سکسولوژی به عنوان رشتهای مجزا در دههی هفتاد (میلادی) وارد علوم پزشکی شد . تا قبل از این مبحثی در روانشناسی وجود داشت، که به مسایل و مشکلات جنسی میپرداخت، اما رشتهای به عنوان سکسولوژی که به خود سکس و عملکرد سکس به صورت فیزیولوژی سکس بپردازد، وارد عرصهی پزشکی نشده بود.
در این زمینه مطالعات پراکندهای از سال 1859 شده بود. در سال 1885 فردی به نام ژولدیو کتابی راجع به نقش کلیتوریس (چوچوله) در ارضای جنسی (ارگاسم) زن و همچنین نقش پیشدرآمدهای رابطهی جنسی در تحریک جنسی زن مینویسد. در سال 1890 نیز زنی به اسم الیس راجع به نقش کلیتوریس در ارضای جنسی مینویسد. او اولین کسیست که جرات میکند به خلوصگرایی ویکتوریا حمله کند و سکس را از حالت اسرارآمیز آن خارج کند. در این کتاب او به مسایلی مانند خجالت، نقش مذهب در مسایل جنسی، دید مذهب نسبت به سکس و خودارضایی اشاره میکند. این تحقیقات، اما، کارهای پراکندهای بود که به صورت فردی انجام میگرفت.
در سال 1935 فردی به نام کنتی در آمریکا شروع به تحقیق راجع به مسایل جنسی میکند و پرسشنامهای دربارهی مسایل جنسی زن و مرد تهیه میکند. کنتی انستیتویی به نام خودش به وجود میآورد، که هزاران زن و مرد آمریکایی به آن مراجعه کرده و پرسشنامهی مذکور را پر میکردند. قابل گفتن است که آدمهایی که به این انستیتو مراجعه میکردند دچار مشکلات جنسی نبودند، بلکه آدمهای معمولیای بودند، که میآمدند و راجع به سکس صحبت میکردند. از این طریق دادههای زیادی به دست آمد و این امکان فراهم شد، که از دادههای تجربی انسانها به فاکتهای علمی برسند.
در دههی شصت نیز زن و شوهری به نام مستر و جونسن لابراتواری به منظور تحقیق دربارهی فیزیولوژی سکس تاسیس میکنند. نتایج کار آنها در سال 1966 پایه و اساس سکسولوژی مدرن قرار میگیرد. سکسولوژی مدرن با برداشتهای اشتباه که راجع به یک سری مسایل جنسی وجود داشت، برخورد میکند. یکی از این مسایل، خودارضاییست. خودارضایی حتی تا اوایل قرن بیستم یک نوع انحراف از رابطهی جنسی سالم محسوب میشد و این تصور رایج بود، که اگر کسی خودارضایی بکند، بینایی یا هوش خود را از دست داده و حتی ممکن است به جنون کشیده شود. حتی پزشکان به والدین سفارش میکردند که به هر ترتیبی شده، جلوی خودارضایی بچههایشان را بگیرند، وگرنه فرزندشان بعدها دچار کمردرد و در روابط جنسی منفعل خواهد شد و ... برای جلوگیری از خودارضایی وسایلی هم درست کرده بودند، مانند وسیلهای آهنی که به هنگام خواب آلت تناسلی پسربچه را در آن قرار میدادند تا جلوی بزرگ شدن آن را بگیرد. در صورتی که پسربچه در خواب تحریک میشد، درد شدید، میل جنسی را در او سرکوب میکرد. دستگاه دیگری نیز وجود داشت که به همین شکل بود، منتها قسمت جلوی آنرا چیزی سوزاننده، مانند فلفل، میگذاشتند تا آلت جنسی در صورت تحریک، بسوزد و این گونه میل جنسی خود به خود از بین برود. و یا در خانوادههای اشراف رسم بود که مستخدمین را همراه بچهها به حمام بفرستند تا مواظب باشند که دست بچهها به آلت تناسلیشان نخورد. و یا برای جلوگیری از خودارضایی شبها دست بچه را میبستند.
بعدها با مطالعاتی که در این زمینه شد، یک مقدار این "تابو" از بین رفت. تحقیقات کنتی نقش مهمی در این میان داشت. 95درصد زنان و 99درصد مردانی که به انستیتو کنتی مراجعه کرده بودند، در طول زندهگی خود دست به خودارضایی زده بودند. بعدها تحقیقاتی روی حیوانات انجام دادند و دیدند که همهی حیوانات وقتی جنس مخالف نباشد، خودارضایی میکنند. در اینجا این سوآل پیش آمد که وقتی تمام حیوانات خودارضایی میکنند، چرا انسان نکند. در عمل به این نتیجه رسیدند که خودارضایی نه تنها مضر نیست، بلکه در رشد جنسی بچه نقش عمدهای بازی میکند. از این طریق نوجوان میتواند با بدن خود آشنا شود و نقاط حساس بدناش را بشناسد، بدون آنکه کس دیگری در کنارش باشد که او را بترساند یا سرکوب کند. و این در رشد جنسی بچه تاثیر به سزایی دارد. بچهها از سن یک سال و نیم قادرند خودارضایی کنند. خودارضایی قبل از بلوغ نیز صورت میگیرد، اما در دورهی بلوغ به بالاترین حد میرسد. در دورههای بعدی این کم میشود، ولی در دوران پیری باز اوج میگیرد.
مسالهی دیگری که سکسولوژی مدرن با آن برخورد کرد، مسالهی "تابو"هاست. در رابطهی زن و مرد یکسری تابوهایی وجود دارد ، که از طریق مذهب و سنت به مردم داده میشود. مثلا یک سری کارها از نظر جامعه "نورم" است و یکسری غیر عادی و یا بعضی کارها خوب است و بعضی بد. به این ترتیب وسعت عمل فرد در رابطهی جنسی بسیار محدود میشود. در تحقیقات انجام شده، به ویژه در تحقیقات مستر و جونسن، به این نتیجه رسیدند که نمیتوان از نورم یا غیر نورم صحبت کرد. هر عملی که باعث لذت دو نفر بشود، درست است، به شرطی که با توافق آن دو صورت بگیرد. هیچ کس نمیتواند بگوید این کار خوب است یا بد. در واقع ارزشگذاری باید از سوی طرفین صورت بگیرد. مهم این است که آن کار با موافقت دو طرف صورت بگیرد و موجب لذت هر دو شود. در اینجا در واقع این مسایل که مثلا یک "پوزیسیون" خوب است و دیگری بد و یا یک "پوزیسیون" یا یک عمل جنسی کثیف است و دیگری تمیز، معنای خود را از دست میدهد. در حقیقت این برخورد باعث میشود تا دامنهی رابطهی جنسی بازتر شود و افراد بتوانند از اعضای مختلف خود بیشتر استفاده کرده و غریزهی جنسی خود را رشد و گسترش بدهند. از آنجا که انسانها متفاوتاند، دلیل ندارد که همه از یک شکل رابطهی جنسی راضی باشند. در نتیجه نمیتوان برای همه نسخه نوشت که این کار درست است و آن کار غلط.
مسالهی دیگری که سکسولوژی مدرن به آن میپردازد، برخورد با همجنسگراییست. تا قبل از آن همجنسگرایی یک بیماری جنسی محسوب میشد. حتی تا سال 1980 در امتحانهای پزشکی Bord آمریکا، از همجنسگرایی به عنوان یک بیماری جنسی نام برده میشد. از نقطه نظر سکسولوژی مدرن، اما، همجنسگرایی یک بیماری جنسی نیست، بلکه شکل خاصی از رابطهی جنسیست.
بخش دیگری از سکسولوژی برمیگردد به روشهای درمانی بیماریهای جنسی، مانند ناتوانیهای جنسی در زنانی که دیگر ارضا جنسی نمیشوند یا در آدمهایی که میل جنسیشان از بین رفته و یا کسانی که در دورههای مختلف رابطهی جنسی، دچار اختلال شدهاند و غیره .
مسالهی جنسی به طور کلی از پیچیدهگی بسیاری برخوردار است و از پارامترهای مختلفی تاثیر میگیرد، که این پارامترها شامل مسایل فرهنگی، سنتها، مذهب، سطح اقتصادی جامعه و دورهی تاریخی مشخصی که افراد در آن زندهگی میکنند، میشود و گذشته از اینها عوامل خاص هر فرد، مانند جایگاه تربیتی فرد، در این میان نقش مهمی دارد. تاثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی بر زن و مرد متفاوت است. این تفاوت از آنجا ناشی میشود که مدلهای فرهنگیای که طی قرون به زن داده شده است با مرد تفاوت دارد. زن در رابطهی جنسی همواره نقش خود را به عنوان موجودی دیده است، که باید خود را فدا کند، خود را بدهد. در این رابطه از زن به عنوان موجودی لطیف، موجودی که به دنبال مهربانی میگردد و مهربان است و از خود میگذرد، صحبت میشود. این مدل فرهنگیایست که برای زن تعیین شده است و زن خود را با این مدل تطبیق میدهد. اما افسانهی مردانهگی با قدرت بیان میشود. یعنی به دست آوردن قدرت، تملک بر خود، تملک بر احساس خود و تملک بر دیگری. مرد در رابطهی جنسی سعی میکند در قدرت باشد، سعی میکند به طرف مقابل و به خودش مسلط باشد و احساسات خود را به کنترل عقل دربیاورد. و اینجاست که تفاوتهای بسیار در برخورد به مسالهی جنسی در زن و مرد پیدا میشود.
غریزهی جنسی تحت تاثیر دو عامل است، که اولین آن ترشح هورمون تحریک کنندهی غریزهی جنسی، تستسترون (Testosterone) ، است. تحریک جنسی هم در مرد و هم در زن از طریق این هورمون صورت میگیرد. البته هورمون زنانهی استروژن نیز میتواند در تحریک جنسی نقش داشته باشد. بیشترین ترشح هورمونهای جنسی در دوران بلوغ است ، که اگر این را به شکل منحنی فرض کنیم، تا سن 25 بالا میرود و از 25 سالهگی پایین میآید تا از بین برود. بالاترین مقدار "تستسترون" حدودا در سن 25 سالهگی ترشح میشود. عامل دیگری که در غریزهی جنسی نقش بسیار مهمی دارد، مسالهی کنترل قشر مغز است. قشر مغز غریزهی جنسی را کنترل میکند و اینجاست که عوامل اجتماعی، فرهنگی، یعنی تمامیت فرد، مطرح میشود. یک انسان به عنوان یک موجود اجتماعی، که از یک درجهی فرهنگی خاص و سطح اجتماعی خاص برخوردار است، میتواند تحت تاثیر عوامل گوناگون که در ذهناش جایگرفته، بر غریزهی جنسی خود تسلط پیدا کند. میتواند آن را زیاد یا کم کند و یا حتی از بین ببرد.
در کل کارکرد (فونکسیون) جنسی سه مرحله دارد، مرحلهی اول میل جنسی، مرحلهی دوم تحریک جنسی و مرحلهی سوم ارضای جنسیست. مرحلهی اول، یعنی مرحلهی میل جنسی، کاملا تحت تاثیر قشر مغز است. برای توضیح این مساله باید اشارهای شود به سیستم "کودیفیکاسیون" یا سیستم انعکاس شرطی. انسان در دورههای مختلف زندهگی به یکسری مسایل و پدیدههایی برخورد میکند، که این پدیدهها در ذهناش به عنوان جنسی، به عنوان لذت جنسی جای میگیرد، به فرض یک نگاه گرم، یک لباس زیبا، یک هیکل قشنگ، یک هنرپیشهی زیبا، یک رختخواب قشنگ. چیزهای مختلف میتواند در ذهن فرد به عنوان چیزی جنسی ضبط شود. مثلا یک هنرپیشه برای یک مرد میشود سمبل سکس و این مرد هر وقت در عینیت یا در ذهنیت با این مساله برخورد کند، میتواند آن را بازآوری کند. در اینجا مسایل فرهنگی و اجتماعی نقش عمدهای دارند. به فرض در کشوری مانند ایران، که زنان باید همیشه پوشیده باشند، اگر یک زنی در خیابان در مقابل مردی چادرش را باز کند، این علامتیست به این معنی که از او دعوت به رابطهی جنسی کرده و این برای مرد آن جامعه به عنوان چیزی جنسی ثبت میشود و هر وقت به یاد این صحنه بیفتد، میتواند تحریک شود. ولی فرض کنید همین کار را زنی در اروپا بکند. بین پنجاه نفر دامناش را اینور و آنور کند. آیا کسی تحریک میشود؟ ولی در همین اروپا در قرن نوزدهم، که زنان خیلی پوشیده بودند، ساق پای زن خیلی سکسی محسوب میشد و مردان اگر ساق پای زنی را میدیدند یا حتی بهش فکر میکردند، تحریک میشدند. ولی الآن تا بالاها را هم نشان میدهند و کسی تحریک نمیشود. در این مورد اتفاقا آزمایش جالبی در یکی از بیمارستانهای پاریس کرده بودند، تا نقش ذهنیت در برانگیختن غریزهی جنسی را محک بزنند. در این آزمایش به مردانی که مشکلات جنسی یا ناتوانی جنسی داشتند، فیلمی نشان میدهند. قبل از نمایش فیلم به آنان میگویند که در این فیلم زنی به مطب دکتر میرود، لخت میشود و دکتر او را معاینه میکند. بعد یک بار دیگر همین فیلم را نشان میدهند و قبل از نمایش به آنان میگویند که در این فیلم زنی پیش معشوقاش میرود، لخت میشود و عشقبازی میکند. جالب اینجاست که دفعهی اول مردها تحریک نمیشوند، اما بار دوم تحریک میشوند. در واقع در ذهن این مردها اینطور ثبت شده که رابطهی بین پزشک و بیمار تحریک کننده نیست و به آن باید با یک دید دیگر نگاه کرد. تاثیر عوامل فرهنگی میتواند در تحریک، بازآوری و رشد غریزهی جنسی تاثیر منفی یا مثبت داشته باشد. به فرض اگر فردی که در خانوادهای مذهبی بزرگ شده و بهش گفتند که سکس چیز کثیفیست و همیشه باید خودت را بپوشانی و یا فردی که در خانوادهای روشنفکر تربیت شده و بهش گفتند که سکس فقط وقت تو را تلف میکند و ما برای چیزهای بهتر ساخته شدهایم، این افراد اگر با موردی روبهرو شوند، چه به شکل عینی چه به شکل ذهنی، چون سکس را کثیف یا بیهوده میدانند، نمیتوانند تحریک شوند و این حتی میتواند به عکس خودش تبدیل شود. یعنی مثلا اگر یک مرد مذهبی با زنی روبهرو شود که مینیژوپ پوشیده و به این دلیل از نظر او زنی خراب و فاحشه قلمداد شود، ممکن است اصلا تحریک نشود و یا حتی با تنفر به او بنگرد.
مسالهی دیگری که در برانگیختن میل جنسی و رشد آن تاثیر دارد، مسالهی "فانتاسم"هاست، یعنی تخیل داشتن در بیداری. تخیلات جنسی میتواند مثلا در مواردی که یک جفت به مشکل جنسی برمیخورد و طرفین حساسیتشان را نسبت به یکدیگر از دست میدهند، تاثیر مثبت داشته باشد. در اینجا بد نیست اشارهای شود به اینکه سیستم "کودیفیکاسیون" میتواند در طی زمان، در روابطی مشخص به عکس خودش تبدیل شود. طبق آمارهایی که در اروپا و آمریکا گرفته شده، زوجها در آمریکا پس از چهار سال و در فرانسه بعد از دو سال، کشش جنسی خود نسبت به یکدیگر را از دست میدهند. اینطور نیست که همهی این افراد خواهان رابطهی جنسی با افراد متعدد باشند. به طور نمونه مردی هنوز زناش را دوست دارد، او را قشنگ میداند و برایاش احترام قایل است، اما دیگر او را سکسی نمییابد و تحریک نمیشود. و یا برعکس زنانی هستند که بعد از دوسه سال دیگر میل جنسی نسبت به یار ("پارتنر") شان ندارند و سرد میشوند. علت این، استفادهی زیاد از کُدهای مشخص است. فرض کنید آدمی به پنیسیلین حساسیت دارد. به این آدم اول مقدار کمی پنیسیلین میدهند و بعد آرام آرام مقدار آن را زیاد میکنند. هر دفعه که این ماده وارد بدن میشود، یک سری مواد بر ضد آن تولید میشود تا این که بدن نسبت به آن واکسینه میشود. بهکارگیری طولانیمدت کُدهای مشخص نیز میتواند موجب از دست دادن حساسیت آدم بشود. البته روشهایی هست که میتوان با کمک آن دوباره حساسیت نسبت به کُدهای مشخص را به وجود آورد. در واقع نقش ذهن در فونکسیون (کارکرد) جنسی مهمتر از نقش اعضا و هورمونهای جنسیست. هورمونهای جنسی تنها به اعتبار کُدها و دادههای ذهنیای که در مغز جا گرفته است، میتوانند عمل کنند. در واقع انسان بیشتر با مغزش عشقبازی میکند تا با بدن و اعضای جنسیاش. این مساله باز در بین زنان و مردان متفاوت است. زنها به دلیل مدل فرهنگیای که بهشان دادهاند، همواره میخواهند خود را فدا کنند، میخواهند خود را بدهند. زنان کلا راجع به عشق نوستالژیک فکر میکنند. همیشه به دنبال عشق میگردند. مثلا سینماهایی که فیلمهای عشقی نشان میدهند، همیشه پر از پیرزن است، پیرزنهایی که هنوز به دنبال عشقاند. زنان به مسایل عاطفی و به پیشدرآمدهای رابطهی جنسی بیشتر توجه میکنند تا به خود رابطهی جنسی و سکس. برای زنان بیشتر مهم است که بهشان توجه شود. یک محیط اطمینان بخش، پشتگرمی، در کنار داشتن فردی که به آنان به عنوان یک موجود کامل نگاه کند، اینها برای زنان مهمتر است. در صورتی که برای مردها مسایل فیزیکی مهمتر است. یک مجلهی فرانسوی از کسانی که به همسرشان خیانت میکردند، آمار گرفته بود و علت این کار را جویا شده بود. 68درصد زنانی که به شوهرشان خیانت میکردند، این دلیل را ارایه داده بودند که در رابطهی دوم به دنبال عشق و توجه میگردند و مسالهی جنسی برایشان جنب آن است و این که مسالهی اصلی آنان این است که به آنان به عنوان یک انسان توجه نمیشود و کمبود محبت دارند. تنها 7 درصد این زنان به خاطر مسایل جنسی به شوهرشان خیانت میکردند و 12 یا 13 درصد این زنان حتی رابطهی جنسی با معشوقشان نداشتند. یعنی حتی حاضر بودند از سکس بگذرند ولی در عوض یک رابطهی محبتآمیز، یک رابطهی عاطفی،عاشقانه و یا دوستانه داشته باشند.
در مورد مردها این وضع کاملا برعکس است. 95 درصد مردانی که به زنشان خیانت میکردند، به خاطر سکس و نوآوری جنسی بوده است. مساله این است که حتی در یک جامعهی پیشرفته مانند فرانسه، که به هر حال زنان به یک حدی از رشد و آگاهی رسیدهاند که برای خود به عنوان فرد، به عنوان یک موجود جنسی ارزش قایل باشند، و "تابو"ها خیلی کمترند تا در جوامع بسته، باز هم زن راجع به عشق نوستالژیک فکر میکند، دوست دارد بهش توجه شود، دوست دارد در محیط گرم و مهربان باشد و اینها را به روابط جنسی ترجیح میدهد. البته باید در نظر داشت که مسایل عاطفی را نمیتوان کاملا از مسایل جنسی جدا کرد. ولی به طور مشخص مردها بیشتر اینور طیفاند و زنها آنور طیف. این مساله البته در دورههای مختلف تاریخی فرق میکند، چرا که مستقیما به سطح و شعور اجتماعی افراد ارتباط دارد. برخورد با مسایل جنسی در دورههای مختلف سنی نیز متفاوت است. مثلا حدود سنین چهل، وقتی که بحران 40 سالهگی در زن و مرد شروع میشود (این در یکی ممکن است در سن 35 سالهگی شروع شود و در دیگری در سن 45 سالهگی) برخورد آنان با این مسایل عوض میشود. در این سن آدم تا حدودی از ثبات اجتماعی و اقتصادی برخوردار شده ، از نظر شغلی به جایی رسیده ، فرزنداناش بزرگ شدهاند و غیره. در اینجاست که آدم به خودش برمیگردد و گذشتهی خود را بازنگری میکند. میخواهد ببیند بیلان زندهگیاش چه بوده، تا به حال در زندهگیاش چه کار کرده و وجوه مثبت و منفی زندهگیاش را بررسی میکند. مردها که معمولا مسالهی اصلی در زندهگیشان یا کار است یا سیاست یا اقتصاد و غیره و به مسایل دور بیشتر توجه دارند تا به مسایل عینی، در این سن به خودشان برمیگردند و میبینند که خیلی چیزها را در روابط انسانی از دست دادهاند. مردها معمولا در این سن قدر روابط انسانی را درمییابند و میفهمند که آدم از طریق ارتباط با انسانهای دیگر، از طریق درد دل کردن و صحبت کردنکارهایی که معمولا زنان میکنندخیلی چیزها به دست میآورد ، خیلی چیزها یاد میگیرد.
از چهل سالهگی به بعد آدم شروع به شمارش معکوس میکند. یعنی با خود میگوید دیگر فقط ده سال یا بیست سال یا سی سال دیگر دارم، که این بستهگی به وضع روحی فرد دارد. در این سن آدم یک برآورد از گذشتهاش میکند و یک برنامهریزی برای آینده . در این دورهی سنی انسانها دچار بحرانهای عجیب و غریب میشوند و تصمیمات عجیب و غریب میگیرند. مثلا یک آدمی که همهاش به سیاست میپرداخته ، به طور ناگهانی به هنر روی میآورد یا یک کسی که تمام وقت مشغول کار بوده ، ناگهان به زندهگی خانوادهگی روی میآورد. در این سنین میل جنسی در مردها کم میشود، چون ترشح هورمون تستسترون کمتر میشود. کاهش هورمون جنسی و عوامل روحیاجتماعی باعث میشود تا مردها در این سن نرم شوند. مردها مهربان میشوند، احتیاج به نوازش و توجه پیدا میکنند و در واقع کمی به زنها شبیه میشوند. در مورد زنها این مساله درست برعکس است. در این دورهی سنی ترشح هورمونهای جنسی تستسترون و استروژن نسبتا بیشتر میشود، که این دو هورمون هر دو تحریککنندهی جنسی هستند. از طرفی دیگر زنها وقتی میآیند گذشتهی خود را بازنگری میکنند، میبینند که تمام زندگی خود را صرف بچه بزرگ کردن، تمیز کردن خانه و ظرف و رخت و . . . کردهاند. زن در این سن میبیند که به عنوان یک انسان، به عنوان یک موجود کامل، به خواستهای خود کمتوجهی کرده است ، همیشه داده ، همیشه در جهت منافع شوهر، منافع بچه ، منافع خانه حرکت کرده است. در این سن برای زنها هم شمارش معکوس شروع میشود. در اینجاست که زن میبیند دیگر وقت زیادی ندارد و میگوید چرا که نه و میخواهد از خودش به عنوان یک موجود کامل ، به عنوان موجودی که جنسیت هم دارد استفاده کند. این فاکتور زمانی به اضافه فاکتور هورمونی و همچنین رشد عقلانی زن باعث میشود تا راجع به یک سری مسایل که تا به حال برایاش تابو بوده، تجدید نظر بکند و یک سری مسایل را که تا به حال رعایت میکرده زیر پا بگذارد. این دورهی تاریخی فرد خیلی مهم است. مسایل اجتماعی نیز در این میان نقش مهمی بازی میکنند. به طور مثال در اروپا در دههی شصت ، که رشد اقتصادی فزونی گرفت ، زنها به طور وسیع وارد بازار کار شدند و استقلال مالی پیدا کردند. از سوی دیگر روشنگریهای جنبش 1968 و به بازار آمدن قرص ضد حاملهگی، مجموع عواملی بود که جنبش عظیم زنان را به وجود آورد. تغییرات اجتماعی و اقتصادی این دهه زن را از بند سنت رها کرد. از نظر اجتماعی زنان آزادیهای بسیار به دست آوردند و از لحاظ اقتصادی، به دلیل ورود به بازار کار، مستقل شدند. اینها باعث شد تا زن در روابط جنسی آزادتر از پیش عمل کند. این رهایی برای زن یک جنبهی خیلی مثبت داشت، و آنهم اینکه زن خود را به عنوان یک فرد ، یک فرد برابر با مرد ، شناخت ، ولی از طرفی یک رابطهی عکس خودش را هم به وجود آورد، که این را در سالهای 80 میبینیم. در دههی 80 با خانوادههای از هم پاشیدهی نسل 68 روبهرو میشویم. بچههای این نسل در خانوادههایی بزرگ شدند، که در آن چند بار جدایی رخ داده است. این به خودی خود بد نیست، اما از آنجا که این بچهها در جامعهای زندهگی میکنند که هنوز از نهاد خانواده به عنوان یک ارزش مثبت یاد میشود، جداییهای متعدد میتواند تاثیرات منفی بر آنان بگذارد. از طرف دیگر زنهایی که حالا به سن 40 ، 45 سالهگی رسیدهو تنها شدهاند و از این که تشکیل خانواده ندادهاند ، پشیماناند و فکر میکنند که امکان یک زندهگی اطمینانبخش را از دست دادهاند. این تنهایی و مبارزه با تنهایی، خود مسالهآفرین است و کشاکشی جدید را پدید آورده که شاید وضعیتی نوین و بهتر را به وجود آورد. برای مرد این رهایی از یک نظر جالب بود که در مقابل خود موجودی برابر را میدید: زن رها، زنی که خودآگاه است، زنی که خواست دارد. مسلما مرد بهتر میتواند با چنین زنی رابطه برقرار کند تا با موجودی که ناتوان است، نمیداند چه میخواهد، گیج است و همهی فکر و ذهناش پیش خانه و بچههاست. از طرفی دیگر این رهایی برای مرد بد شد، چرا که او در برابر خود زنی را میبیند که رقیب اوست. اگر تا به حال مرد بود که به دنبال علایق خود میرفت، حالا زن هم همین کار را میکند. اگر مرد قدیم مطمْن بود که زن به هر صورت در خانه میماند و او هر جا که برود و هر کاری که بکند، زن میماند، حالا میبیند که نه، زن هم میتواند برود.
میل جنسی
میل جنسی در آدم میتواند از بین برود. این از بین رفتن ممکن است به صورت انتخابی (selective) باشد. به فرض امکان دارد زنی یا مردی میل جنسی خود را نسبت به یار همیشهگیاش از دست بدهد، اما نسبت به کسان دیگر کشش جنسی داشته باشد. امکان هم دارد که میل جنسی کاملا از بین برود. "فانتاسم"ها در به وجود آوردن میل جنسی تاثیر به سزایی دارند. مردها حتی در جوامع اروپایی فانتاسمهای بیشتری دارند تا زنها. مرد در این جوامع نیز آزادتر است. تابو در مورد مرد بسیار کمتر است و چون ذهن آزاد است، میتواند بازی کند ، میتواند سفر کند و هر کجا که میخواهد برود و هر دفعه با دستآوردهای تازه برگردد و اینها را در گنجینهی ذهن جای دهد و هر وقت که خواست چه به صورت عینی، چه به صورت ذهنی از آنها استفاده کند. بنابراین میل جنسی در مردها خیلی راحتتر به وجود میآید و آنان از لحاظ جنسی فعالترند. زنها در رابطهی جنسی محدودترند، به خصوص زنان جوامعی مانند ایران. مثلا در ایران رابطهی جنسی زن با شوهر تعریف میشود. سکس آنقدر به مسایل مختلف دیگر بستهگیدارد، که خودش به عنوان یک پدیده هیچ کارکردی ندارد. یعنی سکس همراه با شوهر است ، شوهر بستهگی به خانه و شغل و مقاماش دارد و . . . در صورتیکه در مورد مردها این طور نیست و برای آنان زن ، زن است. زنان به دلیل تابوهای موجود حتی در ذهنیت خود ، خود را سانسور میکنند. برای مثال مرکز تحقیقات فرانسه آماری راجع به فانتاسمهای زن و مرد گرفته بود. فانتاسمهای مردها به قدری زیاد بود، که در فرم پرسشنامه به زور جا میشد. اکثر زنها، اما، گفته بودند که فانتاسم ندارند و درصد کوچکی از آنان که فانتاسم داشتند، به چهار تا چیز مشخص و تکراری محدود میشد. البته آمار دیگری گرفته بودند از زنان 5 کشور اروپایی (آلمان، فرانسه، سوییس، انگلیس و یک کشور دیگر) راجع به فانتاسمهای زنانه. 80 درصد این زنها گفته بودند که ما در حین رابطهی جنسی با یار همیشهگیمان به کس دیگری فکر میکنیم. در این مورد از سکسولوگی پرسیدند که اخلاق در این میان چه میشود. جواب او این بود که مهم این است که این تخیلات را بتوان با طرف مقابل قسمت کرد و این که این تخیلات بد نیستند، چرا که اگر نباشند در حقیقت میل جنسی و در نتیجه آن رابطه از بین میرود. در واقع این ذهنیات رابطه را حفظ میکنند. البته خود این سکسولوگ هم از این آمار متعجب شده بود و 80 درصد به نظرش خیلی زیاد میآمد. زنها اگر هم فانتاسم داشته باشند، آن را پنهان میکنند. حتی در جوامع اروپایی این مساله برای زنان قابل قبول نیست و به همین دلیل زنان چه در عمل و چه در خیال، خود را شدیدا سانسور میکنند.
تحریک پذیری و ارضای جنسی
به وجود آمدن میل جنسی حتما همراه با تحریک جنسی نیست. در تحریک شدناعضای جنسی، حواس پنجگانه (بویایی، شنوایی، بینایی، لامسه (بساوایی) ، چشایی) و همچنین مسایل روحی و عاطفی نقش اصلی را دارد. تحریک جنسی در زن و مرد تقریبا به یک شکل است ، در مرد حالت نعوظ ("ارکسیون") پیدا میشود و در زن ترشحات مهبل (واژن) زیاد میشود. البته زنها زودتر از مردها تحریک میشوند. ارضای جنسی (ارگاسم)، اما، در زن و مرد متفاوت است و این برمیگردد به الگوهای فرهنگی متفاوتی که به زن و مرد داده شده است. از آنجا که زن در رابطهی جنسی نیز نقش خود را در فدا کردن خود و غرق شدن در دیگری میبیند، ارگاسم او خیلی کاملتر از مرد است. یعنی زن وقتی به اوج لذت جنسی برسد، حتی امکان دارد برای پنج دقیقه بیهوش بشود. زن میتواند با ارگاسم از دنیای عینی فاصله بگیرد. در ضمن زن میتواند ارگاسمهای متعدد داشته باشد. در صورتی که این مساله در مرد به این شکل نیست. ارگاسم مرد کنترل شده است. از آن جا که مرد طبق الگوی فرهنگی میخواهد بر همه چیز کنترل داشته باشد، ارگاسماش نیز کنترل شده است. مرد در حین رابطهی جنسی نیز به خود مسلط است و سعی دارد خود را تحت کنترل قرار دهد. برای همین به این شکلی که زن از خود بیخود میشود، مرد نمیشود. مرد برای اینکه دوباره تحریک شود به زمان احتیاج دارد. در واقع در مرد یک دورهی تحریک ناپذیری وجود دارد، که این از مرد به مرد و در دورههای مختلف سنی فرق میکند. مثلا در دوران بلوغ دورهی تحریک ناپذیری میتواند 5 تا 10 دقیقه باشد و در سن 60 سالهگی میتواند یک ماه تا شش ماه باشد. این همانطور که گفته شد در مردهای مختلف فرق میکند. زن برای تحریک مجدد به زمان احتیاج ندارد و از این لحاظ مردها یک مقدار به زنها حسادت میکنند. بر خلاف تصورات رایج ، زن در رابطهی جنسی دست و بالاش بازتر است و امکانات بیشتری دارد تا مرد.
در این زمینه مطالعات پراکندهای از سال 1859 شده بود. در سال 1885 فردی به نام ژولدیو کتابی راجع به نقش کلیتوریس (چوچوله) در ارضای جنسی (ارگاسم) زن و همچنین نقش پیشدرآمدهای رابطهی جنسی در تحریک جنسی زن مینویسد. در سال 1890 نیز زنی به اسم الیس راجع به نقش کلیتوریس در ارضای جنسی مینویسد. او اولین کسیست که جرات میکند به خلوصگرایی ویکتوریا حمله کند و سکس را از حالت اسرارآمیز آن خارج کند. در این کتاب او به مسایلی مانند خجالت، نقش مذهب در مسایل جنسی، دید مذهب نسبت به سکس و خودارضایی اشاره میکند. این تحقیقات، اما، کارهای پراکندهای بود که به صورت فردی انجام میگرفت.
در سال 1935 فردی به نام کنتی در آمریکا شروع به تحقیق راجع به مسایل جنسی میکند و پرسشنامهای دربارهی مسایل جنسی زن و مرد تهیه میکند. کنتی انستیتویی به نام خودش به وجود میآورد، که هزاران زن و مرد آمریکایی به آن مراجعه کرده و پرسشنامهی مذکور را پر میکردند. قابل گفتن است که آدمهایی که به این انستیتو مراجعه میکردند دچار مشکلات جنسی نبودند، بلکه آدمهای معمولیای بودند، که میآمدند و راجع به سکس صحبت میکردند. از این طریق دادههای زیادی به دست آمد و این امکان فراهم شد، که از دادههای تجربی انسانها به فاکتهای علمی برسند.
در دههی شصت نیز زن و شوهری به نام مستر و جونسن لابراتواری به منظور تحقیق دربارهی فیزیولوژی سکس تاسیس میکنند. نتایج کار آنها در سال 1966 پایه و اساس سکسولوژی مدرن قرار میگیرد. سکسولوژی مدرن با برداشتهای اشتباه که راجع به یک سری مسایل جنسی وجود داشت، برخورد میکند. یکی از این مسایل، خودارضاییست. خودارضایی حتی تا اوایل قرن بیستم یک نوع انحراف از رابطهی جنسی سالم محسوب میشد و این تصور رایج بود، که اگر کسی خودارضایی بکند، بینایی یا هوش خود را از دست داده و حتی ممکن است به جنون کشیده شود. حتی پزشکان به والدین سفارش میکردند که به هر ترتیبی شده، جلوی خودارضایی بچههایشان را بگیرند، وگرنه فرزندشان بعدها دچار کمردرد و در روابط جنسی منفعل خواهد شد و ... برای جلوگیری از خودارضایی وسایلی هم درست کرده بودند، مانند وسیلهای آهنی که به هنگام خواب آلت تناسلی پسربچه را در آن قرار میدادند تا جلوی بزرگ شدن آن را بگیرد. در صورتی که پسربچه در خواب تحریک میشد، درد شدید، میل جنسی را در او سرکوب میکرد. دستگاه دیگری نیز وجود داشت که به همین شکل بود، منتها قسمت جلوی آنرا چیزی سوزاننده، مانند فلفل، میگذاشتند تا آلت جنسی در صورت تحریک، بسوزد و این گونه میل جنسی خود به خود از بین برود. و یا در خانوادههای اشراف رسم بود که مستخدمین را همراه بچهها به حمام بفرستند تا مواظب باشند که دست بچهها به آلت تناسلیشان نخورد. و یا برای جلوگیری از خودارضایی شبها دست بچه را میبستند.
بعدها با مطالعاتی که در این زمینه شد، یک مقدار این "تابو" از بین رفت. تحقیقات کنتی نقش مهمی در این میان داشت. 95درصد زنان و 99درصد مردانی که به انستیتو کنتی مراجعه کرده بودند، در طول زندهگی خود دست به خودارضایی زده بودند. بعدها تحقیقاتی روی حیوانات انجام دادند و دیدند که همهی حیوانات وقتی جنس مخالف نباشد، خودارضایی میکنند. در اینجا این سوآل پیش آمد که وقتی تمام حیوانات خودارضایی میکنند، چرا انسان نکند. در عمل به این نتیجه رسیدند که خودارضایی نه تنها مضر نیست، بلکه در رشد جنسی بچه نقش عمدهای بازی میکند. از این طریق نوجوان میتواند با بدن خود آشنا شود و نقاط حساس بدناش را بشناسد، بدون آنکه کس دیگری در کنارش باشد که او را بترساند یا سرکوب کند. و این در رشد جنسی بچه تاثیر به سزایی دارد. بچهها از سن یک سال و نیم قادرند خودارضایی کنند. خودارضایی قبل از بلوغ نیز صورت میگیرد، اما در دورهی بلوغ به بالاترین حد میرسد. در دورههای بعدی این کم میشود، ولی در دوران پیری باز اوج میگیرد.
مسالهی دیگری که سکسولوژی مدرن با آن برخورد کرد، مسالهی "تابو"هاست. در رابطهی زن و مرد یکسری تابوهایی وجود دارد ، که از طریق مذهب و سنت به مردم داده میشود. مثلا یک سری کارها از نظر جامعه "نورم" است و یکسری غیر عادی و یا بعضی کارها خوب است و بعضی بد. به این ترتیب وسعت عمل فرد در رابطهی جنسی بسیار محدود میشود. در تحقیقات انجام شده، به ویژه در تحقیقات مستر و جونسن، به این نتیجه رسیدند که نمیتوان از نورم یا غیر نورم صحبت کرد. هر عملی که باعث لذت دو نفر بشود، درست است، به شرطی که با توافق آن دو صورت بگیرد. هیچ کس نمیتواند بگوید این کار خوب است یا بد. در واقع ارزشگذاری باید از سوی طرفین صورت بگیرد. مهم این است که آن کار با موافقت دو طرف صورت بگیرد و موجب لذت هر دو شود. در اینجا در واقع این مسایل که مثلا یک "پوزیسیون" خوب است و دیگری بد و یا یک "پوزیسیون" یا یک عمل جنسی کثیف است و دیگری تمیز، معنای خود را از دست میدهد. در حقیقت این برخورد باعث میشود تا دامنهی رابطهی جنسی بازتر شود و افراد بتوانند از اعضای مختلف خود بیشتر استفاده کرده و غریزهی جنسی خود را رشد و گسترش بدهند. از آنجا که انسانها متفاوتاند، دلیل ندارد که همه از یک شکل رابطهی جنسی راضی باشند. در نتیجه نمیتوان برای همه نسخه نوشت که این کار درست است و آن کار غلط.
مسالهی دیگری که سکسولوژی مدرن به آن میپردازد، برخورد با همجنسگراییست. تا قبل از آن همجنسگرایی یک بیماری جنسی محسوب میشد. حتی تا سال 1980 در امتحانهای پزشکی Bord آمریکا، از همجنسگرایی به عنوان یک بیماری جنسی نام برده میشد. از نقطه نظر سکسولوژی مدرن، اما، همجنسگرایی یک بیماری جنسی نیست، بلکه شکل خاصی از رابطهی جنسیست.
بخش دیگری از سکسولوژی برمیگردد به روشهای درمانی بیماریهای جنسی، مانند ناتوانیهای جنسی در زنانی که دیگر ارضا جنسی نمیشوند یا در آدمهایی که میل جنسیشان از بین رفته و یا کسانی که در دورههای مختلف رابطهی جنسی، دچار اختلال شدهاند و غیره .
مسالهی جنسی به طور کلی از پیچیدهگی بسیاری برخوردار است و از پارامترهای مختلفی تاثیر میگیرد، که این پارامترها شامل مسایل فرهنگی، سنتها، مذهب، سطح اقتصادی جامعه و دورهی تاریخی مشخصی که افراد در آن زندهگی میکنند، میشود و گذشته از اینها عوامل خاص هر فرد، مانند جایگاه تربیتی فرد، در این میان نقش مهمی دارد. تاثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی بر زن و مرد متفاوت است. این تفاوت از آنجا ناشی میشود که مدلهای فرهنگیای که طی قرون به زن داده شده است با مرد تفاوت دارد. زن در رابطهی جنسی همواره نقش خود را به عنوان موجودی دیده است، که باید خود را فدا کند، خود را بدهد. در این رابطه از زن به عنوان موجودی لطیف، موجودی که به دنبال مهربانی میگردد و مهربان است و از خود میگذرد، صحبت میشود. این مدل فرهنگیایست که برای زن تعیین شده است و زن خود را با این مدل تطبیق میدهد. اما افسانهی مردانهگی با قدرت بیان میشود. یعنی به دست آوردن قدرت، تملک بر خود، تملک بر احساس خود و تملک بر دیگری. مرد در رابطهی جنسی سعی میکند در قدرت باشد، سعی میکند به طرف مقابل و به خودش مسلط باشد و احساسات خود را به کنترل عقل دربیاورد. و اینجاست که تفاوتهای بسیار در برخورد به مسالهی جنسی در زن و مرد پیدا میشود.
غریزهی جنسی تحت تاثیر دو عامل است، که اولین آن ترشح هورمون تحریک کنندهی غریزهی جنسی، تستسترون (Testosterone) ، است. تحریک جنسی هم در مرد و هم در زن از طریق این هورمون صورت میگیرد. البته هورمون زنانهی استروژن نیز میتواند در تحریک جنسی نقش داشته باشد. بیشترین ترشح هورمونهای جنسی در دوران بلوغ است ، که اگر این را به شکل منحنی فرض کنیم، تا سن 25 بالا میرود و از 25 سالهگی پایین میآید تا از بین برود. بالاترین مقدار "تستسترون" حدودا در سن 25 سالهگی ترشح میشود. عامل دیگری که در غریزهی جنسی نقش بسیار مهمی دارد، مسالهی کنترل قشر مغز است. قشر مغز غریزهی جنسی را کنترل میکند و اینجاست که عوامل اجتماعی، فرهنگی، یعنی تمامیت فرد، مطرح میشود. یک انسان به عنوان یک موجود اجتماعی، که از یک درجهی فرهنگی خاص و سطح اجتماعی خاص برخوردار است، میتواند تحت تاثیر عوامل گوناگون که در ذهناش جایگرفته، بر غریزهی جنسی خود تسلط پیدا کند. میتواند آن را زیاد یا کم کند و یا حتی از بین ببرد.
در کل کارکرد (فونکسیون) جنسی سه مرحله دارد، مرحلهی اول میل جنسی، مرحلهی دوم تحریک جنسی و مرحلهی سوم ارضای جنسیست. مرحلهی اول، یعنی مرحلهی میل جنسی، کاملا تحت تاثیر قشر مغز است. برای توضیح این مساله باید اشارهای شود به سیستم "کودیفیکاسیون" یا سیستم انعکاس شرطی. انسان در دورههای مختلف زندهگی به یکسری مسایل و پدیدههایی برخورد میکند، که این پدیدهها در ذهناش به عنوان جنسی، به عنوان لذت جنسی جای میگیرد، به فرض یک نگاه گرم، یک لباس زیبا، یک هیکل قشنگ، یک هنرپیشهی زیبا، یک رختخواب قشنگ. چیزهای مختلف میتواند در ذهن فرد به عنوان چیزی جنسی ضبط شود. مثلا یک هنرپیشه برای یک مرد میشود سمبل سکس و این مرد هر وقت در عینیت یا در ذهنیت با این مساله برخورد کند، میتواند آن را بازآوری کند. در اینجا مسایل فرهنگی و اجتماعی نقش عمدهای دارند. به فرض در کشوری مانند ایران، که زنان باید همیشه پوشیده باشند، اگر یک زنی در خیابان در مقابل مردی چادرش را باز کند، این علامتیست به این معنی که از او دعوت به رابطهی جنسی کرده و این برای مرد آن جامعه به عنوان چیزی جنسی ثبت میشود و هر وقت به یاد این صحنه بیفتد، میتواند تحریک شود. ولی فرض کنید همین کار را زنی در اروپا بکند. بین پنجاه نفر دامناش را اینور و آنور کند. آیا کسی تحریک میشود؟ ولی در همین اروپا در قرن نوزدهم، که زنان خیلی پوشیده بودند، ساق پای زن خیلی سکسی محسوب میشد و مردان اگر ساق پای زنی را میدیدند یا حتی بهش فکر میکردند، تحریک میشدند. ولی الآن تا بالاها را هم نشان میدهند و کسی تحریک نمیشود. در این مورد اتفاقا آزمایش جالبی در یکی از بیمارستانهای پاریس کرده بودند، تا نقش ذهنیت در برانگیختن غریزهی جنسی را محک بزنند. در این آزمایش به مردانی که مشکلات جنسی یا ناتوانی جنسی داشتند، فیلمی نشان میدهند. قبل از نمایش فیلم به آنان میگویند که در این فیلم زنی به مطب دکتر میرود، لخت میشود و دکتر او را معاینه میکند. بعد یک بار دیگر همین فیلم را نشان میدهند و قبل از نمایش به آنان میگویند که در این فیلم زنی پیش معشوقاش میرود، لخت میشود و عشقبازی میکند. جالب اینجاست که دفعهی اول مردها تحریک نمیشوند، اما بار دوم تحریک میشوند. در واقع در ذهن این مردها اینطور ثبت شده که رابطهی بین پزشک و بیمار تحریک کننده نیست و به آن باید با یک دید دیگر نگاه کرد. تاثیر عوامل فرهنگی میتواند در تحریک، بازآوری و رشد غریزهی جنسی تاثیر منفی یا مثبت داشته باشد. به فرض اگر فردی که در خانوادهای مذهبی بزرگ شده و بهش گفتند که سکس چیز کثیفیست و همیشه باید خودت را بپوشانی و یا فردی که در خانوادهای روشنفکر تربیت شده و بهش گفتند که سکس فقط وقت تو را تلف میکند و ما برای چیزهای بهتر ساخته شدهایم، این افراد اگر با موردی روبهرو شوند، چه به شکل عینی چه به شکل ذهنی، چون سکس را کثیف یا بیهوده میدانند، نمیتوانند تحریک شوند و این حتی میتواند به عکس خودش تبدیل شود. یعنی مثلا اگر یک مرد مذهبی با زنی روبهرو شود که مینیژوپ پوشیده و به این دلیل از نظر او زنی خراب و فاحشه قلمداد شود، ممکن است اصلا تحریک نشود و یا حتی با تنفر به او بنگرد.
