باشگاه خبرنگاران جوان یا باشگاه خبرنگاران لاشی ؟!




باشگاه خبرنگاران جوان در سال 1379 توسط معاونت سياسي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران تاسيس شد و در همان آغاز بکار گفته شد که هدف از ایجاد باشگاه خبرنگاران، شناسائی جوانان مستعد و علاقمند به عرصه خبر و همچنین آموزش و پرورش و کارآموزی از ایشان بمنظور کادر سازی برای واحدهای خبری و سیاسی سازمان صدا و سیما میباشد ولی با گذر زمان مشخص شد که هدف اصلی از تاسیس باشگاه خبرنگاران جوان، شناسائی افرادیست که به راحتی میتوانند اصول اخلاقی را زیر پا گذاشته و با دروغ پردازی و خبرسازی به هتک هیثیت و ترور شخصیت منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی بپردازند و بدین صورت اهداف معاونت سیاسی و معاونت خبر سازمان صدا و سیما را که بعنوان یکی از بازوهای رسانه ای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی فعالیت میکنند را عملی نمایند.

اگر به خبرها و گزارشهایی که در چند سال گذشته توسط باشگاه خبرنگاران جوان ( لاشی ) تولید شده دقت کنید به راحتی مشاهده خواهید کرد که اکثر خبرها و گزارشها ( دروغ پردازی ها ) با محوریت این سوژه ها تولید شده است:

فلان اپوزیسیون به آن یکی اپوزیسیون تجاوز جنسی کرد (داستان نویسی پورنو به سبک باشگاه خبرنگاران لاشی )

اعترافات یک فعال حقوق بشر: من همجنسباز و شیطان پرست هستم و برای سیا و موساد کار میکنم . ( وقتی باشگاه خبرنگاران لاشی گزارشهای سکسی اطلاعاتی میسازد )

فلان گروه اپوزیسیون از سیا و موساد و ... پول گرفت و مزدور آنها شد

شوهر فلان خبرنگار اپوزیسیون به زنش خیانت کرد و با معشوقه اش به خارج کشور فرار کرد ( یا بالعکس )

فلان اپوزیسیون دچار افسردگی شد و دست به افشاگری بر علیه سایر اپوزیسیون زد. ( بهمراه داستان پردازی های باشگاه خبرنگاران لاشی )

و بسیار موضوعات مبتذل دیگر که با محوریت پورنو نویسی اسلامی توسط باشگاه خبرنگاران جوان تولید و منتشر شده است .

همچنین در سالهای اخیر اکثر گزارشهای مرتبط با اعتراف گیری ( چه از درون زندان و چه در بیرون زندان ) از فعالین سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری و ... توسط باشگاه خبرنگاران تهیه شده و کمتر از خبرنگاران واحد مرکزی خبر صدا و سیما در این پروژه ها استفاده شده است که این خود نشان میدهد یکی از وظایف مهم باشگاه خبرنگاران جوان علاوه بر لجن پراکنی ، تربیت جوجه اطلاعاتی های رسانه ای ( یا به قول خودشان افسر جنگ نرم ! ) میباشد.

خب حالا که مدیران و جوجه خبرنگاران این باشگاه خودشان میخواهند تا با بی شرفی و لاشی گری در عرصه رسانه همیشه مورد توجه باشند ما هم از این به بعد به تشکل آنها میگوییم : باشگاه خبرنگاران لاشی





محافظه کاری (conservatism) چیست ؟


محافظه کاری در ایران، بیشتر به یک فحش سیاسی می ماند تا یک برچست نظری و سیاسی، شاید دلیل آن این است که مخالفین دوم خردادی ها که خود را اصلاح طلب یا رفرمیست می نامیدند، از قضا محافظه کار نامیده شدند و تلقی عمومی اینگونه تصور کرد که محافظه کاری یعنی تندروی خشک مذهبی، مخالفت با رفرم یا اصلاح، بنیادگرایی و یا حتی ریشی شدن و آخوندیسم ! و به نوعی این تلقی غلط به مرور زمان واژه محافظه کاری را بدانجا رساند که در ایران کسی جرات نمیکند با افتخار بگوید من محافظه کارم، چون همراه با این واژه هزار انگ دیگر هم به او می چسپید !

