاد وی انسان حق دارد هر آنچه می‌خواهد انجام دهد و هر چه آزادی وی را سلب کند نابود باید گردد. اشتیرنر نه تنها با قانون و مالکیت خصوصی سر مخالفت می‌دارد بلکه با مفاهیم خدا و کشور و خانواده و عشق هم بنای ناسازگاری می‌گذارد.

نظریات تاکر را با نام آنارشیسم فلسفی نیز می‌شناسند و آن را سهم آمریکاییان در تاریخ نظریهٔ آنارشیسم قلمداد می‌کنند. معمولاً میان آنارشیسم فلسفی یا آنارشیسم فردگرا و آنارشیسم کمونیست یا توده‌گرایی تقابل می‌افکنند. از جمله تفاوت‌هایی که بیان می‌دارند تشویق به خشونت در دومی بر خلاف اولی‌ است. این تقابل‌افکنی مخالفانی هم می‌دارد. تاکر در نظریه ‌پردازی‌های خویش در کتاب دارایی چیست؟ از پرودون اثر پذیرفت. او با هرگونه اعمال قدرت از سوی دولت مخالف بود و آن را غیراخلاقی می‌دانست. تاکر و پیروانش با چهار انحصار اصلی‌ای که آبشخورشان وجود دولت می‌بود به مخالفت پرداختند: زمین، پول، دادوستد و حقوق پدیدآورندگان. نابودی این انحصارات را مایهٔ از میان رفتن فقر می‌دانستند. با قدرت‌گرفتن سندیکاها و سایر پیکره‌های اجتماعی در ایالات متحده آنارشیسم فردگرا افول کرد.

آنارشیسم دینی

تولستوی نظریه پرداز آنارشیسم دینی شناخته می‌شود گاه حساب آنارشیسم دینی را از دیگر زیرنحله‌های آنارشیسم جدا می‌کنند. آنارشيست بر مبناي تعقل ذاتي نيز برون مايه اي از همين تغييريات است.

آنارشیسم در قیاس با دیگر نحله‌های سیاسی

آنارشیسم در اصول و یا نسخه‌پیچی‌ها با دیگر نحله‌های سیاسی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم شباهت‌هایی می‌دارد.

آنارشیسم و لیبرالیسم

در آنارشیسم همچو لیبرالیسم بر آزادی (فردی و سیاسی)، شادمانی و کامیابی فرد تأکید می‌رود. در لیبرالیسم کلید نیل به مقصود, دخالت حداقلی دولت در امور مردمان است , دخالت دولتها باید تنها از روی ضرورت باشد و غرض از آن جلوگیری از اخلال در سیر طبیعی و رفتار«دست نامرئی»‌ است. اما در آنارشیسم حکومت به‌ یک‌ بارگی نفی می‌شود و همین دخالت کمینه هم بر تافته نمی‌شود.

آنارشیسم و سوسیالیسم

رابطهٔ آنارشیسم و سوسیالیسم غامض‌ تر از آنارشیسم و لیبرالیسم است تا آنجا که برخی نویسندگان منکر خویشاوندی میان این دو نحله شده‌اند. این امر برخاسته از آن است که در نگاه نخست در سوسیالیسم تکیه بر حقوق اجتماع در مقابل فرد است در حالی که در آنارشیسم سخن از حقوق فرد در مقابل اجتماع است. با این حال در نهایت به نظر می‌آید که نسخه ‌پیچی‌های آنارشیست‌ها (خصوصاً نوع کمونیست) کم شباهت با نسخه‌ پیچی‌های سوسیالیست‌ها نیست. آنارشیست‌ها چون سوسیالیست‌ها با مالکیت شخصی مخالف‌اند. هر دو برای ساختن جامعه‌ای می‌کوشند که در آن هر کس در حد توانایی‌های خویش در خوشبختی اجتماع بکوشد و تا آنجا که نیاز دارد از خدمات اجتماع بهره‌مند شود.

عکسی از خامنه ای در کنار امیر المومنین !



محافظه کاری یا conservatism چیست ؟


محافظه کاری در ایران، بیشتر به یک فحش سیاسی می ماند تا یک برچست نظری و سیاسی، شاید دلیل آن این است که مخالفین دوم خردادی ها که خود را اصلاح طلب یا رفرمیست می نامیدند، از قضا محافظه کار نامیده شدند و تلقی عمومی اینگونه تصور کرد که محافظه کاری یعنی تندروی خشک مذهبی، مخالفت با رفرم یا اصلاح، بنیادگرایی و یا حتی ریشی شدن و آخوندیسم ! و به نوعی این تلقی غلط به مرور زمان واژه محافظه کاری را بدانجا رساند که در ایران کسی جرات نمیکند با افتخار بگوید من محافظه کارم، چون همراه با این واژه هزار انگ دیگر هم به او می چسپید !

اما از همه اینها گذشته، محافظه کاری چیست و به چه معناست ؟

محفظه کاری (conservatism) مجموعه ای از اندیشه ها و نگره های ( attiude ) سیاسی که نهاد های کهن و ریشه دار را از آنچه نو نیازموده است، ارزشمند تر می شمرد. از اینرو، محافظه کاری بر اهمیت قانون و نظم، پیوستگی، سنت، احتیاط در نو آوری و اهمیت فرادادهای ( traditions ) اجتماعی تکیه می کند و منکر امکان نابودی مطلق شر از روی زمین، است، زیرا ذات بشری را ناقص می داند.
محافظه کاری در سنت سیاسی انگلستان پایگاهی قوی و مشخص دارد. کاربرد عنوان محافظه کار( conservative ) در انگلستان از سال 1835-40 آغاز شد و از آن زمان این عنوان جای عنوان تاریخی « توری » ( tory ) را گرفت، گرچه عنوان اخیر یک سره از رواج نیفتاد. در نظام سیاسی انگلستان، حزب محافظه کار همواره یکی از حزب های بزرگ بوده است و مردانی چون ادموند برک، کالریج، پیل و دیزرائلی در کمال بخشیدن به سنت محافظه کاری سیاسی انگلستان سهمی بزرگ داشته اند.

محافظه کاری هرگز به صورت یک نظام جامع فلسفی تدوین نشده، ولی اصول کلی آن را میتوان به این شرح خلاصه کرد :
محافظه کاری در برابر تندوری ( رادیکالیسم ) و انقلاب خواهی است و این مهمترین و اساسی ترین ویژگی آنست. به نظر یک محافظه کار، انقلابیها و تندورها ( رادیکال ها ) بر اساس هدفهای صرفا نظری و مکتبی می خواهند بسیاری از نهادهای ارزشمند اجتماعی را از میان ببرند. به گفته دیزرائیلی، انقلابیها « نهادهای سیاسی را بر اصول مجرد و علم نظری بنا می کنند، بجای آنکه اجازه دهند که آنها خود از جریان رویدادها بیرون آیند و نیازهای ملت آنها را به طور طبیعی بیافزایند. »
« خطرناکتر از همه این اصول مجرد، باور به کمال مطلق است، زیرا هیچ چیز به اندازه ی نمای خیره کننده آرمان شهر ( یوتوپیا ) برای پیشرفت واقعی زیانبار نیست. سیاست در عمل بسیار ناتوان است و هیج چیز خطرناکتر از به کاربردن زور برای تحقق آرمانها نیست. »
در جوار نظریه ی محدویت میدان عمل دولت، مفهموم جامعه همچون کلی مرکب از اجزاء مستقل قرار دارد. مطابق این نظریه، جامعه بیشتر به یک اندامه ( اورگانیسم ) می ماند تا به یک ماشین. جامعه تاروپود پیچیده ای از روابط بشری است که طرحهای اصلاحی بزرگ و شتابکارانه به آسانی نظم آن را برهم می زند. افزون بر این، جامعه اندامه ایست که سنجه ی رشد آن گذشت زمان و دورانهای تاریخی است و با زمان سنجیده می شود، و سنجه آن ماندگاری است. بنابراین محافظه کاران برای دیرینگی اهمیت فراوان قایلند و هرچه نهادهای اجتماعی دیرینه تر باشند، ماندگاری آنها برای محافظه کاران دلیل اصالت و عمق آنهاست. محافظه کاران همواره چشم به تجربه های فشرده نسل ها دارند و می کوشند با توجه به روح آن تجربه ها امری را اصلاح کنند. ادموند برک می گوید: « من از اصلاح چشم نمی پوشم … در هرچه می کنیم، باید دنباله رو پیشینیانمان باشیم. من باید بازسازی تا حد ممکن نزدیک به سبک بنا انجام دهم. » محافظه کاری از برخورد یکسره روشنفکرانه با امور سیاسی پرهیز دارد. اصول کلی سیاسی و اقتصادی محافظه کاری انگلستان حفظ میراثهای لیبرالیسم، احترام به مالکیت خصوصی و پذیرش درجاتی از نابربراری میان مردمان و کمترین دخالت دولت در جریان اقتصاد و حفظ آزادی های فردی و سنتها و فرادادها ( عرف را گویند ) و نهادهای سیاسی و تاریخی است.

محافظه کاری در ایران نیز قدمت دیرینه ای دارد، زیرا تاریخ ایران تاریخ پر مسمایی است، اما ما در ایران انوع و اقسام محافظه کار داریم و نمی شود گفت که به مانند انگلستان که محافظه کاران همان لیبرال دموکرات هایند، در ایران نیز چنین است. بلکه در ایران از چپ گرای محافظه کار داریم تا راست گرای محافظه کار، لیبرال محافظه کار داریم تا ناسیونالیست ( ملی گرا ) محافظه کارو همه اینها با اصولگرایی به معنایی حفاظت از اصول و اندیشه های انقلاب اسلامی که ( اصلا مشخص نیست این اصول چیستند ! همانطور که هنوز مشخص نیست اصلاح طلبی چیست و چه چیزی باید تا چه حد اصلاح شود ؟ ! ) ، قابل جمع نیستند، پس ما نمی توانیم جمع کثیری از اصولگرایان را محافظه کار بنامیم اما نمیتوانم مکنر حضور محافظه کاران در جبهه اصولگرایی نیز بشویم، همانطور که نمیتوان خیلی از اصلاح طلبان را محافظه کار ننامیم زیراکه بسیاری از اصلاح طلبان به دنبال اصلاحات تدریجی و مرحله به مرحله و آرام اند و این با خصلت رفرم محافظه کارانه سازگار است، هرچند که دسته از اصلاح طلبان که به دنبال اصلاحات ساختاری و دفعی و عظیم اند، در این چهارچوب فکری قرار نمیگرند.
وقت آن فرا رسیده که به دور از هیاهوها و تهمت زدن ها و انگ چسپاندن ها و تخریب ها، اندکی بر معنای آنچه که خود را می نامیم و دیگران می نامندمان تجدید نظر کنیم و به دنبال دسته بندی سیاسی و تشکیل احزاب بزرگ حرکت کنیم، چه آنکه با مشخص شدن ما و هویت سیاسی ما و تشکیل احزاب بزرگ، هم تصمیم گیری در مورد ما ساده تر است ( اگر که به مردم سالاری اعتقاد داریم ) و هم میتوانیم کارامدتر فعالیت کنیم، زیراکه فعالیت با جمعی اندکی هم فکرو و همگن به از فعالیت کردن با جماعت زیادی ولی غیر هم فکر و ناهمگن است.

تیم فوتبال زنان محجبه !




تشابه احمدی نژاد با میمون – عکس



بـر انـدازی نـــرم - کاریکاتــــور از توفیق



دایرکت Direct Xچیست؟


ویندوز ایکس پی Direct X8.1 یا ورژنهای بالاتر آن را ساپورت می کند که قابلیتهای صوتی و تصویری کامپیوتر را افزایش می دهد. Direct X دسترسی به قابلیتهای دستگاه هایی مانند مانیتور و کارت صدا را برای نرم افزار ها فراهم می کند تا از قابلیتهای سه بعدی تصویر و صدای فراگیر و جلوه های صوتی آنها استفاده شود.
Direct X نرم افزار ها را قادر می سازد تا از قابلیتهای سخت افزار کامپیوتر شما اطلاع پیدا کرده و پارامترهای لازم را با آنها مطابقت دهد. این خاصیت به برنامه های صوتی و تصویری این قدرت را می دهد تا روی هر کامپیوتری که ویندوز نصب شده و سخت افزار آن سازگار با Direct X باشد فایل های صوتی و تصویری را با بیشترین کارایی و کیفیت ممکن به اجرا بگذارد.
Direct X یک سری از برنامه های سطح پایین است که Application Programming Interfaces یا (APIs) را در خود دارد و دسترسی به ویژگیهای با کارایی بالای سخت افزار مانند چیپ های شتاب دهنده گرافیکی سه بعدی و کارتهای صدا را امکان پذیر می سازد. این APIs ها شامل شتاب دهنده های گرافیک دو بعدی و فابلیت پشتیبانی از وسایل ورودی مانند موس، جوی استیک و کی بورد و کنترل میکس صدا و صدای خروجی هم هست. توابع سطح پایین بوسیله این مولفه ها پشتیبانی می شوند که Direct X را می سازند:
Microsoft Direct 3D
Microsoft Direct Sound
Microsoft Direct Music
Microsoft Direct Input
Microsoft Direct Play
Microsoft Direct Show

عکس کت و شلواری مصباح یزدی


بدون لباس آخوندی هم غیر قابل تحمله !

شمه ای از زندگی داریوش همایون


داريوش همايون سال ١٣٠٧ در تهران زاده شد. تحصيلات خود را تا دکترای علوم سياسی ‏در ايران به پايان رساند و ‎‏ در دانشگاه هاروارد در رشته ‏توسعه سياسی مطالعات خود را ادامه داد. ‏
‏مشاغل او فعاليت هايی از جمله نمونه خوانی در چاپخانه روزنامه اطلاعات تا سردبيری خارجی آن روزنامه، معلمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران و همچنين نمايندگی بنياد غير انتفاعی فرانکلين امريکا در آسيا برای توسعه صنعت نشر را در بر می گيرد. او از پايه ‏گذاران روزنامه آيندگان بود. به دليل به کارگيری روش های مدرن در شکل و محتوی در آيندگان بسياری او را پدر روزنامه نگاری مدرن در ايران می دانند.
داريوش همايون فعاليت‌های سياسی خود را از سنين نوجوانی آغاز کرد. در هنگام مبارزات ملی شدن صنعت نفت، او از اعضای جريان راديکال و راستگرای " حزب سومکا" بود و در ادامه تلاش‌های سياسی خود به قائم مقامی ‏دبير کل حزب رستاخيز ملت ايران، و وزارت اطلاعات و جهانگردی دست يافت. او در اوج ترقی سه بار به دلائل سياسی در بازداشت حکومت نظامی بسر برد. پس از انقلاب، تا سال ۱۳۵۹ در ايران زندگی پنهانی داشت. در اين سال مجبور به ترک ايران شد. در سال ۱۹۹۲ به سازمان دادن حزب مشروطه ‏ايران (سازمان مشروطه خواهان ايران پيشين) پرداخت. دکتر داريوش همايون اکنون رايزن شورای مرکزی اين ‏حزب است.

کاریکاتور – احمدی نژاد ، ما زندانی سیاسی نداریم !



آخوند دختر باز - عکس



کاریکاتور - رفسنجانی سازش میکند .



رنجنامه احمد کریمی از قربانیان سناریوی وزارت اطلاعات


خبرگزاری هرانا – احمد کریمی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام که روز گذشته محکومیتش در دادگاه تجدید نظر به 15 سال حبس تقلیل یافت، طی رنجنامه ای از سناریو دستگاه امنیتی برای وی و دوستانش پرده برداشت. لازم به ذکر است این نامه پیش از دریافت خبر تقلیل حکم اعدام به حبس تعزیری نگاشته شده است.

متن نامه احمد کریمی بدین شرح است:

در تاریخ ۱۴/۲/۸۸ بامداد من، مادرم و خواهرانم در خواب بودیم ومن برای رفتن به محل کار استراحت می کردم که ناگهان احساس کردم منزل ما در حال خراب شدن است و مادرم و خواهرانم در حال فریاد زدن هستند و به شدت وحشت کرده بودند.عده ای در پشت درب خانه بودند درب خانه را شکستند و وارد خانه شدند با اسلحه به طرزی که گویی می خواهند بن‌لادن را دستگیر کنند. به من دستبند زدند و به یکدیگر می گفتن که برو و بقیه را آزاد کن چون قبل از من هر چی مرد در ساختمان بود را دستبند زده بودند بعد از بهم ریختن خانه و زیر و رو کردن تمام وسایل و بردن چند جلدکتاب کیس کامپیوتر، CD های فیلم و برنامه ،موسیقی وفیلمهای هندی کم خانوادگی.

مرا سوارماشین کردن که ۴ ماشین وکلی نیرو برای دستگیری آدمی که تمام عمر خود را کارگری کرده بودآورده بودن و برای دستگیری من فقط تانک نیاورده بودند.مرا به اوین آوردند و در بازداشگاه ۲۰۹ در یک سلول انفرادی مدت ۴۰ روز را گذراندم از فردای روز بازداشت بازجویی که بیشتر به ضرب وشتم وتهدید وتوهین بود شروع شد که بعد از گذشت چند روز تازه درخواست آنها رافهمیدیم.

چون من حامد و علی زمانی با هم به عراق رفته بودیم آنها جزئیات ماجرا را می خواستند و وقتی من شروع کردم به تعریف کردن، گفتند ما اینها را می دانیم اما اینها را نمی خواهیم ما چیز هایی را که خودمان می گوییم را تو می نویسی واگر ننویسی خواهر و مادرت را می آوریم من ناچار همکاری کردم. تمام چیزهایی را که می خواستند را نوشتم و بعد از آن برخوردشان با من بهتر شد و هر دفعه با چای و سیگار پذیرایی می کردند ومی گفتن نگران نباش ما با شما همکاری میکنیم شما به علت نا آگاهی دچار مشکل شدید و بعد از مدتی آزاد خواهید شد.

هر چی گفتند را نوشتم و هر چه خواستن و هر کاری که نکرده بودم وحتی روحم خبر نداشت را گفتند و من بر گردن گرفتم و نوشتم مدت ۴۰ روز را درانفرادی بودم و بعد از انتخابات به سلول ۴ نفری رفتیم تا اینکه حوادث بعد از انتخابات شکل گرفت ودادگاه علنی اول شروع شد من به امید آزادی هر روز را سپری می کردم،چون که بازجوها میگفتن که کار ما را انجام داده اند تا ما برویم .

جمعه ای بود سر بازجو مرا صدا زد وبیرون برد(بعد از مدتی که هیچ کس از ما خبری نمی گرفت). رفتیم در گوشه ای از راهرو و اتاقهای ۲۰۹ و گفت که فردا به دادگاه خواهی رفت و آنجا در کیفر خواست عمومی اسم تو را هم خوانده خواهد شد.علی زمانی اسم تو و حامد را خواهد برد و حتی چیزهایی را خواهد گفت که شما تا به حال نشنیده اید وخبر ندارید اصلا نگران نباشید و ناراحت نشوید، چون ما میدانیم شما بی گناه هستید و ما شما را کمک خواهیم کرد و کرده ایم و ادامه داد اگر میزان کمک ما از ۱ تا ۱۰۰ باشد ما به شما ۱۰۰ درصد کمک کرده ایم شما به ما اعتماد کنید و من گفتم که ما مجبوریم به شما اعتماد کنیم و چاره ای نداریم.

در دادگاه علنی دوم حضور پیدا کردیم و هر کس هر جوری که وزارت می خواست حرف می زد و کارهایی که نکرده بود را گردن گرفته بود و علی زمانی هم یکسری چیزهایی را بیان می کرد (از جمله ملاقات با آمریکایی ها وموساد وگرفتن پول که من در ان زمان تعجب کردم که آیا واقعا چنین کاری کرده بود و یا آرش رحمانی که ادعای بمب گذاری که حتی تهیه مواد و امتحان آنها) تا اینکه پیمان عارفی یا امیر رضا پسر عمه آرش در ۲۰۹ هم اتاقی من شد وچند روزی را با هم بودیم که فهمیدم هیچ یک از آنها که آرش گفته بود صحت نداشت و این حرفها هم در وزارت اطلاعات است.

درتاریخ ۳۰/۰۶/۸۸ من را از ۲۰۹ به اندرزگاه ۷ اوین انتقال دادند در آنجا فهمیدم که از سادگی ما سوء استفاده شده برای یک سناریوی زیبا. با دیدن بچه هایی که در دادگاه حضور داشتند و هر یک جداگانه در یک سناریوبازی کرده‌اند. یک روز قبل از رفتن به دادگاه تمرین کرده بودند در حضور قاضی و دوربین ها و چون بعد از انتخابات نتوانسته بودند سران و مسئولان این شلوغی ها را کنترل کنند این بازی را کردند تا افرادی مثل من وحامد و خیلی از جوانهای ساده بودند ودور از تمام هیاهوی سیاسی را در دام بیندازند تقصیر را برگردن ما انداختند. در حال حاضر ۱۱ ماه است که در زندان اوین هستم و در بند ۳۵۰ روزگار را باتمام هم بندی های می گذرانم.

مدتی پیش یعنی در ماه بهمن روز پنجشنبه علی زمانی وآرش رحمانی را اعدام کردند و بعد از آن گفتن این دو نفر را مسلح در خیابان های شهر در روز عاشورا دستگیر کردیم وآقای لاریجانی در یک نشست خبری با خانم کریستین امانپور گفتن که این دونفر در بمب گذاری حسینه شیراز شرکت داشته اند ولی هیچ کدام از این حرفها صحت ندارد چرا که آرش را در اسفند ماه ۸۷ و زمانی را فروردین ۸۸ دستگیر کرده بودند و بمب گذاران شیراز نیز یک سال قبل اعدام شدند. من و حامد نیز حکم اعدام گرفتیم ولی برای حامد شکست وبه ۱۰ سال زندان وتبعید به زنجان تبدیل شد.

من هم که د رتاریخ ۱۹/۸/۸۸ دادگاهی شدم بعد از دوماه حکم اعدام دادند و تابه حال هیچ خبر دیگری از آن ندارم به هر حال سهم من وامسال من دراین زندگی کار وزجر کشیدن و دست وپنجه نرم کردن با فقر است وخواسته های مان داشتن یک زندگی بدون محتاج شدن به دیگری و شرمنده نبودن پیش خانواده.

اما در زندان بودن ودیدن مشکلات مختلف کشور و بهم ریختگی اقتصاد و ضعف در قانون اساسی حاکی از این است که ما فرزندان ایران هیچ گاه وبه هیچ وجه در هیچ زمانی از این حکومت واین نابسامانی به هیچیک از خواسته هایمان نخواهیم رسید.کشوری که سالها قدمت تاریخی دارد وبا شکوه سالهای امپراطوری خود وبا داشتن منابع بزرگ انرژی وطبیعی قادر به رفع مشکلات خود نیستیم وبا دروغ ورعب ووحشت در جامعه می خواهند خود را نگهدارند.

به روی برگه های بازجویی نوشته شده است «النجاه و فی صدق» اما این واژه در اصل هیچ معنی و مفهومی ندارد یعنی شخصی دروغ بگوید یا راست بگوید اینها هر جور که بخواهند از شخص استفاده می کنند همانگونه که به ما وعده آزادی دادند وگفتن که ما بی گناه هستیم وما فهمیدیم نگران نباشید ولی زندان اوین به خیلی از بچه ها که هر کدام حکمهای مختلف دارند نیز با چنین حرفهایی راضی شده اند و در بازجویی هر چه که دلشان خواسته گفته اند واینها امضائ کرده اند و چه حکمهایی گرفته انه وچه خانواده هایی را در دادگاه عمر خود راسپری می کنند.

من کسی بودم که دراین مدت در حال کار نجاری بودم و سعی می کردم که بتوانم دراین بازار گران و تورم که مادرم قادر به سپری کردن روزگار خود با حقوق بازنشستگی مرحوم پدرم نیست بتوانم کمک ناچیزی بکنم ولی آن را نیز از مادر و از خودم بازداشتند تا در زندان خرج مرا نیز مادرم بپردازد. من نمی دانم تا کی در اینجا باقی خواهم ماند و با وعده های پوشالی که آقایون می دهند مانند عفو و آزادی همه را به خستگی و روزمرگی می‌گذرانند. در صورتی که خیلی ها آمدند که دردولت های گذشته برای خود جایگاه داشته اند و بعد از مدتی رفتند.

جرم من تنها کارگری کردن در این تبعیض بین کارگران ونداشتن پارتی در یکی از ارگانهای دولتی بوده است و نا اگاهی خودم و خانواده ام از اوضاع نا بسامان کشور بوده است پس بنابر این زندگی برای من وامسال من خارج از زندگی در شرایط سخت نخواهد بود ولی خانواده ام وتمام خانواده ها کانون گرم وداغ و دوست داشتنی درونشان جوش میزند و این جوش مهرومحبت در خانواده من نیز بیشتر از تمام زمانهای قبل جوش خورده و اتحادی رابوجود آورده که هیچ دیوار و سیم خارداری مانع آن نخواهد شد به امید روزی که همه ما در آغوش گرم وپر مهر خانواده ها قرار بگیریم.

اما در این آشفته بازار آخر عاقبت ما چه خواهد شد چون به عدالت خدا هم شک دارم چرا که اینها می گویند خدا با ماست.

احمد کریمی
۱۸/۱/۸۹
زندان اوین – بند ۳۵۰

مست شدن بسیجیها از بوی پای آغا



مست شدن بسيجي ها از بوي پاي آغـــــــــــــــا !!!!!


زجرنامه‌ يکی از قربانیان تجاوز در زندانهای جمهوری اسلامی

گویا نیــــوز - نام من بهار است، بهار است و از گل می نويسم ، اما گلهای پر پر. از سبزه می نوسم و از جوانه، اما جوانه های له شده، در زير لگد مال نفرت، نفرت زشت خويان از زيبايی و از هر چه که زيباست، نفرت مزدوران از حق و حق خواهی و حق جويی. از نامرد می نويسم.
بيست و هشت ساله ام، نامم بهاره مقامی است و ديگر هيچ چيزی برايم باقی نمانده که بخواهم به اميد آن نامم را پنهان کنم. همه آنهايی که روزی برايم مهم بودند را از دست داده ام، اقوام و دوستان، آشنا و همسايه، همکار و هم قطار ، همه و همه را از دست داده ام. همه چيزم را نامردان نامردانه ربودند، زندگيم را. حال که جلای وطن کرده ام، می خواهم برای يک بار هم که شده، دردم را با کسی قسمت کنم. از همه دوستان ديگری هم که سرنوشت دردناکی چون من داشته اند می خواهم که بنويسند. بنويسند که بر آنها چه گذشته. اگر هم از بيم جان يا آبرو نمی توانند اسمشان را بگويند، با اسم مستعار بنويسند. بنويسند تا تاريخ بداند که بر نسل ما چه گذشت، بر نسل غم. تا آيندگانی که در آزادی در ايران زندگی خواهند کرد بدانند که اين آزادی به چه قيمتی به دست آمده، به بهای چه جانهای سوخته، چه اميدهای بر باد رفته، چه کمر های شکسته و زانوان خميده.
کمر پدرم شکست وقتی فهميد. خرد شد. مادرم يک شبه انگار صد سال پير شد. برادرم، برادرم که هنوز هم روی آنرا ندارم که به صورتش نگاه کنم، و او هم نگاهم نميکند تا مرا بيش از اين نيازارد. انگار مرديش را از او گرفتند وقتی فهميد. از مرد بودن خودش هم بيزار شد وقتی فهميد، که نامردهايی هستند که از مردی فقط نرينگی را دارند. ناموس و عنف و شرف و نجابت و عصمت و حيا برايشان بی معنيست. من معلم اول دبستان بودم، به غنچه های کشورم خواندن و نوشتن ياد می دادم، ياد می دادم "بابا آب داد"، "آن مرد می آيد"، "آن مرد نان دارد". مرد برايم آن نان آور مهربان بود. او که منتظر بودم بيايد. حال برايم چهره اش عوض شده، خشماگين و در هم کشيده از هوس کور، بوی تعفن عرقش يک لحظه هم از خاطرم نميرود. هميشه ترسم از اين است که بيايد، نيمه شبها با ترس آمدنش از خواب می پرم. با کوچکترين صدايی همه وجودم به لرزه می افتد و قلبم به تپش می افتد، مبادا بيايد؟ هر لحظه آماده فرارم، شبها را با چراغ روشن به روز می رسانم و روز ها را با اشک و آه به شب.
خانه مان در کارگر شمالی بود. با برادرم به سمت مسجد قبا رفته بوديم که دستگيرم کردند. زدند و بردند و داغان کردند، به قول حافظ همان طور که ترکان خوان يغما را. بعضی ها دستشان شکست، بعضی ها پايشان، بعضی ها کمرشان. بعضی ها هم مثل من روحشان، خرد و خمير شد. له شدم. انگار انسان بودنم از من گرفته شد. بهار بودم، مرده ام حالا، شقايق له شده ام.
از کسانی که اين نامه را می خوانند می خواهم، که اگر کسی را می شناسند که مثل من قربانی تجاوز نامردان شده، با او مهربانتر باشند، همدرد باشند. بدبختی من و امثال من اين است که در فرهنگ ما تجاوز فقط ضربه به يک فرد نيست، به کل خانواده يا حتی خاندان اوست. فردی که قربانی تجاوز شده دردش با گذشت زمان التيام نمی پذيرد، بلکه با هر نگاه پدرش داغش تازه می شود، با هر قطره اشک مادرش، قلبش از نو ميشکند. فاميل و دوست و همسايه که هيچ. همه با آدم قطع رابطه می کنند. خانه مان را مجبور شديم مفت بفروشيم و برويم به کرج. اما آنجا هم دوام نياورديم. مأموران که سريع آدرس خانه جديدمان را پيدا کردند. زير نظرمان داشتند. می آمدند سر کو چه مان می ايستادند، پدرم که رد می شد پوزخند می زدند. همه چيز را گذاشتيم و جلای وطن کرديم. پدر و مادرم سر پيری آواره کمپ پناهندگی شده اند. به جرأت می توانم بگويم که درد فرهنگی پس از تجاوز بارها و بارها بدتر و شديد تر از درد جسمی آن بود. خيلی ها وقتی که در مورد تجاوز می شنوند می خندند، قسم به هر چه که برايتان عزيز است، خنده دار نيست. رنج و عذاب يک خانواده ساده، بی آبرو شدن يک دختر يا پسر جوان، هتک حرمت از عشق خنده دار نيست. آنها که تجاوز می کردند می خنديدند، سه نفر بودند. هر سه ريشو و کثيف، بد لهجه و بد دهن. به همه فاميلم فحش می دادند، با اينکه خودشان ديدند باکره ام به من تهمت فاحشگی زدند و مجبورم کردند زيرش را امضا کنم. ديگر خجالت نمی کشم که اين را بگويم، برايم قبحش را از دست داده که هيچ به آن افتخار هم می کنم: گفتند جنده. گفتند جنده امضا کن. گفتم من معلمم. امضا نمی کنم. گفتند ما سه تا شاهد عادل داريم که ديده اند تو يک شب با سه نفر خوابيده ای. گفتم من هم بيش از سی تا شاهد دارم که معلمم، اگر حالا کارم به اينجا کشيده شده تقصير شماست. پوزخند زدند که خب برايت بد نشد، از حالا به بعد درآمدت کلی بالا می رود. ناموس برايشان تا اين حد بی معنا بود، نجابت تا اين حد پوچ. نديده بودند، نداشتند. همه زنها برايشان جنده بودند، زن که هيچ، به مرد ها هم رحم نمی کردند. انسان نبودند، در اثر کمبود و عقده، به جانوارن منحرفی تبديل شده بودند که جز به کثافت کشيدن همه زيباييها کاری بلد نبودند. می بينم مردم گاهی به خواهر و مادر اينها فحش ميدهند، اين جانورانی که من ديدم به خواهر و مادر خودشان هم رحم نمی کنند، خدا به داد آن بيچارگان برسد که بايد عمری را با اين درنده خويان بدصفت سر کنند. دندانهای جلويم شکست، شانه ام از جا در رفت، زنانگی ام ويران شد. می دانم که ديگر هيچ گاه قادر نخواهم بود مردی را دوست بدارم، هيچ گاه نخواهم توانست با مردی صميمی و نزديک باشم و به او اعتماد کنم. می دانم که سرزمينم مردان غيور درد آشنا هم زياد دارد، اما برای من ديگر مرد و نامرد يکی شده است. زندگيم ديگر به عنوان يک زن به پايان رسيده، انگار مرده متحرکی بيش نيستم. اما می نويسم، می نويسم تا زنده بودنم را پس بگيرم. می نويسم معلم بودم ، جنده شدم، حالا هم نويسنده ام. می نويسم بهار بودم، با اينکه خزان شدم حالا زيباترم. جنده زيبايم، بی آبروی محله مان شدم، معلم بی کلاس شدم، مسخره خاص و عام شدم، محکوم به تنهايی شدم، آغشته به کثافت ظالم شدم، گيسو بريده و شکسته دست و خونين چهره مزدوران جمهوری اسلامی شدم، پس افتخار می کنم که جنده آزاديم . می دانم که من تنها نيستم، صدايشان را ميشنيدم، در بند های مجاور، وقتی که مثل يک جسد بی جان و بی مصرف روی زمين افتاده بودم ميشنيدم که نامرديشان را بارها به نمايش گذاشتند. از همه هم دردانم ميخواهم که بنويسند، دردشان را هر جوری که می توانند فرياد بزنند، چون اين از همان دردهاييست که به قول هدايت مثل خوره روح آدم را ميخورد. بگذاريد بيرون بيايد، بگذاريد همه بدانند. بدانيد که تنها نيستيد، مثل من و شما بسيار است، ما همه در اين درد شريکيم.
اين زجر نامه طولانی تر از اين هاست، اما برای حالا آن را با يک حرف به پايان ميبرم، روی صحبتم با شخص آقای خامنه ايست: تو که خودت را پدر همه ملت ميدانی، من دختر ايران زمين بودم، پسران تو به من تجاوز کردند. تقاص عصمت من را چه کسی خواهد پرداخت؟

بهاره مقامی
فروردين ۸۹، آلمان

جوک های جدید ویژه بسیجی ها


به بسیجیه میگن تا بحال توی موقعیتی بودی که نه راه پس نه راه پیش داشته باشی؟ میگه آره، یه بار که ارّه رفته بود توی کونم.