مسالهی دیگری که در برانگیختن میل جنسی و رشد آن تاثیر دارد، مسالهی "فانتاسم"هاست، یعنی تخیل داشتن در بیداری. تخیلات جنسی میتواند مثلا در مواردی که یک جفت به مشکل جنسی برمیخورد و طرفین حساسیتشان را نسبت به یکدیگر از دست میدهند، تاثیر مثبت داشته باشد. در اینجا بد نیست اشارهای شود به اینکه سیستم "کودیفیکاسیون" میتواند در طی زمان، در روابطی مشخص به عکس خودش تبدیل شود. طبق آمارهایی که در اروپا و آمریکا گرفته شده، زوجها در آمریکا پس از چهار سال و در فرانسه بعد از دو سال، کشش جنسی خود نسبت به یکدیگر را از دست میدهند. اینطور نیست که همهی این افراد خواهان رابطهی جنسی با افراد متعدد باشند. به طور نمونه مردی هنوز زناش را دوست دارد، او را قشنگ میداند و برایاش احترام قایل است، اما دیگر او را سکسی نمییابد و تحریک نمیشود. و یا برعکس زنانی هستند که بعد از دوسه سال دیگر میل جنسی نسبت به یار ("پارتنر") شان ندارند و سرد میشوند. علت این، استفادهی زیاد از کُدهای مشخص است. فرض کنید آدمی به پنیسیلین حساسیت دارد. به این آدم اول مقدار کمی پنیسیلین میدهند و بعد آرام آرام مقدار آن را زیاد میکنند. هر دفعه که این ماده وارد بدن میشود، یک سری مواد بر ضد آن تولید میشود تا این که بدن نسبت به آن واکسینه میشود. بهکارگیری طولانیمدت کُدهای مشخص نیز میتواند موجب از دست دادن حساسیت آدم بشود. البته روشهایی هست که میتوان با کمک آن دوباره حساسیت نسبت به کُدهای مشخص را به وجود آورد. در واقع نقش ذهن در فونکسیون (کارکرد) جنسی مهمتر از نقش اعضا و هورمونهای جنسیست. هورمونهای جنسی تنها به اعتبار کُدها و دادههای ذهنیای که در مغز جا گرفته است، میتوانند عمل کنند. در واقع انسان بیشتر با مغزش عشقبازی میکند تا با بدن و اعضای جنسیاش. این مساله باز در بین زنان و مردان متفاوت است. زنها به دلیل مدل فرهنگیای که بهشان دادهاند، همواره میخواهند خود را فدا کنند، میخواهند خود را بدهند. زنان کلا راجع به عشق نوستالژیک فکر میکنند. همیشه به دنبال عشق میگردند. مثلا سینماهایی که فیلمهای عشقی نشان میدهند، همیشه پر از پیرزن است، پیرزنهایی که هنوز به دنبال عشقاند. زنان به مسایل عاطفی و به پیشدرآمدهای رابطهی جنسی بیشتر توجه میکنند تا به خود رابطهی جنسی و سکس. برای زنان بیشتر مهم است که بهشان توجه شود. یک محیط اطمینان بخش، پشتگرمی، در کنار داشتن فردی که به آنان به عنوان یک موجود کامل نگاه کند، اینها برای زنان مهمتر است. در صورتی که برای مردها مسایل فیزیکی مهمتر است. یک مجلهی فرانسوی از کسانی که به همسرشان خیانت میکردند، آمار گرفته بود و علت این کار را جویا شده بود. 68درصد زنانی که به شوهرشان خیانت میکردند، این دلیل را ارایه داده بودند که در رابطهی دوم به دنبال عشق و توجه میگردند و مسالهی جنسی برایشان جنب آن است و این که مسالهی اصلی آنان این است که به آنان به عنوان یک انسان توجه نمیشود و کمبود محبت دارند. تنها 7 درصد این زنان به خاطر مسایل جنسی به شوهرشان خیانت میکردند و 12 یا 13 درصد این زنان حتی رابطهی جنسی با معشوقشان نداشتند. یعنی حتی حاضر بودند از سکس بگذرند ولی در عوض یک رابطهی محبتآمیز، یک رابطهی عاطفی،عاشقانه و یا دوستانه داشته باشند.
در مورد مردها این وضع کاملا برعکس است. 95 درصد مردانی که به زنشان خیانت میکردند، به خاطر سکس و نوآوری جنسی بوده است. مساله این است که حتی در یک جامعهی پیشرفته مانند فرانسه، که به هر حال زنان به یک حدی از رشد و آگاهی رسیدهاند که برای خود به عنوان فرد، به عنوان یک موجود جنسی ارزش قایل باشند، و "تابو"ها خیلی کمترند تا در جوامع بسته، باز هم زن راجع به عشق نوستالژیک فکر میکند، دوست دارد بهش توجه شود، دوست دارد در محیط گرم و مهربان باشد و اینها را به روابط جنسی ترجیح میدهد. البته باید در نظر داشت که مسایل عاطفی را نمیتوان کاملا از مسایل جنسی جدا کرد. ولی به طور مشخص مردها بیشتر اینور طیفاند و زنها آنور طیف. این مساله البته در دورههای مختلف تاریخی فرق میکند، چرا که مستقیما به سطح و شعور اجتماعی افراد ارتباط دارد. برخورد با مسایل جنسی در دورههای مختلف سنی نیز متفاوت است. مثلا حدود سنین چهل، وقتی که بحران 40 سالهگی در زن و مرد شروع میشود (این در یکی ممکن است در سن 35 سالهگی شروع شود و در دیگری در سن 45 سالهگی) برخورد آنان با این مسایل عوض میشود. در این سن آدم تا حدودی از ثبات اجتماعی و اقتصادی برخوردار شده ، از نظر شغلی به جایی رسیده ، فرزنداناش بزرگ شدهاند و غیره. در اینجاست که آدم به خودش برمیگردد و گذشتهی خود را بازنگری میکند. میخواهد ببیند بیلان زندهگیاش چه بوده، تا به حال در زندهگیاش چه کار کرده و وجوه مثبت و منفی زندهگیاش را بررسی میکند. مردها که معمولا مسالهی اصلی در زندهگیشان یا کار است یا سیاست یا اقتصاد و غیره و به مسایل دور بیشتر توجه دارند تا به مسایل عینی، در این سن به خودشان برمیگردند و میبینند که خیلی چیزها را در روابط انسانی از دست دادهاند. مردها معمولا در این سن قدر روابط انسانی را درمییابند و میفهمند که آدم از طریق ارتباط با انسانهای دیگر، از طریق درد دل کردن و صحبت کردنکارهایی که معمولا زنان میکنندخیلی چیزها به دست میآورد ، خیلی چیزها یاد میگیرد.
از چهل سالهگی به بعد آدم شروع به شمارش معکوس میکند. یعنی با خود میگوید دیگر فقط ده سال یا بیست سال یا سی سال دیگر دارم، که این بستهگی به وضع روحی فرد دارد. در این سن آدم یک برآورد از گذشتهاش میکند و یک برنامهریزی برای آینده . در این دورهی سنی انسانها دچار بحرانهای عجیب و غریب میشوند و تصمیمات عجیب و غریب میگیرند. مثلا یک آدمی که همهاش به سیاست میپرداخته ، به طور ناگهانی به هنر روی میآورد یا یک کسی که تمام وقت مشغول کار بوده ، ناگهان به زندهگی خانوادهگی روی میآورد. در این سنین میل جنسی در مردها کم میشود، چون ترشح هورمون تستسترون کمتر میشود. کاهش هورمون جنسی و عوامل روحیاجتماعی باعث میشود تا مردها در این سن نرم شوند. مردها مهربان میشوند، احتیاج به نوازش و توجه پیدا میکنند و در واقع کمی به زنها شبیه میشوند. در مورد زنها این مساله درست برعکس است. در این دورهی سنی ترشح هورمونهای جنسی تستسترون و استروژن نسبتا بیشتر میشود، که این دو هورمون هر دو تحریککنندهی جنسی هستند. از طرفی دیگر زنها وقتی میآیند گذشتهی خود را بازنگری میکنند، میبینند که تمام زندگی خود را صرف بچه بزرگ کردن، تمیز کردن خانه و ظرف و رخت و . . . کردهاند. زن در این سن میبیند که به عنوان یک انسان، به عنوان یک موجود کامل، به خواستهای خود کمتوجهی کرده است ، همیشه داده ، همیشه در جهت منافع شوهر، منافع بچه ، منافع خانه حرکت کرده است. در این سن برای زنها هم شمارش معکوس شروع میشود. در اینجاست که زن میبیند دیگر وقت زیادی ندارد و میگوید چرا که نه و میخواهد از خودش به عنوان یک موجود کامل ، به عنوان موجودی که جنسیت هم دارد استفاده کند. این فاکتور زمانی به اضافه فاکتور هورمونی و همچنین رشد عقلانی زن باعث میشود تا راجع به یک سری مسایل که تا به حال برایاش تابو بوده، تجدید نظر بکند و یک سری مسایل را که تا به حال رعایت میکرده زیر پا بگذارد. این دورهی تاریخی فرد خیلی مهم است. مسایل اجتماعی نیز در این میان نقش مهمی بازی میکنند. به طور مثال در اروپا در دههی شصت ، که رشد اقتصادی فزونی گرفت ، زنها به طور وسیع وارد بازار کار شدند و استقلال مالی پیدا کردند. از سوی دیگر روشنگریهای جنبش 1968 و به بازار آمدن قرص ضد حاملهگی، مجموع عواملی بود که جنبش عظیم زنان را به وجود آورد. تغییرات اجتماعی و اقتصادی این دهه زن را از بند سنت رها کرد. از نظر اجتماعی زنان آزادیهای بسیار به دست آوردند و از لحاظ اقتصادی، به دلیل ورود به بازار کار، مستقل شدند. اینها باعث شد تا زن در روابط جنسی آزادتر از پیش عمل کند. این رهایی برای زن یک جنبهی خیلی مثبت داشت، و آنهم اینکه زن خود را به عنوان یک فرد ، یک فرد برابر با مرد ، شناخت ، ولی از طرفی یک رابطهی عکس خودش را هم به وجود آورد، که این را در سالهای 80 میبینیم. در دههی 80 با خانوادههای از هم پاشیدهی نسل 68 روبهرو میشویم. بچههای این نسل در خانوادههایی بزرگ شدند، که در آن چند بار جدایی رخ داده است. این به خودی خود بد نیست، اما از آنجا که این بچهها در جامعهای زندهگی میکنند که هنوز از نهاد خانواده به عنوان یک ارزش مثبت یاد میشود، جداییهای متعدد میتواند تاثیرات منفی بر آنان بگذارد. از طرف دیگر زنهایی که حالا به سن 40 ، 45 سالهگی رسیدهو تنها شدهاند و از این که تشکیل خانواده ندادهاند ، پشیماناند و فکر میکنند که امکان یک زندهگی اطمینانبخش را از دست دادهاند. این تنهایی و مبارزه با تنهایی، خود مسالهآفرین است و کشاکشی جدید را پدید آورده که شاید وضعیتی نوین و بهتر را به وجود آورد. برای مرد این رهایی از یک نظر جالب بود که در مقابل خود موجودی برابر را میدید: زن رها، زنی که خودآگاه است، زنی که خواست دارد. مسلما مرد بهتر میتواند با چنین زنی رابطه برقرار کند تا با موجودی که ناتوان است، نمیداند چه میخواهد، گیج است و همهی فکر و ذهناش پیش خانه و بچههاست. از طرفی دیگر این رهایی برای مرد بد شد، چرا که او در برابر خود زنی را میبیند که رقیب اوست. اگر تا به حال مرد بود که به دنبال علایق خود میرفت، حالا زن هم همین کار را میکند. اگر مرد قدیم مطمْن بود که زن به هر صورت در خانه میماند و او هر جا که برود و هر کاری که بکند، زن میماند، حالا میبیند که نه، زن هم میتواند برود.
میل جنسی
میل جنسی در آدم میتواند از بین برود. این از بین رفتن ممکن است به صورت انتخابی (selective) باشد. به فرض امکان دارد زنی یا مردی میل جنسی خود را نسبت به یار همیشهگیاش از دست بدهد، اما نسبت به کسان دیگر کشش جنسی داشته باشد. امکان هم دارد که میل جنسی کاملا از بین برود. "فانتاسم"ها در به وجود آوردن میل جنسی تاثیر به سزایی دارند. مردها حتی در جوامع اروپایی فانتاسمهای بیشتری دارند تا زنها. مرد در این جوامع نیز آزادتر است. تابو در مورد مرد بسیار کمتر است و چون ذهن آزاد است، میتواند بازی کند ، میتواند سفر کند و هر کجا که میخواهد برود و هر دفعه با دستآوردهای تازه برگردد و اینها را در گنجینهی ذهن جای دهد و هر وقت که خواست چه به صورت عینی، چه به صورت ذهنی از آنها استفاده کند. بنابراین میل جنسی در مردها خیلی راحتتر به وجود میآید و آنان از لحاظ جنسی فعالترند. زنها در رابطهی جنسی محدودترند، به خصوص زنان جوامعی مانند ایران. مثلا در ایران رابطهی جنسی زن با شوهر تعریف میشود. سکس آنقدر به مسایل مختلف دیگر بستهگیدارد، که خودش به عنوان یک پدیده هیچ کارکردی ندارد. یعنی سکس همراه با شوهر است ، شوهر بستهگی به خانه و شغل و مقاماش دارد و . . . در صورتیکه در مورد مردها این طور نیست و برای آنان زن ، زن است. زنان به دلیل تابوهای موجود حتی در ذهنیت خود ، خود را سانسور میکنند. برای مثال مرکز تحقیقات فرانسه آماری راجع به فانتاسمهای زن و مرد گرفته بود. فانتاسمهای مردها به قدری زیاد بود، که در فرم پرسشنامه به زور جا میشد. اکثر زنها، اما، گفته بودند که فانتاسم ندارند و درصد کوچکی از آنان که فانتاسم داشتند، به چهار تا چیز مشخص و تکراری محدود میشد. البته آمار دیگری گرفته بودند از زنان 5 کشور اروپایی (آلمان، فرانسه، سوییس، انگلیس و یک کشور دیگر) راجع به فانتاسمهای زنانه. 80 درصد این زنها گفته بودند که ما در حین رابطهی جنسی با یار همیشهگیمان به کس دیگری فکر میکنیم. در این مورد از سکسولوگی پرسیدند که اخلاق در این میان چه میشود. جواب او این بود که مهم این است که این تخیلات را بتوان با طرف مقابل قسمت کرد و این که این تخیلات بد نیستند، چرا که اگر نباشند در حقیقت میل جنسی و در نتیجه آن رابطه از بین میرود. در واقع این ذهنیات رابطه را حفظ میکنند. البته خود این سکسولوگ هم از این آمار متعجب شده بود و 80 درصد به نظرش خیلی زیاد میآمد. زنها اگر هم فانتاسم داشته باشند، آن را پنهان میکنند. حتی در جوامع اروپایی این مساله برای زنان قابل قبول نیست و به همین دلیل زنان چه در عمل و چه در خیال، خود را شدیدا سانسور میکنند.
تحریک پذیری و ارضای جنسی
به وجود آمدن میل جنسی حتما همراه با تحریک جنسی نیست. در تحریک شدناعضای جنسی، حواس پنجگانه (بویایی، شنوایی، بینایی، لامسه (بساوایی) ، چشایی) و همچنین مسایل روحی و عاطفی نقش اصلی را دارد. تحریک جنسی در زن و مرد تقریبا به یک شکل است ، در مرد حالت نعوظ ("ارکسیون") پیدا میشود و در زن ترشحات مهبل (واژن) زیاد میشود. البته زنها زودتر از مردها تحریک میشوند. ارضای جنسی (ارگاسم)، اما، در زن و مرد متفاوت است و این برمیگردد به الگوهای فرهنگی متفاوتی که به زن و مرد داده شده است. از آنجا که زن در رابطهی جنسی نیز نقش خود را در فدا کردن خود و غرق شدن در دیگری میبیند، ارگاسم او خیلی کاملتر از مرد است. یعنی زن وقتی به اوج لذت جنسی برسد، حتی امکان دارد برای پنج دقیقه بیهوش بشود. زن میتواند با ارگاسم از دنیای عینی فاصله بگیرد. در ضمن زن میتواند ارگاسمهای متعدد داشته باشد. در صورتی که این مساله در مرد به این شکل نیست. ارگاسم مرد کنترل شده است. از آن جا که مرد طبق الگوی فرهنگی میخواهد بر همه چیز کنترل داشته باشد، ارگاسماش نیز کنترل شده است. مرد در حین رابطهی جنسی نیز به خود مسلط است و سعی دارد خود را تحت کنترل قرار دهد. برای همین به این شکلی که زن از خود بیخود میشود، مرد نمیشود. مرد برای اینکه دوباره تحریک شود به زمان احتیاج دارد. در واقع در مرد یک دورهی تحریک ناپذیری وجود دارد، که این از مرد به مرد و در دورههای مختلف سنی فرق میکند. مثلا در دوران بلوغ دورهی تحریک ناپذیری میتواند 5 تا 10 دقیقه باشد و در سن 60 سالهگی میتواند یک ماه تا شش ماه باشد. این همانطور که گفته شد در مردهای مختلف فرق میکند. زن برای تحریک مجدد به زمان احتیاج ندارد و از این لحاظ مردها یک مقدار به زنها حسادت میکنند. بر خلاف تصورات رایج ، زن در رابطهی جنسی دست و بالاش بازتر است و امکانات بیشتری دارد تا مرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر