زندگینامه ابونصر فارابی



ابونصر فارابي بزرگ ترين فيلسوف دوره اسلامي است. وي در شهر فارياب از نواحي خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشين بود. در جواني طي سفري طولاني و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصيل منطق و فلسفه يونان پرداخت. پس از اندک زمان، وي که به زبان هاي فارسي، ترکي، عربي، سرياني و يوناني تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه يونان به پايه اي رسيد که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر ديگر هيچ کس را معلم نگفته اند. فارابي در راه کسب دانش سختي بسيار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب مي خواند و اغلب تا صبح بيدار مي ماند. زندگي محدود و محقر او به خوابيدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت. در همان وضع به نوشتن و خواندن روز مي گذراند و شاگردان بسيار خويش را نيز همان جا تعليم مي داد. اين محروميت هاي مادي، اگرچه بيشتر در سال هاي جواني بر او تحميل شد اما پس از آن نيز وي با همه دانش و شهرت خويش، هم چنان ساده مي زيست. نوشته اند که از سيف الدوله همداني فاتح دمشق نيز، که او را گرامي مي داشت، هر روز بيش از چهار درم که مبلغي بسيار ناچيز بود نمي پذيرفت.

دوران زندگي ابونصر فارابي هم زمان با فروپاشي و ضعف خلافت عباسي است. خاندان هاي بزرگ وزيران خراسان مانند برمکيان که در دربار خلافت عباسي از علم و انديشه حمايت مي کردند، از ميان رفته بودند. خاندان هاي دانش دوست و هنرپرور خراسان چون سامانيان و آل بويه نيز هنوز قدرت چنداني نداشتند. در چنين احوال، ناچار بزرگاني چون ابونصر فارابي، در جستجوي حامي و مشوق دانش، به ديارهاي دور سفر مي کردند و گاه چون او ناچار از سرزمين هايي که در آن مورد آزار و تهديد بودند مي گريختند.

سيف الدوله همداني در روزگار زندگي ابونصر در دمشق، هنگامي که بواسط تهمت بد ديني از بغداد فراري شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد انديش روزگار خود بود، دانشمنداني چون فارابي و شعرا و گويندگاني چون متنيي را پيرامون خود گرد آورد. متنيي پس از آن در دربار عضد الدوله ديلمي به مقام بزرگ و والايي رسيد. اما زندگي محدود و محقر ابونصر در چنين روزگار بيشتر در نتيجه عدم اعتناي بزرگان به دانش و فلسفه بود. در اين دوران تعصب در عقيده و تظاهر به دين داري در بين قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابي دانستن و انديشيدن درباره حقيقت را تجمل و راحت جسماني برتر مي دانستند در تنگي و فشار مي زيستند. ابونصر فارابي فيلسوف بود اما براي گذراندن زندگي ناچار به پزشکي و مداواي بيماران مي پرداخت. اين راهي بود که بيشتر فلاسفه اسلامي در آن روزگار پيش مي گرفتند. به همين جهت حتي تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکيم نيز مي گويند، در حالي که حکيم در اصل به معني فيلسوف و انديشه ور است.

کتاب هاي فلسفه اي که تا زمان ابونصر فارابي ترجمه شده بود اغلب غلط بسيار داشت و قابل فهم نبود. فارابي نخستين کسي است که با رنج بسيار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دريافت و در کتاب ها و رساله هاي خود به شرح و تفسير و نقد آنها پرداخت. آشنايي دوباره جهان با آثار اين فيلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابي است. وي، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بيشترين آثار باقي مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد ديگران بود. پزشکي را نيک مي دانست اما در روزگار رفاه بدان نمي پرداخت. در ستاره شناسي کتابي از او باقي است که بي پايه بودن پيش گويي منجمان را ثابت مي کند و آنها را بي ارزش مي شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سياست نمودار اطلاع وسيع او درباره جوامع بشري است. مهم تر از همه کتابي است که وي درباره مدينه فاضله و شهر آرماني فلاسفه نوشته است. وي در اين کتاب که خود به چند بخش بسيار بزرگ و مهم تقسيم شده، با پيش بيني فلسفي و عارفانه نظريات خود را در باره جوامع انساني بيان داشته است.

ابونصر فارابي در موسيقي نيز استادي بي نظير بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله هاي متعدد درباره موسيقي و زبان شناسي، نوازنده اي ماهر بود. نوشته اند که وي در محضر سيف الدوله همداني ابتدا خطاي يک يک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کيسه اي که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پيوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم بساخت و بزد. همه به گريه درآمدند. بار ديگر چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم آورد و ضربي ديگر آغاز کرد. همه حاضران حتي پرده داران و دربان ها نيز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت. ابونصر فارابي سعادت انسان را درترک پيوندهاي ظاهري و بستگي هاي مادي مي دانست و معتقد بود که تنها کسي بايد به فلسفه و علم روي آورد که از جهت اخلاقي سخت پاک و بي نياز باشد. وي به تربيت نفساني خويش و شاگردانش بسيار اهميت مي داد و در زندگي شخصي به جاه و جلال و نام و شهرت بي اعتنا بود. بي علاقه گي وي را به جمع آوري تاليفات خود ناشي از عظمت روحي او دانسته اند. با وجود اين بيش از ??? رساله و کتاب از او به جاي مانده که هريک در نوع خود بي نظير است.

شيخ الرئيس ابوعلي سينا خود را شاگرد مکتب فارابي خوانده و گفته است که تنها از طريق مطالعه رساله هاي ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافيزيک درک کند. ابونصر فارابي در آثار متعدد فلسفي خود کوشيده است تا فلسفه را به معتقدات ديني مردم نزديک کند، يا، به عبارت ديگر، معتقدات ديني را با اصول فلسفي از خرافه و توهم دور سازد. وي ثابت مي کند که مثلا در موضوع آغاز آفرينش، فلسفه از اخبار مذهبي دقيق تر و به توحيد نزديک تر است. افزون بر اين، فارابي براي رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم ديگربراي همه مردم لازم مي دانسته، کوشيده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبي نزديک کند. اين کار پس از او در اواسط قرن دهم ميلادي به وسيله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملي گرديد. اما عده اي نيز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالي در کتاب خود بر رد فيلسوفان، ابونصر فارابي و ابوعلي سينا را به عنوان دو تن از بزرگ ترين فلاسفه برگزيده تا با رد عقايد ايشان به طور کلي فلسفه را نادرست جلوه دهد. اين قبيل مباحث و درگيري هاي فکري نشان مي دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گيري از مردم و تحمل فشارهاي اجتماعي بوده اند.

ابونصر فارابي در هشتاد سالگي در دمشق درگذشت و با آن که بيش از تني چند بر جنازه او نگريستند، مجموعه اي گران قدر از آثار خود را به زبان عربي بر جاي گذاشت. اما نه عرب که فيلسوف و نابغه اي خراساني و از جمله شخصيت هاي برجسته و کم نظيري است که آثار و افکارش اثري جهاني داشته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر