happy halloween



نقــــد ادبــــی چیســــت ؟



نقد نه علم مستقلی است و نه منحصراً جنبه ی علمی دارد بلکه آن را می توان فنی یا به عبارت بهتر صناعتی دانست که بر روشها و طریقه های علمی متکی می باشد.

نقد ادبی که از آن می توان به سخن سنجی و سخن شناسی نیز تعبیر کرد عبارتست از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم شود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است. در تعریف آن، بعضی از اهل نظر گفته اند که «سعی و مجاهده ایست عاری از شائبه اغراض و منافع، تا بهترین چیزی که در دنیا دانسته شده است و یا به اندیشه ی انسان در گنجیده است شناخته گردد و شناسانده آید» و البته این تعریف که ماثیو آرنولد نقاد و شاعر انگلیسی ایراد کرده است، هر چند شامل نوعی از نقد ادبی هست امروز دیگر حد و تعریف درست جامع و مانع نقد ادبی نیست. چون در زمان ما غایت و فایده ی نقد ادبی تنها آن نیست که نیک و بد آثار ادبی را بشناسد بلکه گذشته از شناخت نیک و بد آثار ادبی، به این نکته هم نظر دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است اثری درجه ی قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده آید، تا حدی که ممکن و میسر باشد تحقیق بنماید و بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جائی که ممکن باشد از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند و از این راه تا حدی هم به کسانی که مبدع و موجد آثار ادبی هستند مدد و فایده برساند و لااقل کسانی را که در این امور تازه کار و کم تجربه اند در بیان مقاصد کمک و راهنمایی کند و آن کسانی را هم که جز التذاذ و تمتع از آثار ادبی هدف و غرض دیگر ندارند، توجه دهد که از این آثار چگونه می توانند لذت کامل برد و از هر اثری چه لطائف و فوایدی می توان توقع داشت.

کلمه ی نقد خود در لغت به معنی «بهین چیزی برگزیدن» و نظر کردن است در دراهم (1) تا در آن به قول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسند. معنی عیبجوئی نیز، که از لوازم «به گزینی» (2) است ظاهراً هم از قدیم در اصل کلمه بوده است و به هر حال از دیرباز، این کلمه در فارسی و تازی، بر وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است چنانکه آن لفظی هم که امروز در ادب اروپایی جهت همین معنی به کار می رود در اصل به معنی رأی زدن و داوری کردن است و شک نیست که رأی زدن و داوری کردن درباره ی امور و شناخت نیک و بد و سره و ناسره ی آنها مستلزم شناخت درست و دقیق آن امور است و از اینجاست که برای نقد ادبی مفهومی وسیع تر و تعریفی جامع تر قائل شده اند و آن را شناخت آثار ادبی از روی خبرت و بصیرت گفته اند.

اما در این باب که آیا نقد ادبی را با مبادی و اصولی که دارد می تواند از مقوله ی علوم خواند یا نه، جای گفتگو است. کسانی که آن را علم مستقلی دانسته اند معتقدند که نقد، معرفت یک سلسله از آثار و مخلوقات ذهن انسان است که ادب نام دارد و هدف آن مثل همه ی علوم راجع به انسان، طبقه بندی و شناسایی صفات و احوال موضوع می باشد. تن و سنت بوو، به پیروی از این اندیشه سعی داشته اند نقد ادبی و تاریخ ادب را به صورت «تاریخ طبیعی افکار و اذهان بشری» در آوردند و شیوه و طریقه یی را نیز که دانشمندان علم الحیاة در پیش داشته اند در مباحث انتقاد ادبی پیش بگیرند، اما شک نیست که این اندیشه از افراط و اغراق خالی نیست. بر فرض که مبادی این فکر درست باشد قطعاً نباید و نمی توان توقع داشت که همان نتایج قطعی و همان احکام جزمی که از روش تجربی در علوم طبیعی و حیاتی حاصل شده است در نقد آثار ادبی نیز از به کار بستن آن روشها حاصل آید.

زیرا اعیان و افرادی که موضوع علوم طبیعی هستند در زمان و مکان مجتمع و مشترکند و همه کس می تواند صفات و احوال آنها را تحقیق و تجربه نماید؛ اما آثار ادبی در حکم اعیان و افراد ذهنی هستند که فقط در ذهن و وجدان ما وجود دارند. از این رو هر قدر تجربه و ملاحظه ی ما دقیق باشد باز نمی تواند آن مایه ارزش علمی را که تجربه در قلمرو و علوم طبیعی دارد به دست بیاورد. مشاجرات و اختلافاتی که در نقد آثار ادبی، از قدیم بین صاحب نظران وجود داشته است دلیل روشنی بر صحت این دعوی است.

بنابراین باید عقیده ی کانت را قبول کرد که می گوید «نقد ادبی و علم ادبیات یک معرفت ذهنی است و نمی توان آن را در ردیف علوم تحقیقی به شما آورد.» در همین مورد دراگو میرسکو محقق و منقد معاصر از دانشمندان رومانی، معتقد است که با رعایت اصول و موازین منطق و زیباشناسی در نقد ادبی نیز می توان مثل علوم طبیعی به نتایج و فواید قطعی رسید.

ارزش نقد فنی

نقد ادبی از این حیث که متضمن معرفت است، امریست که از جهت اجتماعی و نفسانی و زیبایی درخور ملاحظه است، ناچار با بسیاری از مباحث جامعه شناسی و روانشناسی و زیباشناسی ارتباط دارد و از این حیث تابع اصول و موازین بعضی از علوم می باشد. حتی از این جهت که فایده و نتیجه ی نقد، به دست آوردن موازین و قواعد کلی برای آثار ادبی است آن را می توان مثل علم منطق و علم اخلاق به قول ووندت یک نوع علم دستوری SCIENCE NORMATIVE خواند. بنابراین نقد نه علم مستقلی است و نه منحصراً جنبه ی علمی دارد بلکه آن را می توان فنی یا به عبارت بهتر صناعتی دانست که بر روشها و طریقه های علمی متکی می باشد.

در حقیقت، بعضی نقد ادبی را صناعت دانسته اند. صناعت چنانکه حکماء گفته اند، عبارتست از اینکه درباره ی بعضی امور از طریق حس و تجربه، نظر کلی و واحدی که بر تمام موارد مشابه قابل تطبیق باشد استنباط و استنتاج نمایند. پس صناعت معرفتی است که می تواند تجارب مکتسب را در موارد لازم و مشابه به کار بندد و از آن استفاده کند.

فی المثل طب چنانکه ارسطو می گوید، آنجا که از امراض و علل آنها گفتگو می کند علم است و آنجا که برای دفع امراض به وسیله ی طبیب به کار می رود صناعت محسوب است. نقد ادبی نیز همین حال را دارد زیرا آنجا که مقصود از آن تحلیل عناصر و اجزاء نفسانی و علل و محرکات داخلی و خارجی نویسنده و شاعر است علم است. و البته جزئی از علوم روانشناسی و جامعه شناسی است. اما آنجا که منتقد می خواهد معرفت عناصر و اجزاء و احوال و اوصاف آثار ادبی را بر موارد مشابه تطبیق نماید و نتیجه ی کلی و عمومی به دست آورد، نقد ادبی مثل طب، صناعتی بیش نیست. آنچه ادبا و راویان گذشته در باب علم شعر و علم ادب گفته اند، در واقع مراد آنها همین جنبه ی صناعی شعر و ادب بوده است نه آنکه شعر و ادب را مثل هندسه و نجوم و هیئت در ردیف علوم شمرده باشند.

از جاحظ نقل کرده اند که گفت: علم شعر را نزد اصمعی طلب کردم او را چنان یافتم که از شعر جز غریب آن را نیک نداند. به اخفش روی آوردم دیدم که او جز در اعراب شعر دست ندارد. روی به ابی عبیده آوردم او نیز از شعر جز آنچه مربوط به اخبار و یا متعلق به ایام و انساب بود چیزی نمی دانست و آنچه را از علم شعر می خواستم جز نزد ادبای کاتب همچون حسن بن وهب و محمد بن عبدالملک الزیات نیافتم. و از سیاق کلام پیداست که مطلوب جا حظ همان معرف مخصوصی است که بدان، قواعد و اصول کلی را بتوان بر اشعار تطبیق نمود و به زشتی و زیبایی آنها حکم کرد و این معرفت از طریق تمرین و ممارست بدست می آید و همان است که به قول ارسطو آن را باید صناعت نام نهاد.

آیا نقد را می توان در شمار فنون ادبی درآورد؟ کسانی که برای نقد، حدود و ثغور مشخص قائل نیستند به این سؤال نیز جواب منفی می دهند. برون تیر منتقد معروف می گوید که نقد را نمی توان مثل غزل و حماسه ومدح و رثاء از فنون ادبی دانست. زیرا نقد برخلاف فنون ادبی حدود و اوصاف مشخص و معینی ندارد. در نظر وی، انواع ادبی، هر چند در طی قرون و احوال، عرضه ی تحول و تطور گشته اند لیکن تطور و تبدلی که در آنها رخ نموده است آن مایه نیست که اوصاف بارز آنها را دگرگون کرده باشد؛ هر قدر در طول زمان بین درام های اشیل یونانی و شکسپیر تفاوت رخ داده باشد باز به آسانی می توان آن هر دو را در یک ردیف آورد. هر چند در عرض مکان میان غزلهای حافظ و نغمه های هاینه و اختلاف پدید آمده باشد هنوز می توان آنها را در یک ردیف جمع کرد. اما تفاوت و اختلافی که فی المثل بین رساله ی «تألیف کلام» تألیف دنیس از اهل هالیکارناس نقاد یونانی با مجموعه ی «مفاوضات دوشنبه» اثر سنت بوو منتقد فرانسوی هست چندان است که شاید نتوان به جز نام هیچ جهت وجه اشتراک و شباهتی در میان آنها یافت. نقد «آریستوفان» نه تنها از لحاظ موضوع بلکه حتی از جهت غایت و نتیجه نیز با نقد بلینسکی تفاوت دارد و شاید اصل قضاوت و حکومت، که منبع هر دو است تنها قدر مشترکی باشد که میان آن دو نوع نقادی وجود دارد.

ظاهر آن است که نقد ادبی هر چند، در طی تاریخ هرگز به حدودی مقید و محدود نمانده است لیکن در عالم ذوق و ادب همواره وظیفه و عمل خاصی داشته است. این وظیفه، وضع و کشف اصول و قواعد کلی ادب و نظر در نحوه ی اجراء آن اصول و قواعد است. این قواعد و اصول در طی تحولات قرون و اعصار برحسب حوائج و مقتضیات، متعددتر و گوناگون تر شده است. از این رو ناچار دقت و نظر در نحوه ی اجراء آنها نیز اسالیب و انحاء مختلف یافته است. بنابراین تحول و تطوری که در نقد ادبی رخ داده است برخلاف رأی برون تیر تبدل و استحاله نیست، بلکه توسعه و تکامل است. اسالیب و انحاء قدیم نقادی، بی آنکه به کلی منسوخ و مهجور شده باشد با انحاء و اسالیب تازه مقرون شده است.

تعمق در تارخ ادب و هنر، به خوبی این نکته را تأیید می کند. در قدیم بسا که چون معنی و مضمون شعر نیز در نزد بعضی از ملل امری الهامی و قدسی به نظر می رسید هرگز هدف نقد و مورد بحث و نظر نقاد قرار نمی گرفت اما جنبه ی فنی و لغوی آن مورد نظر بود و از این رو، در اعصار کهن نقد غالباً فقط جنبه ی لغوی و نحوی داشت. از وقتی که معنی و مضمون شعر جنبه ی قدسی و الهامی خود را از دست داد «نقد مضمون و معنی» نیز رواج یافت و در کنار نقد لغوی قرار گرفت. اکنون نیز در طی قرون و اعصار بعد، بر آن دو گونه نقد، انواع نقد روانشناسی، جامعه شناسی و زیباشناسی افزوده شده است. بنابر این درست است که نقد امروز، در چنین عرصه ی وسیعی که دارد، با نقد قدیم تفاوت بسیار یافته است لیکن قول کسانی که می گویند نقد لغوی و نقد معنی جز در نام اشتراکی ندارند در خور تأمل بلکه انکار است.

غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابت می کند که آنچه امروز نقد ادبی می گویند با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده می کرده اند تفاوت چندانی ندارد بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته ی آن می باشد. این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن می کند و در واقع بدون مطالعه ی تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمی توان یافت بلکه باید گفت که فن نقد بتمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج است و همین امر است که نقد را با تاریخ ادبیات مرتبط می کند.

پی نوشتها

1) دراهم : جمع درهم

2) به گزینی: گزینش بهتر


کارتون - رابطه احمدی نژاد با نظریه تکامل داروین !



زندگینامه هوگو چاوز ( هوگو رافائل چاوز فریاس )



هوگو رافائل چاوز فریاس (به اسپانیایی: Hugo Rafael Chávez Frías) (زاده ۲۸ ژوئیه ۱۹۵۴) پنجاه و سومین رئیس جمهور ونزوئلا است. چاوز به عنوان رهبر «انقلاب بولیواری» شناخته می‌شود و به خاطر سیاستهای سوسیال دموکراتیک و ضدیتش با جهانی‌سازی نئولیبرالی و سیاست خارجی ایالات متحده مشهور است. او موسس حزب چپگرای «جنبش جمهوری پنجم» است که در حال حاضر (دسامبر سال ۲۰۰۷) در ونزوئلا در قدرت است.

برنامه های پوپولیستی چاوز

هوگو چاوز با هدف بهبود وضعیت رفاهی مردمان کشورش و کاهش اختلاف شدید طبقاتی برنامه‌های پوپولیستی را در اقتصاد ونزوئلا به اجرا درآورد. موفقیت کوتاه مدت این برنامه‌ها به تحول چشمگیری در زندگی جمعیت فقیر ونزوئلا منجر شده و او را به صورت قهرمان ملی مردم آمریکای لاتین درآورده‌است.

از اصلاحات چاوز در اقتصاد ونزوئلا می‌توان به این موارد اشاره کرد:
ملی کردن برخی از صنایع بزرگ و پربازده / کاهش قدرت شرکت‌های چندملیتی و محدودیت در فعالیت‌های آن‌ها / ساختن صدها هزار خانه ارزان قیمت در نقاط مختلف کشور و واگذاری آن‌ها به مردم / مبادله پایاپای نفت مهمترین منبع درآمد ارزی ونزوئلا با محصولات و خدمات کشورهای وارد کننده نفت؛ به طور مثال ونزوئلا در ازای نفتی که در اختیار کوبا قرار می‌دهد. از پزشکان و معلمان کوبایی برای توسعه کشور استفاده می‌کند. / افزایش روابط اقتصادی با ایالات متحده آمریکا، به طوری که آمریکا با اختلاف بسیار زیادی به مهمترین شریک تجاری این کشور تبدیل شده‌است.

شکست در همه‌پرسی ونزوئلا

در همه پرسی خبرساز سال ۲۰۰۷ هوگو چاوز برای افزایش اختیارات خود پیشنهاد تغییرات گسترده‌ای را در ده‌ها ماده از قانون اساسی ونزوئلا داده بود. در قانون اساسی جدید محدودیت تصدی مقام ریاست جمهوری، که در حال حاضر حد اکثر دو دوره متوالی تعیین شده، برداشته می‌شد. از دیگر تغییرات مهم پیشنهادی هوگو چاوز، می‌توان به لغو استقلال بانک مرکزی ونزوئلا و قرار گرفتن آن تحت نظر رئیس جمهوری اشاره کرد.نهایتا در همه‌پرسی ۳ دسامبر ۲۰۰۷ میلادی ۵۱٪ شرکت کنندگان در انتخابات به درخواست وی برای تغییر در قانون اساسی ونزوئلا رای مخالف دادند.

سیاست خارجی

هوگو چاوز در دوران ریاست جمهوری خود سیاست خارجی خود را برپایه دیپلماسی نفتی قرار داد. او در ۲۰۰۷ پیشنهادی ارائه کرد که مطابق با آن برخی از کشورهای آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین این امکان را یافتند که بهای ۴۰ درصد از نفت خریداری شده از ونزوئلا را برای ۲۵ سال، با سود تنها یک درصد، عقب بیاندازند.منتقدان چاوز او را متهم می‌کنند از ثروت نفتی کشور برای گسترش نفوذ سیاسی خود و دولت کوبا در سراسر منطقه استفاده می‌کند.چاوز میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی ونزوئلا را در کشورهای دیگر آمریکای لاتین سرمایه گذاری یا صرف کمک به بازپرداخت بدهی کشورهایی چون آرژانتین و برزیل کرد.در نوامبر سال ۲۰۰۷ میلادی ودر اجلاسی در شیلی هوگو چاوز،در حضور نخست وزیر وقت اسپانیا خوزه لوئیز زاپاته رو و پادشاه اسپانیا، در سخنانی خوزه ماریو ازنار را فاشیست خطاب کرد.علی رغم تذکر زاپاته رو به چاوز، او بر سخنان خود اصرار ورزید که درنهایت پادشاه اسپانیا با گفتن جمله «چرا خفه نمی‌شی؟» به این سخنان واکنش نشان داد چاوز اعلام کرد که این جمله را نشنیده‌است.در سال ۲۰۰۷ هوگوچاوز اعلام کرد که از دولتهای اروپایی و آمریکا خواهد خواست گروه شورشی چپی فارک در کلمبیا را تروریست قلمداد نکنند.رئیس جمهور کلمبیا در واکنش به این موضوع اعلام کرد که اعضای فارک تروریستهایی هستند که برای براندازی دولتی که به شیوه‌ای دموکراتیک انتخاب شده، با قاچاق کوکائین هزینه عملیات خود را تامین می‌کنند، کودکان را بکار می‌گیرند و مین کار می‌گذارند. او سعی بر نزدیکی با افرادی چون فیدل کاسترو،محمود احمدی نژد و ولادیمیر پوتین کرد،او در سال ۲۰۰۰ درطی سفر خود به ده کشور عضو اپیک با صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق دیدار کرد.

سیاست اقتصادی

در طول ریاست جمهوری چاوز در بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ رشد اقتصادی ونزوئلا به ۱٫۲٪ سقوط کرد.ولی با افزابش درآمدهای نفتی و پایان اعتصابات در صنعت نفت ونزوئلا رشد اقتصادی افزایش پیدا کرد ودر سال ۲۰۰۴ به ۱۸٪ رسید.در سال ۲۰۰۷ صادرات نفت وگاز ۹۰٪ صادرات ونزوئلا را تشکیل می‌داد.در سال ۲۰۰۶ تجارت با ایالات متحده آمریکا ۵۳٪ کل تجارت ونزوئلا را تشکیل می‌داد.میزان تورم در سال ۲۰۰۸، ۳۱٫۴٪ بود.هوگو چاوز در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد که ونزوئلا باید از بانک جهانی خارج شود.پس از ملی شدن یک پروژه نفتی در ونزوئلا،وخروج شرکت آمریکایی اکسون موبیل از این پروژه این شرکت بوسیله شکایت‌هایی در کشورهای انگلیس،هلند و آمریکا موفق به مسدود سازی ۱۲ میلیارد دلار از دارایی‌های شرکت نفت دولتی ونزوئلا شد.

رابطه با رسانه‌ها

در سال ۲۰۰۵ چاوز شبکه تلویزیونی TeleSUR را برای رقابت با شبکه منطقه‌ای سی ان ان به نام CNN en Español راه اندازی کرد.در سال ۲۰۰۶ چاوز پروانه اجازه پخش امواج رادیویی شبکه تلویزیونی RCTV دومین شبکه تلویزیونی ونزوئلا را به اتهام حمایت از کودتا برعلیه دولت، تمدید نکرد. ویک شبکه تلویزیونی دولتی جایگزین آن شد.دهها هزار تن از مردم ونزوئلا در تظاهراتی این اقدام را محکوم کرد ه وآن را تلاشی برای خاموش کردن صدای مخالفان دانستند.

نیروهای نوپو یگان ویژه ناجا کیستند ؟


[ ایرج مصداقی] «نوپو» یکی از گردانهای آموزش دیده ی تیپ1 موسوم به امیرالمؤمنین یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی است و در بین مردم به خاطر لباسی که به تن دارند به «سیاه جامگان» نیز معروف هستند. نیروهای گردان «نوپو» کادر ورزیده، آموزش دیده و با تجربه ی نیروی انتظامی هستند که از میان پرسنل این نیرو انتخاب شده اند تا پس از طی دوره های آموزشی ویژه به عنوان نیروی آماده و قوی در عملیات مختلف به تشخیص فرماندهی نیروی انتظامی شرکت کنند. ... مقامات انتظامی و امنیتی برای یگان های ویژه پاسداران چنان که از اسمشان هم بر می آید اجراي ماموريت هاي ويژه فراتر از ماموريت هاي پليسي و پشتيباني ماموريتي ساير رده ها را به عنوان يک چشم انداز مهم در نظر گرفته اند.

مقر این نیرو در افسریه سه راه تختی است.

نیروهای واحد نوپو یگان ویژه برخلاف شایعاتی که این روزها شنیده می شود لبنانی و فلسطینی نیستند. چنانچه نیروی عرب هم در میان آن ها باشد بطور استثنانی است.


آموزش هایی که پرسنل یگان ویژه پاسداران و به بخصوص کادر نوپو می بینند متفاوت از آموزشهای عمومی پلیس و نیروی انتظامی است. علاوه بر پرسنل ورزیده و مجرب تعدادی از فارغ التحصیلان دانشکده های افسری و درجه داری که به تایید مربیان و استادان این نیرو رسیده و از توانایی و قابلیت های فردی بیشتری برخوردارند به این نیرو معرفی می شوند.




آموزش نیروهای نوپو برای مبارزه با جنبش های اجتماعی


سایت رسمی نیروی انتظامی در مورد آموزش این نیروها می نویسد:

...با توجه به وظايف حساس، خطير و طاقت فرسايي که برعهده يگان ويژه پاسدارن ناجا است، آمادگي نيروهاي اين يگان ها و آموزش هايي که به آنان ارايه مي شود نيز از حساسيت بالايي برخودار است.


ماموران يگان هاي ويژه تحت آموزش هاي تقويت جسماني اعم از ورزش هاي رزمي، دفاع شخصي و کوهنوردي، زندگي در شرايط سخت همچون کوير و کوهستان، نحوه بکارگيري تجهيزات انفرادي ضداغتشاش و آموزش هاي تخصصي استفاده از سلاح و تجهيزات ضد اغتشاش قرار مي گيرد.


همچنين تاکتيک هاي ضد اغتشاش، کمک هاي اوليه و امدادرساني، اسکي، چتر بازي و رانندگي تخصصي با خودرو و موتورسيکلت نيز به ماموران اين يگان ها آموزش داده مي شود. علاوه بر آموزش هاي فوق، اصول مختلفي نيز در سازماندهي يگان هاي ويژه مورد توجه قرار مي گيرد.


مقابله با شورش های خیابانی و اعتراض های مردمی، سرکوب هر گونه «اغتشاش» و ناآرامی، رهایی گروگان ها، مقابله با جنایتکاران خشن و اراذل و اوباش؛ حفاظت ویژه از شخصیت های رژیم و بطور کلی تمام اعمالی که امنیت رژیم و یا جامعه را به مخاطره انداخته و مقابله با آنان سرعت عمل می طلبد حوزه عمل این نیروها محسوب می شود.


سایت رسمی نیروی انتظامی موارد زیر را نیز جزو حوزه ماموریت این نیرو معرفی کرده است:



مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه خرابکاري، تروريسم و حرکت هاي مخل امنيت کشور، حفاظت و برقراري امنيت اجتماعات تشکل ها و راهپيمايي هاي قانوني و مجاز و جلوگيري از هرگونه راهيپيمايي و اجتماعات غيرمجاز بنا به دستور مقامات مربوطه از جمله وظايف مهم يگان هاي ويژه پاسداران ناجا به شمار مي رود ....


در برخي مواقع خاص نيز کنترل گلوگاه ها، مبارزه با قاچاق کالا و موادمخدر و مواد ناريه، سلاح و مهمات و برخورد با مظاهر فساد و مفاسد اجتماعي و پيشگيري و اعمال قانون درباره تخلفات مهم راهنمايي و رانندگي توسط اين يگان ها به اجرا در مي آيد.



سایت رسمی نیروی انتظامی موقعیت و مسئولیت این نیرو در شرایط گوناگون امنیتی را به صورت زیر تفکیک می کند:



«در وضعيت عادي (سفيد) هيچگونه رويداد و قرايني دال بر برهم زدن نظم عمومي و امنيت داخلي مشاهده نمي شود و سازمان هاي مسئول فعاليت هاي جاري خود را دنبال مي کنند.


در وضعيت غير عادي(خاکستري)انتظام جامعه به علت وقوع برخي بي نظمي ها، تخلفات و جرايم مختل شده و اقدامات مخل نظم و امنيت جامعه در مراحل نخستين بوده و اقدامات مخرب آغاز نشده است.


در وضعيت فوق العاده (زرد) وضعيت نظم و امنيت جامعه به علت وقوع تخلفات و بي نظمي هاي گسترده به شدت دستخوش اختلال شده و اجتماعات سازمان يافته و هدف دار با شعارهاي ضد نظام، اقدام به اغتشاش، حمله به اماکن و تاسيسات دولتي و وابسته به دولت و تخريب، آتش زدن و غارت اماکن مزبور و تاسيسات خصوصي و عمومي مي کنند.


وضعيت بحراني( قرمز) نيز در ادامه وضعيت فوق العاده بروز کرده و با هدف براندازي به وقوع مي پيوندد و همانگونه که اشاره شد، نيروهاي جان برکف يگان هاي ويژه پاسداران ناجا در هريک از اين وضعيت ها براساس تدابير فرماندهان وارد صحنه شده و ضمن برخورد با مخلان و متخلفان نظم و امنيت را به جامعه برمي گردانند»


استفاده از یونیفورم سیاه برای این نیرو بیشتر بدلیل تاثیرات روانشناسانه آن بر مخاطب است. نوپو نیروی جدید التاسیسی چنانکه تبلیغ می شود نیست. این نیرو به شکل فعلی در نیمه دهه شصت در کمیته های انقلاب اسلامی تاسیس شد. البته در سالهای اخیر و با توجه به هراس رژیم از جنبش های مردمی، دانشجویی، زنان و کارگری و همچنین رشد روزافزون اراذل و اوباش (که محصول بلافصل این رژیم هستند) و جنایتهای خشنی که صورت می گیرد این نیرو فعال تر و مدرن تر شده است. این نیرو در دوران احمدی نژاد به اتکای صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و پیش بینی رژیم در مورد «تهدیدات داخلی» رشد و توسعه کمی و کیفی زیادی یافت.



در طرح ارتقای امنیت اجتماعی و دستگیری و ضرب و شتم «اراذل و اوباش» از نیروهای نوپو که صورت خود را با ماسک های ویژه پوشانده بودند استفاده شد. این عملیات به سرپرستي سرهنگ پاسدار مطهر جانشين فرماندهي يگان ويژه تهران و مسئولیت سرتیپ رضا زارعی انجام شد.

در آدرس زیر عکس های ماموران این نیرو به هنگام اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی را ملاحظه کنید

http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=8602280125


از نیروی نوپو و یگان ویژه در «پاکسازی» منطقه خاک سفید، جنگل لویزان، نیز استفاده شد. هرچند هدف اصلی تشکیل چنین نیروهایی مقابله با جنبش های اجتماعی بوده است اما رژیم تلاش می کند با استفاده از آن ها در چنین عملیات هایی در ذهن مردم این گونه القا کند که این نیروها حافظ منافع آن ها هستند و امنیت و آرامش را به جامعه باز می گردانند.

در جریان سرکوب قیام دانشجویی 18 تیر 78 برای اولین بار نام این نیرو به عنوان «نیروی ویژه پاسدار ولایت» بخاطر نقش ویژه ای که در سرکوب اعتراضات داشت در جامعه مطرح شد. پس از برملا شدن نام این نیرو تلاش زیادی به عمل آمد که نه تنها نام آن را تکذیب کنند بلکه تاریخ راه اندازی آن را هم متناسب با نام جدیدی که روی آن گذاشته بودند تغییر دهند چرا که نفرت عمومی مردم از این نیرو می توانست نفرت از «ولایت» را در دوران قیام دانشجویی 78 تشدید کند.


پس از سرکوبی 18 تیر یکی از صاحب منصبان نیروی انتظامی که حاضر به افشای نامش نشد در مصاحبه با مطبوعات مدعی شد :



« اصطلاح «نوپو» از حروف اول كلمات «نیروی ویژه پاد وحشت » گرفته شده و این نیرو برای مقابله با آدم ربایان و ایجاد وحشت در آنها همزمان با تشكیل اجلاس سران كشورهای عضو سازمان كنفرانس اسلامی در تهران در آذرماه 1376 تاسیس شد. تعدادی از روزنامه های تجدیدنظر طلب در روزهای اخیر با انتشار مقالاتی تلاش كردند اصطلاح «نوپو » را رمزی برای عنوان«نیروی ویژه پاسدار ولایت» معرفی كنند و با مرتبط دانستن آن با واقعه كوی دانشگاه از این طریق اهداف مشكوكی را دنبال نمایند در حالیكه اصولا نیروئی با عنوان »نیروی ویژه پاسدار ولایت» وجود ندارد .»


حجت الاسلام محسن رهامی وکیل دانشجویان و از اعضای مجمع روحانیون مبارز در رابطه با نوپو می گوید:


«گروه نوپو در کمیته فعالیت خود را شروع کرد و بعد از این که کمیته منحل شد، این گروه برای جلوگیری از شورش و سرقت بیشتر فعال شد. فرمانده آنان از نیروهای سپاه بود کما این که خدابخش و ارجمندی مسئولین نوپو در زمان حادثه کوی دانشگاه نیز عنوان کردند که قبلا در سپاه فعالیت داشته اند. ... گروه هایی از نیروهای نوپو دارای لباس پوست پلنگی هستند و تکلیف مردم در رابطه با آنان مشخص است چرا که مردم می دانند آن ها وابسته به حکومت هستند ولی گروهی دیگر از نیروهای نوپو که لباس شخصی دارند برای مردم و مسئولین مشخص نیستند. »

/havad.htm#havad2


فرماندهان گروه نوپو

در سال 78 فرمانده یگان ویژه نیروی انتظامی سرهنگ پاسدار جمشید خدابخشی بود و فرماندهی نوپو به عهده سرگرد پاسدار فرهاد ارجمندی و جانشین او سروان پاسدار رامین نظری بود. این افراد به علت حمله وحشیانه به کوی دانشگاه دادگاهی شدند اما از آن جایی که چاقو دسته خودش را نمی برد همگی از اتهامات تبرئه شدند.

پس از جمشید خدابخشی فرماندهی این نیرو به عهده سرتیپ پاسدار عزیز الله رجب زاده گذاشته شد که یکی از خشن ترین و عملگراترین فرماندهان نیروی انتظامی است.


در دوران وی یگان ویژه رشد زیادی کرد. گفته می شود در مقام فرماندهی نیروی ویژه برای تهیه لباس های این نیرو با کمک دوستانش شرکتی تاسیس کردند که تولید انحصاری این لباس ها را به عهده دارند. فرماندهی رجب زاده تا سال 84 ادامه داشت تا این که پس از به قدرت رسیدن تیم جدید در نیروی انتظامی وی در ابتدا با تنزل مقام مواجه شد و به فرماندهی پلیس پیشگیری منصوب شد اما درست هنگامی که موسم بازنشستگی اش فرا رسیده بود برای مقابله با جو ناامنی و هراس از اعتراضات مردمی وی را به فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ انتخاب کردند. به احتمال زیاد گوش به فرمانی و عملگرایی محض او و مهارتش در سرکوب جبنش های اجتماعی از عوامل تعیین کننده در انتخاب او برای این پست حساس بوده است. در ضمن سابقه فرماندهی او بر یگان وپژه می تواند یکی دیگر از دلایل این انتخاب بوده باشد چرا که او را قادر می ساخت از توانایی یگان ویژه در پیشبرد طرح های سرکوبگرانه بهتر استفاده کند. وی پس از انتخاب به این سمت علاوه بر پیگیری «طرح ارتقای امنیت اجتماعی»، اجرای «طرح انضباط اجتماعي» را که به تعبیر او گسترده تر از طرح قبلی بود در دستور کار خود قرار داد. وی همچنین خبر از آن داد که «بسيج نيز در بخشي از ‏ماموريت‌هاي پليس وارد خواهد شد.» در دوران تسلط او بر نیروی انتظامی استان تهران بزرگترین و بی سابقه ترین مانور این نیرو در آبان 87 در سطح شهر تهران انجام گرفت. نیروهای نوپو یکی از نیروهای شرکت کننده در این مانور بودند. وی در باره‌ی این رزمایش بی‌سابقه‌ی شهری در تهران به خبرنگاران گفت: «این طرح هر ساله به صورت غیرمحسوس و به صورت فرماندهی‌های مجزا در بدنه ناجا اجرا می‌شده است. امسال نیز از ۳ ماه قبل برنامه‌ریزی اجرای آن انجام شده و با حضور من در فرماندهی انتظامی اجرایی شد.» (2)


از سال 84 فرماندهی یگان ویژه به عهده سرتیپ پاسدار سید مجتبی عبداللهی قرار داده شده است.




برای آشنا شدن با ذهنیت عزیز الله رجب زاده آخرین گفته های او را در مورد سرکوبی جنبش مردم می آورم. ذکر این نکته لازم است که او از سازماندهان اصلی یگان ویژه نیروی انتظامی بوده و امنیت مردم و اداره شهر تهران به عهده اوست:



«بررسی های ما نشان داده است که آشوبگران تهران را می توان به چند دسته تقسیم کرد: گروه اول مجرمان حرفه ای، اینان کسانی هستند واجد ویژگی های افراد ضد اجتماع. این افراد همواره مترصد فرصتی هستند تا امنیت جامعه را دستخوش اختلال سازند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. اراذل و اوباش، جانیان فراری و افراد قمه کشی که از چنگ قانون گریخته اند در این گروه جای می گیرند.


وی دسته دوم را افراد وندال اعلام کرد و افزود : اینها نوجوانان و جوانانی هستند که جنون آتش افروزی دارند و قادر به کنترل تکانه های پرخانشگرانه خود نیستند به همین سبب از آسیب رساندن به اموال عمومی لذت می برند .


رییس پلیس پایتخت گروه سوم را افراد ماجراجو دانست و خاطرنشان کرد: شماری از آشوبگران اخیر نیز افرادی هستند که آستانه تحریک پایین دارند و خیلی زود جو گیر می شوند، اینها خطرجو، ماجراجو و دارای هیجان جوی منفی هستند به همین خاطر وارد جمع های آشوبگر می شوند تا نیازهای بیمارگونه خود را ارضا کنند.به گزارش ایسکانیوز، سردار رجب زاده درخصوص دسته چهارم آشوبگران گفت: این افراد وابسته به گروه های وابسته به رژیم پهلوی و ضد انقلاب و متجاوز به حقوق مردم هستند این گروه از همان آغاز انقلاب اسلامی کینه و نفرت مردم را درونی کردند و اینک در حال انتقام گیری از مردم هستند .


وی افراد ساده لوح و فریب خورده را از دیگر دسته های آشوبگران در پایتخت طی چند روز اخیر اعلام کرد و افزود: عده ای نیز بر اثر شعارهای غلط انداز گروه های سیاسی و تبلیغات فراگیر رسانه ای بدخواهان نظام فریب خورده و راهی خیابان شده اند تا بلکه به نانی یا نامی دست یابند.


...سردار رجب زاده با بیان اینکه رفتار پلیس با آشوبگران و اخلال گران امنیت مقتدرانه، قاطعانه و بی اغماض خواهد بود گفت: قانون از ما خواسته تا با تعدی کنندگان به جان و مال و ناموس مردم، شدید و قاطع برخورد کنیم و هرچه سریعتر آنان را سر جای خود بنشانیم. کسی نمی داند که در چند روز اخیر اقلیتی آشوبگر و مردم ستیز در تعدی به جان و مال مردم از هیچ جنایتی فروگذار نکردند آنان نشان دادند که جز زبان زور، شدت عمل، قاطعیت و اقتدار، قانونی را نمی فهمند .


به گزارش ایسکانیوز، سردار رجب زاده افزود: در روز دوشنبه ما از یک نمونه سه هزار نفری از شهروندان نظرسنجی کرده ایم، ... بیش از 85 درصد شهروندان خواهان شدت عمل پلیس و پایان بخشیدن سریع تر به آشوب ها هستند، آنان بیش از این تحمل اغتشاش و آشوب را ندارند و تاکید می کنند در کشوری که قوانین جامع و فراگیر دارد آشوب و اغتشاش و تظاهرات خیابانی پیامدی جز ناامنی و ترویج خشم و خشونت ندارد .»



http://iscanews.ir/fa/PrintableNewsItem.aspx?NewsItemID=311293


در آدرس زیر می توانید عکس های مربوط به آموزش های این نیرو در ارتباط با سرکوب خیزش های مردمی را ببینید




یگان موتور سوار نیروهای ویژه


به منظور ایجاد رعب و وحشت یگان موتورسواران این نیرو با لباس های عجیب که هم جنبه حفاظتی دارد و هم در اذهان ماهیت غیرانسانی و غیرمعمول آن ها را می رساند در دسته های چند ده تایی به ماموریت می روند. لباس این نیروها نیز سیاه رنگ است چرا که این رنگ شکل وحشتناکتر و بزرگتری به ماموران می دهد. موتورهای آنها به عمد از نوع تریل انتخاب شده است تا با تولید سر و صدا ایجاد وحشت کنند.


پلیس امنیت


در سالهاي اخير برای مهار جنبش اعتراضی و اشاعه بیشتر جو سرکوب در تمام نواحي انتظامي نهاد جدیدی به نام پلیس امنیت تشکیل شده است. در حالت عادی نیز فرماندهی پلیس امنیت بر دیگر فرماندهان منطقه ای نیروی انتظامی ارشدیت دارد. سردارعليپور فرماندهی پلیس امنیت را به عهده دارد و مقر اصلی آن در میدان عشرت آباد تهران است. در روزهای پس از کودتای 22 خرداد ستادی تحت این نام به صورت کمیته مشترک از نهادی اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی احکام دستگیری و ... را اجرا می کند.




ایرج مصداقی 29 مرداد 1388
































مانور ضد اغتشاش یگان ویژه پاسداران نیروی انتظامی در پارک پلیس واقع در منطقه تهران پارس برگزار شد.


http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=236520


کارتون - قبرستان خاوران و سید محمد خاتمی !



عکس ماهواره ای از مقبره کوروش کبیر



زندگی نامه صمد بهرنگی



صمد بهرنگی (۲تیر۱۳۱۸ــ ۹ شهریور۱۳۴۷) معروف به بهرنگ، داستان‌نویس محقق، مترجم، و شاعر ایرانی بود. معروف‌ترین اثر او داستان ماهی سیاه کوچولو است.
او همچنین تألیفاتی در مورد آموزش بی ‌قاعده زبان فارسی در آذربایجان و تحقیقاتی در مورد ادبیات شفاهی آذربایجان نیز نگاشته‌است.صمد در ۱۳۱۸ در محلهٔ چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر۱۳۳۴به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد 36 از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همانسال آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.

در مهر۱۳۳۷برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان وادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری ، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد. بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شده‌اش به نام عادت را نوشت. که با تلخون در ۱۳۴۰، بی‌نام در ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. او ترجمه‌هایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو ، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده‌است. بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷در رود ارس و در ساحل روستای شام‌گوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده‌است.
نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد. از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانه‌ها و هم به شکل شایعه بحث‌هایی وجود داشته‌است. یک نظریه این است که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شده‌است. نظریهٔ دیگر این است که وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شده‌است.
تنها کسی که معلوم شده‌است در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بوده‌است شخصی به نام حمزه فراهتی است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن باز نگشت رفته بود. اسد بهرنگی، که گفته‌است فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولت‌آبادی دیده‌است، از قول او گفته‌است : «من این طرف بودم و صمد آن طرف‌تر. یک دفعه دیدم کمک می‌خواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.»

سیروس طاهباز دراین‌باره می‌نویسد : «بهرنگی [...] خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آل‌احمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد. اما حرف بهروز دولت‌آبادی برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلدنبودن. » اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید می‌کند ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران می‌گوید«همه از دهان بهروز دولت‌آبادی حرف زده‌اند نه این که واقعاً تحقیقی صورت گرفته باشد تابه حال برخورد تحقیقی دربارهٔ مرگ صمد نشده‌است.»
طرفداران به قتل رسیدن صمد ادعا میکنند که در ماه شهریور رود ارس کم‌آب است و در نتیجه احتمال غرق شدن سهوی وی را کم میمانند. اسد بهرنگی کم‌آب بودن محل غرق شدن صمد را تأیید می‌کند و دراین‌باره می‌گوید «البته بعضی جاها ممکن است پر آب شود. [...] هیچ‌کس نمی‌آید در محلی که جریان آب تند است آب‌تنی یا شنا کند، چه برسد به صمد که شنا هم بلد نبود.» با این وجود تأکید می‌کند : «البته هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که فراهتی مأمور ساواک بود یا مأمور کشتن صمد.»
جزئیات متناقض دیگری نیز دربارهٔ مرگ بهرنگی روایت شده‌است. از جمله اسد بهرنگی گفته‌است : «جسد [...] صورت و بدنش سالم بود. دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود، چیزی شبیه فرورفتگی. رئیس پاسگاه در صورت‌جلسه‌اش، به جای زخم‌ها اشاره کرد. بعدها البته توی پاسگاه دیگری این صورتجلسه عوض شد». اسد بهرنگی به همین تناقضات به شکل دیگری اشاره کرده‌است، از جمله این که گفته‌است فرج سرکوهی در جایی نوشته‌ است که فراهتی گروهی را که به دنبال جسد صمد می‌گشته‌اند (و به گفتهٔ اسد بهرنگی شامل اسد بهرنگی، کاظم سعادتی، و دو نفر از شوهرخواهر های بهرنگی بوده‌است) همراهی می‌کرده‌ ، در حالی که چنین نبوده‌است.

جلال آل‌احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد «...اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم...خب ساختیم دیگر آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سرودستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده اش می‌خواست بگوید...»
برادر صمد بهرنگی (اسد بهرنگی) در این باره می‌گویذ:همه می‌دانند که ویژه نامه آرش چند ماهی پس از مرگ صمد بهرنگی منتشر شد و آن موقع هم دوستان نزدیک صمد بر مرگ او مشکوک بودند. با اطلاعاتی که از جریانات تابستان ۴۷ داشتند کشته شدن صمد را وسیله عمله‌های رژیم که شاید ساواک هم مستقیما درآن دست نداشته باشد دور از انتظار نمی‌دانستند. اسد بهرنگی در قسمت دیگری از این کتاب می‌گوید:«در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد می‌گشتیم و صمد راداد می‌زدیم مامورین ساواک به خانه صمد آمده وهمه چیز را به هم ریخته بودند.میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامه‌ها و یادداشت‌هایش را زیر و رو کرده و اهل خانه را مورد باز جویی قرار داده بودند، و چند کتاب و یادداشت برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانهٔ اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود ندیده بودند.»حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار می‌کند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و قتل او کار ساواک نبوده‌است.

کتاب‌های منتشر شده در این زمینه

اشرف دهقانی، « رازهای مرگ صمد »

حمزه فراهتی « از آن سال‌ها و سال‌های دیگر »

اسد بهرنگی « برادرم صمد بهرنگی »

برخی آثار صمد بهرنگی با نام مستعار چاپ شده‌است. از جملهٔ نام های مستعار وی میتوان به «ص. قارانقوش»، «چنگیز مرآتی»، «صاد»، «داریوش نواب‌مراغی» ، «بهرنگ»، «بابک بهرامی» ، «ص. آدام» ، و «آدی باتمیش» اشاره کرد.


قصه‌ها

بی‌نام - ۱۳۴۴

اولدوز و کلاغها - پاییز ۱۳۴۵

اولدوز و عروسک سخنگو - پاییز ۱۳۴۶

کچل کفتر باز - آذر ۱۳۴۶

پسرک لبو فروش - آذر ۱۳۴۶

افسانه محبت - زمستان۱۳۴۶

ماهی سیاه کوچولو - تهران ، مرداد ۱۳۴۷

پیرزن و جوجه طلایی‌اش - ۱۳۴۷

یک هلو هزار هلو - بهار ۱۳۴۸

۲۴ ساعت در خواب و بیداری - بهار ۱۳۴۸

کوراوغلو و کچل حمزه - بهار ۱۳۴۸

تلخون و چند قصه دیگر - ۱۳۴۲

کلاغها، عروسکها و آدمها


کتاب و مقاله

کند و کاو در مسائل تربیتی ایران - تابستان ۱۳۴۴

الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان

مجموعه مقاله‌ها - تیر ۱۳۴۸


فولکلور و شعر

افسانه‌های آذربایجان(ترجمه فارسی) - جلد ۱ - اردیبهشت ۱۳۴۴

افسانه‌های آذربایجان (ترجمه فارسی) - جلد ۲ - تهران، اردیبهشت ۱۳۴۷

تاپما جالار ، قوشما جالار (مثلها و چیستانها) - بهار ۱۳۴۵

پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر) - تیر ۱۳۴۲


مجموعه مقاله‌ها

انشا و نامه‌نگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان

آذربایجان در جنبش مشروطه


ترجمه‌ها

ما الاغها! - عزیز نسین - پاییز ۱۳۴۴

دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان

خرابکار (قصه‌هایی از چند نویسنده ترک زبان) - تیر ۱۳۴۸

کلاغ سیاهه - مامین سیبیریاک (و چند قصه دیگر برای کودکان) خرداد ۱۳۴۸

بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷در رود ارس و در ساحل روستای شام‌گوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده‌است.

کاریکاتور - وقتی استاد تمساح یزدی مورد تفقد امام خامنه ای قرار میگیرد !



زندگینامه پروین اعتصامی



پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است. در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است.
رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید. پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست. یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت . کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.

اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.

زندگینامه

رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفندسال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند و سخندان خود که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود، به رشد پرداخت. در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.
در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد. او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند.
"پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود."

خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند. پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.
این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد. پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.

با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت در حالی که بعد از آن سالها می توانست عالی ترین پدیده های ذوقی و فکری انسانی را به ادبیات پارسی ارمغان نماید. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.
در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند. در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستانسرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.

ویژگی سخن

او در قصایدش پیرو سبک متقدمین بویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوهء را که شیوهء شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی . چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .

نمونه اثر

این قطعه را برای سنگ مزار خود سروده است

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب چروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است

قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست. پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است. مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که پیرامون سبک اشعار پروین و ویژگیهای اشعار او نوشته است.

سخن آخر

عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است. شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند در پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد.

کارتون - عروسک های خیمه شب بازی دیکتاتورها



کاریکاتور - مافیای سپاه در خدمت احمدی نژاد



جنبش دانشجویی هرگز نمی میرد - کاری از نیک آهنگ



بابا بزرگ , ادبیات احمدی نژاد - مانا نیستانی



بیوگرافی بیل گیتس


ویلیام هنری گیتس سوم مشهور به بیل گیتس (Bill Gates) رئیس و موسس شرکت مایکروسافت است .در حال حاضر مایکروسافت با بیش از چهل هزار کارمند در شصت کشور جهان و با درآمد خالص ۲۵ میلیارد دلار در سال یکی از موفقترین شرکتهای ایالات متحده امریکا و یکی از راهبران صنعت کامپیوتر میباشد .
بیل گیتس در ۲۸ اکتبر سال ۱۹۵۵ در یک خانواده متوسط در شهر سیاتل امریکا متولد شد.پدر بیل , ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشنایان شهر سیاتل است و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضا هیئت مدیره United Way International بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت. بیل گیتس در این خانواده و در کنار دو خواهر خود رشد کرد.
بیل در کودکی بیشتر وقت خود را در کنار مادر بزرگش گذراند و از او تاثیر بسیار گرفت. او از همان دوران کودکی روحیه رقابت طلبی خود را نشان می داد و سعی می کرد تا در هر زمینه ای از دوستان خود پیش باشد.گیتس تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه عمومی Lakeside پشت سر گذاشت و در آنجا بود که با کامپیوتر آشنا شد.در آغاز یکی سالهای تحصیلی مسئولان مدرسه Lakeside تصمیم گرفتند با کمک خانواده دانش آموزان, یک ترمینال کامپیوتر اجاره کنند و در اختیار دانش آموزان قرار بدهند. در این هنگام بیل گیتس با کامپیوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت کسب کرد و در سیزده سالگی اولین نرم فزار خود را که یک بازی ساده بود نوشت. گیتس به همراه دوست خود پل آلن (Paul Allen ) که دو سال از گیتس بزرگتر بود و در زمینه سخت افزار کامپیوتر هم مهارت داشت , بیشتر وقت خود را به برنامه نویسی در اطاق کامپیوتر Lakeside میگذراند.گیتس در سال ۱۹۷۳ وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استیو بالمر (Steve Ballmer) که در حال حاضر رئیس قسمت اداری مایکروسافت است آشنا شد.

بیل زمانی که در هاروارد بود یک نسخه از زبان BASIC را برای کامپیوتر MITS Altair طراحی کرد.گیتس در سال ۱۹۷۵ به همراه دوست دوران کودکی خود پل آلن شرکت کوچکی را با نام Microsoft و با شعار "در هر خانه یک کامپیوتر" ایجاد کرد.مایکروسافت انواع زبانهای برنامه سازی را برای کامپیوترهای مختلف تولید میکرد. در آن زمان مایکروسافت فقط ۴۰ کارمند داشت که شبانه روز بشدت کار میکردند و کل فروش آن فقط ۲.۴ میلیون دلار در سال بود.در سال ۱۹۸۰ شرکت IBM برای اینکه از بازار کامپیوترهای شخصی عقب نماند تصمیم گرفت تا کامپیوتر خود را که PC نام گرفته بود بسازد و وارد بازار کند. IBM تصمیم گرفت تا کار نرم افزار آن را به عهده شرکت دیگری بگذارد. این بود که شاهین خوشبختی بر دوش مایکروسافت نشست و IBM قراردی با شرکت کوچک مایکروسافت بست تا نرم افزارهای سازگار با کامپیوترهای شخصی IBM تولید کند.
کامپیوتر های جدید IBM از پردازنده های ۱۶ بیتی ۸۰۸۸ شرکت اینتل استفاده میکرد. بنابراین مایکروسافت برای فروش زبانهای برنامه سازی خود به یک سیستم عامل ۱۶ بیتی نیاز داشت.در آن زمان شخصی بنام تیم پاترسون در کارگاه خانه خود یک کامپیوتر ۱۶ بیتی کوچک ساخته بود و برای آن نیز یک سیستم عامل ساده ۱۶ بیتی با نام DOS ۸۶ نوشته بود. بیل گیتس کلیه حقوق سیستم عامل DOS ۸۶ را با قیمت ۷۵ هزار دلار از وی خرید و پس از آن بیل و پل آلن سیستم DOS ۸۶ را متناسب با کامپیوتر های شخصی IBM تغییر دادند و امکانات بیشتری را به آن افزودند و از آن یک سیستم عامل قوی ۱۶ بیتی ساختند. مایکروسافت این سیستم عامل را MS-DOS نامید.

MS-DOS برروی کامپیوترهای شخصی IBM جای گرفتند و IBM درصدی از فروش کامپیوترهای PC خود را برای استفاده از MS-DOS به مایکروسافت می پرداخت. و رفته رفته امپراتوری آقای بیل گیتس بر روی MS-DOS بنیان نهاده شد. بعدها مایکروسافت با تولید سیستم عامل گرافیکی Windows و محصولات موفق دیگر گامهای بزرگتری بسوی پیشرفت برداشت.طبق آخرین آمار بیش از ۹۵ درصد از دارندگان کامپیوترهای شخصی در سراسر جهان از محصولات مختلف مایکروسافت استفاده میکنند.درحال حاضر بیل گیتس با بیش از ۵۰ میلیارد دلار, ثروتمندترین مرد دنیا شناخته میشود.
او این مقام را چندین سال است که حفظ کرده. یکی از دلایل موفقیت مایکروسافت به گفته خود گیتس استخدام افراد با هوش در این شرکت است.گیتس زمانی که فقط ۱۹ سال داشت مایکروسافت را مدیریت میکرد.او بقدری کار میکرد که حتی گاهی چند روز محل کار خود را ترک نمی کرد و به همراه کارمندان خود بسختی برروی پروژه های مختلف و سفارش مشتریان کار میکرد.گیتس در سال ۱۹۹۴ با ملیندا فرنج گیتس ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر (متولد سال ۱۹۹۶) و یک پسر (متولد سال ۱۹۹۹) بوده است.بیل گیتس راه مادر خود را ادامه داد و بهمراه همسر خود چندین موسسه خیره در سراسر دنیا تاسیس کرد.هم اکنون بیل گیتس بهمراه همسر و فرزندان خود در شهر سیاتل ساکن هستند.