بسیجیه میوه فروشی داشته یه مشتری میآد میگه آقا دو کیلو سیب گلاب بدین، بسیجیه میگه سیب نه برادر من، بگو گًل گلاب محمدی. بعد از طرف میپرسه چیزه دیگه ای هم میخواین… مشتریه که بادمجون هم میخواسته میگه آره، بیزحمت دو کیلو هم کیر بلال حبشی بدین.

به بسیجیه میگن تا بحال راجع به فرمایشات مقام معظم رهبری فکر کردی؟ میگه: نه، ما رو چه به این گــُـه خوریا …

بسیجیه میره خوونه میبینه زنش با فرمانده پایگاه رو تخت مشغول عملیاته، غیرتی میشه میزنه توی گوش فرمانده و از تخت میاردش پایین. فرماندهه میگه پدرتو در میآرم، میفرستم کهریزک آدم شی… بسیجیه میگه: هیچ گـُـهی نمی تونی بخوری، من از روی این تخت “سردار”ها پایین کشیدم.

به بسیجیه میگن اسم سه تا پرنده رو نام ببر: میگه عقاب، گنجشک، مقام معظم رهبری. میگن مقام رهبری که پرنده نیست. میگه: خره، یه وقت دیدی پرید.

به بسیجیه مي گن فرق هويج و بلال چيه فکر مي کنه مي گه بلال تو جنگ احد بود ولي هويج نبود.

بسیجیه میره دکتر میگه آقای دکتر تخمم درد میکنه. دکتره میگه عزیزم اسمشو نیار بگو عضوم درد میکنه. بسیجی شاکی میشه میگه یعنی میگی من که عضو بسیجم، تخم بسیجم؟!!

بسیجیه ميره دریا مبارزه با ناو آمریکایی. مايوش سوراخ بوده غرق ميشه.

از بسیجیه ميرسن: اسمت چيه؟ ميگه: حمزه، ولي توخونه شيش کوچولو (ء) صدام ميکنن!

بسیجیه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت‌ صحنه بهش ميرسونن که: جواب ساندیسه، فقط تو زود نگو که ضايع شه. خلاصه مسابقه شروع ميشه، بسیجیه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. بسیجیه ميگه: بابا اين عجب ساندیس گنده‌ايه!

به بسیجیه می گن اگه مردم بی گناه رو بزنی از پل صراط پرتت می کنن پایین. میگه: هیچ کی نمی تونه همچین گُهی بخوره جز مقام معظم رهبری.

بسیجیه می ره لاس¬وگاس. زنگ می زنه به زنش می گه خانم من شهید شدم؟!! میگه وا این حرفا چیه؟ می گه آخه الان تو بهشتم!

آخونده اکس می زنه می ره بالا منبر می گه بیت المقدس…. دس… دس… دس…. دس…..

بسیجیه براي کمک به انتفاضه سنگ پست مي کرده!

بسیجیه مي خواسته صدای انفجار در بیاره، پاکت ساندیس رو باد می کنه ميذاره زير پاش، با آجر ميزنه تو سر خودش.

به بسیجیه می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات.

بسیجیه داشته راديو پيام گوش ميداده،‌ گزارشگره ميگفته: مسیر بهارستان به امام حسين بسته‌است، مسیر انقلاب هم به امام حسين بسته‌است… ‌بسیجیه ميگه:‌ باشه بابا بستس که بستس، ديگه چرا هي قسم ميخوري؟!

بسیجیه شاکي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضايعست، بايد حتماً عوضش کنم. کارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ بسیجیه ميگه: اصغرِ ان‌چهره! کارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش کنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ بسیجیه ميگه: اکبرِ ان‌چهره.

آخونده ميره 206 ميخره شکمش گير ميکنه به فرمون. ميگه آقا يه 207 بدین لطفاً.

بسیجیه میره دارخونه میگه ببخشید شربت شهادت دارین، میگه نه ولی شیاف ولایت داریم، میخوای؟

بسیجیه میره گزینش بهش میگن باقمقمه يه جمله بساز.ميگه مرکزاستان قم قمه.

بسیجیه انتحاری بوده. ميبرنش جهنم. بمب ميذاره همه شهيد ميشن ميرن بهشت.

بسیجیه رو میبرن حمام. به موهاش بدون اينکه خيس کنه شامپو مي زنه. فرمانده ازش می پرسه چرا اينکار رو کردي؟ ميگه :آخه روش نوشته براي موهاي خشک.

یه بسیجی نخبه کشف می کنن. ازش می پرسن دور کمر یه نفر رو چطور اندازه می گیریم، میگه ‌يه خطکش ميکنیم تو کونش. حاصل رو ضربدر 3.14 ميکنیم!

بسیجیه مشروب مي خوره شنگول مي شه گرگ مياد مي خوردش.

به بسیجیه تشویقی، مجوز داروخونه می دن، داروخونه ميزنه،‌ رو درش می‌نويسه: فروش نوار بهداشتی با نصب در محل!

بسیجیه چهارشنبه سوری میاد سرکوب، نارنجک ميخوره جفت تخماش کنده ميشن. ميره دکتر، يارو براش يه تخم از چوب ميگذاره يکی از آهن. چند سال ميگذره، بسیجیه ازدواج ميکنه و بچه دار ميشه. يه روز تو خيابون دکتره رو ميبينه، دکتره بهش ميگه: خـوب، چطوری؟ بچه‌ها چطورن؟ بسیجیه ميگه: آقای دکتر! پينوکيو خوبه ولی اون ترميناتوره خيلی اذيت ميکنه!

بسیجیه ميره سلمونی، ميگه: جناب اين ريش مارو اصلاح کن. سلمونيه می‌بينه طرف بسیجیه، ميگه بگذار يکم سر کارش بگذاريم. بهش ميگه: ‌خشک بزنم يا تر؟ بسیجیه ميگه: ‌يعنی‌چی، چه فرقی ميکنه؟ ميگه: ببين، اونايی که وقتی بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترمی‌زنند، ولی اونايی که سابقشون پاکه خشک می‌زنند. بسیجیه بهش برمی‌خوره،‌ ميگه:‌ يعنی چی آقا؟! معلومه که بايد خشک بزنی! يارو هم شروع ميکنه همينجور خشک خشک ريش بدبخت رو تراشيدن. يکم که ميزنه، بسیجیه دهنش سرويس ميشه، ميگه: وايسا، وايسا! يه چيزايی داره يادم مياد!

بسیجیه رو می برن مانور جنگی ، اسیر میشه.

بسیجیه رو می فرستن یه کنفرانس علمی که نماینده کشورهای جهان داشتن در باره پيشرفتهای علمی کشورشون صحبت ميکردن. آمريکاييه ميگه: ما يه موشک ساختيم که دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت بسیجیه ميرسه، هر چی فکر ميکنه چيزی به نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو کشورمون با چشمامون غذا ميخوريم! همه ملت کف می‌کنن، ميگن يعنی چی، مگه ميشه؟ يعنی واقعا با چشماتون غذا ميخورين؟! بسیجیه ميگه: نه، حدوداً يه وجب پايين تر!

تو گزینش عقیدتی سیاسی به بسیجیه می گن با وطن جمله بساز. می گه : من دیروز سر و تنم را شستم. می گن احمق وطن با طی دسته داره. میگه: اتفاقا ً منم با طی دسته دار خودم رو شستم.

به بسیجیه مي گن چرا زن سياه گرفتي ميگه براي محرم خوبه.

یه روز یه بسیجیه میره مغازه عروسک بخره میگه: آقا قیمته این خواهرمون چنده؟

بسیجیه خودشو دار مي‌زنه، بعلت ضربه مغزي مي‌ميره! ميان مي‌بينن با کِش خودشو دار زده!

توی گزینش به بسیجیه ميگن چرا تا حالا ازدواج نکردي؟ميگه آخه ما هممون فاميلي ازدواج ميکنيم. ميگن يه مثال بزن:ميگه:مثلا داييم با زن داييم… عموم با زن عموم…

آخونده از پای منقل پامیشه میره تو خیابون ‌به يه تاکسي ميگه: مُشتقيم! تاکسيه،‌ پنج متر جلو تر نگه ميداره. آخونده ميگه:‌ اي بـابـا! من مي‌خواستم همونجا پياده شم!

بسیجیه زنگ ميزنه به صدا سيما، ميگه: بابا اين چه وضعيه؟! اين چه تصاويره مستهجني بود که تو سریال امشب نشون داديد؟! يارو بهش ميگه: قربان ما که فقط پاها رو نشون داديم. بسیجیه ميگه: بابا تلوزيون من پرش داشت، همه جاشو ديديم!

به بسیجیه ساندیس نمیرسه، از پایگاه قهر می کنه ميره ساندويچي، ميگه: ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه: بعله. بسیجیه ميگه: پس قربون دستت، ‌بذار يه حالي بکنيم!

وسط شهرک محلاتی يه چاهي بوده، ‌هي ملت مي‌افتادن توش،‌ زخم و زيلي مي‌شدن. بسیجی های نخبه ميان تو پایگاه مسجد جلسه برگذار مي‌کنن که واسه اين مشکل يک راه حلي پيدا کنن. يکي از بسیجیا پا ميشه ميگه: يافتم! ما يک آمبولانس مي‌گذاريم بغل اين چاه، ‌هرکي افتاد توش رو سريع ببره بيمارستان. ملت همه صلوات می فرستن برک الله! تقبل الله! ‌ يک بسیجی ديگه پا ميشه ميگه: الحق که همتون نفهميد!‌ آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن، خوب تو ميگي چي‌کار کنيم؟ بسیجیه ميگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بيمارستان، که بدبخت جون داده. ما بايد يک بيمارستان کنار اين چاه بسازيم، که همه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال مي‌کنن، نوحه مي‌خونن سینه می زنن، که تبارک الله تو چه مخي داري!‌ يهو يه بسیجی ديگه پا ميشه ميگه: الحق هرچي بهمون ميگن گوسفند ساندیسخور، حقمونه! آخه اين شد راه حل؟! اين همه خرج کنيم يک بيمارستان بسازيم کنار چاه که چي بشه؟ مردم تعجب مي‌کنن، ‌ميگن: خوب تو ميگي چيکار کنيم؟ بسیجیه ميگه: بابا اين که واضحه، ما اين چاه رو پر مي‌کنيم، ميريم نزديک يک بيمارستان يک چاه مي‌زنيم!

ا.ن در اثر سقوط هواپیما کشته ‌ميشه، به بسیجیه ميگن برو يه جوري به خانوادش خبربده. بسیجیه ميره دم خونشون زنگ ميزنه، زن یارو ميگه: کيه؟ بسیجیه ميگه: ببخشيد،‌ منزل شهيد احمدی نژاد؟

بسیجیا رو می برن عملیات زیرآبی. می بینن که هر کاری می کنن کله هاشون روی آب می مونه. میگن این یک توطئه استکبار جهانیه. یک پروژه تحقیقاتی مفصل ترتیب می دن که دلیل مساله کشف بشه. گزارش نهایی یک جمله بوده: چیزهای سبک روی آب می مانند.

بسیجیه ميگوزه، دنبال پوکش مي‌گرده!

بسیجیه مجري مسابقه بيست سوالي ميشه، يارو ازش ميپرسه، جانداره؟ ميگه: نه. ميپرسه: تو جيب جا ميشه؟ بسیجیه کلي فکر ميکنه، بعد ميگه:‌ تو جيب جا ميشه اما اگه تو جيبت بريزي، جيبت ماستي ميشه!

بسیجیه چهار تا قالب صابون مي‌خوره تا به مرز خودکفايي برسه!

بسیجیه رو میارن تهران اسکان میدن. یه روز با دو تا خيار در دست ميره توي يک بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. بسیجیه ميگه: پس قربونت، بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!!

تو مسجد داشتن صحنه گل ایران به آمریکا رو نشون ميدادن، بسیجیا تماشا مي‌کردن تکبیر میگفتن. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون ميدن، یه بسیجیه شاکي ميشه، ميگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا اون دروازه بان بگيردش!

بسیجیه عينکش را دور دستش چرخوند و بعد به چشمش زد، سرش گيج رفت، افتاد.

بسیجیه رو میارن تهران واسه سرکوب بهش تشویقی مجوز داروخونه میدن. یه روز بامشاد میره داروخونه بسیجیه ميگه:‌ داداش هزار تا ميخ داري؟! بسیجیه ميگه: ‌نه. دوباره فردا مياد ميگه: داداش هزار تا ميخ داري؟! باز بسیجیه ميگه: نه برادر، ‌اينجا داروخانه است، ميخ فروشي نيست! هي چند روز اين اتفاق ميفته، بسیجیه با خودش ميگه:‌ بگذار بروم هزار تا ميخ بخرم‌،‌ يک سود حسابي بکنم. فرداش دوباره بامشاد مياد ميگه:‌ داداش هزار تا ميخ داري؟! بسیجیه ميگه:‌ بله که داریم، 3 تا کارتون ميخ مي‌گذاره جلوش… بامشاد يک نگاه مي‌کنه ميگه::‌اََاَ….ه! ایول داداش توچقدر ميخ داري!

آخونده با کله پاچه ای محل چپ می افته، به بسیجیا فتوا میده که برید جلوی مغازه طرف یه پارچه نویسی بذارید که الیوم خوردن کله پاچه حرام است. بسیجیا میرن جلوی مغازه کله پاچه ای یه پرچم دزدای دریایی نصب می کنن.

يه روز يه بسیجیه می ره دستشويي مسجد. اون يكي بسیجیه كه داشته رد ميشده می پرسه برادر چرا در دستشويي رو باز گذاشتي؟ بسیجیه ميگه: ببندم که از اون زير نگاه كني؟

بسیجیا رو می برن هتل اسکان میدن. سوار اسانسور که ميشن نميدونسته چه جوري كار ميكنه. يك دفعه يك اقاي شيك سوار ميشه دكمه رو فشار ميده اسانسور شروع به حركت ميكنه بسیجیا بلند ميگه براي سلامتي اقاي راننده صلوات.

بسیجیه برف پاک كن ماشينو ميزنه هيپنوتيزم ميشه.

فرمانده بسیج رو احضار می کنن میگن شنیدیم تو دوره آموزشی ترتیب بسیجیها رو دادی..! میگه بسیج مدرسه عشق است.

یه بسیجی نخبه پیدا می کنن، بهش عكس دايناسور رو نشون ميدن. ميگن: شما به اين چي ميگين؟ بسیجیه ميگه: كي جرأت داره به اين چيزي بگه؟!

به يه بسیجیه تاكسي سمند مي دن. سه تا مسافر سوار مي كنه. اولي به مقصد مي رسه مي گه نگه دار. بسیجیه مي گه سمند داري؟ مي گه نه. مي گه پس بشين. دومي به مقصد مي رسه مي گه نگه دار. مي گه سمند داري؟ مي گه نه. مي گه پس بشين. سومي کمی فکر می کنه مي گه من سمند دارم نگه دار. بسیجیه مي گه پس بگو ترمزش كدومه؟

بسیجیه ميره مشهد ميگه يا امام رضا ازت مي خوام كه تو قرعه كشي بانك برنده بشم، يه ماشين ببرم. يه يكي دو سالي همين جور مي گذره و بسیجیه همش ميرفته حرم و دعا مي كرده ولي برنده نمي شده. يه شب امام رضا مياد تو خوابش بهش ميگه آخه عزيز دلم تو اول به بابات بگو يه حساب تو بانك برات باز كنه بعد دعا كن كه برنده بشي.

به بسیجیه ميگن اون پيامبري كه رفت تو شكم ماهي اسمش چي بود؟ ميگه: پدر ژپتو.

بسیجیه می خواسته به دختره متلک بگه بهش میگه: خوشگله نمازتو خوندی؟

بسیجیه داشته توی پایگاه فیلم پورنو نگاه می کرده. فرماندش یک دفعه وارد میشه. بسیجیه دستپاچه میشه میگه: حاج آقا! بیا ببین این صهیونیست های بی شرف دارن با این زن فلسطینی بیچاره چی کار می کنن.

بسیجی: آقاي دكتر! همه‌اش فكر مي كنم كه گوسفند شدم. دكتر: از كي چنين احساسي داري؟ بسیجی: از وقتي كه بره بودم.

زن بسیجیه رو سونوگرافي مي كنن…. ميگن: دختره, ميگه: آخي بپرس اسمش چيه؟

بسیجیه مي ره بقالی مي گه: آقا ساندیس دارين؟ یارو ميگه : داريم ولي گرمه. بسیجیه مي گه: عيب نداره، با نعلبكي مي خورم.

بسیجیه ميره تو مسابقات المپيك شركت كنه ازش ميپرسن به چه مقامي فكر ميكني؟ ميگه به مقام معظم رهبری.

بسیجیه می خواسته عروسی کنه. شب عروسی باباش بهش میگه: پسرم سفت ترین جای بدنتو بکن جایی که دخترا میشاشن. صبح میبینه: کله پسره تو سوراخ مستراح گیر کرده.

بسیجیه می‌خواسته غرق مناجات بشه، جلیقه نجات می‌پوشه.

بسیجیه میره توی دل طبیعت، هضم می‌شه.

بسیجیه جونش به لبش میرسه، تف می‌کنه می‌میره.

بسیجیه مسجد می سازه هیچ کس نمیره نماز بخونه تابلو میزنه : نماز بدون وضو ….. شکسته …. نشسته ….. گوز آزاد.

بسیجیه دلو میزنه به دریا، غرق میشه.

به بسیجیه نخبه پیدا می کنن، بهش میگن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه.

بسیجیه میره عملیات، با واجبی نارنجک درست میکه، میگن این چیه؟ میگه: می‌خوام وقتی ترکید پشمای همه بریزه.

توی مسجد برای بسیجیا فیلم جنگی میذارن، تموم که میشه سینه خیز از مسجد خارج میشن.

از بسیجیه میپرسن چیکاره ای ! روش نمیشه بگه بسیجی ام.

یه روز یه بسیجیه می افتد توی چاه جمکران، میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود.

بسیجیه میره توالت با دهن خونی میاد بیرون. میگن: چی شده؟ میگه: اه اه مسواکش خیلی بزرگ بود.

بسیجیه ریش پرفسوری میذاره. دچار بحران شخصیتی میشه.

بسیجیه دور خودش میچرخه، هرز میشه.

از بسیجیه می پرسن،بزرگترین ریسک زندگیت چیه؟ میگه: یه روز اسهال بودم، گوزیدم.

بسیجیه رو میارن تهران، می بینه همه لباس آستین کوتاه پوشیدن تعجب می کنه میگه: پس اینا چه جوری دماغاشونو پاک می کنن؟

به بسیجیه می گن: اگه یه دختری بهت راه داد چکار می کنی؟ می گه ازش سبقت می گیرم.

بسیجیه تلویزیون میخره بعد کنترلشو. پس میاره ماشین به صاحب مغازه میگه بیا داداش این ماشین حساب توش بود ما حرومی بهمون نمیاد.

بسیجیه رو میارن تهران توی هتل اسکان میدن اتفاقا با یه خارجیه هم اتاق میشه. یه روز میبینن گرفته خارجیه رو حسابی زده. ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت رو زدی؟ بسیجیه میگه اینجا یک چشمه آبی بود (دستشوئی فرنگی ) که من هر روز ازش آب میخوردم. این حرومزاده امروز اومده توش ریده.

بسیجیه به دوست دخترش میگه شب بیا خونه ما هیشکی خونه نیست. طرف شب میره هر چی زنگ میزنه هیشکی درو باز نمیکنه !

بسیجیه با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 2 سال حل کردم . دوستش میگه: 2سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته برای 7 تا 10 سال.

بسیجیه داشته به قصد کشت، خودش رو میزده! بهش میگن: چی شده؟ میگه: من بی غیرت، الان فهمیدم از کجای ننه‌ام در اومدم.

بسیجیه رو در پایگاه نوشته بوده wc . میگن این چیه نوشتی میگه: مخفف welcome .

یه روز تو جشن عروسی یه بسیجیه یه نفر مدل هلیکوپتری مى رقصه. بسیجیه رو جو میگیره آر پی جی میزنه.

بسیجیه یه دوچرخه می خره سوار میشه میاد خونه. بچه ی بسیجیه از دور باباشو میبینه بعد میره به مامانش میگه: مامان مامان یه چیز رفته تو کون بابا هر چقدر هم که دست و پا میزنه در نمیاد.

بسیجیا رو با هواپیما میارن تهران، تو فرودگاه فرمانده شون میگه: اگه میدونستیم اینقدر راه نزدیکه با اتوبوس می اومدیم.

یه سبز از بسیجیه میپرسه: آقا ببخشید… خیلی خیلی عذر میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! بسیجیه شاکی میشه، میگه: این جور که تو پرسیدی، اسمم گُهه!

بسیجیه نخبه بوده میذارنش کلاس زبان. یه روز بعد از کلاس میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ. میگه بزار یه سگ داغ بخورم. خلاصه طرف براش میاره. میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید.

بسیجیه باباش می میره دوستاش میان بهش تسلیت میگن. بسیجیه احساساتی میشه میگه ایشاالله ختم باباتون جبران کنم!

بسیجیه رو میارن سرکوب. پاداش بهش دوزاری سیاه میدن، میره تلفن عمومی گوشی رو برمیداره، میگه: الو آفریقا؟!

یه بسیجیه نخبه رفته بود ته چاه جمکران فکر میکرد. یه یارو اومد گفت: چرا حالا ته چاه فکر می کنی؟ بسیجیه گفت: میخوام عمیق فکر کنم.

يه روز يه بسیجیه از نوکری برای کیک و ساندیس خسته میشه. به شكمش ميگه :چقدر من كار كنم تو بخوري .شكمش جواب ميده ميخواي من كار كنم تو بخوري؟

بسیجیه رو برق ميگيره فيوز ميپره. فيوز رو ميزنن بسیجیه ميپره!

بسیجیه میره دزدی تفنگش رو میزاره پشت گردنه طرف میگه تکون بخوری با لگد میزنم در كونت!

بسیجیه از دوستش میپرسه چرا مشکی پوشیدی ؟ میگه آخه بابام مرده , دوستش دوباره میپرسه پس چرا اینقدر لباسهایت پاره پوره شده ؟ میگه آخه خدابیامرز نمیزاشت خاکش کنیم.

بسیجیه پارچه سبز به سرش میبنده، ازش می‌پرسن چرا، میگه می‌خوام خود زنی‌ کنم.

به بسیجیه میگن زنتو دیدیم تو یک پیکان با ۵ تا سیبیل کلفت تو سر بالایی خیابون بغلی،میگه جدی میگی؟ این پیکان جدیدا عجب موتوری داره.

بسیجیه زن ايدزي ميگيره بهش مي گن چرا زن ايدزي گرفتي . مي گه مي خوام از اهالي محل انتقام بگيرم.

بسیجیه ميره آزمايشگاه داد ميزنه ميگه چرا جواب خون شهدا رو نميدين؟

بسیجیه عروسی میکنه شب عروسی داداشش میشینه پشت در اتاق عروس میگن چرا اینجایی؟ میگه: بابام خودش گفت بعد از داداشت نوبت توئه.

بسیجیه میره خونه میبینه یکی پیش زنشه میگه تو کی هستی میگه من خلبانم اینجا سقوط کردم . بسیجیه میگه ریدم تو این سپاه ، دیروز هم دو تا غواص تو وان حموم بودند.

به بسیجیه میگن جمله “دلم هواتو کرده” را به انگلیسی ترجمه کن ، میگه: My Heart Fucked your Air

یک بسیجی که شنا بلد نبود می اوفته تو آب ولی یه بسجی دیگه که همراش بود نجاتش می ده. عصری فرمانده بسیجی دومی رو احضار می کنه و بهش می گه برای کار قهرمانانه ای که کردی ما می خواستیم بهت یک سال ساندیس مجانی بدیم ولی متأ سفانه برادری که صبحی نجاتش دادی به دلیلی که هنوز برامون مشخص نشده، با کمربند خودکشی کرد. بسیجی با لبخندی ملیحی گفت نه سردار خودکشی نکرده! از آب که گرفتمش حسابی خیس بود با کمربند آویزونش کردم خشک شه.

به بسیجیه می گن اون کدوم حیوونه که پاچه می گیره؟می گه بابام واسه صبحونه!

فیروزآبادی سرما خورده بوده، صداش گرفته بوده، میره بیت رهبری زنگ میزنه. خجسته خانوم از پشت آیفون میگه کیه. فیروزآبادی با صدای خیلی آهسته ای میگه: آقا تشریف دارن…؟ خجسته میگه: نه، کسی نبیندت، بیا بالا …

تبلیغات بانک بسیجیان: هر جا سخن از ساندیس است نام بسیج است که می درخشد!

بسیجیه با بسیجیه ازدواج می کنه..بچشون ساندیس می شه.

از بسیجیه می پرسن آرزوت چیه؟میگه دکتر بشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم…

بسیجیه داشته با يه گوسفند فوتبال بازي مي کرده، بهش مي گن چرا با گوسفند بازي مي کني؟ ميگه همچين گوسفند هم نيست! دو-هيچ جلوئه…

خامنه ي ادعاي پيامبري کرد.ازش پرسيدن معجزه ات چيه؟ جواب داد: با یه ساندیس میتونم بسیجی خودجوش زنده کنم …

به گزارش خبرگزاری ساندیس نیوز ، در این انفجار که در یکی از پایگاه های بسیجی محموله ساندیس در آن قرار داشته منفجر می شه و تعدادی بسیجی کشته و زخمی میشوند..گفته میشود این محموله ساندیس قرار بود به بسیجیان داده شود!هنوزعلت انفجار وتعداد تلافات آن مشخص نشده و حادثه در دست بررسی می باشد.

بسیجیه رو وادار می کنن به نماز خوندن،بعد از نماز می بینن داره دعا می کنه، میرن گوش می دن ، می بینن می گه خدایا،اینا منو وادار کردن نماز بخونم،تو خودت قبول نکن.

به بسیجیه می گن: اگه رییس جمهور بشی اولین کاری که می کنی چیه؟ میگه اول از همه دست خودم رو تو شرکت ساندیس سازی بند می کنم

بسیجیه رو تشویقی میفرستن حج. میره مکه برعکس همه طواف میکنه. بهش میگن چرا برعکس طواف میکنی؟ میگه شما از اون ور دنبالش کنین، من از این ور میگیرمش.

دو تا بسیجی داشتن تو خیابون گشت می زدن، اولی به دومی می گه: اگه چراغ قوه رو به طرف آسمون بگیرم، از نورش می ری بالا؟ دومی می گه: فکر کردی من دیوونم که برم بالا، تو چراغ قوه رو خامو ش کنی، بیفتم پایین و بمیرم.

بسیجیه میخواسته هواپیما دزدی کنه. میره به خلبانه میگه برو نیویورک. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه خب برو لندن. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه پس برو اسرائیل. یارو میگه نمیرم. بسیجیه میگه: خوب بابا حد اقل بده یه بوق بزنیم.

به بسیجیه ميگن شيشه رو چه جوري مي سازن؟ مي گه کاري نداره:پشم شيشه رو ميندازن تو واجبي، پشماش مي ره شيشه اش ميمونه!

بسیجیه سربازيش تموم ميشه، وقتی كارت پايان خدمتشو بهش ميدن، نگاه ميكنه ميگه: ‌ای بابا، من كه ازينا چهارتا دارم!

بسیجیه کچل بوده. ميره سلمونی، تا از در ميره تو همه ميزنن زير خنده. ميگه: چيه؟ ساندیس نرسیده بهم، اومدم آب بخورم!

تو مسابقه تلوزیونی به بسیجیه ميگن: با «ترجمه» جمله بساز، ميگه:‌ انتر جمعه كجا بودي؟!

به بسیجیه ميگن: با «حميد و فريد» جمله بساز. ميگه: شما با هميد؟ چند نفريد؟

بسیجیه ميره تلويزيون رو روشن ميكنه ميبينه كانال يك قران داره، كانال 2 قران داره …. كانال 5 هم قران داره….سيم تلويزيون رو از برق در مياره بوسش ميكنه ميزاره بالا تاقچه…

بسیجیه مهم ميشه زيرش خط ميكشن، تو امتحان مياد!

يه بسیجیه براي بچه اش لالايي ميخونه. بچه اش بعد از يك ساعت ميگه : حالا خفه شو ميخوام بخوابم.

بسیجیه مي ره تظاهرات ميبينه شلوغه بر مي گرده.

بسیجیه رو می برن شمال شهر برای گشت زنی. یه دفعه مي افته تو جوب براي اينكه ضايع نشه صداي قوطي در مي اره

بسیجیه داشته گشت میزده. میره جلوی مغازه آینه فروشی، چشمش به آینه می افته مي گه اي پدرسوخته من تو رو يه جا ديدم.

بسیجیه ميره مسجد وقتي مياد بيرون ميبينه كفشش نيست ..ميگه من كي رفتم كه خودم نفهميدم!

بسیجیه رو از ولایت میارن تهران راهپیمایی. همه مسخره اش می کنن. میره بالای پل عابر پیاده داد میزنه : حالا من بسیجی، من نفهم، من ساندیس خور، شما این جا رود خونه میبینین که پل زدید؟

خبرنگار:براي محرم امسال چه برنامه هايي داريد؟ بسیجی:ما امسال 10تا علم اضافه کرديم /15تا پرچم/ 150تا زنجير /12 تا قمه و 40تا زنجيرزن جديد. در مجموع انشاءالله ديگه مادر يزيد گائیدست.

بسیجیه شرت نم دار میپوشه تخمش جوونه می زنه.

فرمانده بسیج مشغول آموزش بسیجیهای نخبه بوده. یه مگس ميگيره, بش ميگه بپر.. مگسه ميپره. مگس رو ميگره يه بالشو ميكنه, بش ميگه بپر.. مگس به زور ميپره . باز مگس رو ميگيره اون يكي بالشم ميكنه, بش ميگه حالا بپر… مگسه نيمپره. بعد فرماندهه رو به بسیجیا می کنه می گه: حالا از این آزمایش چه نتیجه ای میگیریم. اونی که از همه با هوش تر بوده ميگه: نتيجه ميگيريم كه وقتي بالهاي مگس رو بكنيم ، مگس كر ميشه.

بسیجیه رو میارن تهران راهپیمایی. میره تو باجه تلفن بعد از ۱۰ دقیقه از باجه بیرون میاد. یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت.

بسیجیه یه سبز رو بازداشت می کنه و بهش می گه به شرطی آزادت می کنم که بهم شنا کردن یاد بدی. سبزه قبول می کنه و میرن تو استخر برای آموزش. بعد از دو ساعت بسیجیه میگه : تو مطمئنی كه اگه انگشتت رو از ك.و.ن.م در بیاری غرق میشم!

بسیجیه واجبی سازی میزنه. توی تبلیغاتش می نویسه «قبل از مصرف: احمد خاتمی. بعد از مصرف: رفسنجانی. مصرف نادرست: احمدی نژاد»

بسيجيه عاشق يه دختر ميشه شماره تلفن مسجد رو بهش مي ده.

بسیجیه از ماموریت برمیگرده. بهش میگن: از مسافرت چي آوردي؟ ميگه: تشريف!

بسیجیه تو گشت شبانه، يه جيرجيرک پيدا مي کنه تا صبح روغن کاريش مي کنه!

بسیجیه ميره حرم امام رضا، ميگه:‌ امام رضا قربونت برم، تو كه ضامن آهو شدي، ضامن من يابو هم بشو!

به احمدی نژاد می گن کی بهت تا حالا گفته آقا؟ میگه یه روز تو توالت نشسته بودم یکی محکم زد به در، داد زد: هی اَن آقا بپر بیرون.

بسیجیه حرف فرمانده رو گوش نمیده. ميخواستن شكنجه روحيش بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشه بشين!

بسیجیه در يخچال رو باز مي کنه و مي بينه: ژله هه داره مثل بيد مي لرزه، بهش ميگه: نترس ميخوام پنير بخورم.

به بسیجیه ميگن خدا چيه؟ ميگه خدا خيلي خوبه و مهربونه و آفريننده ي اين جهانه . ما که خيلي دوستش داريم . امام زمان نگهدارش باشه.

بسیجیه میخواسته زیر بارون خیس نشه هی جا خالی میداده!

بسیجیه بچه اش فرداي عيد فطر به دنيا مياد،اسمش رو ميزاره پسفطرت!

یه روز یه بسیجیه از خواب می پره دست و پاش می شکنه.

یه روز دوتا بسیجی می خواستن برن الواطی. سوار يه تاكسي ميشن. تاكسيه پژو بوده. بعد يكي از بسیجیا به راننده ميگه: اقاي راننده يه نوار بزار حال كنيم. راننده ميگه: خودت يكي از تو داشبورت انتخاب كن بزار. بسیجیه هم از تو داشبورت بين چند تا نوار يه نوار ويديو پيدا ميکنه هر چي سعي ميكنه بزاره تو ضبط نميتونه بزاره. اون رفيقش مي زنه تو سرش ميگه اي گيج اين نوار مال تريليه نه پژو.

بسیجیه و فرماندش با هم ميرن جنگل نوردی، منتها تفنگ دست بسیجیه بوده. خلاصه وسطاي جنگل بودن كه يهو يك شير هيكلي ميگذاره دنبال فرماندهه! خلاصه اون بدبخت هم جفت ميكنه، شروع ميكنه با آخرين سرعت دويدن، و درضمن سر بسیجیه داد ميزده كه: بكشش…بكشش! بسیجیه هم تفنگشو در مياره، نشونه ميگيره، بنگ! ميزنه يك تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره شاكي ميشه، سريع تر ميگذاره دنيال فرماندهه…. اون بدبخت هم باز در عين دويدن، داد ميزنه: بكشش…بكشش!! باز بسیجیه نشونه ميگيره، اينبار ميزنه اون يكي تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه! شيره ديگه پاك شاكي ميشه، با چشماي خون گرفته ميگذاره دنبال فرماندهه… اون بدبخت هم در عين اينكه داشته با همه وجود ميدويده، داد ميزنه…بابا بــكـــشــــش! بـــكـــشـــش!! بسیجیه دوباره نشونه ميگره، …بنگ! اينبار معامله اقا شيره كنده ميشه! فرماندهه شاكي ميشه، داد ميزنه: بابا اين ميخواد منو بخوره، نميخواد كه بهم تجاوز کنه.

بسیجیه در كوپه قطار نشسته بود. یه مردى روبروش بود كه هی آدامس مى‏جويد. بسیجیه رو كرد به مرده گفت: شما خيلى لطف داريد كه مى‏خوايد با من حرف بزنيد تا حوصله‏مون سر نره، ولى متأسفانه من كاملاً كر هستم.

بسیجیه میره توالت، افتابه رو می شکنه. یکی میگه چرا افتابه رو شکوندی؟ می گه واسه من فیگور می گیره پدر سگ.

بسیجیه را به جرم قتل پدر و مادرش دستگیر میکنند. ازش میپرسند چرا اینکار رو کردی؟ میگه: آخه به رابطۀ کثیف و غیر اخلاقیشون پی برده بودم!

زن بسیجیه 5 قلو زایمان میکنه بهش میگن چرا 5 تا ؟ میگه آخه امسال ساله همت مضاعف و کار مضاعفه…

بسیجیه داشت تو دریا غرق می شد، هر بار که میرفت پایین یه قلوپ آب می خورد میومد بالا میگفت سلام بر حسین…

تفکر عمیق یک بسیجی: اگر ادیسون نبود باید در تاریکی بیانات مقام معظم رهبری رو از تلویزیون نگاه می کردیم.

يه بسیجیه پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي مي‌كنه، ميره انگشت مي‌كنه تو باسن راننده قطار…

به يه بسیجیه می گن برو با اره برقی 1000تا درخت قطع کن. می ره 996 تا قطع می کنه خسته می شه می شینه .می گن چرا نشستی؟روشنش کن 4تا دیگه هم قطع کن .می گه : ا مگه روشنم می شه؟!

يه عده بسیجی داشتن با لگد مي‌زدن توي شكم همديگه. يكي رد مي‌شه مي‌پرسه: شما دردتون نمي‌گيره؟ يكي از اونا همينجور كه مي‌زده مي‌گه: نه! پوتين پامونه!…ا

به بسیجیه ميگن جوان ها شراب ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن دختر بازي ميکنن … حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز

سرهنگه داشته از بسیجیه امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

از بسیجیه می پرسن ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟ میگه …ميگن : شب بخير

به بسیجیه میپرسن نام خانوادگی خدا چیه. میگه: وکیلی

بسیجیه، دختر محلشون را نشون ميکنه ، رفيقاش ميان با سنگ ميزنن

به بسیجیه میگن بزرگ ترین ریسکی که کردی چی بوده میگه اسهال بودم گوزیدم

یه بسیجیه تو هواپیما بوده …بعد هواپیما داشته سقوط میکرده همه جیغو داد میکنن. میگن تو چرا هیچ کاری نمیکنی
میگه بزار سقوط کنه ..مال بابام که نیست

بسیجیه تو آزمایشگاه دعواش میشه. میگه: اصلا اَن منو بدید برم

به بسیجیه میگن پیامبر کی به رسالت رسید؟ میگه والا من نمیدونم من سید خندان پیاده شدم

به بسیجیه دیگه ساندیس نمیدن ترک تحصیل می کنه!

عارفانه های بسیجی:

ساندیس شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند.

تو که هر دم زنی ساندیس بر بدن برکشی تیغ و قمه بر جوانان وطن
بگذر از این خر پرستی ای برادر هر چند که دانم سخت بود آدم شدن

غم ساندیست بيابان پرورم کرد مرا رودر روی مرمان وطنم کرد
تو ای سید علی چه کردی با ما که میهن تا ابد نفرینمان کرد

هرآن کس که چون گـُـه پُر ز گیجی به نیکی نهادنش نام یک بسیجی
هم او کز پاکی وجدان به دور است ز بد یمنی بسان بوف کور است

نزند پشم وپیلش را به ماهی بر کشد قداره بر هر بیگناهی
به هنگام سخن نگوید جز فحش ناموس به وقت پاچه خواری آید با اتوبوس

ما اهل کوفه نیستیم فقط ساندیس میخواستیم

بسیجیه عاشق خامنه ی میشه یه عکس ساندیس می کشه تیر توش رد می کنه!

از دفتر خاطرات یه بسیجی:
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس
ساندیس


اگه بخوای بسیجی رو هیپنوتیزم بکنی یه ساندیس بگیر جلو چشاش خودبخود هیپنوتیزم میشه.

اگه گفتید چه جوری میشه بسیجی رو زجر داد: ببندیش به تیر برق و بهش بگی کوچه اون طرفی ساندیس میدن!

بسیجی: آقای دکتر، هیچ کس من رو تحویل نمی گیره، دکتر: نفر بعد!

متلک بسیجی: خواهر! شماره‌تو بده ، واسه نماز صبح بیدارت کنم.

بسیجی کیست ؟ موجودیست که در برابر فهمیدن مقاومت می کند تا ساندیس بخورد!

علم بهتر است یا ثروت؟ بسیجیه : ساندیس!

بسیجیه زنگ میزنه به اداره هواشناسی میگه آقا دستتون درد نکنه هوای دیروز خیلی خوب بود!

به بسیجیه که از حج برگشته‌ می‌گن سفر حج چطور بود. می‌گه: خیلی سنگ خورد تو سرو صورتم ولی آخرش بوسیدمش.

نصیحت پدرانه یک بسیجی به بچه اش در شب امتحان: امشب بشین یه گوهی بخور تا فردا یه انی بشی تا پسفردا توی یه طویله ای رات بدن…

به بسیجی میگن درد عشق بدتره یادرد دندون میگه: هنوزتو اتوبوس شاشت نگرفته.

بسیجی توی جبهه بیسیم چی بوده زنگ میزنه میگه : آقا ۵ تا عراقی دستگیر کردم بیاید ببرید میگن خودت بیار. میگه نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام.

بسیجیه ميره حموم، آب جوش بوده با نعلبكي دوش ميگيره.

بسیجی رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن، دادستان ميگه: سنگدل ‌تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي، نداي وجدانت رو نشنيدي؟ بسیجی ميگه: نه والله! بس كه اين زنيكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي بشنويم؟!!

به بسیجی ميگن از قفل فرمونت راضي هستي ؟ ميگه: آره فقط سر پيچ اذيت مي کنه.

خواننده توعروسي ميگه: خانوما، آقايون، دستا بالا، مي‌خواهيم بريم بندر! بسیجیه داد ميزنه: كجا؟ ما تا ساندیس نگیریم هیچ جا نمیریم.

بسیجی ميخواسته بچش رو نصيحت کنه! ميگه چند سالته؟ ميگه 16 سال ميگه : خاک بر سرت الان هم سن سالات 30 سالشونه.

بسیجی ميره جلسه عزا ميخواسته دلداري بده ميگه: مرگ حقه! امام با اون عظمت مرد! آیات الله طالقانی با اون ابهتش مرد.. باباي نفهمت که هیچ گهی نبود.

محمود به البرادعي رئيس اژانس انرژي هسته اي ميگه: تو واقعا دكتر هستي؟ اونم با افتخار مي گه:بله من دكتر هستم… محمود ميگه:خوب بدبخت پس چرا تو آژانس كار ميكني؟

بسیجی ميره پيش قاضی بهش ميگه:من از همسايه ام شکايت دارم به من ميگه گه نخور… ميگه غلط کرده ! به اون چه ربطي داره برو بخور!

بسیجی ميره جبهه فرداش بر ميگرده . ميگن پس چرا برگشتي؟ ميگه پدرسوخته ها به قصد کشت میزدن.

بسیجی داشت گريه مي کرد. باباش پرسيد چي شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کي هستي؟ گفت: هر کسي که شما صلاح بدوني.

به بسیجی مي گن تور را تعريف کن.مگه تور مجموعه سوراخهايي است که با طناب به هم وصل شده اند.

یه روز یه بسيجيه می خواسته زیر دریایی آمریکاییها رو غرق کنه ،در می زنه فرار می کنه.

بسيجيه از حج برمي گرده ازش ميپرسند چه طوربود؟ ميگه والا باز خدا خونه نبودهمه تو حياط ولو بودند.

يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شهر صداي سينه‌زني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته بسيجيها تو كوچه بن بست گير كرده.

به بسيجيه ميگن يک پستانداري نام ببر که فقط يک دست داشته باشه. ميگه: مقام معظم رهبري.

بسيجيه مي ره عيادت يکي از دوستانش، وقتي مي خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن، ميگه: اين دفعه مثل دفعه قبل نکنيد، که مريضتون مُرد و منو خبر نکرديدها…

يه روز يه بسيجيه داشته دنده عقب با ماشين از كوه ميرفته بالا بهش ميگن چرا دنده عقب ميري ميگه آخه مي ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم بعدا وقتي مي خواسته پايين بياد باز مي بينن داره دنده عقب مي ياد ميگن الان چرا دنده عقب مي ياي ميگه اخه بالاي كوه جا بود تونستم دور بزنم…

به بسيجيه ميگن تو پيامبرا به کدومشون ارادات بيشتري داري؟ ميگه حضرت سوج ميگن: حضرت سوج نداريم که ؟ ميگه : خودم ديدم پشت يه ماشين نوشته بود يا سوج….

به بسيجيه می گن خ.ر مرده لباس مشکی بپوش بریم قبرستون, می گه شما دروغ می گید یه اتفاقی افتاده می خواهید به من نگید.

بسيجيه شب عروسيش نميدونه به زنش چي بگه …ميگه خانوادت ميدونن تو اينجايي؟؟

جسد 20 نفر از بسيجيايي که پياده از جزيره کيش به سمت حرم مطهر امام به راه افتاده بودند امروز در سواحل خليج فارس کشف شد

يه روز يه بسيجيه يه 20 تومني پيدا ميکنه که وسطش سوراخ بوده .. ميگه : اي بابا ، اينم از شانس من وسطش گوشه نداره.

به بسیجیه میگن ایمیل دارین؟ میگه نه ممنون به لطف مقام معظم رهبری صرف شده!

يه بسيجيه يه تيكه يخ گرفته بوده بالا، ‌داشته خيلي متفكرانه بهش نگاه مي‌كرده. رفيقش ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ طرف ميگه: ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش سوراخه.

بسيجيه رفته بود امريكا وقتي برگشت, ازش پرسيدن اونجا مشكل زبان نداشتي گفت من نه ولي امريكايها همشون مشكل زبان داشتن.

بسيجيه دست میندازه گردن دوست دخترش نمیدونسته چی بگه میگه میخوای گردنتو بشکنم

بسيجيه به دوستش ميگه : خاك بر سر بي غيرتت كنن…..زنم خالكوبي عكس خواهرتو رو شيكم اصغر آقا ديده.

به بسيجيه ميگن : جسم شفاف رو تعريف كن . ميگه : يه جسم كه از اينورش اونورش پيدا باشه .. تشويقش ميكنن . بعد مي پرسند : يه مثال بزن . ميگه : مثل نردبون.

یه بسیجی‌ دلش می‌خواست پسرش بزرگ شد بشه مثل آقای خامنه‌ای: شد خر…

یه بسیجی‌ با تعجب پولکی میخورده. ازش میپرسن چی شده؟ میگه اگه حرف بزنیم که میگید بسیجیا‌ …. ولی خدائیش تا حالا چیپس به این شیرینی نخورده بودم

به بسیجیه میگن نظرت درباره این بند موبایلا که میندازن تو گردن چیه؟ میگه خیلی خوبه فقط واسه شارژ منو دو ساعت علاف میکنه.

به بسیجی ميگن اگه دنيا رو بهت بدن چكار مي كني؟ ميگه: بي شعور من زن دارم .

بسیجی به زنش ميگه: خانوم جان، چرا اينقدر دير اومدي خونه؟ زنش ميگه: آقا جان، يه مرتيكه افتاده بود دنبالم، بيشرف يواش راه ميومد.

بسیجیه پنج شنبه میره داروخونه نواربهداشتی بخره یارو بهش یه منچم میده میگه شب جمعت که ریده شد حداقل بشین منچ بازی کن.

یه بسیجیه میره جنگ ، از کمر به پایینش قطع میشه . ازش میپرسن چه احساسی داری ؟ میگه احساس میکنم تا خایه تو بهشتم.

سرگذشت یک شوفر بسیجی : کاندوم ترکید بدنیا اومدیم ، لاستیک ترکید از دنیا رفتیم

بچه بسیجیه : بابا اگه بگوزم وضوم باطل می شه!! باباش می گه اگه ازش لذت ببری آره!!!

بسیجیه ازطبقه بيستم ميافته پايين.مردم دورش جمع ميشن. ميگن چي شده؟ميگه:والا نميدونم منم الان رسيدم.

بسیجیه میره مکانیکی، به تعمیرکار می گه: ۱ قطره روغن تو موتور، ۱ لیوان آب تو رادیات، ۱ لیتر بنزین تو باک بریز. تعمیرکاره می گه: لاستیکتم کم باده! می خوای توش بگوزم؟

به یه بسیجیه اتوبوس میدن و میگن: ببرش پارک کن. بسیجیه هم اتوبوس رو برمیداره و صندلیهاشو میکنه و بجاش درخت میکاره.

بسیجیه شورت خارجی می پوشه ، می گن چه احساسی داری میگه : احساس می کنم کونم تو غربته !!

بسیجیه می ره مسابقه رو خوانی قرآن ، سوره “بنی اسراییل” بهش می خوره انصراف می ده…

بسیجیه گشادگشاد راه میرفته میگن چت شده؟ میگه: توی پایگاه شیمیایی زدن و همه برادرا رو شیمیایی کردن. میگن تو که توی پایگاه نبودی. میگه منو فیزیکی کردن.

متلک بسیجی به یه دختر: چقدر تنت بوی کربلا میده، شهیدتم.

یک بسیجی که به قصد خودکشی سرش را روی ریل گذاشته بود پس از واژگونی قطار از محل حادثه گریخت!

بسیجیه کارت عابر خودشو میندازه تو ضریح امام رضا میگه یا امام رضا حاجتمو بده تا رمزشو بگم.

ضرب المثل جدید: قسم حضرت عباست رو باور کنم یا نی ساندیسی که از جیبت بیرون زده؟

عکس پریدن خامنه ای از قطار - کاری از دختر ایرانی



خامنه ای که در خالی بندی شهره خاص و عام است در یکی از سخنرانی هایش برای بسیجی ها میگفت در زمان شاه سوار قطاری شده و گویا قطار برای نماز توقف نمیکند و خامنه ای هم از قطار بیرون میپرد !!! تا برود و نماز بخواند . ( فیلم سخنرانی را میتوانید در یوتیوپ پیدا کنید )

گزارش - در گوانتاناموی وزارت کشور چه بر سر دانشجویان آمد ؟

شبی در طبقه منفی چهار وزارت کشور
"اینجا از گوانتاناما صد پله بدتر است"

• گزارشی از شکنجه ی وحشیانه ی دانشجویان بازداشتی در زیرزمین وزارت کشور جمهوری اسلامی ...

اخبار روز: آنچه در پی می آید گزارشی ست مختصر از سیر تاثیرانگیز بازداشت تعدادی از دانشجویان کوی دانشگاه تهران و انتقال آنها به بازداشتگاه زیرزمینی وزارت کشور. امید است که اساتید و دانشجویان خواننده ی این متن یرای بازرسی این مکان مخوف و جهنمی بیاندیشند.

بازداشت دانشجویان در کوی دانشگاه با رفتاری بسیار خشونت آمیز، خصملنه و توهین آمیز صورت گرفته است. نیروهای لباس شخصی و پلیس دانشجویان را هنگام بازداشت به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده و انواع توهین ها و ناسزاهای زشت و شرم آور را به آنها نسبت داده اند . با این حال ضرب و شتم و توهین و تحقیر دانشجویان به مرحله ی دستگیری آنها در اتاق های کوی دانشگا ه یا محوطه ی کوه محدود نمانده ، بلکه وضعیتی به مراتب بدتر به لحاظ شکنجه ی جسمی و روحی در بازداشت گاه وزارت کشور رخ داده است . دانشجویان بازداشت شده که بی دلیل تنها بر اساس خوشایند نیروهای لباس شخصی برای انتقال به بازداشتگاه انتخاب شده اند ، اغلب به زیر زمین وزارت کشور یا بازداشتگاههای یکی از کلانتری ها انتقال یافته اند . برخی نیز بعدا به زندان اوین فرستاده شده اند که البته هنوز آزاد نشده اند . گزارش پیش رو شرح باز داشت تعدادی از دانشجویان است که به شکنجه گاه وزارت کشور انتقال یافته اند.
گفته هایی که در پی می آید نقل به مضمون از گفته های دانشجویان است:

ما در یک گروه ۴۶ نفره توسط یک مینی بوس به زیرزمین وزارت کشور انتقال پیدا کردیم. در داخل مینی بوس چشم دانشجویان بسته شد. روی صندلی هایی نشانده شدیم که بر قسمت بالای صندلی سرپوشی حلبی مانند قرار داده شده بود که بالای سر قرار می گرفت. در طول مسیر به طور دائم با باتوم روی این حلبی ها می کوبیدند که صدای وحشتناکی در گوش ما ایجاد می کرد و بدترین نوع شکنجه روانی در آن زمان بود. پس از طی مسیر به ناحیه ای رسیدیم که از حرکت چرخشی رو به پایین مینی بوس متوجه شدیم که در حال ورود به یک زیرزمین هستیم. بعدها در زمزمه های ماموران و نیروهای لباس شخصی همراه فهمیدیم که این زیرزمین در وزارت کشور واقع است.

زیرزمین یک محوطه حدودا صد متری بود که کف آن پوشانده از خاکستری سیاه بود که از آن بخار برمی خاست. پس از آن به محوطه وارد شدیم مجبورمان کردند روی زمین دراز بکشیم و سپس وادار به غلطیدن روی زمین مان کردند. باید به گونه ای غلط می زدیم که سرمان به پای ردیف بعدی برخورد نکند به محض برخوردی کوچک، با باتوم و لگد بر سر و بدنمان می کوبیدند. دائما می گفتند که "می خواهید انقلاب کنید..." و سپس فحش های هرزه و ناموسی بود که پشت سر هم نثارمان می کردند. برای جمع حدودا پنجاه نفری ما بیش از بیست نیروهای گارد و لباس شخصی در این محوطه حضور داشت. در مرحله بعدی، روی زمین نشسته و به طور متناوب به ما دستور نگاه کردن به زمین یا سقف را می دادند. پس از آنکه چند دقیقه ای دستور خیره شدن به زمین به ما می دادند،
به ناگهان از پشت با باتوم و لگد بر سر و گردنمان می کوبیدند. یا در حالی که سر ما رو به پایین بود و به زمین خیره شده بودیم، سرباز وظیفه ای که در سنگدلی از ماموران گارد هم بدتر بود، با لگد بر سر برخی دانشجویان می کوبید و می گفت که "چرا به زمین نگاه نمی کنی؟؟" درحالی که سر همه دانشجویان رو به زمین بود. یکی از رفتارهای شکنجه آمیز در این بخش، صدای وحشتناک شکستن آجر توسط کارگرانی بود که در ظاهر در بخش پشتی محوطه مشغول به کار بودند اما مشخص بود که در واقع برای ایجاد سر و صدای عمدی در آنجا کار می کردند. در حالی که ما در بخشی از محوطه جمع شده و سرهامان رو به پایین بود کارگران در فاصله ای دورتر آجرها را به طرز وحشتناکی خرد می کردند که صدای آنها به شدت باعث عصبی شدن ما می شد.
برخورد با دانشجویانی که قصد استفاده ازدسشویی داشتند به شدت وحشتناک و غیر نسانی بود. اولا اینکه دسشویی بدون در و پوشش بود و کسی که به دسشویی میرفت در معرض دید بود ، ثانیا زمان دسشویی ٣۰ ثانیه بود. پس از تمام شدن سی ثانیه دانشجویان را با غیرانسانی ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب می کردند. یکی از رقت بارترین صحنه ها که هرگز از مقابل چشم دانشجویان پاک نخواهد شد، زمانی بود که زمان سی ثانیه یکی از دانشجویان به پایان رسید در این هنگام مامور دستشویی با لگد و درحالی که این دانشجو هنوز عریان بود او را از دسشویی به بیرون پرتاب کرد و به وسط جمع دانشجویان انداخت.
یکی از دانشجویان از ناحیه چشم دچار آسیب شده بود. وی به ماموری که نزدیکش بود گفت که چشمش به شدت درد می کند و در حال از دست دادن بینایی خود است اما نه تنها به وی یک پارچه کوچک برای قرار دادن روی چشمش ندادند که بدتر با مشت و لگد بر صورتش کوبیدند. دانشجوی دیگری از ناحیه پا با شکستگی روبرو شده بود به گونه ای که به گوشه ای افتاده بود و نمی توانست حرکت کند، اما حتی به او هم رحم نمی کردند .

حتی آب را از دانشجویان دریغ کردند. برای یک مرتبه که می خواستند به دانشجویان آب بدهند به انها دستور دادند سرهای خود را بالا بگیرند و دهان را باز کنند. سپس به طور ردیفی (دانشجویان در ردیف های پنج نفری پشت سر هم چیده بودند) ظرف آب را برای چند لحظه از بالا روی دهان دانشجویان ریختند. دفعه ی بعد که یکی از فرماندهان برای بازدید امد، گفت" سیرابشان کردید؟ " مامور حاضر گفت بله. سپس به دانشچویی که پایش شکسته بود اشاره کرد و گفت. پس چرا این داره میمیره آب بهشان بدهید" اما فکر می کنید واقعا می خواستند به ما اب بدهند؟ این بار شلنگ آبی آوردند. بچه ها به گمان اینکه می خواهند بهشان اب بدهند به سمت شلنگ رفتند. اما آنچه از شلنگ بیرون آمد آب جوش بود که باعث سوختن لب و دهان دانشجویان شد. با این حال بعضی از دانشجویان از شدت تشنگی آب جوش می خوردند! غذایی که به ما دادند ماکارونی ماسیده ای بود که بدون قاشق در کف دستهایمان ریختند. می گفتند اگر یک رشته روی زمین بیفتد باید از روی زمین بردارید و بخورید. اگر کسی بر نمی داشت با لگد بر سرش می کوبیدند . دانشجویان به زحمت می توانستند دستشان را به دهانشان برسانند. اما از ترس مجبور بودند غذایی که روی زمین می افتاد و با خاکستر و کثافت پوشانده میشد را بردارند و بخورند . همین کار در موقع دادن صبحانه!! تکرار شد . برای صبحانه یک لقمه کوچک نان که وسط آن پنیری قرار داده شده بود به دانشجویان می دادند و می گفتند با بغل دستی خود نصف کنید . نان خشک بود و کوچک در نتیجه هنگام نصف کردن لاجرم خرده های ان روی زمین می ریخت. باید خرده های نان را از لای خاکستر برمیداشتیم و می خوردیم اگر این کار را نمی کردیم با لگد . باتوم بر سرمان می کوبیدند .
یکی دیگر از رفتارهای زشت و کثیف با دانشجویان شکنجه جنسی آنها در منفی چهار وزارت کشور بود که زبان از گفتن و بازگو کردن آن شرم دارد. رفتارهای غیرانسانی و شکنجه آمیز به منفی چهار وزارت کشور محدود نبود. پس از انتقال ما به پلیس امنیت نیز شکنجه جنسی به نوعی انجام شد.
حضور یک روزه ی ما در منفی چهار وزارت کشور، بدترین روز زندگی مان بود که هرگز از ذهن ما پاک نخواهد شد. یکی از ماموران که به محوطه ی زیرزمینی آمده بود، می گفت اینجا از گوانتانامو هم هزاربار بدتر است. الفاظ رکیک و توهین های ناموسی که به ما می کردند، فراموش ناشدنی است. در برخی لحظات واقعا فکر می کردیم که برای همیشه اینجا خواهیم ماند و هیچ کس یه داد ما نخواهد رسید. یکی از رقت بارترین لحظات، زمانی بود که تقریبا بعد از یک ساعتی که در منفی چهار روی زمین غلط داده بودندمان، دور هم جمع مان کردند. در این حال یکی از دانشجویان شروع به گریه کرد و ناگهان همه زدند زیر گریه... .

هنگامی که به پلیس امنیت آوردن مان، رئیس دانشگاه - دکتر رهبر - به همراه یکی از نماینده های مجلس آمده بود. در حالی که خبرنگارانی برای عکس گرفتن از این حرکت افتخارآمیز! رئیس دانشگاه همراهشان بودند، به هر دانشجو یک تیشرت هدیه دادند! تا لباس های پوشیده از خون دانشجویان در معرض دید مردم قرار نگیرد. سوالی که از ذهن همه ما می گذشت این بود که دکتر رهبر در شب حمله کجا بود و چرا هیچ کاری برای جلوگیری از حمله نکرد؟ تلقی عموم دانشجویان این بود که آمدن رهبر به پلیس امنیت هم حرکتی تبلیغی بود، چون اگر به واقع به فکر دانشجویان بود باید در مقابل حمله به کوی دانشگاه مقاومت می کرد... .
آیا قابل تصور است که در کشوری که حکومت آن ادعای اسلامی بودن دارد چنین فجایع و جنایات غیر انسانی ای رخ دهد؟ چه کسی مسئول ایجاد چنین بازداشتگاه وحشتناکی در "وزارت کشور" این مملکت است؟ آیا به راستی وزارت کشور که باید مامن تامین امنیت مردم باشد، شایسته است که به شکنجه گاه دانشجویان بدل گردد؟
به عقیده ما وظیفه تمامی دانشگاهیان است که به عنوان پاسداران حقیقت و محافظان حریم دانشگاه، نسبت به بازرسی حضوری از این شکنجه گاه مخوف اقدام کنند. ما به جای ترحم های ظاهری مسئولان دانشگاه و اهدای تی شرت خواسته ای جز بازدید حضوری اساتید و مسئولان دانشگاه از منفی چهار وزارت کشور نداریم. تا این عزیزان از نزدیک و با چشمان خود ببینند که بدترین و جهنمی ترین روز زندگی تعدادی دانشجوی بیگناه چگونه رقم خورده است.

مهدی نیا ! مهدی نیا - کاری از نیک آهنگ



عکسی از دوران کودکی محمود احمدی نژاد در حال دوچرخه سواری




وای اگر لیدی گاگا حکم جهادم دهد .... ( شعار + عکس )

منبع : شعله خشم

بعد از اینکه رتبه مهندس موسوی در رای گیری سایت تایم به جایگاه اول نزدیک شد حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه امنیتی کیهان و از بازجویان و تعزیرات چی های اسبق وزارت اطلاعات با نگارش مقاله ای در روزنامه اش ، بسیجی ها و پاسدارها و سایر طرفداران رژیم را تشویق کرد که برای عدم موفقیت میر حسین موسوی در کسب مقام اولی بروند و به لیدی گاگا رای بدهند . در همین راستا ما هم برای روحیه دادن به این برادران و خواهران ساندیس خور همیشه در صحنه تعدادی شعار دشمن شکن تهیه کردیم که به سمع و نظر شما میرسانیم :



ما اهل کوفه نیستیم .... لیدی ( گاگا ) تنها بماند
ای لیدی آزاده ..... آماده ایم آماده
این همه لشگر آمده .... به عشق لیدی آمده
وای اگر لیدی گاگا حکم جهادم دهد ..... سبزهای دنیا نتواند که جوابم دهد
لیدی لیدی شعار ماست ..... رای دادن افتخار ماست
جانم فدای لیدی
لیدی بیا ... لیدی بیا
صلی علی محمد .... لیدی جونم خوش آمد
رایی که در جیب ماست ... هدیه به لیدی ماست
ما پیروی لیدی ایم ... هرجا باشه رای میدیم
ما منتظر لیدی جون هستیم ... تا چند تا رای ندیم همین جا هستیم




.

همت مضاعف ، سکس مضاعف - کاریکاتور



دانلودضرب المثلهای ایرانی بصورت فایل PDF



ضرب المثل های ایرانی بترتیب حروف الفبا بصورت فایل PDF


عکس - شعار " مرگ بر خامنه ای " حتی در روستا ها



عکس ساختمان های مرکزی وزارت اطلاعات - گوگل ارث





تصویر ماهواره وزارت اطلاعات .... عکس گوگل ارث وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی .... عکس ماموران وزارت اطلاعات .... واواک چیست ؟.... واجا چیست ؟ .... عکس افسران وزارت اطلاعات .... نقشه وزارت اطلاعات .... زندان های وزارت اطلاعات .... خانه های امن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی .... ماشین های ون سفید وزارت اطلاعات .... شکنجه گران ( ماموران تعزیرات ) وزارت اطلاعات .... سلول های سگدونی وزارت اطلاعات .... آگهی استخدام در وزارت اطلاعات .... قوانین و مقررات و آیین نامه های کارکنان وزارت اطلاعات .... عکس ماهواره ای از وزارت اطلاعات .... حقوق کارمندان وزارت اطلاعات .... اسامی ماموران اخراجی وزارت اطلاعات .... ماجرای قتل های زنجیره ای .... ساختمان مهران وارت اطلاعات .... آرم جدید وزارت اطلاعات ....

خامنه ای و توهم توطئه - کاریکاتور



اعدام شیخ فضل الله نوری – عکس



یا اعتراف یا کهریزک - کاریکاتور



بیوگرافی دکتر سروش


«حسین حاج فرج دباغ» نامی است كه مخالفين سروش (همچون كيهان، يالثارات، رجا نيوز و...) برای معرفی عبدالکریم سروش به کار می‌برند. اين، نام واقعی عبدالكريم سروش است كه والدین او در تاريخ 25 آذر1324 (روز عاشورا و وفات مولانا) بر وی گذاشتند. حسین در محله‌های جنوبی تهران (خيابان لرزاده، حوالی ميدان خراسان) بزرگ شد.

دوره متوسطه را در دبيرستان علوی گذراند، مدرسه‌ای كه تركيبی از ايمان و علم «مسلم ساينيست» می‌باشد. او در اين دبیرستان به واسطه دكتر روزبه (يكی از بنيانگذاران دبيرستان علوی به همراه مرحوم علامه کرباسچیان) با فلسفه و شخصيت‌های فلسفی علمی همچون آيت الله مطهری، علامه طباطبايی، مهندس مهدی بازرگان، دكتر شريعتی و... آشنا می‌شود. سروش به دليل حضور در دبيرستان علوی، به نحله فكری مدرسه حجتيه راه می‌يابد، اما بعد از يك سال به دليل اينكه اين نحله نمی‌تواند پاسخگوي دغدغه‌هایش باشد، آن را رها می‌کند و به صورت تخصصی‌تر به تحقیق در قرآن و فلسفه اسلامی روی می‌آورد. دكتر سروش دكترای داروسازی را از دانشگاه تهران دريافت می‌نمايد و به توصيه دوستان برای ادامه تحصيل به انگلستان می‌رود. در آنجا در کنار ادامه تحصيل در رشته شيمی آنالتيك، به مطالعه فلسفه علم و فلسفه غرب می‌پردازد. می‌توان ادعا كرد که آغازگر رشته فلسفه علم در ايران دكتر سروش می‌باشد.

پس از انقلاب اسلامی، سروش در چند دور مباحثات ایدئولوژیک به همراه محمدتقی مصباح یزدی در صدا و سیما، به مقابله فكری با گروه‌های منتقد جمهوری اسلامی پرداخت. در این بین بود که با معرفی آیت الله بهشتی و تایید آقای خمینی به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی برای بازگشایی دانشگاهها درآمد.البته این عضویت به دلایل گوناگون دیری نپایید و سروش از اين مجموعه استعفا کرد.

در دهه هفتاد، دكتر سروش با مطرح كردن مباحثی پيرامون معيشت روحانيت، قبض و بسط ايدئولوژيك دين، و بسط تجربه نبوی، به يكی از جريان‌سازهای سياسی اجتماعی ايران تبدیل شد. بعضی سخنرانیهای وی به ميدان دعوای موافقان و مخالفان وی تبدیل مي شد. اما سروش به فعاليت خود ادامه داد و بيشتر آثار وی در دهه هفتاد خلق شد. با وجود انتقادها و شایعات بسیاری که درباره نقش سروش در جریان انقلاب فرهنگی، در نخستین سالهای انقلاب اسلامی در ایران، وجود دارد، بعضی او را «اصلاحگر دينی» و عده‌اي «پدر اصلاح‌طلبان ايران» می‌نامند.

جريان فكری دكتر سروش با نشريه «كيهان فرهنگی» آغاز شد و مباحث قبض و بسط ايدئولوژيك دين در آن منتشر شد. اما به دليل تغيير مديريت روزنامه كيهان، برخی گردانندگان نشريه كيهان فرهنگی نشريه‌اي به نام «كيان» تأسيس كردند؛
نشريه‌اي كه مبلغ انديشه روشنفكری دينی بود. در این نشریه به جز سروش، انديشمندانی چون دكتر سيدجواد طباطبايی، مراد فرهادپور، داريوش شايگان، مراد ثقفی و... نیز می‌نوشتند.
دكتر سروش بعد از دوم خرداد، در زمان دولت خاتمی كه وی يكی از حاميان وی بود، به آمريكا مهاجرت نمود. سروش در دانشگاه‌های آمريكا، آلمان، هلند و... در زمینه‌های مولانا پژوهی، اسلام‌شناسی و فلسفه علم به تدريس پرداخت و دیگر به فضای آكادميك ايران برنگشت.

سال همت مضاعف و کار مضاعف - کاریکاتور



شاهنشاه سید علی خامنه ای - عکس



دست مضاعف برای خامنه ای - کارتونی از آریا


شبکه اترنت (Ethernet) چیست؟



دستیابی به اطلاعات با روش های مطمین و با سرعت بالا یکی از رموز موفقیت هر سازمان و موسسه است . طی سالیان اخیر هزاران پرونده و کاغذ که حاوی اطلاعات با ارزش برای یک سازمان بوده ، در کامپیوتر ذخیره شده اند. با تغذیه دریایی از اطلاعات به کامپیوتر ، امکان مدیریت الکترونیکی اطلاعات فراهم شده است . کاربران متفاوت در اقصی نقاط جهان قادر به اشتراک اطلاعات بوده و تصویری زیبا از همیاری و همکاری اطلاعاتی را به نمایش می گذارند. شبکه های کامپیوتری در این راستا و جهت نیل به اهداف فوق نقش بسیار مهمی را ایفاء می نمایند.
اینترنت که عالی ترین تبلور یک شبکه کامپیوتری در سطح جهان است، امروزه در مقیاس بسیار گسترده ای استفاده شده و ارایه دهندگان اطلاعات ، اطلاعات و یا فرآورده های اطلاعاتی خود را در قالب محصولات تولیدی و یا خدمات در اختیار استفاده کنندگان قرار می دهند. وب که عالی ترین سرویس خدماتی اینترنت می باشد کاربران را قادر می سازد که در اقصی نقاط دنیا اقدام به خرید، آموزش ، مطالعه و … نمایند. با استفاده از شبکه، یک کامپیوتر قادر به ارسال و دریافت اطلاعات از کامپیوتر دیگر است .

اینترنت نمونه ای عینی از یک شبکه کامپیوتری است . در این شبکه میلیون ها کامپیوتر در اقصی نقاط جهان به یکدیگر متصل شده اند. اینترنت شبکه ای است مشتمل بر زنجیره ای از شبکه های کوچکتراست . نقش شبکه های کوچک برای ایجاد تصویری با نام اینترنت بسیار حایز اهمیت است . تصویری که هر کاربر با نگاه کردن به آن گمشده خود را در آن پیدا خواهد کرد. در این بخش به بررسی شبکه های کامپیوتری و جایگاه مهم آنان در زمینه تکنولوژی اطلاعات و مدیریت الکترونیکی اطلاعات خواهیم داشت . شبکه های محلی و شبکه های گسترده تاکنون شبکه های کامپیوتری بر اساس مولفه های متفاوتی تقسیم بندی شده اند. یکی از این مولفه ها ” حوزه جغرافیایی ” یک شبکه است .
بر همین اساس شبکه ها به دو گروه عمده LAN)Local area network) و WAN)Wide area network) تقسیم می گردند.

در شبکه های LAN مجموعه ای از دستگاه های موجود در یک حوزه جغرافیایی محدود، نظیر یک ساختمان به یکدیگر متصل می گردند . در شبکه های WAN تعدادی دستگاه که از یکدیگر کیلومترها فاصله دارند به یکدیگر متصل خواهند شد. مثلا” اگر دو کتابخانه که هر یک در یک ناحیه از شهر بزرگی مستقر می باشند، قصد اشتراک اطلاعات را داشته باشند، می بایست شبکه ای WAN ایجاد و کتابخانه ها را به یکدیگر متصل نمود. برای اتصال دو کتابخانه فوق می توان از امکانات مخابراتی متفاوتی نظیر خطوط اختصاصی (Leased) استفاده نمود. شبکه های LAN نسبت به شبکه های WAN دارای سرعت بیشتری می باشند. با رشد و توسعه دستگاههای متفاوت مخابراتی میزان سرعت شبکه های WAN ، تغییر و بهبود پیدا کرده است . امروزه با بکارگیری و استفاده از فیبر نوری در شبکه های LAN امکان ارتباط دستگاههای متعدد که در مسافت های طولانی نسبت بیکدیگر قرار دارند، فراهم شده است .
اترنت در سال ۱۹۷۳ پژوهشگری با نام ” Metcalfe” در مرکز تحقیقات شرکت زیراکس، اولین شبکه اترنت را بوجود آورد. هدف وی ارتباط کامپیوتر به یک چاپگر بود. وی روشی فیزیکی بمنظور کابل کشی بین دستگاههای متصل بهم در اترنت ارایه نمود. اترنت در مدت زمان کوتاهی بعنوان یکی از تکنولوژی های رایج برای برپاسازی شبکه در سطح دنیا مطرح گردید. همزمان با پیشرفت های مهم در زمینه شبکه های کامپیوتری ، تجهیزات و دستگاه های مربوطه، شبکه های اترنت نیز همگام با تحولات فوق شده و قابلیت های متفاوتی را در بطن خود ایجاد نمود. با توجه به تغییرات و اصلاحات انجام شده در شبکه های اترنت ،عملکرد و نحوه کار آنان نسبت به شبکه های اولیه تفاوت چندانی نکرده است .

در اترنت اولیه، ارتباط تمام دستگاه های موجود در شبکه از طریق یک کابل انجام می گرفت که توسط تمام دستگاهها به اشتراک گذاشته می گردید. پس از اتصال یک دستگاه به کابل مشترک ، می بایست پتانسیل های لازم بمنظور ایجاد ارتباط با سایر دستگاههای مربوطه نیز در بطن دستگاه وجود داشته باشد (کارت شبکه ) . بدین ترتیب امکان گسترش شبکه بمنظور استفاده از دستگاههای چدید براحتی انجام و نیازی به اعمال تغییرات بر روی دستگاههای موجود در شبکه نخواهد بود. اترنت یک تکنولوژی محلی (LAN) است. اکثر شبکه های اولیه در حد و اندازه یک ساختمان بوده و دستگاهها نزدیک به هم بودند. دستگاههای موجود بر روی یک شبکه اترنت صرفا” قادر به استفاده از چند صد متر کابل بیشترنبودند.اخیرا” با توجه به توسعه امکانات مخابراتی و محیط انتقال، زمینه استقرار دستگاههای موجود در یک شبکه اترنت با مسافت های چند کیلومترنیز فراهم شده است . پروتکل پروتکل در شبکه های کامپیوتری به مجموعه قوانینی اطلاق می گردد که نحوه ارتباطات را قانونمند می نماید. نقش پروتکل در کامپیوتر نظیر نقش زبان برای انسان است . برای مطالعه یک کتاب نوشته شده به فارسی می بایست خواننده شناخت مناسبی از زبان فارسی را داشته باشد. بمنظور ارتباط موفقیت آمیز دو دستگاه در شبکه می بایست هر دو دستگاه از یک پروتکل مشابه استفاده نمایند. اصطلاحات اترنت شبکه های اترنت از مجموعه قوانین محدودی بمنظور قانونمند کردن عملیات اساسی خود استفاده می نمایند.

بمنظور شناخت مناسب قوانین موجود لازم است که با برخی از اصطلاحات مربوطه در این زمینه بیشتر آشنا شویم :

Medium (محیط انتقال ) . دستگاههای اترنت از طریق یک محیط انتقال به یکدیگر متصل می گردند.
Segment (سگمنت ) . به یک محیط انتقال به اشتراک گذاشته شده منفرد، ” سگمنت ” می گویند.
Node ( گره ) . دستگاههای متصل شده به یک Segment را گره و یا ” ایستگاه ” می گویند.
Frame (فریم) . به یک بلاک اطلاعات که گره ها از طریق ارسال آنها با یکدیگر مرتبط می گردند، اطلاق می گردد فریم ها مشابه جملات در زبانهای طبیعی ( فارسی، انگلیسی … ) می باشند. در هر زبان طبیعی برای ایجاد جملات، مجموعه قوانینی وجود دارد مثلا” یک جمله می بایست دارای موضوع و مفهوم باشد. پروتکل های اترنت مجموعه قوانین لازم برای ایجاد فریم ها را مشخص خواهند کرد .اندازه یک فریم محدود بوده ( دارای یک حداقل و یک حداکثر ) و مجموعه ای از اطلاعات ضروری و مورد نیار می بایست در فریم وجود داشته باشد. مثلا” یک فریم می بایست دارای آدرس های مبداء و مقصد باشد. آدرس های فوق هویت فرستنده و دریافت کننده پیام را مشخص خواهد کرد. آدرس بصورت کاملا” اختصاصی یک گره را مشخص می نماید.( نظیر نام یک شخص که بیانگر یک شخص خاص است ) .
دو دستگاه متفاوت اترنت نمی توانند دارای آدرس های یکسانی باشند. یک سیگنال اترنت بر روی محیط انتقال به هر یک از گره های متصل شده در محیط انتقال خواهد رسید. بنابراین مشخص شدن آدرس مقصد، بمنظوردریافت پیام نقشی حیاتی دارد. مثلا” در صورتیکه کامپیوتر B ( شکل بالا) اطلاعاتی را برای چاپگر C ارسال می دارد کامپیوترهای A و D نیز فریم را دریافت و آن را بررسی خواهند کرد. هر ایستگاه زمانیکه فریم را دریافت می دارد، آدرس آن را بررسی تا مطمین گردد که پیام برای وی ارسال شده است یا خیر؟ در صورتیکه پیام برای ایستگاه مورد نظر ارسال نشده باشد، ایستگاه فریم را بدون بررسی محتویات آن کنار خواهد گذاشت ( عدم استفاده ).

یکی از نکات قابل توجه در رابطه با آدرس دهی اترنت، پیاده سازی یک آدرس Broadcast است . زمانیکه آدرس مقصد یک فریم از نوع Broadcast باشد، تمام گره های موجود در شبکه آن را دریافت و پردازش خواهند کرد. CSMA/CD تکنولوژی CSMA/CD )carrier-sense multiple access with collision detection ) مسیولیت تشریح و تنظیم نحوه ارتباط گره ها با یکدیگررا برعهده دارد. با اینکه واژه فوق پیچیده بنظر می آید ولی با تقسیم نمودن واژه فوق به بخش های کوچکتر، می توان با نقش هر یک از آنها سریعتر آشنا گردید.

بمنظور شناخت تکنولوژی فوق مثال زیر را در نظر بگیرید :
فرض کنید سگمنت اترنت، مشابه یک میز ناهارخوری باشد. چندین نفر ( نظیر گره ) دور تا دور میز نشسته و به گفتگو مشغول می باشند. واژه multiple access ( دستیابی چندگانه) بدین مفهوم است که : زمانیکه یک ایستگاه اترنت اطلاعاتی را ارسال می دارد تمام ایستگاههای دیگر موجود ( متصل ) در محیط انتقال ، نیز از انتقال اطلاعات آگاه خواهند شد.(.نظیر صحبت کردن یک نفر در میز ناهار خوری و گوش دادن سایرین ). فرض کنید که شما نیز بر روی یکی از صندلی های میز ناهار خوری نشسته و قصد حرف زدن را داشته باشید، در همان زمان فرد دیگری در حال سخن گفتن است در این حالت می بایست شما در انتظار اتمام سخنان گوینده باشید. در پروتکل اترنت وضعیت فوق carrier sense نامیده می شود.قبل از اینکه ایستگاهی قادر به ارسال اطلاعات باشد می بایست گوش خود را بر روی محیط انتقال گذاشته و بررسی نماید که آیا محیط انتقال آزاد است ؟ در صورتیکه صدایی از محیط انتقال به گوش ایستگاه متقاضی ارسال اطلاعات نرسد، ایستگاه مورد نظر قادر به استفاده از محیط انتقال و ارسال اطلاعات خواهد بود. Carrier-sense multiple access شروع یک گفتگو را قانونمند و تنظیم می نماید ولی در این رابطه یک نکته دیگر وجود دارد که می بایست برای آن نیز راهکاری اتخاذ شود.فرض کنید در مثال میز ناهار خوری در یک لحظه سکوتی حاکم شود و دو نفر نیز قصد حرف زدن را داشته باشند.در چنین حالتی در یک لحظه سکوت موجود توسط دو نفر تشخیص و بلافاصله هر دو تقریبا” در یک زمان یکسان شروع به حرف زدن می نمایند.چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ در اترنت پدیده فوق را تصادم (Collision) می گویند و زمانی اتفاق خواهد افتاد که دو ایستگاه قصد استفاده از محیط انتقال و ارسال اطلاعات را بصورت همزمان داشته باشند. در گفتگوی انسان ها ، مشکل فوق را می توان بصورت کاملا” دوستانه حل نمود. ما سکوت خواهیم کرد تا این شانس به سایرین برای حرف زدن داده شود.همانگونه که در زمان حرف زدن من، دیگران این فرصت را برای من ایجاد کرده بودند! ایستگاههای اترنت زمانیکه قصد ارسال اطلاعات را داشته باشند، به محیط انتقال گوش فرا داده تا به این اطمینان برسند که تنها ایستگاه موجود برای ارسال اطلاعات می باشند. در صورتیکه ایستگاههای ارسال کننده اطلاعات متوجه نقص در ارسال اطلاعات خود گردند ،از بروز یک تصادم در محیط انتقال آگاه خواهند گردید. در زمان بروز تصادم ، هر یک از ایستگاههای مربوطه به مدت زمانی کاملا” تصادفی در حالت انتظار قرار گرفته و پس از اتمام زمان انتظار می بایست برای ارسال اطلاعات شرط آزاد بودن محیط انتقال را بررسی نمایند! توقف تصادفی و تلاش مجدد یکی از مهمترین بخش های پروتکل است .

محدودیت های اترنت یک شبکه اترنت دارای محدودیت های متفاوت از ابعاد گوناگون (بکارگیری تجهیزات ) است .طول کابلی که تمام ایستگاهها بصورت اشتراکی از آن بعنوان محیط انتقال استفاده می نمایند یکی از شاخص ترین موارد در این زمنیه است . سیگنال های الکتریکی در طول کابل بسرعت منتشر می گردند. همزمان با طی مسافتی، سیگنال ها ضعیف می گردند. وچود میدان های الکتریکی که توسط دستگاههای مجاور کابل نظیرلامپ های فلورسنت ایجاد می گردد ، باعث تلف شدن سیگنال می گردد. طول کابل شبکه می بایست کوتاه بوده تا امکان دریافت سیگنال توسط دستگاه های موجود در دو نقطه ابتدایی و انتهایی کابل بصورت شفاف و با حداقل تاخیر زمانی فراهم گردد. همین امر باعث بروز محدودیت در طول کابل استفاده شده، می گردد پروتکل CSMA/CD امکان ارسال اطلاعات برای صرفا” یک دستگاه را در هر لحظه فراهم می نماید، بنابراین محدودیت هایی از لحاظ تعداد دستگاههایی که می توانند بر روی یک شبکه مجزا وجود داشته باشند، نیز بوجود خواهد آمد. با اتصال دستگاه های متعدد (فراوان ) بر روی یک سگمنت مشترک، شانس استفاده از محیط انتقال برای هر یک از دستگاه های موجود بر روی سگمنت کاهش پیدا خواهد کرد. در این حالت هر دستگاه بمنظور ارسال اطلاعات می بایست مدت زمان زیادی را در انتظار سپری نماید . تولید کنندگان تجهیزات شبکه دستگاه های متفاوتی را بمنظور غلبه بر مشکلات و محدودیت گفته شده ، طراحی و عرضه نموده اند. اغلب دستگاههای فوق مختص شبکه های اترنت نبوده ولی در سایر تکنولوژی های مرتبط با شبکه نقش مهمی را ایفاء می نمایند. تکرارکننده (Repeater) اولین محیط انتقال استفاده شده در شبکه های اترنت کابل های مسی کواکسیال بود که Thicknet ( ضخیم) نامیده می شوند. حداکثر طول یک کابل ضخیم ۵۰۰ متر است . در یک ساختمان بزرگ ، کابل ۵۰۰ متری جوابگوی تمامی دستگاه های شبکه نخواهد بود. تکرار کننده ها با هدف حل مشکل فوق، ارایه شده اند. . تکرارکننده ها ، سگمنت های متفاوت یک شبکه اترنت را به یکدیگر متصل می کنند. در این حالت تکرارکننده سیگنال ورودی خود را از یک سگمنت اخذ و با تقویت سیگنال آن را برای سگمنت بعدی ارسال خواهد کرد. بدین تزتیب با استفاده از چندین تکرار کننده و اتصال کابل های مربوطه توسط آنان ، می توان قطر یک شبکه را افزایش داد. ( قطر شبکه به حداکثر مسافت موجود بین دو دستگاه متمایز در شبکه اطلاق می گردد ) Bridges و سگمنت شبکه های اترنت همزمان با رشد (بزرگ شدن) دچار مشکل تراکم می گردند. در صورتیکه تعداد زیادی ایستگاه به یک سگمنت متصل گردند، هر یک دارای ترافیک خاص خود خواهند بود . در شرایط فوق ، ایستگاههای متعددی قصد ارسال اطلا عات را دارند ولی با توجه به ماهیت این نوع از شبکه ها در هر لحظه یک ایستگاه شانس و فرصت استفاده از محیط انتقال را پیدا خواهد کرد. در چنین وضعیتی تعداد تصادم در شبکه افزایش یافته و عملا” کارآیی شبکه افت خواهد کرد.

یکی از راه حل های موجود بمنظور برطرف نمودن مشکل تراکم در شبکه تقسیم یک سگمنت به چندین سگمنت است . با این کار برای تصادم هایی که در شبکه بروز خواهد کرد، دامنه وسیعتری ایجاد می گردد.راه حل فوق باعث بروز یک مشکل دیگر می گردد: سگمنت ها قادر به اشتراک اطلاعات با یکدیگر نخواهند بود. بمنظور حل مشکل فوق، Bridges در شبکه اترنت پیاده سازی شده است . Bridge دو و یا چندین سگمنت را به یکدیگر متصل خواهد کرد. بدین ترتیب دستگاه فوق باعث افزایش قطر شبکه خواهد شد. عملکرد Bridge از بعد افزایش قطر شبکه نظیر تکرارکننده است ، با این نفاوت که Bridge قادر به ایجاد نظم در ترافیک شبکه نیز خواهد بود . Bridge نظیر سایر دستگاههای موجود در شبکه قادر به ارسال و دریافت اطلاعات بوده ولی عملکرد آنها دقیقا” مشابه یک ایستگاه نمی باشد. Bridge قادر به ایجاد ترافیکی که خود سرچشمه آن خواهد بود، نیست ( نظیر تکرارکننده ) .Bridge صرفا” چیزی را که از سایر ایستگاهها می شنود ، منعکس می نماید. ( Bridge قادر به ایجا د یک نوع فریم خاص اترنت بمنظور ایجاد ارنباط با سایر Bridge ها می باشند ) همانگونه که قبلا” اشاره گردید هر ایستگاه موجود در شبکه تمام فریم های ارسال شده بر روی محیط انتقال را دریافت می نماید.(صرفنظر ازاینکه مقصد فریم همان ایستگاه باشد و یا نباشد.) Bridge با تاکید بر ویژگی فوق سعی بر تنظیم ترافیک بین سگمنت ها دارد. همانگونه که در شکل فوق مشاهده می گردد Bridge دو سگمنت را به یکدیگر متصل نموده است . در صورتیکه ایستگاه A و یا B قصد ارسال اطلاعات را داشته باشند Bridge نیز فریم های اطلاعاتی را دریافت خواهد کرد. نحوه برخورد Bridge با فریم های اطلاعاتی دریافت شده به چه صورت است؟ آیا قادر به ارسال اتوماتیک فریم ها برای سگمنت دوم می باشد؟ یکی ازاهداف استفاده از Bridge کاهش ترافیک های غیرضروری در هر سگمنت است . در این راستا، آدرس مقصد فریم ، قبل از هر گونه عملیات بر روی آن، بررسی خواهد شد. در صورتیکه آدرس مقصد، ایستگاههای A و یا B باشد نیازی به ارسال فریم برای سگمنت شماره دو وجود نخواهد داشت . در این حالت Bridge عملیات خاصی را انجام نخواهد داد. نحوه برخورد Bridge با فریم فوق مشابه فیلتر نمودن است . درصورتیکه آدرس مقصد فریم یکی از ایستگاههای C و یا D باشد و یا فریم مورد نظر دارای یک آدرس از نوع Broadcast باشد ، Bridge فریم فوق را برای سگمنت شماره دو ارسال خواهد کرد. با ارسال و هدایت فریم اطلاعاتی توسط Bridge امکان ارتباط چهار دستگاه موجود در شبکه فراهم می گردد. با توجه به مکانیزم فیلتر نمودن فریم ها توسط Bridge ، این امکان بوجود خواهد آمد که ایستگاه A اطلاعاتی را برای ایستگاه B ارسال و در همان لحظه نیز ایستگاه C اطلاعاتی را برای ایستگاه D ارسال نماید.بدین ترتیب امکان برقراری دو ارتباط بصورت همزمان بوجود آمده است .

روترها : سگمنت های منطقی با استفاده از Bridge امکان ارتباط همزمان بین ایستگاههای موجود در چندین سگمنت فراهم می گردد. Bridge در رابطه با ترافیک موجود در یک سگمنت عملیات خاصی را انجام نمی دهد. یکی از ویژگی های مهم Bridge ارسالی فریم های اطلاعاتی از نوع Broadcast برای تمام سگمنت های متصل شده به یکدیگر است. همزمان با رشد شبکه و گسترش سگمنت ها، ویژگی فوق می تواند سبب بروز مسایلی در شبکه گردد. زمانیکه تعداد زیادی از ایستگاه های موجود در شبکه های مبتنی بر Bridge ، فریم های Broadcast را ارسال می نمایند، تراکم اطلاعاتی بوجود آمده بمراتب بیشتر از زمانی خواهد بود که تمامی دستگاهها در یک سگمنت قرار گرفته باشند. روتر یکی از دستگاههای پیشرفته در شبکه بوده که قادر به تقسیم یک شبکه به چندین شبکه منطقی مجزا است .
روتر ها یک محدوده منطقی برای هر شبکه ایجاد می نمایند. روترها بر اساس پروتکل هایی که مستقل از تکنولوژی خاص در یک شبکه است، فعالیت می نمایند. ویژگی فوق این امکان را برای روتر فراهم خواهد کرد که چندین شبکه با تکنولوژی های متفاوت را به یکدیگر مرتبط نماید. استفاده از روتر در شبکه های محلی و گسترده امکان پذیراست . وضعیت فعلی اترنت از زمان مطرح شدن شبکه های اترنت تاکنون تغییرات فراوانی از بعد تنوع دستگاه های مربوطه ایجاد شده است . در ابتدا از کابل کواکسیال در این نوع شبکه ها استفاده می گردید.امروزه شبکه های مدرن اترنت از کابل های بهم تابیده و یا فیبر نوری برای اتصال ایستگاه ها به یکدیگر استفاده می نمایند. در شبکه های اولیه اترنت سرعت انتقال اطلاعات ده مگابیت در ثانیه بود ولی امروزه این سرعت به مرز ۱۰۰و حتی ۱۰۰۰ مگابیت در ثانیه رسیده است . مهمترین تحول ایجاد شده در شبکه های اترنت امکان استفاده از سوییچ های اترنت است .سگمنت ها توسط سوییچ به یکدیگر متصل می گردند. ( نظیر Bridge با این تفاوت عمده که امکان اتصال چندین سگمنت توسط سوییچ فراهم می گردد) برخی از سوییچ ها امکان اتصال صدها سگمنت به یکدیگر را فراهم می نمایند. تمام دستگاههای موجود در شبکه، سوییچ و یا ایستگاه می باشند . قبل از ارسال فریم های اطلاعاتی برا ی هر ایستگاه ، سوییچ فریم مورد نظر را دریافت و پس از بررسی، آن را برای ایستگاه مقصد مورد نظر ارسال خواهد کرد . عملیات فوق مشابه Bridge است ، ولی در مدل فوق هر سگمنت دارای صرفا” یک ایستگاه است و فریم صرفا” به دریافت کننده واقعی ارسال خواهد شد. بدین ترتیب امکان برقراری ارتباط همزمان بین تعداد زیادی ایستگاه در شبکه های مبتنی بر سوییچ فراهم خواهد شد. همزمان با مطرح شدن سوییچ های اترنت مسیله Full-duplex نیز مطرح گردید. Full-dulex یک اصطلاح ارتباطی است که نشاندهنده قابلیت ارسال و دریافت اطلاعات بصورت همزمان است . در شبکه های اترنت اولیه وضعیت ارسال و دریافت اطلاعات بصورت یکطرفه (half-duplex) بود.در شبکه های مبتنی بر سوییچ، ایستگاهها صرفا” با سوییچ ارتباط برقرار کرده و قادر به ارتباط مستقیم با یکدیگر نمی باشند. در این نوع شبکه ها از کابل های بهم تابیده و فیبر نوری استفاده و سوییچ مربوطه دارای کانکنورهای لازم در این خصوص می باشند.. شبکه های مبتنی بر سوییچ عاری از تصادم بوده و همزمان با ارسال اطلاعات توسط یک ایستگاه به سوییچ ، امکان ارسال اطلاعات توسط سوییچ برای ایستگاه دیگر نیز فراهم خواهد شد. اترنت و استاندارد ۸۰۲.۳ شاید تاکنون اصطلاح ۸۰۲.۳ را در ارتباط با شبکه های اترنت شنیده باشید . اترنت بعنوان یک استاندارد شبکه توسط شرکت های : دیجیتال، اینتل و زیراکس (DIX) مطرح گردید. در سال ۱۹۸۰ موسسه IEEE کمیته ای را مسیول استاندار سازی تکنولوژی های مرتبط با شبکه کرد. موسسه IEEE نام گروه فوق را ۸۰۲ قرار داد. ( عدد ۸۰۲ نشاندهنده سال و ماه تشکیل کمیته استاندارسازی است ) کمیته فوق از چندین کمیته جانبی دیگر تشکیل شده بود . هر یک از کمیته های فرعی نیز مسیول بررسی جنبه های خاصی از شبکه گردیدند. موسسه IEEE برای تمایز هر یک از کمیته های جانبی از روش نامگذاری : x۸۰۲.x استفاده کرد. X یک عدد منصر بفرد بوده که برای هر یک از کمیته ها در نظر گرفته شده بود . گروه ۸۰۲.۳ مسیولیت استاندارد سازی عملیات در شبکه های CSMA/CD را برعهده داشتند. ( شبکه فوق در ابتدا DIX Ethernet نامیده می شد ) اترنت و ۸۰۲.۳ از نظر فرمت داده ها در فریم های اطلاعاتی با یکدیگر متفاوت می باشند. تکنولوژی های متفاوت شبکه متداولترین مدل موجود در شبکه های کامپیوتری( رویکرد دیگری از اترنت ) توسط شرکت IBM و با نام Token ring عرضه گردید. در شبکه های اترنت بمنظور دستیابی از محیط انتقال از فواصل خالی (Gap) تصادفی در زمان انتقال فریم ها استفاده می گردد. شبکه های Token ring از یک روش پیوسته در این راستا استفاده می نمایند. در شبکه های فوق ، ایستگاه ها از طریق یک حلقه منطقی به یکدیگر متصل می گردند. فریم ها صرفا” در یک جهت حرکت و پس از طی طول حلقه ، فریم کنار گذاشته خواهد شد. روش دستیابی به محیط انتقال برای ارسال اطلاعات تابع CSMA/CD نخواهد بود و از روش Token passing استفاده می گردد. در روش فوق در ابتدا یک Token ( نوع خاصی از یک فریم اطلاعاتی ) ایجاد می گردد . Token فوق در طول حلقه می چرخد . زمانیکه یک ایستگاه قصد ارسال اطلاعات را داشته باشد، می بایست Token را در اختیار گرفته و فریم اطلاعاتی خود را بر روی محیط انتقال ارسال دارد. زمانیکه فریم ارسال شده مجددا” به ایستگاه ارسال کننده برگشت داده شد ( طی نمودن مسیر حلقه )، ایستگاه فریم خود را حذف و یک Token جدید را ایجاد وآن را بر روی حلقه قرار خواهد داد. در اختیار گرفتن Token شرط لازم برا ی ارسال اطلاعات است . سرعت ارسال اطلاعات در این نوع شبکه ها چهار تا شانزده مگابیت در ثانیه است . اترنت با یک روند ثابت همچنان به رشد خود ادامه می دهد. پس از گذشت حدود سی سال ازعمر شبکه های فوق استانداردهای مربوطه ایجاد و برای عموم متخصصین شناخته شده هستند و همین امر نگهداری و پشتیبانی شبکه های اترنت را آسان نموده است . اترنت با صلابت بسمت افزایش سرعت و بهبود کارآیی و عملکرد گام بر می دارد.