اما از همه اینها گذشته، محافظه کاری چیست و به چه معناست ؟

محفظه کاری (conservatism) مجموعه ای از اندیشه ها و نگره های ( attiude ) سیاسی که نهاد های کهن و ریشه دار را از آنچه نو نیازموده است، ارزشمند تر می شمرد. از اینرو، محافظه کاری بر اهمیت قانون و نظم، پیوستگی، سنت، احتیاط در نو آوری و اهمیت فرادادهای ( traditions ) اجتماعی تکیه می کند و منکر امکان نابودی مطلق شر از روی زمین، است، زیرا ذات بشری را ناقص می داند.

محافظه کاری در سنت سیاسی انگلستان پایگاهی قوی و مشخص دارد. کاربرد عنوان محافظه کار( conservative ) در انگلستان از سال 1835-40 آغاز شد و از آن زمان این عنوان جای عنوان تاریخی « توری » ( tory ) را گرفت، گرچه عنوان اخیر یک سره از رواج نیفتاد. در نظام سیاسی انگلستان، حزب محافظه کار همواره یکی از حزب های بزرگ بوده است و مردانی چون ادموند برک، کالریج، پیل و دیزرائلی در کمال بخشیدن به سنت محافظه کاری سیاسی انگلستان سهمی بزرگ داشته اند.

محافظه کاری هرگز به صورت یک نظام جامع فلسفی تدوین نشده، ولی اصول کلی آن را میتوان به این شرح خلاصه کرد :

محافظه کاری در برابر تندوری ( رادیکالیسم ) و انقلاب خواهی است و این مهمترین و اساسی ترین ویژگی آنست. به نظر یک محافظه کار، انقلابیها و تندورها ( رادیکال ها ) بر اساس هدفهای صرفا نظری و مکتبی می خواهند بسیاری از نهادهای ارزشمند اجتماعی را از میان ببرند. به گفته دیزرائیلی، انقلابیها « نهادهای سیاسی را بر اصول مجرد و علم نظری بنا می کنند، بجای آنکه اجازه دهند که آنها خود از جریان رویدادها بیرون آیند و نیازهای ملت آنها را به طور طبیعی بیافزایند. »

« خطرناکتر از همه این اصول مجرد، باور به کمال مطلق است، زیرا هیچ چیز به اندازه ی نمای خیره کننده آرمان شهر ( یوتوپیا ) برای پیشرفت واقعی زیانبار نیست. سیاست در عمل بسیار ناتوان است و هیج چیز خطرناکتر از به کاربردن زور برای تحقق آرمانها نیست. »

در جوار نظریه ی محدویت میدان عمل دولت، مفهموم جامعه همچون کلی مرکب از اجزاء مستقل قرار دارد. مطابق این نظریه، جامعه بیشتر به یک اندامه ( اورگانیسم ) می ماند تا به یک ماشین. جامعه تاروپود پیچیده ای از روابط بشری است که طرحهای اصلاحی بزرگ و شتابکارانه به آسانی نظم آن را برهم می زند. افزون بر این، جامعه اندامه ایست که سنجه ی رشد آن گذشت زمان و دورانهای تاریخی است و با زمان سنجیده می شود، و سنجه آن ماندگاری است. بنابراین محافظه کاران برای دیرینگی اهمیت فراوان قایلند و هرچه نهادهای اجتماعی دیرینه تر باشند، ماندگاری آنها برای محافظه کاران دلیل اصالت و عمق آنهاست. محافظه کاران همواره چشم به تجربه های فشرده نسل ها دارند و می کوشند با توجه به روح آن تجربه ها امری را اصلاح کنند. ادموند برک می گوید: « من از اصلاح چشم نمی پوشم … در هرچه می کنیم، باید دنباله رو پیشینیانمان باشیم. من باید بازسازی تا حد ممکن نزدیک به سبک بنا انجام دهم. » محافظه کاری از برخورد یکسره روشنفکرانه با امور سیاسی پرهیز دارد. اصول کلی سیاسی و اقتصادی محافظه کاری انگلستان حفظ میراثهای لیبرالیسم، احترام به مالکیت خصوصی و پذیرش درجاتی از نابربراری میان مردمان و کمترین دخالت دولت در جریان اقتصاد و حفظ آزادی های فردی و سنتها و فرادادها ( عرف را گویند ) و نهادهای سیاسی و تاریخی است.

محافظه کاری در ایران نیز قدمت دیرینه ای دارد، زیرا تاریخ ایران تاریخ پر مسمایی است، اما ما در ایران انوع و اقسام محافظه کار داریم و نمی شود گفت که به مانند انگلستان که محافظه کاران همان لیبرال دموکرات هایند، در ایران نیز چنین است. بلکه در ایران از چپ گرای محافظه کار داریم تا راست گرای محافظه کار، لیبرال محافظه کار داریم تا ناسیونالیست ( ملی گرا ) محافظه کارو همه اینها با اصولگرایی به معنایی حفاظت از اصول و اندیشه های انقلاب اسلامی که ( اصلا مشخص نیست این اصول چیستند ! همانطور که هنوز مشخص نیست اصلاح طلبی چیست و چه چیزی باید تا چه حد اصلاح شود ؟ ! ) ، قابل جمع نیستند، پس ما نمی توانیم جمع کثیری از اصولگرایان را محافظه کار بنامیم اما نمیتوانم مکنر حضور محافظه کاران در جبهه اصولگرایی نیز بشویم، همانطور که نمیتوان خیلی از اصلاح طلبان را محافظه کار ننامیم زیراکه بسیاری از اصلاح طلبان به دنبال اصلاحات تدریجی و مرحله به مرحله و آرام اند و این با خصلت رفرم محافظه کارانه سازگار است، هرچند که دسته از اصلاح طلبان که به دنبال اصلاحات ساختاری و دفعی و عظیم اند، در این چهارچوب فکری قرار نمیگرند.

وقت آن فرا رسیده که به دور از هیاهوها و تهمت زدن ها و انگ چسپاندن ها و تخریب ها، اندکی بر معنای آنچه که خود را می نامیم و دیگران می نامندمان تجدید نظر کنیم و به دنبال دسته بندی سیاسی و تشکیل احزاب بزرگ حرکت کنیم، چه آنکه با مشخص شدن ما و هویت سیاسی ما و تشکیل احزاب بزرگ، هم تصمیم گیری در مورد ما ساده تر است ( اگر که به مردم سالاری اعتقاد داریم ) و هم میتوانیم کارامدتر فعالیت کنیم، زیراکه فعالیت با جمعی اندکی هم فکرو و همگن به از فعالیت کردن با جماعت زیادی ولی غیر هم فکر و ناهمگن است.



علت بوجود آمدن توتالیتاریسم در ساختارهای سیاسی



توتالیتریسم از ریشه لاتین totus که به معنی همه است مشتق شده است. توتالیتریسم در لغت به معنای جامع، فراگیر، کل گرا، هم هگیر و یکه تاز است. در معنای اصطلاحی توتالیتاریسم در دو وجه توتالیتاریسم و توتالیتاریسم اجتماعی مطرح می شود. توتالیتاریسم سیاسی، عبارت از آن رژیمی استبدادی متمرکز و سازمان یافته حزبی است که در هیأت «دولت فاشیستی» یا مدل استالینیستی تحقق یافته است.

توتالیتاریسم در ساختار سیاسی آن چهار وجه دارد:
1- استبداد متمرکز و خشن و فراگیر

2- دولت و بوروکراسی گسترده و حاکم

3- ایدئولوژی مدرن اومانیستی ای که مبنای مدل توتالیتاریستی قرار می گیرد.

4- حضور فعال سیاسی توده ها که فقط در قلمرو و مفهوم مدرن دموکراسی امکانپذیر است.

در واقع توتالیتاریسم سیاسی همچون توتالیتاریسم اجتماعی مبتنی بر حاکمیت عقل مدرن است. و جز در یک تمدن مدرن امکان تحقق ندارد. توتالیتاریسم به معنای استبداد فراگیر غیر از وجه سیاسی دارای وجه اجتماعی نیز هست. توتالیتاریسم اجتماعی دارای این ویژگی ها است:

1- ساختار متمرکز سیطرۀ بوروکراتیک بر تمامی شئون و وجوه جامعه

2- سیطره ایدئولوژی مدرن لیبرالی بصورت پنهانی و غیرعلنی

3- شکل گیری نحوی «فردیت مجازی» و از بین رفتن «فردیت حقیقی» در جامعه مدرن

4- سیطره رسانه ها و موسیقی و ادبیات فیلم های سطحی و بازاری جهت تحمیق و هم رنگ کردن شهروندان ذیل مفهوم «توده» یا گله های بشری که به طور غیرمستقیم توسط رسانه ها در مسیر سلطۀ سرمایه داری مدرن هدایت می شوند.

اساساً باید به این نکته توجه داشت که جامعه مدرن یک جامعه توتالیتر است، منتها این توتالیتاریسم در دو صورت تحقق پیدا کرده است.

1- توتالیتاریسم سیاسی در هیأت رژیم های فاشیستی و استالینیستی ظاهر گردیده است.

2- توتالیتاریسم اجتماعی که از طریق سیطرۀ گسترده بوروکراسی و به ویژه ادبیات بازاری و فرهنگ توده ای و در هیأت حکومت های لیبرال خود را نشان می دهد.

بنابراین توتالیتاریسم عبارت از استبداد سازمان یافته متمرکز و فراگیر از ناحیه دولت و نهادهای بوروکراتیک آن است. توتالیتاریسم متکی به قدرت واحد فراگیر و ایدئولوژی مدرن است.

آلاردیس در بررسی های خود سعی کرده است تحلیل هایی از فاشیسم-نازیسم را در چهار گروه جای دهد. یک گروه تحلیلهایی که فاشیسم را برآیندی از جامعه لیبرال و با توجه به ساخت اقتصادی آن ارزیابی می کرد. در این گروه هم پژوهشگران مارکسیست، مثل پالم رات و افراد محافظه کاری مانند دراکر دیده می شود. گروه دوم فاشیسم را به منزلۀ توتالیتاریسم بررسی می کنند چهره های برجسته آن فردریش برژینسکی و آرنت هستند. فردریش و برژینسکی در مقوله لیبرال-دموکراسی بخوبی جای می گیرند، ولی آرنت بیشتر مایل است که با نگاهی فلسفی به ماهیت فاشیسم و نازیسم توأمان با استالینیسم بپردازد. گروه سوم پژوهشگران، فاشیسم را شکل رادیکال از اعتراض سیاست سنتی نسبت به شرایط بحرانی اقتصادی-اجتماعی، ناسازگاریهای خانوادگی، مسألۀ هویت و... می دانند. یوجین وبر، مارتین لیپست و جان ویس در این گروهند. در این گروه افراطی گرایی نیروهای راست یا نیروهای میانه مورد تأکید است. و سرانجام آخر از پژوهشگران، فاشیسم را پیوند با مدرنیسم و شرایط گذار جوامعی مانند آلمان و ایتالیا بررسی می کنند. برنیگتون مور و ارنست نولته در این گروه جای گرفته اند.

برینگتون مور، فاشیسم را گونه ای انقلاب از بالا می داند که وقتی تلاشهای دموکراتیک برای نوسازی بی اثر است یا انقلاب دهقانی مجالی نمی یابد ظهور می کند. آشکارا میان گروه سوم و چهارم شباهتهایی وجود دارد؛ با این تفاوت که گروه سوم بر گروه سوم بر مقولات سنتی اروپا یعنی جناحهای چپ و راست و میانه و به وجه سیاسی نیز اهمیت بسیار می دهد ولی گروه چهارم بویژه مور با چشم اندازی به نیروهای محافظه کار و ارتجاعی که به شکل بنیادی خواهان دگرگونیهای حاصل از مدرنیته بودند فاشیسم را بررسی می کند .



تعریف مکتب کاپیتالیسم



طرفداران لیبرالیسم در مقابله با موج مداخله گرایی که تحت تاثیر مکتب کینز در نظام اقتصادی کشورهای سرمایه داری تاثیر گذار بود به دفاع از اصول و مبانی لیبرالیسم پرداختند و منشا تمام مشکلات را مداخله دولت در اقتصاد دانستند.در راس اینان مکتب شیکاگو و میلتون فریدمن قرار دارد. در حالی که در نظام اقتصادی آمریکا دولت کمترین نقش را در مقایسه با سایر کشورهای سرمایه داری داشت و سهم دولت آمریکا در تولید ناخالص ملی از یک درصد هم تجاوز نمی‌کرد اما فریدمن چنین می‌گوید:

«خواهیم کوشید به این سوال پاسخ دهیم که برای رفع نارساییهای سیستم خودمانکه نتایجی مشابه نتایج بالا به بار می‌آورد (تحت الشعاع قرار گرفتن منافع عمومی به وسیله منافع افراد) چه می‌توانیم بکنیم و چگونه می‌توانیم دامنه نفوذ و قدرت دولت را محدود کنیم و در عین حال کاری کنیم که دولت در انجام وظایف اصلی خود توانا گردد. یعنی از عهده دفاع از ملت در مقابل دشمن خارجی برآید و بتواند از هریک از آحاد مردم در برابر زور و اجبار هز تن دیگر از هموطنانش حمایت کند و در موارد اختلاف میان مردم به قضاوت درست بپردازد و به ما یاری دهد تا بتوانیم بر سر قوانینی که می‌باید از آنها پیروی کنیم به توافق برسیم.»

نرخ بهره

این مکتب از عدم دخالت دولت در تعیین نرخ بهره حمایت می‌کند و مصرف کننده را تعیین کننده نرخ بهره می‌داند بطوریکه دراین مکتب بهره، عایدی سرمایه است و نرخ بهره در وضعیت تعادلی، با مازاد تولیدی که از ناحیه هزینه شدن وام حاصل می‌شود، برابر است. این وضع کاملا شبیه برابری نرخ دستمزد با محصول اضافی کار است .


رادیکالیسم چیست ؟



رادیکالیسم به معنای هواخواهی و طرفداری از «دگرگونی‌های بنیادی» جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشه‌هایی می‌گویند که اقداماتی تند و سخت و ریشه‌ای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب می‌کنند.

رادیکالیسم به آئین کسانی نیز اطلاق می‌شود که دارای افکار چپ گرا نیز می‌باشند؛ که پس از آنها لیبرال‌ها و میانه‌ رو‌ها و بعد محافظه ‌کاران قرار دارند، و در آن سر طیف سیاسی مرتجعان هستند که متمایل به بازگشت به گذشته را دارند.

علی رغم این تفکیک سیاسی در سالهای اخیر سخن از راست «بنیان نگر» نیز به میان آمده ‌است . «جامعه‌ شناسی رادیکال» ، مظهر کوشش در پیوند زدن نتایج تحقیقات اجتماعی به اعماق توده‌ها است، و سعی دارد با به کار گیری حاصل کار پژوهشهای جامعه شناختی، تغییراتی اساسی در جامعه را به‌ وجود آورد. رادیکالیسم دلالت دارد بر هر فکر و عمل سیاسی و اجتماعی که خواستار دگرگونیهای ژرف و عمیق و بی‌درنگ در نهاد‌های موجود است .

اصطلاح رادیکالیسم اولین بار در بریتانیا در مورد مخالفان لایحه اصلاحات سال ۱۸۳۲ به کار برده شد و بعد از آن جرمی بنتام و پیروان او را رادیکالهای فلسفی نامیدند.

در ایالات متحده آمریکا رادیکالیسم در سده ۱۹ به شکلی اتوپیایی آغاز شد، که همراه با جنبش لغو بردگی بود و طرفداران آن خواهان تغییرات سیاسی ریشه‌ای در جامعه آن زمان آمریکا بودند.