نام فلسفه مارکسیستی در جهان بینی مارکسیسم - لنینیسم ، ماتریالیسم دیالکتیک است. فلسفه مارکسیستی پایه تئوریک جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است.
ماتریالیسم دیالکتیک در وهله ی نخست معرفت شناسی به شمار می آید، یعنی نظریه ی شناخت یا دانش . آماج اصلی این فلسفه تجربه گرایی است، یعنی دیدگاهی از شناخت که در آن سوژه ی شناسنده با ابژه ی واقعی رویاروی می شود و به یاری انتزاع ، ذات آن را اشکار می سازد ، و از این پیش فرض ، رویارویی سرراست اندیشه با واقعیت ، و پیش فرض بیشتر بی میانجی سوژه نسبت به ابژه، در پی تضمین های بیرونی حقیقت شناخت بر می آید. ماتریالیسم دیالکتیک در برابر مفهوم شناخت همچون بینش، مفهوم شناخت همچون تولید و همچون کردار نظری را قرار می دهد، و بنابراین، می توان گفت که خود نظریه ی کردار نظری است.
مارکس ، دیالکتیک را تنها با رویدادهای تاریخ و جامعه همساز می دید و انگلس بود که دامنه دیالکتیک را به حوزه طبیعت گسترش داد . اما انگلس مدعی نشد که ماتریالیسم تاریخی را می توان از ماتریالیسم دیالکتیک استنتاج کرد . این کار را پلخانف کرد که نخستین بار این اصطلاح را به کار برد ؛ و نیز لنین ، که آن را چنان تفسیر کرد که ماهیت جهان با آرزوهای انقلابی سازگار در آید . استالین باز هم آن را بیشتر دستکاری کرد و از آن یک جهانشناسی سیاسی بیرون کشید .
کتاب « تکامل دید یگانه انگار از تاریخ » ( 1895 ) از پلخانف ، و « ماتریالیسم و آمپریوکریتیسیسم » ( 1909 ) از لنین ، و « ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی » ( 1939 ) از استالین ، پله به پله مراحل تحول ماتریالیسم دیالکتیک را به یک فلسفه حزبی بیان می کنند. برخی از متفکران مارکسیست تنها مارکس را مرجع می شناسند.